Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 آگاهی از فرزندخواندگی؛ زندگی در یک داستان واقعی
✍🏼 Jennifer Bliss. Psy.D.
▫ ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳️ حقایق پیرامون فرزندپذیری (adoption) و فرزندخواندگی، موضوع مورد کنجکاوی بسیاری از کودکانی است که به این طریق عضوی از یک خانواده میشوند. در این ارتباط، گفتگوی باز، شفاف و آگاهیدهنده با کودک، نقش اساسی در شکلگیری عزتنفس و احساس او نسبت به خودش خواهد داشت.
✳ سالهای ابتدایی زندگی، زمان بسیار مناسبی برای ساختن احساس مثبت نسبت به موضوع فرزندپذیری و فرزندخواندگی، در ذهن کودک است. ما خواستار این نیستیم که در زندگی کودک خاطره ای را بسازیم به نام "روزی که آنها دربارهٔ حقیقت فرزندخوانده بودن با من حرف زدند". به این منظور، همانطور که برای گفتن "دوستت دارم" منتظر روزی نمیشویم که مطمئن باشیم کودک کاملا متوجه مفهوم آن باشد، لازم است حتی پیش از آنکه او معنای کلمه فرزندخواندگی را به طور کامل درک کند، داستان آن را از زبان والدین بشنود و در تماس با آن قرار گیرد.
✳ هنگامی که والدین، از همان سالهای ابتدایی زندگی، درباره نحوه شکل گیری خانوادهٔ فعلی با کودک حرف میزنند، کودک میتواند آرامش و غرور آنها را نسبت به داستان زندگی خود حس کند؛ در حالیکه اجتناب، اکراه و ناراحتی والدین از صحبت پیرامون پیشینهٔ شکل گیری خانواده، این پیام را به کودک انتقال خواهد داد که داستان زندگی او موضوع خوشایندی برای گفتگو و روایت نیست، و میتواند باعث ایجاد این سوءتفاهم در ذهن کودک شود که بدی، اشتباه یا نقصی اساسی در وجود او، در ارتباط با فرزندخوانده بودنش، وجود دارد.
✳️ هر کودکی از شنیدن داستانها و خاطراتی که مربوط به خود اوست لذت میبرد؛ کودکان نیاز دارند بدانند که آنها مانند همه بچههای دیگر به دنیا آمدهاند و در اینباره سوال میکنند. بسیاری از والدینی که کودکی را به فرزندخواندگی میپذیرند، حتی پیش از پرسش کودک راجع به داستان تولدش، عکس مادر را به عنوان فردی که او را به دنیا آورده است، به کودک نشان میدهند، و در عین حال، از عشق خود به او، درست همانطور که هر پدر و مادری فرزند خود را دوست دارد، با او حرف میزنند.
✳ باید همواره آمادگی مواجهه با این پرسش را از جانب کودک داشت که: "چرا پدر و مادرم، من را پیش خود نگه نداشتند". صحبت کردن با کودک راجع به همه شرایطی که ممکن است منجر به این تصمیم گیری توسط پدر و مادر شده باشد، میتواند مانع شکل گیری تصویر "پدر و مادر بد، بیرحم و .." در ذهن کودک شود.
توضیح این واقعیت که "او برای همیشه، توسط والدینش به این خانواده سپرده شده است"، مانع از درگیر شدن مکرر کودک با این ابهام و انتظار خواهد شد که "شاید آنها امروز آمادگی مراقبت از من را داشته باشند"، یا "چه میشود اگر از تصمیم خود پشیمان شوند؟". اطمینان دادن به کودک راجع به اینکه، نه آنها، و نه پدر و مادر بیولوژیک او نمیتوانند تصمیم خود را تغییر دهند، ترسهای مرتبط با برگردانده شدن، و احساس ناامنی و ناپایداری در خانواده را کاهش میدهد.
✳️ آگاه شدن تدریجی کودک به اینکه او از نظر بیولوژیک، ارتباطی با والدین فعلی خود ندارد، میتواند برای او بسیار غمانگیز باشد. مشاهده و پذیرش چنین احساساتی در کودک، الزاما منعکسکنندهٔ کمبود عشق آنها یا میل پنهانشان به زندگی با والدین بیولوژیکشان نیست. بلکه صرفا یکی از مجموعهٔ احساسات مختلفی است که باید فضای امن و پذیرنده را برای مواجههٔ کودک با آنها، فراهم کرد.
✳ در حدود سنین ده سالگی و بالاتر که کودکان به طور طبیعی، اطلاعات بیشتری را با دوستان خود به اشتراک میگذارند، صحبت کردن راجع به داستان فرزندخواندگی میتواند برای آنها چالش برانگیز و دشوار باشد. در چنین شرایطی میتوان به کودک توضیح داد که بین دروغ، مخفی کاری و حفظ حریمهای شخصی تفاوت وجود دارد و او این حق را دارد که هر میزان از اطلاعات خود را که با آن احساس راحتی دارد با دوستانش در میان بگذارد و الزامی برای گفتن تمام جزئیات و موضوعات شخصی به همکلاسی ها و دوستانش وجود ندارد.
✳ در مجموع، کودکان بسیاری از احساسات خود را نسبت به جهان پیرامون بر اساس الگوهای ظریفی که از والدین خود دریافت میکنند، شکل میدهند؛ که احساس کودک نسبت به موضوع فرزندخواندگی خود، یکی از آنها است. میزان غرور، اطمینان و راحتی کودک برای مواجهه با داستان زندگیاش بستگی به این دارد که او صدای والدین را هنگام روایت این داستان، چگونه تجربه کرده است.
#فرزند_پذیری #فرزند_خواندگی
#روان_درمانی #روان_پزشکی
#کودک #فرزند_پروری
#adoption
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/navigating-the-adoption-journey/201703/how-and-when-discuss-adoption-your-child
✍🏼 Jennifer Bliss. Psy.D.
▫ ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳️ حقایق پیرامون فرزندپذیری (adoption) و فرزندخواندگی، موضوع مورد کنجکاوی بسیاری از کودکانی است که به این طریق عضوی از یک خانواده میشوند. در این ارتباط، گفتگوی باز، شفاف و آگاهیدهنده با کودک، نقش اساسی در شکلگیری عزتنفس و احساس او نسبت به خودش خواهد داشت.
✳ سالهای ابتدایی زندگی، زمان بسیار مناسبی برای ساختن احساس مثبت نسبت به موضوع فرزندپذیری و فرزندخواندگی، در ذهن کودک است. ما خواستار این نیستیم که در زندگی کودک خاطره ای را بسازیم به نام "روزی که آنها دربارهٔ حقیقت فرزندخوانده بودن با من حرف زدند". به این منظور، همانطور که برای گفتن "دوستت دارم" منتظر روزی نمیشویم که مطمئن باشیم کودک کاملا متوجه مفهوم آن باشد، لازم است حتی پیش از آنکه او معنای کلمه فرزندخواندگی را به طور کامل درک کند، داستان آن را از زبان والدین بشنود و در تماس با آن قرار گیرد.
✳ هنگامی که والدین، از همان سالهای ابتدایی زندگی، درباره نحوه شکل گیری خانوادهٔ فعلی با کودک حرف میزنند، کودک میتواند آرامش و غرور آنها را نسبت به داستان زندگی خود حس کند؛ در حالیکه اجتناب، اکراه و ناراحتی والدین از صحبت پیرامون پیشینهٔ شکل گیری خانواده، این پیام را به کودک انتقال خواهد داد که داستان زندگی او موضوع خوشایندی برای گفتگو و روایت نیست، و میتواند باعث ایجاد این سوءتفاهم در ذهن کودک شود که بدی، اشتباه یا نقصی اساسی در وجود او، در ارتباط با فرزندخوانده بودنش، وجود دارد.
✳️ هر کودکی از شنیدن داستانها و خاطراتی که مربوط به خود اوست لذت میبرد؛ کودکان نیاز دارند بدانند که آنها مانند همه بچههای دیگر به دنیا آمدهاند و در اینباره سوال میکنند. بسیاری از والدینی که کودکی را به فرزندخواندگی میپذیرند، حتی پیش از پرسش کودک راجع به داستان تولدش، عکس مادر را به عنوان فردی که او را به دنیا آورده است، به کودک نشان میدهند، و در عین حال، از عشق خود به او، درست همانطور که هر پدر و مادری فرزند خود را دوست دارد، با او حرف میزنند.
✳ باید همواره آمادگی مواجهه با این پرسش را از جانب کودک داشت که: "چرا پدر و مادرم، من را پیش خود نگه نداشتند". صحبت کردن با کودک راجع به همه شرایطی که ممکن است منجر به این تصمیم گیری توسط پدر و مادر شده باشد، میتواند مانع شکل گیری تصویر "پدر و مادر بد، بیرحم و .." در ذهن کودک شود.
توضیح این واقعیت که "او برای همیشه، توسط والدینش به این خانواده سپرده شده است"، مانع از درگیر شدن مکرر کودک با این ابهام و انتظار خواهد شد که "شاید آنها امروز آمادگی مراقبت از من را داشته باشند"، یا "چه میشود اگر از تصمیم خود پشیمان شوند؟". اطمینان دادن به کودک راجع به اینکه، نه آنها، و نه پدر و مادر بیولوژیک او نمیتوانند تصمیم خود را تغییر دهند، ترسهای مرتبط با برگردانده شدن، و احساس ناامنی و ناپایداری در خانواده را کاهش میدهد.
✳️ آگاه شدن تدریجی کودک به اینکه او از نظر بیولوژیک، ارتباطی با والدین فعلی خود ندارد، میتواند برای او بسیار غمانگیز باشد. مشاهده و پذیرش چنین احساساتی در کودک، الزاما منعکسکنندهٔ کمبود عشق آنها یا میل پنهانشان به زندگی با والدین بیولوژیکشان نیست. بلکه صرفا یکی از مجموعهٔ احساسات مختلفی است که باید فضای امن و پذیرنده را برای مواجههٔ کودک با آنها، فراهم کرد.
✳ در حدود سنین ده سالگی و بالاتر که کودکان به طور طبیعی، اطلاعات بیشتری را با دوستان خود به اشتراک میگذارند، صحبت کردن راجع به داستان فرزندخواندگی میتواند برای آنها چالش برانگیز و دشوار باشد. در چنین شرایطی میتوان به کودک توضیح داد که بین دروغ، مخفی کاری و حفظ حریمهای شخصی تفاوت وجود دارد و او این حق را دارد که هر میزان از اطلاعات خود را که با آن احساس راحتی دارد با دوستانش در میان بگذارد و الزامی برای گفتن تمام جزئیات و موضوعات شخصی به همکلاسی ها و دوستانش وجود ندارد.
✳ در مجموع، کودکان بسیاری از احساسات خود را نسبت به جهان پیرامون بر اساس الگوهای ظریفی که از والدین خود دریافت میکنند، شکل میدهند؛ که احساس کودک نسبت به موضوع فرزندخواندگی خود، یکی از آنها است. میزان غرور، اطمینان و راحتی کودک برای مواجهه با داستان زندگیاش بستگی به این دارد که او صدای والدین را هنگام روایت این داستان، چگونه تجربه کرده است.
#فرزند_پذیری #فرزند_خواندگی
#روان_درمانی #روان_پزشکی
#کودک #فرزند_پروری
#adoption
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/navigating-the-adoption-journey/201703/how-and-when-discuss-adoption-your-child
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 غذایی که اعتیادآور است..
غذا به مثابه اعتیاد
✍🏼 Anahad O’Connor
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ پنج سال قبل گروهی از محققان تغذیه پژوهشی را در ارتباط با وضعیت رژیم غذایی مردم امریکا انجام دادند که یکی از یافتههای قابلتوجه آن این بود: بیش از نیمی از کالری مصرفی اکثریت جمعیت مورد مطالعه، از غذاهای بیشفرآوریشده، یا به عبارتی فرمولاسیونهای صنعتی تأمین میشود که در آنها میزان بالایی از شکر، نمک، چربیها و مواد افزودنی با هم ترکیب شدهاند.
غذاهای بیشفرآوریشده، با ارتباط واضح با چاقی، مشکلات قلبی، دیابت نوع دو و بیماریهای دیگر، نسبتا ارزان، راحت در تهیه و خوشطعم هستند و به طور مهارگسیختهای تبلیغ و بازاریابی میشوند. اما دانشمندان علت گرایش زیاد افراد به استفاده از آنها را، نه فقط وسوسهانگیزی به دلیل طعم خوب و دسترسی آسان، بلکه خاصیت اعتیادآور آنها میدانند.
اخیرا "ژورنال تغذیه بالینی امریکا" بحثی را در ارتباط با موضوع "اعتیاد به غذا" و نقش غذاهای بیشفرآوریشده در ابتلا به آن ارائه داد که در آن یافته های مطالعهای در دانشگاه میشیگان بر روی ۵۰۰ نفر ارائه شد، که نشان میداد غذاهای خاصی میتوانند منجر به رفتارهای اعتیادگونه مانند میل شدید به مصرف، احساس از دست دادن کنترل، و ناتوانی از قطع رفتار خوردن علیرغم پیامدهای منفی و میل قوی به متوقف کردن خوردن، شوند. در ابتدای فهرست این گروه از غذاها، پیتزا، شکلات، چیپس، کیک، بستنی و چیزبرگر قرار داشتند.
محققان این مطالعه بیان کردند که غذاهای بیش فرآوریشده نقاط اشتراک زیادی با مواد اعتیادآور دارند. مانند سیگار و کوکائین، این غذاها هم از مواد اولیه طبیعی تهیه شدهاند که اجزایی از آنها که جذبشان را کند میکنند مثل فیبر، آب و پروتئین از آنها جدا میشوند و لذتبخشترین اجزای سازندهشان در قالب فرآوردههایی فشرده میشوند که به سرعت جذب گردش خون میشوند و قدرت بالایی برای تحریک قسمتهایی از مغز پیدا میکنند که برانگیزانندهی هیجان، انگیزه و پاداش است.
در مطالعهی دیگری مشاهده شد که قطع مصرف غذاهای بیشفرآوریشده در بسیاری از افراد وابسته به آنها با تجربهی علائمی مانند تحریکپذیری، خستگی، غمگینی و میل شدید به تکرار مصرف همراه است که قابل مقایسه با علائم محرومیت از مواد است. یافته های تصویربرداری مغزی در افراد وابسته به این گونه غذاها، همچنین ایجاد پدیدهی تحمل، به معنای نیاز به افزایش مداوم مقدار مصرف برای رسیدن به سطح لذت اولیه را نشان دادند.
"موضوع قابلتأمل این است که تقریبا تمام مراجعان من از پیامدهای منفی مصرف زیاد اینگونه غذاها آگاهی دارند و روشهای مختلفی را برای تحت کنترل درآوردن آن به کار گرفتهاند، که اگرچه برای مدت کوتاهی موثر واقع میشوند اما اغلب منتهی به شکست میشوند" این گفتهی یکی از پژوهشگران در این زمینه است.
مخالفان تئوری اعتیاد به غذا بیان میکنند که افراد زیادی از غذاهای بیش فرآوریشده به طور روزانه استفاده میکنند اما هیچکدام از علائم اعتیادگونهی نامبرده را نشان نمیدهند. پاسخ محققان حوزهی اعتیاد به غذا این است که، تنها دوسوم مصرفکنندگان سیگار، ۲۱ درصد مصرف کنندگان کوکائین و ۲۳ درصد مصرف کنندگان الکل، به آن اعتیاد پیدا میکنند. فاکتورهای متعددی مانند ژنتیک، سابقه خانوادگی، مواجهه با ضربه های روانی و وضعیت اجتماعی-اقتصادی، در شکل گیری رفتار اعتیادگونه نقش دارند. "درصد زیادی از افراد مواد اعتیادآور را در طول زندگی خود تست میکنند اما به آنها معتاد نمیشوند"،"اگر این غذاها را اعتیادآور میدانیم به این معنی نیست که صد در صد مصرفکنندگان به آنها اعتیاد پیدا میکنند".
توصیهی متخصصان به افرادی که در تلاش برای قطع الگوی اعتیادگونهی مصرف اینگونه غذاها هستند این است که، برای شناسایی غذاهایی که منجر به ایجاد قویترین میل و کمترین میزان کنترل بر مصرف میشوند، یادداشتهایی را از غذاهای استفادهشده، وقایع و احساسات تحریک کنندهی مصرف هر غذا و هیجانات خود بعد از استفاده از آنها ثبت کنند و در صورت شناسایی الگوی اعتیادگونه در ارتباط با برخی غذاها، آنها را از دسترس خود دور نگه دارند. شناسایی محرکهای هیجانی میل به غذاهای اعتیادآور مانند استرس، احساس ملال و تنهایی، مدیریت آنها را با فعالیتهای غیرتغذیهای یا درمانهای روانشناختی ممکن میکند. همچنین برقرار کردن نظم در وعدههایی غذایی و در دسترس داشتن غذاهای کمتر فرآوری شده و لذتبخش، احتمال مصرف تکانشی غذاهای اعتیادآور تحت تاثیر محرکهای جسمی مانند گرسنگی را کاهش میدهد.
#روان_پزشکی #روان_درمانی #چاقی
#اختلال_خوردن #اعتیاد
#چاقی_بهمثابه_اعتیاد
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/www.nytimes.com/2021/02/18/well/eat/food-addiction-fat.amp.html
غذا به مثابه اعتیاد
✍🏼 Anahad O’Connor
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ پنج سال قبل گروهی از محققان تغذیه پژوهشی را در ارتباط با وضعیت رژیم غذایی مردم امریکا انجام دادند که یکی از یافتههای قابلتوجه آن این بود: بیش از نیمی از کالری مصرفی اکثریت جمعیت مورد مطالعه، از غذاهای بیشفرآوریشده، یا به عبارتی فرمولاسیونهای صنعتی تأمین میشود که در آنها میزان بالایی از شکر، نمک، چربیها و مواد افزودنی با هم ترکیب شدهاند.
غذاهای بیشفرآوریشده، با ارتباط واضح با چاقی، مشکلات قلبی، دیابت نوع دو و بیماریهای دیگر، نسبتا ارزان، راحت در تهیه و خوشطعم هستند و به طور مهارگسیختهای تبلیغ و بازاریابی میشوند. اما دانشمندان علت گرایش زیاد افراد به استفاده از آنها را، نه فقط وسوسهانگیزی به دلیل طعم خوب و دسترسی آسان، بلکه خاصیت اعتیادآور آنها میدانند.
اخیرا "ژورنال تغذیه بالینی امریکا" بحثی را در ارتباط با موضوع "اعتیاد به غذا" و نقش غذاهای بیشفرآوریشده در ابتلا به آن ارائه داد که در آن یافته های مطالعهای در دانشگاه میشیگان بر روی ۵۰۰ نفر ارائه شد، که نشان میداد غذاهای خاصی میتوانند منجر به رفتارهای اعتیادگونه مانند میل شدید به مصرف، احساس از دست دادن کنترل، و ناتوانی از قطع رفتار خوردن علیرغم پیامدهای منفی و میل قوی به متوقف کردن خوردن، شوند. در ابتدای فهرست این گروه از غذاها، پیتزا، شکلات، چیپس، کیک، بستنی و چیزبرگر قرار داشتند.
محققان این مطالعه بیان کردند که غذاهای بیش فرآوریشده نقاط اشتراک زیادی با مواد اعتیادآور دارند. مانند سیگار و کوکائین، این غذاها هم از مواد اولیه طبیعی تهیه شدهاند که اجزایی از آنها که جذبشان را کند میکنند مثل فیبر، آب و پروتئین از آنها جدا میشوند و لذتبخشترین اجزای سازندهشان در قالب فرآوردههایی فشرده میشوند که به سرعت جذب گردش خون میشوند و قدرت بالایی برای تحریک قسمتهایی از مغز پیدا میکنند که برانگیزانندهی هیجان، انگیزه و پاداش است.
در مطالعهی دیگری مشاهده شد که قطع مصرف غذاهای بیشفرآوریشده در بسیاری از افراد وابسته به آنها با تجربهی علائمی مانند تحریکپذیری، خستگی، غمگینی و میل شدید به تکرار مصرف همراه است که قابل مقایسه با علائم محرومیت از مواد است. یافته های تصویربرداری مغزی در افراد وابسته به این گونه غذاها، همچنین ایجاد پدیدهی تحمل، به معنای نیاز به افزایش مداوم مقدار مصرف برای رسیدن به سطح لذت اولیه را نشان دادند.
"موضوع قابلتأمل این است که تقریبا تمام مراجعان من از پیامدهای منفی مصرف زیاد اینگونه غذاها آگاهی دارند و روشهای مختلفی را برای تحت کنترل درآوردن آن به کار گرفتهاند، که اگرچه برای مدت کوتاهی موثر واقع میشوند اما اغلب منتهی به شکست میشوند" این گفتهی یکی از پژوهشگران در این زمینه است.
مخالفان تئوری اعتیاد به غذا بیان میکنند که افراد زیادی از غذاهای بیش فرآوریشده به طور روزانه استفاده میکنند اما هیچکدام از علائم اعتیادگونهی نامبرده را نشان نمیدهند. پاسخ محققان حوزهی اعتیاد به غذا این است که، تنها دوسوم مصرفکنندگان سیگار، ۲۱ درصد مصرف کنندگان کوکائین و ۲۳ درصد مصرف کنندگان الکل، به آن اعتیاد پیدا میکنند. فاکتورهای متعددی مانند ژنتیک، سابقه خانوادگی، مواجهه با ضربه های روانی و وضعیت اجتماعی-اقتصادی، در شکل گیری رفتار اعتیادگونه نقش دارند. "درصد زیادی از افراد مواد اعتیادآور را در طول زندگی خود تست میکنند اما به آنها معتاد نمیشوند"،"اگر این غذاها را اعتیادآور میدانیم به این معنی نیست که صد در صد مصرفکنندگان به آنها اعتیاد پیدا میکنند".
توصیهی متخصصان به افرادی که در تلاش برای قطع الگوی اعتیادگونهی مصرف اینگونه غذاها هستند این است که، برای شناسایی غذاهایی که منجر به ایجاد قویترین میل و کمترین میزان کنترل بر مصرف میشوند، یادداشتهایی را از غذاهای استفادهشده، وقایع و احساسات تحریک کنندهی مصرف هر غذا و هیجانات خود بعد از استفاده از آنها ثبت کنند و در صورت شناسایی الگوی اعتیادگونه در ارتباط با برخی غذاها، آنها را از دسترس خود دور نگه دارند. شناسایی محرکهای هیجانی میل به غذاهای اعتیادآور مانند استرس، احساس ملال و تنهایی، مدیریت آنها را با فعالیتهای غیرتغذیهای یا درمانهای روانشناختی ممکن میکند. همچنین برقرار کردن نظم در وعدههایی غذایی و در دسترس داشتن غذاهای کمتر فرآوری شده و لذتبخش، احتمال مصرف تکانشی غذاهای اعتیادآور تحت تاثیر محرکهای جسمی مانند گرسنگی را کاهش میدهد.
#روان_پزشکی #روان_درمانی #چاقی
#اختلال_خوردن #اعتیاد
#چاقی_بهمثابه_اعتیاد
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/www.nytimes.com/2021/02/18/well/eat/food-addiction-fat.amp.html
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 از زبان یک اقلیت خاموش
✍🏼 Rosie Swash
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ "من ۴۷ سال سن دارم اما جوانتر به نظر میرسم شاید به این دلیل که از خودم مراقبت میکنم و استرسهای مربوط به همسر و بچه را ندارم". در اولین نگاه ممکن است به نظر برسد که این جملهها پاسخی کنایهآمیز به قسمت "خودتان را معرفی کنید" در یک سایت دوستیابی است، در حالیکه نویسنده این جمله ها، فردی به نام آنت، یکی از شرکت کنندگان مطالعهی من درباره افراد فاقد تمایل جنسی(Asexual) بود که در یک تالار گفتگو متشکل از افرادی با این ویژگی آنها را نوشت. اسکچوالها کسانی هستند که تمایلی به برقراری ارتباط جنسی ندارند.
تخمین زده میشود که در حدود یک درصد از جمعیت جهان اسکچوال هستند، اگرچه مطالعات در این زمینه محدود است. آنت و افرادی مانند او تقریبا هیچگاه مجذوب شدن جنسی به فردی دیگر را تجربه نمیکنند و درک انگیزههای جنسی در روابط و رفتار دیگران برایشان دشوار است.
"زندگی در دنیایی که داشتن رابطهی عاشقانه و جنسی را به عنوان یکی از بالاترین ایدهآلهای خود در نظر میگیرد، دشوار است" اینها گفتههای یک دانشجوی بیست ساله ساکن منچستر است که یکی از اثرات چنین دنیایی را بر زندگی خود اینطور توصیف میکند که "به عنوان یک دانشجو تقریبا هر روز در برابر گفتگوهایی دربارهی رابطهی جنسی و جذابیت جنسی افراد خاصی قرار میگیرم که واقعا تمایلی به شنیدن آنها و مشارکت در آن بحث را ندارم"
تنهایی و مشکلات مربوط به یافتن شریک عاطفی، یکی از موضوعات مشترک در بسیاری از افراد اسکچوال است. رابطهی جنسی فقط قسمتی از یک ارتباط عمیق است، اما اگر به عنوان یک بخش ضروری در نظر گرفته شود، آن وقت کسانی که تمایلی به برقراری رابطهی جنسی ندارند باید به این نتیجه برسند که برقراری رابطهی عاطفی برای آنها ممکن نیست. "عمیقا احساس تنهایی میکردم و نمیتوانستم آینده ای را تصور کنم که در آن کسی حاضر باشد با فردی بدون تمایل جنسی مانند من وارد رابطه شود". نداشتن تمایل به برقراری رابطه جنسی الزاما به این معنا نیست که فرد اسکچوال باید تمام زندگی خود را در تنهایی بگذراند. "برخلاف تصورم توانستم با کسی آشنا شوم که مشکلی با نبود رابطهی جنسی در ارتباط عاطفیمان نداشت"
باید دانست که اسکچوالیتی نوعی سرکوب تمایل جنسی یا پرهیزکاری نیست، بلکه غیاب این تمایل در فرد است. "از نظر تئوریک نبودِ تمایل جنسی در یک فرد نباید به عنوان یک مشکل یا اختلال در نظر گرفته شود" این گفتهی دکتر تونی بگارت یک پژوهشگر تخصصی در زمینهی اسکچوالیتی است. "در شرایطی که رسانهها تمایل جنسی مفرط را بهنجار نشان میدهند، دور از انتظار نیست که اسکچوالیتی به عنوان یک مشکل یا انگ در نظر گرفته شود". او معتقد است: "تلاش برای 'درمان کردن' افراد اسکچوال و ایجاد میل جنسی در آنها، توجهی کمککننده به نیازهای روانی و هیجانی آنها نیست"
"هر چیزی که برخلاف هنجارها و تهدیدکنندهی وضع موجود باشد، مورد تمسخر واقع میشود و تلاش همه معطوف به خلاص شدن از آن میشود؛ واکنشهایی که ما افراد اسکچوال با آنها رو به رو میشویم و نشان میدهد که چه میزان ناآگاهی و عدم پذیرش نسبت به آنچه که ما هستیم، وجود دارد"
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اقلیتهای_جنسی
#ملال_جنسی #آسکچوالیتی
#روان_درمانی_تحلیلی
#Asexuality
#LGBT
🆔@alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/amp.theguardian.com/lifeandstyle/2012/feb/26/among-the-asexuals
✍🏼 Rosie Swash
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ "من ۴۷ سال سن دارم اما جوانتر به نظر میرسم شاید به این دلیل که از خودم مراقبت میکنم و استرسهای مربوط به همسر و بچه را ندارم". در اولین نگاه ممکن است به نظر برسد که این جملهها پاسخی کنایهآمیز به قسمت "خودتان را معرفی کنید" در یک سایت دوستیابی است، در حالیکه نویسنده این جمله ها، فردی به نام آنت، یکی از شرکت کنندگان مطالعهی من درباره افراد فاقد تمایل جنسی(Asexual) بود که در یک تالار گفتگو متشکل از افرادی با این ویژگی آنها را نوشت. اسکچوالها کسانی هستند که تمایلی به برقراری ارتباط جنسی ندارند.
تخمین زده میشود که در حدود یک درصد از جمعیت جهان اسکچوال هستند، اگرچه مطالعات در این زمینه محدود است. آنت و افرادی مانند او تقریبا هیچگاه مجذوب شدن جنسی به فردی دیگر را تجربه نمیکنند و درک انگیزههای جنسی در روابط و رفتار دیگران برایشان دشوار است.
"زندگی در دنیایی که داشتن رابطهی عاشقانه و جنسی را به عنوان یکی از بالاترین ایدهآلهای خود در نظر میگیرد، دشوار است" اینها گفتههای یک دانشجوی بیست ساله ساکن منچستر است که یکی از اثرات چنین دنیایی را بر زندگی خود اینطور توصیف میکند که "به عنوان یک دانشجو تقریبا هر روز در برابر گفتگوهایی دربارهی رابطهی جنسی و جذابیت جنسی افراد خاصی قرار میگیرم که واقعا تمایلی به شنیدن آنها و مشارکت در آن بحث را ندارم"
تنهایی و مشکلات مربوط به یافتن شریک عاطفی، یکی از موضوعات مشترک در بسیاری از افراد اسکچوال است. رابطهی جنسی فقط قسمتی از یک ارتباط عمیق است، اما اگر به عنوان یک بخش ضروری در نظر گرفته شود، آن وقت کسانی که تمایلی به برقراری رابطهی جنسی ندارند باید به این نتیجه برسند که برقراری رابطهی عاطفی برای آنها ممکن نیست. "عمیقا احساس تنهایی میکردم و نمیتوانستم آینده ای را تصور کنم که در آن کسی حاضر باشد با فردی بدون تمایل جنسی مانند من وارد رابطه شود". نداشتن تمایل به برقراری رابطه جنسی الزاما به این معنا نیست که فرد اسکچوال باید تمام زندگی خود را در تنهایی بگذراند. "برخلاف تصورم توانستم با کسی آشنا شوم که مشکلی با نبود رابطهی جنسی در ارتباط عاطفیمان نداشت"
باید دانست که اسکچوالیتی نوعی سرکوب تمایل جنسی یا پرهیزکاری نیست، بلکه غیاب این تمایل در فرد است. "از نظر تئوریک نبودِ تمایل جنسی در یک فرد نباید به عنوان یک مشکل یا اختلال در نظر گرفته شود" این گفتهی دکتر تونی بگارت یک پژوهشگر تخصصی در زمینهی اسکچوالیتی است. "در شرایطی که رسانهها تمایل جنسی مفرط را بهنجار نشان میدهند، دور از انتظار نیست که اسکچوالیتی به عنوان یک مشکل یا انگ در نظر گرفته شود". او معتقد است: "تلاش برای 'درمان کردن' افراد اسکچوال و ایجاد میل جنسی در آنها، توجهی کمککننده به نیازهای روانی و هیجانی آنها نیست"
"هر چیزی که برخلاف هنجارها و تهدیدکنندهی وضع موجود باشد، مورد تمسخر واقع میشود و تلاش همه معطوف به خلاص شدن از آن میشود؛ واکنشهایی که ما افراد اسکچوال با آنها رو به رو میشویم و نشان میدهد که چه میزان ناآگاهی و عدم پذیرش نسبت به آنچه که ما هستیم، وجود دارد"
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اقلیتهای_جنسی
#ملال_جنسی #آسکچوالیتی
#روان_درمانی_تحلیلی
#Asexuality
#LGBT
🆔@alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/amp.theguardian.com/lifeandstyle/2012/feb/26/among-the-asexuals
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 پس از دههها سردرگمی، تشخیص آسپرگر پاسخی برای بعضی سؤالها بود.
✍🏼 Tom Culter
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳ حدود ساعت چهار و نیم صبح روزی در سپتامبر بود، که ناگهان از خواب بیدار شدم با این احساس که مشکلی وجود دارد که از آن آگاه نیستم. خانه در سکوت مطلق بود و کاملا احساس غربت میکردم. نبضم به سرعت میزد، و مثل یک دونده عرق میریختم. نمیدانستم چه احساسی دارم اما اشکهایم میریخت و برای لحظاتی فکر کردم که در حال مردن هستم. شاید این یک حملهی پانیک بود.
مدت ها بود که احساس میکردم یک مشکل اساسی در زندگیام وجود دارد. نیمه شبها بیدار میشدم و در حالی که به سقف خیره بودم به همه چیز فکر میکردم. روزها سخت کار میکردم، و تفریحات گذشته نه تنها خوشحالم نمیکرد بلکه حتی تا حدودی مشمئزکننده بود.
یک بار زمانی که با گروهی از دوستان خانوادگی در رستوران بودیم و من با بیتفاوتی در حال تمام کردن ساندویچ همیشگیام بودم، یکی از دوستانمان گفت: "چرا هیچوقت از غذا خوردن با جمع لذت نمی بری؟" حضور سرد و کنارهگیر من در جمع ها بسیاری از اوقات باعث ناراحتی دیگران میشد.
افراد زیادی این بازخورد را به من میدادند که وقتی تصورم این بوده که در حال لبخند زدن هستم، در واقع عبوس بودهام. از تماشای عکس هایم در مراسم شادی، متعجب میشدم. در حالی که همه در اطرافم میخندیدند من چهره ای سرد و ناخشنود داشتم.
✳ من ازدواج موفقی داشتم، از وضعیت سلامت خوبی برخوردار بودم و تعدادی از نوشتههایم جزء پرفروشترین کتابها بودند. اما دلیل این دلشورهی عجیبی را که هر روز با آن از خواب بیدار میشدم نمیفهمیدم. روزی در حین صحبت با پزشکم به او گفتم: "دقیقا نمیدانم چه حالی دارم. فقط میدانم که خوب نیستم. نوعی احساس خلاء و دشواری زیاد در موقعیتهای اجتماعی."
پزشکم بعد از معاینه در پاسخ به من گفت: "من هیچ مشکل جسمی خاصی را در تو پیدا نمیکنم. اما به نظر میرسد که تنش قابلتوجهی را تحمل میکنی. آیا خودت را فرد مضطربی میشناسی؟"
تا آن زمان خودم را فرد مضطربی نمیدانستم اما در جواب گفتم: "شاید بتوانم نام فشاری را که در قفسهی سینه ام تجربه میکنم، اضطراب بگذارم"
- "فکر میکنی چه چیزی تو را مضطرب میکند؟"
- "زنده بودن در جهان"
- "گفتی که حضور در موقعیتهای اجتماعی را مثل یک بار سنگین تجربه میکنی. سعی میکنی که خودت را تطبیق بدهی اما انگار دائما در حال وانمود کردن هستی. اطرافیانت تو را فردی کنارهگیر میدانند که به موضوعات خاصی مثل جزئیات نقشهی خطوط حمل و نقل شهری، علاقه دارد."
-"بله. و البته برای خطوط حمل و نقل، کلمهی نمودار درست تر از نقشه است"
- "و مثل همین حالا، اغلب به جزییات و قواعد، به خصوص در هنگام استفاده از کلمات، اهمیت خاصی میدهی.."
-"بله همینطور است"
- "با کنار هم گذاشتن مجموعهی این ویژگیها، موضوعی که به آن فکر میکنم این است که احتمالا شما در طیف اوتیسم، و دارای سندرم آسپرگر هستی"
- "نه" با تاکید زیادی گفتم: "من با افراد مبتلا به آسپرگر کار کردهام و درباره آنها خواندهام. من مثل آنها نیستم"
پزشکم خطی را روی کاغذ کشید و گفت: "ممکن است کسانی که دیده یا درباره آنها خواندهای، در یک نقطه روی این خط یا طیف باشند و تو کمی بالاتر و نزدیک تر به انتهای این طیف. میخواهم که درباره این موضوع بیشتر فکر کنی و بخوانی و بعدتر به من بگویی که نظرت چیست".
✳ همیشه میدانستم که چیزی، در نوعِ ارتباط گرفتن من با جهان، با بقیه متفاوت است. من بسیاری از محرکهای محیط را شدیدتر از دیگران تجربه میکردم. با صداها و بوهای خاصی مشکل داشتم. یکی از محیطهایی که به شدت تحت فشار قرار میگرفتم سوپرمارکت ها بود. با آن نورهای درخشان، صداهای بلند، ازدحام آدمها، هیاهو، تبلیغات نصب شده بر در و دیوار و .. اما بدتر از آن، حضور در مهمانیها و جمعها که مانند شکنجه بود. که یکی از اولین نمونههای شفاف آن در ذهنم، تولد هفت سالگی ام بود که همه بچه ها در اطرافم میخندیدند و بازی میکردند و من در حالی که درک آنها برایم سخت بود و با نیرویی نامرئی از درون میل به جدا شدن از آن محیط را داشتم، تماشایشان میکردم.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_طیف_اوتیسم #اوتیسم
#درخودماندگی #آسپرگر
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
✍🏼 Tom Culter
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳ حدود ساعت چهار و نیم صبح روزی در سپتامبر بود، که ناگهان از خواب بیدار شدم با این احساس که مشکلی وجود دارد که از آن آگاه نیستم. خانه در سکوت مطلق بود و کاملا احساس غربت میکردم. نبضم به سرعت میزد، و مثل یک دونده عرق میریختم. نمیدانستم چه احساسی دارم اما اشکهایم میریخت و برای لحظاتی فکر کردم که در حال مردن هستم. شاید این یک حملهی پانیک بود.
مدت ها بود که احساس میکردم یک مشکل اساسی در زندگیام وجود دارد. نیمه شبها بیدار میشدم و در حالی که به سقف خیره بودم به همه چیز فکر میکردم. روزها سخت کار میکردم، و تفریحات گذشته نه تنها خوشحالم نمیکرد بلکه حتی تا حدودی مشمئزکننده بود.
یک بار زمانی که با گروهی از دوستان خانوادگی در رستوران بودیم و من با بیتفاوتی در حال تمام کردن ساندویچ همیشگیام بودم، یکی از دوستانمان گفت: "چرا هیچوقت از غذا خوردن با جمع لذت نمی بری؟" حضور سرد و کنارهگیر من در جمع ها بسیاری از اوقات باعث ناراحتی دیگران میشد.
افراد زیادی این بازخورد را به من میدادند که وقتی تصورم این بوده که در حال لبخند زدن هستم، در واقع عبوس بودهام. از تماشای عکس هایم در مراسم شادی، متعجب میشدم. در حالی که همه در اطرافم میخندیدند من چهره ای سرد و ناخشنود داشتم.
✳ من ازدواج موفقی داشتم، از وضعیت سلامت خوبی برخوردار بودم و تعدادی از نوشتههایم جزء پرفروشترین کتابها بودند. اما دلیل این دلشورهی عجیبی را که هر روز با آن از خواب بیدار میشدم نمیفهمیدم. روزی در حین صحبت با پزشکم به او گفتم: "دقیقا نمیدانم چه حالی دارم. فقط میدانم که خوب نیستم. نوعی احساس خلاء و دشواری زیاد در موقعیتهای اجتماعی."
پزشکم بعد از معاینه در پاسخ به من گفت: "من هیچ مشکل جسمی خاصی را در تو پیدا نمیکنم. اما به نظر میرسد که تنش قابلتوجهی را تحمل میکنی. آیا خودت را فرد مضطربی میشناسی؟"
تا آن زمان خودم را فرد مضطربی نمیدانستم اما در جواب گفتم: "شاید بتوانم نام فشاری را که در قفسهی سینه ام تجربه میکنم، اضطراب بگذارم"
- "فکر میکنی چه چیزی تو را مضطرب میکند؟"
- "زنده بودن در جهان"
- "گفتی که حضور در موقعیتهای اجتماعی را مثل یک بار سنگین تجربه میکنی. سعی میکنی که خودت را تطبیق بدهی اما انگار دائما در حال وانمود کردن هستی. اطرافیانت تو را فردی کنارهگیر میدانند که به موضوعات خاصی مثل جزئیات نقشهی خطوط حمل و نقل شهری، علاقه دارد."
-"بله. و البته برای خطوط حمل و نقل، کلمهی نمودار درست تر از نقشه است"
- "و مثل همین حالا، اغلب به جزییات و قواعد، به خصوص در هنگام استفاده از کلمات، اهمیت خاصی میدهی.."
-"بله همینطور است"
- "با کنار هم گذاشتن مجموعهی این ویژگیها، موضوعی که به آن فکر میکنم این است که احتمالا شما در طیف اوتیسم، و دارای سندرم آسپرگر هستی"
- "نه" با تاکید زیادی گفتم: "من با افراد مبتلا به آسپرگر کار کردهام و درباره آنها خواندهام. من مثل آنها نیستم"
پزشکم خطی را روی کاغذ کشید و گفت: "ممکن است کسانی که دیده یا درباره آنها خواندهای، در یک نقطه روی این خط یا طیف باشند و تو کمی بالاتر و نزدیک تر به انتهای این طیف. میخواهم که درباره این موضوع بیشتر فکر کنی و بخوانی و بعدتر به من بگویی که نظرت چیست".
✳ همیشه میدانستم که چیزی، در نوعِ ارتباط گرفتن من با جهان، با بقیه متفاوت است. من بسیاری از محرکهای محیط را شدیدتر از دیگران تجربه میکردم. با صداها و بوهای خاصی مشکل داشتم. یکی از محیطهایی که به شدت تحت فشار قرار میگرفتم سوپرمارکت ها بود. با آن نورهای درخشان، صداهای بلند، ازدحام آدمها، هیاهو، تبلیغات نصب شده بر در و دیوار و .. اما بدتر از آن، حضور در مهمانیها و جمعها که مانند شکنجه بود. که یکی از اولین نمونههای شفاف آن در ذهنم، تولد هفت سالگی ام بود که همه بچه ها در اطرافم میخندیدند و بازی میکردند و من در حالی که درک آنها برایم سخت بود و با نیرویی نامرئی از درون میل به جدا شدن از آن محیط را داشتم، تماشایشان میکردم.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_طیف_اوتیسم #اوتیسم
#درخودماندگی #آسپرگر
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
Telegraph
پس از دههها سردرگمی، تشخیص آسپرگر پاسخی برای بعضی سوالها بود.
✍🏼 Tom Cutler ▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو: @alipsychiatrist حدود ساعت چهار و نیم صبح روزی در سپتامبر بود، که ناگهان از خواب بیدار شدم با این احساس که مشکلی وجود دارد که از آن آگاه نیستم. خانه در سکوت مطلق بود و کاملا احساس غربت میکردم. نبضم به…
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 حقیقت، دروغ، و خیالپردازی، در دنیای روانی کودکان
✍🏼 Dona Matthews Ph.D.
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳️ تقریبا تمام والدین از مشاهدهٔ خیالپردازیهای شورانگیز و خلاقانهٔ فرزند خود لذت میبرند؛ هنگامی که کودک، به واسطهٔ آفرینش موجودات، موقعیت ها و ایده های تخیلی، به زندگی خود رنگ و نشاط می دهد و جهانش را وسعت می بخشد.
اما برخی از اوقات، کودکان از قدرت خیالپردازی خود برای دروغگویی استفاده میکنند، که اتفاق خوشایندی برای والدین نیست.
✳ همانند بزرگسالان، کودکان هم میتوانند به دلایل بسیاری، مثل دور ماندن از انتقاد یا تنبیه، بهتر کردن تصویر خود در ذهن دیگران، احساس فشار در زیر بار توقعات، یا جلب توجه و کمک، دروغ بگویند.
✳ در حدود سن ۲ یا ۳ سالگی، کودکان شروع به درک این واقعیت می کنند که بزرگترها دانای کل نیستند و موضوعاتی وجود دارد که ممکن است بزرگترها متوجه آنها نشوند؛ از ۴ تا ۶ سالگی کودکان مهارت کافی برای دروغ گفتن پیدا میکنند و از حدود ۶ یا ۸ سالگی، اگر رفتار آنها مورد چالش قرار نگیرد، ممکن است به دروغ گفتن مکرر ادامه دهند. در حدود ۸ سالگی آنها میتوانند دروغهای موفقیت آمیز و ماهرانه بگویند.
✳️ اما چگونه میتوان بدون سرکوب قدرت خلاقیت کودک، مانع استفادهٔ کودک از این قدرت برای دروغگویی شد؟
شاید مهم ترین عامل بازدارنده از سوق یافتن کودک به سمت دروغگویی، برقراری اتصال عاطفی گرم، صبورانه و عمیق با او، و انتقال حس دوست داشتن و دوست داشتنی بودن به کودک است. مراقبت از یک رابطهٔ سرشار از عشق و اعتماد، میتواند مهمترین انگیزه برای صداقت باشد.
همچنین لازم است به نیاز یا احساسی که زمینه ساز دروغگویی در کودک است، توجه کرد؛ که میتواند تلاشی برای کسب توجه، جلوگیری از سرزنش شدن، یا صرفا شور و شوق یک خیالپردازی باشد.
✳️ میتوان در موقعیت های مختلف، به کودک در رها شدن از احساساتی مثل ترس یا شرم، که او را به سمت دروغ گفتن سوق میدهد، کمک کرد. به طور مثال هنگامی که از روی حواسپرتی مقداری از شیر یا غذایش را روی زمین ریخته است، به جای پرسیدن «چه کسی این کار را کرده؟»، میتوان به او گفت «بیا با هم تمیزش کنیم»؛ و با این کار، مانع از احساس نیاز کودک به دروغگویی برای جلوگیری از تنبیه یا سرزنش شد.
✳ اگر هدف کودک از دروغگویی، ساختن تصویر بهتری از خود در ذهن دیگران و تحت تاثیر قرار دادن آنها است، میتوان با ابراز تحسین و توجه بیشتر به توانمندی های کودک، نیاز او را به دروغگویی برای دریافت تحسین و توجه، کاهش داد.
✳️ صداقت و روراستی والدین با کودک، و سایر اعضای خانواده و دوستان، میتواند بهترین الگو برای شکل گیری رفتار راستگویی در کودک باشد. در جایگاه یک والد، هنگامی که به کودک میگویید کاری را ظرف ۵ دقیقه بعد یا دو روز بعد برای او انجام میدهید، سعی کنید مطمئن باشید که واقعأ در همان زمان آن کار را انجام خواهید داد.
هنگامی که کاری انجام داده اید که نسبت به آن احساس پشیمانی یا اشتباه می کنید، دروغ نگفتن راجع به آن کار و احساساتتان، باعث خواهد شد که جرأت اعتراف به اشتباهات و حرف زدن راجع به احساسات مختلف، در کودک تقویت شود.
✳ هنگامی که از دروغگویی کودک دچار احساس رنجش و سرخوردگی میشوید، راجع به این احساس خود با کودک حرف بزنید: «وقتی حقیقت را به من نمی گویی غمگین و نگران میشوم».
✳ درک تفاوت بین دروغ سفید یا دروغ مصلحتی، که برای مراقبت از احساسات دیگران گفته میشود، از دروغ غیراخلاقی که هدف آن فریب دادن دیگران است، برای کودک دشوار است. بهتر است که فهم این موضوع را به سنین پس از ۶ یا ۷ سالگی موکول کرد. تا آن زمان بهتر است که در مقابل کودک تا حد امکان، گفتن دروغ های سفید خود را هم به حداقل برسانید و اگر مجبور به آن شدید، به کودک توضیح بدهید که به چه دلیل چنین دروغی را گفتید.
✳️ اگر احساس می کنید دروغ گفتن برای کودک تبدیل به یک عادت شده است، خود را ناتوان از برقراری یک رابطهٔ صادقانه با کودک می بینید، یا دروغ گفتن کودک با رفتارهای مشکل سازی مثل دزدی، تخریب وسایل، آزار رساندن به همسالان یا حیوانات و.. همراه شده است، دریافت کمک حرفه ای را مدنظر قرار دهید.
✳ در نهایت، همانند هر توانایی دیگری، توانایی راستگویی هم میتواند در طول زمان رشد یافته و تقویت شود. صداقت و روراستی والدین در محیط خانواده، جامعه و در هر یک از تعاملات روزمره ای که کودک همواره نظاره گر والدین در آنها است، میتواند بهترین کمک برای رشد این توانایی در کودک باشد.
#روان_پزشکی #کودک #اطفال
#فرزند_پروری #روان_درمانی
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/going-beyond-intelligence/201803/truth-lies-and-imagination
✍🏼 Dona Matthews Ph.D.
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳️ تقریبا تمام والدین از مشاهدهٔ خیالپردازیهای شورانگیز و خلاقانهٔ فرزند خود لذت میبرند؛ هنگامی که کودک، به واسطهٔ آفرینش موجودات، موقعیت ها و ایده های تخیلی، به زندگی خود رنگ و نشاط می دهد و جهانش را وسعت می بخشد.
اما برخی از اوقات، کودکان از قدرت خیالپردازی خود برای دروغگویی استفاده میکنند، که اتفاق خوشایندی برای والدین نیست.
✳ همانند بزرگسالان، کودکان هم میتوانند به دلایل بسیاری، مثل دور ماندن از انتقاد یا تنبیه، بهتر کردن تصویر خود در ذهن دیگران، احساس فشار در زیر بار توقعات، یا جلب توجه و کمک، دروغ بگویند.
✳ در حدود سن ۲ یا ۳ سالگی، کودکان شروع به درک این واقعیت می کنند که بزرگترها دانای کل نیستند و موضوعاتی وجود دارد که ممکن است بزرگترها متوجه آنها نشوند؛ از ۴ تا ۶ سالگی کودکان مهارت کافی برای دروغ گفتن پیدا میکنند و از حدود ۶ یا ۸ سالگی، اگر رفتار آنها مورد چالش قرار نگیرد، ممکن است به دروغ گفتن مکرر ادامه دهند. در حدود ۸ سالگی آنها میتوانند دروغهای موفقیت آمیز و ماهرانه بگویند.
✳️ اما چگونه میتوان بدون سرکوب قدرت خلاقیت کودک، مانع استفادهٔ کودک از این قدرت برای دروغگویی شد؟
شاید مهم ترین عامل بازدارنده از سوق یافتن کودک به سمت دروغگویی، برقراری اتصال عاطفی گرم، صبورانه و عمیق با او، و انتقال حس دوست داشتن و دوست داشتنی بودن به کودک است. مراقبت از یک رابطهٔ سرشار از عشق و اعتماد، میتواند مهمترین انگیزه برای صداقت باشد.
همچنین لازم است به نیاز یا احساسی که زمینه ساز دروغگویی در کودک است، توجه کرد؛ که میتواند تلاشی برای کسب توجه، جلوگیری از سرزنش شدن، یا صرفا شور و شوق یک خیالپردازی باشد.
✳️ میتوان در موقعیت های مختلف، به کودک در رها شدن از احساساتی مثل ترس یا شرم، که او را به سمت دروغ گفتن سوق میدهد، کمک کرد. به طور مثال هنگامی که از روی حواسپرتی مقداری از شیر یا غذایش را روی زمین ریخته است، به جای پرسیدن «چه کسی این کار را کرده؟»، میتوان به او گفت «بیا با هم تمیزش کنیم»؛ و با این کار، مانع از احساس نیاز کودک به دروغگویی برای جلوگیری از تنبیه یا سرزنش شد.
✳ اگر هدف کودک از دروغگویی، ساختن تصویر بهتری از خود در ذهن دیگران و تحت تاثیر قرار دادن آنها است، میتوان با ابراز تحسین و توجه بیشتر به توانمندی های کودک، نیاز او را به دروغگویی برای دریافت تحسین و توجه، کاهش داد.
✳️ صداقت و روراستی والدین با کودک، و سایر اعضای خانواده و دوستان، میتواند بهترین الگو برای شکل گیری رفتار راستگویی در کودک باشد. در جایگاه یک والد، هنگامی که به کودک میگویید کاری را ظرف ۵ دقیقه بعد یا دو روز بعد برای او انجام میدهید، سعی کنید مطمئن باشید که واقعأ در همان زمان آن کار را انجام خواهید داد.
هنگامی که کاری انجام داده اید که نسبت به آن احساس پشیمانی یا اشتباه می کنید، دروغ نگفتن راجع به آن کار و احساساتتان، باعث خواهد شد که جرأت اعتراف به اشتباهات و حرف زدن راجع به احساسات مختلف، در کودک تقویت شود.
✳ هنگامی که از دروغگویی کودک دچار احساس رنجش و سرخوردگی میشوید، راجع به این احساس خود با کودک حرف بزنید: «وقتی حقیقت را به من نمی گویی غمگین و نگران میشوم».
✳ درک تفاوت بین دروغ سفید یا دروغ مصلحتی، که برای مراقبت از احساسات دیگران گفته میشود، از دروغ غیراخلاقی که هدف آن فریب دادن دیگران است، برای کودک دشوار است. بهتر است که فهم این موضوع را به سنین پس از ۶ یا ۷ سالگی موکول کرد. تا آن زمان بهتر است که در مقابل کودک تا حد امکان، گفتن دروغ های سفید خود را هم به حداقل برسانید و اگر مجبور به آن شدید، به کودک توضیح بدهید که به چه دلیل چنین دروغی را گفتید.
✳️ اگر احساس می کنید دروغ گفتن برای کودک تبدیل به یک عادت شده است، خود را ناتوان از برقراری یک رابطهٔ صادقانه با کودک می بینید، یا دروغ گفتن کودک با رفتارهای مشکل سازی مثل دزدی، تخریب وسایل، آزار رساندن به همسالان یا حیوانات و.. همراه شده است، دریافت کمک حرفه ای را مدنظر قرار دهید.
✳ در نهایت، همانند هر توانایی دیگری، توانایی راستگویی هم میتواند در طول زمان رشد یافته و تقویت شود. صداقت و روراستی والدین در محیط خانواده، جامعه و در هر یک از تعاملات روزمره ای که کودک همواره نظاره گر والدین در آنها است، میتواند بهترین کمک برای رشد این توانایی در کودک باشد.
#روان_پزشکی #کودک #اطفال
#فرزند_پروری #روان_درمانی
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/going-beyond-intelligence/201803/truth-lies-and-imagination
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 کنجکاو و ناآرام؛ من یک دختر مبتلا به نقصتوجه/بیشفعالی هستم.
✍🏼 Noelle Faulkner
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ "آیا اهداف بزرگی در سر دارید؟ وقتی دربارهی شغلتان توضیح میدادید به نظر میرسید که اینطور باشد." این سوال یکی از پزشکانی بود که تا آن زمان چند نوبت با شکایت از احساس خستگی و فرسودگی به او مراجعه کرده بودم و هیچ علت طبی در معاینه و آزمایشاتم برای آن یافت نشد.
"بسیاری از زنان شبیه به شما فشار زیادی را برای بینقص بودن با خود حمل میکنند"؛ در جواب گفتم: "میدانم زنان بسیاری هستند که آرزو دارند جهان را اداره کنند اما تمام چیزی که من برایش تلاش میکنم فرستادن چند ایمیل در محل کارم، تمیز نگه داشتن خانهام، خلاق بودن و در عین حال کمی وقت آزاد داشتن است! من در حال درمان سرطان یا مدیریت یک خانوادهی نیستم، من فقط به سختی سعی میکنم که زندگی کنم". بعد از این گفتگو، برای مراجعه به یک روانپزشک معرفی شدم و پس از مصاحبه و ارزیابی توسط او به این پاسخ رسیدم که برای سالها مبتلا به اختلال نقصتوجه/بیشفعالی بودهام.
این یک باور پذیرفته شده است که ADHD بیشتر پسرها را تحت تاثیر قرار می دهد اما مطالعات جدید نشان میدهد که گزارش شیوع بالاتر ADHD در پسرها ممکن است به دلیل عدم تشخیص آن در بسیاری از دخترها باشد. زنان و دختران مبتلا بهADHD، به احتمال بیشتری مبتلا به نوع کمتوجه این اختلال هستند و کمتر رفتارهای تکانشی مشهودی را نشان میدهند.
✳ احساس آشفتگی، میل به قطع کردن روابط به دلیل بیقراری، و ناتوانی مغز ما در تنظیم اطلاعات و احساسات، اغلب در هنگام ارزیابی تشخیصی نادیده گرفته میشود. حتی هنگامی که رفتارهای تکانشی ما مورد توجه قرار می گیرد، از دید برخی از اطرافیان احتمالا یک تامبوی هستیم. در دوران کودکیام هروقت به دلیل ناتوانی از تمرکز یا بیقراری دچار مشکلی میشدم به من گفته میشد که "دست از خیالپردازی بردار"؛ "کمی آرامتر! مثل یک دختر خوب رفتار کن". شنیدن جملههایی شبیه به اینها آنقدر فرساینده شده بود که به قطع کردن کامل ارتباطاتم فکر میکردم.
زنان بسیاری مانند من هستند. کنجکاو و ناآرام؛ ما برای لحظاتی احساس ابرقهرمان بودن می کنیم و زمانی دیگر، خود را بزرگترین شکستخوردگان میدانیم. بسیاری از ما کلکسیونر سرگرمی های مختلف، شروعکنندهی فعالیت های زیاد و تمام کنندهی فعالیت های بسیار کمی هستیم.
زمانی که ۹ ساله بودم انرژی کافی برای شرکت در پنج جلسه کلاس موسیقی در هفته، گروه کتابخوانی و ورزش را داشتم با این وجود معلمم فکر میکرد که همچنان مسیرهای کافی برای رشد خلاقیت من وجود ندارد و به والدینم پیشنهاد کرد که من را در یک مدرسهی تئاتر هم ثبت نام کنند. اما آیا تمام این کارها کمکی به بهبود تمرکز و بیقراری من میکرد؟ مسلما نه.
به دلیل هوش بالا و موفقیتهای زیاد، احتمال وجود یک اختلال در بسیاری از ما زنان مبتلا به ADHD پایین در نظر گرفته میشود. از آنجا که کمالگرایی و داشتن اعتماد به نفس پایین احتمال بالاتری در میان ما دارد، ساعتهای زیادی را، برای اثبات خود، به سختی کار میکنیم.
پس از گذشت هفت ماه از تشخیص اختلال نقص توجه/بیشفعالی و داشتن توضیحی برای سالها احساس آشفتگی، اکنون، هم آرام از یافتن یک پاسخ و هم تا حدودی اندوهگین و سوگوارم. اندوه برای تمام فشارهایی که برای موفق بودن و اثبات خود در اوج نابسامانیهای درونم تحمل می کردم و سوگوار برای تمام مهارتهایی که اموختنشان را نیمه تمام رها کردم و روابطی که به دلیل رفتارهای تکانشی، بیقراری و ناتوانی از مدارا با ناکامیها، به قطع شدن و جدایی انجامید. اکنون به زنانی مانند خود فکر میکنم که با سهیم شدن داستانم با آنها و کمک به تشویق آنها به درمان، میتوانم به از دست نرفتن زمان بیشتری از زندگی آنها در سردرگمی، کمک کنم.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#نقصتوجه_بیشفعالی #ADHD
#کودک #نقص_توجه #بیش_فعالی
🆔@alipsychiatrist
https://amp.theguardian.com/society/2020/nov/02/the-lost-girls-chaotic-and-curious-women-with-adhd-all-have-missed-red-flags-that-haunt-us
✍🏼 Noelle Faulkner
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ "آیا اهداف بزرگی در سر دارید؟ وقتی دربارهی شغلتان توضیح میدادید به نظر میرسید که اینطور باشد." این سوال یکی از پزشکانی بود که تا آن زمان چند نوبت با شکایت از احساس خستگی و فرسودگی به او مراجعه کرده بودم و هیچ علت طبی در معاینه و آزمایشاتم برای آن یافت نشد.
"بسیاری از زنان شبیه به شما فشار زیادی را برای بینقص بودن با خود حمل میکنند"؛ در جواب گفتم: "میدانم زنان بسیاری هستند که آرزو دارند جهان را اداره کنند اما تمام چیزی که من برایش تلاش میکنم فرستادن چند ایمیل در محل کارم، تمیز نگه داشتن خانهام، خلاق بودن و در عین حال کمی وقت آزاد داشتن است! من در حال درمان سرطان یا مدیریت یک خانوادهی نیستم، من فقط به سختی سعی میکنم که زندگی کنم". بعد از این گفتگو، برای مراجعه به یک روانپزشک معرفی شدم و پس از مصاحبه و ارزیابی توسط او به این پاسخ رسیدم که برای سالها مبتلا به اختلال نقصتوجه/بیشفعالی بودهام.
این یک باور پذیرفته شده است که ADHD بیشتر پسرها را تحت تاثیر قرار می دهد اما مطالعات جدید نشان میدهد که گزارش شیوع بالاتر ADHD در پسرها ممکن است به دلیل عدم تشخیص آن در بسیاری از دخترها باشد. زنان و دختران مبتلا بهADHD، به احتمال بیشتری مبتلا به نوع کمتوجه این اختلال هستند و کمتر رفتارهای تکانشی مشهودی را نشان میدهند.
✳ احساس آشفتگی، میل به قطع کردن روابط به دلیل بیقراری، و ناتوانی مغز ما در تنظیم اطلاعات و احساسات، اغلب در هنگام ارزیابی تشخیصی نادیده گرفته میشود. حتی هنگامی که رفتارهای تکانشی ما مورد توجه قرار می گیرد، از دید برخی از اطرافیان احتمالا یک تامبوی هستیم. در دوران کودکیام هروقت به دلیل ناتوانی از تمرکز یا بیقراری دچار مشکلی میشدم به من گفته میشد که "دست از خیالپردازی بردار"؛ "کمی آرامتر! مثل یک دختر خوب رفتار کن". شنیدن جملههایی شبیه به اینها آنقدر فرساینده شده بود که به قطع کردن کامل ارتباطاتم فکر میکردم.
زنان بسیاری مانند من هستند. کنجکاو و ناآرام؛ ما برای لحظاتی احساس ابرقهرمان بودن می کنیم و زمانی دیگر، خود را بزرگترین شکستخوردگان میدانیم. بسیاری از ما کلکسیونر سرگرمی های مختلف، شروعکنندهی فعالیت های زیاد و تمام کنندهی فعالیت های بسیار کمی هستیم.
زمانی که ۹ ساله بودم انرژی کافی برای شرکت در پنج جلسه کلاس موسیقی در هفته، گروه کتابخوانی و ورزش را داشتم با این وجود معلمم فکر میکرد که همچنان مسیرهای کافی برای رشد خلاقیت من وجود ندارد و به والدینم پیشنهاد کرد که من را در یک مدرسهی تئاتر هم ثبت نام کنند. اما آیا تمام این کارها کمکی به بهبود تمرکز و بیقراری من میکرد؟ مسلما نه.
به دلیل هوش بالا و موفقیتهای زیاد، احتمال وجود یک اختلال در بسیاری از ما زنان مبتلا به ADHD پایین در نظر گرفته میشود. از آنجا که کمالگرایی و داشتن اعتماد به نفس پایین احتمال بالاتری در میان ما دارد، ساعتهای زیادی را، برای اثبات خود، به سختی کار میکنیم.
پس از گذشت هفت ماه از تشخیص اختلال نقص توجه/بیشفعالی و داشتن توضیحی برای سالها احساس آشفتگی، اکنون، هم آرام از یافتن یک پاسخ و هم تا حدودی اندوهگین و سوگوارم. اندوه برای تمام فشارهایی که برای موفق بودن و اثبات خود در اوج نابسامانیهای درونم تحمل می کردم و سوگوار برای تمام مهارتهایی که اموختنشان را نیمه تمام رها کردم و روابطی که به دلیل رفتارهای تکانشی، بیقراری و ناتوانی از مدارا با ناکامیها، به قطع شدن و جدایی انجامید. اکنون به زنانی مانند خود فکر میکنم که با سهیم شدن داستانم با آنها و کمک به تشویق آنها به درمان، میتوانم به از دست نرفتن زمان بیشتری از زندگی آنها در سردرگمی، کمک کنم.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#نقصتوجه_بیشفعالی #ADHD
#کودک #نقص_توجه #بیش_فعالی
🆔@alipsychiatrist
https://amp.theguardian.com/society/2020/nov/02/the-lost-girls-chaotic-and-curious-women-with-adhd-all-have-missed-red-flags-that-haunt-us
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 چگونه به یک کودک کمالگرا کمک کنیم
✍🏼 Jessica Grose
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ یکی از فرزندان من، پیش از آنکه به طور کامل حرف زدن را یاد بگیرد، نشانه هایی از کمالگرایی(perfectionism) داشت. برای ما واضح بود که او تعداد کلماتی بیشتر از آنچه که استفاده میکرد، میداند اما تا زمانی که از درست بودن آنها مطمئن نمی شد، با صدای بلند یا به طور مکرر آنها را به کار نمیبرد.
از برخی جهات، کودکان پرفکشنیست، دقیقا همان کسانی هستند که والدینشان آرزو داشته اند. آنها مسئولیت پذیر، دستاورد-محور، و بسیار منضبط و مبادی آداب هستند.
اما در طول دوران قرنطینه، که فرصت بیشتری برای نزدیک شدن به دنیای دخترم پیدا کردم، بارها شاهد این موضوع بودم که تلاش او برای بینقص بودن چقدر برایش رنجآور است. مثلا اگر از بیست سوال ریاضی، فقط دو سوال را اشتباه پاسخ میداد، آن دو جواب غلط، و نه تمام ۱۸ جواب درست دیگر، موضوع صحبت او برای تمام ساعات بعدی، و باعث بههمریختگی زیادی در او میشد.
✳ سال گذشته معلم فوقالعاده ای داشت که متوجه تمایلات کمالگرایانۀ او شده و سعی کرده بود که برای حل آنها کمکش کند. یک روز دخترم به خانه آمد و گفت: "تا اشتباه نکنی یاد نمیگیری". من هم تمام نکاتی را که از متخصصان مختلف برای حل کردن موضوع "شکست" و "اشتباه" در ذهن کودکان شنیده بودم، به کار بردم؛ از متمرکز شدن بیشتر بر فرآیند به جای نتیجه، تحسین تلاش و تمرکز او، تعریف کردن شکست ها و خطاهای زندگی خودم برای او و .. .در همین ارتباط با یک روانشناس کودک هم که در زمینه کمالگرایی در کودکان پژوهشهایی داشت صحبت کردم و میخواهم به بعضی نکاتی که از او آموختم اشاره کنم.
✳ کمالگرایی در کودکان شایع است و عوامل ایجاد کنندهی متعددی دارد. برخی کودکان علائم پرفکشنیسم را حتی در سن سه یا چهار سالگی نشان میدهند. اگرچه پرفکشنیسم تا حدودی موروثی و متاثر از ژنتیک فرد است، اما ژن ها تنها عامل ایجاد آن نیستند. مطالعات نشان میدهند که پرفکشنیسم در میان کودکان در طی چند دهه اخیر شیوع بیشتری پیدا کرده و در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از کودکان، با نزدیک شدن به نوجوانی، "پرفکشنیسم غیرانطباقی" یا به عبارتی تلاش برای بینقصی غیرواقعبینانه تا حدی که برای آنها ایجاد رنج میکند را نشان میدهند.
✳ فشار خانواده برای موفق بودن میتواند بر شکل گیری یا تقویت پرفکشنیسم در کودکان موثر باشد تاثیرات اجتماعی خارج از محیط خانه را هم نمیتوان نادیده گرفت. هنگامی که یک کودک در یک محیط تحصیلی پرفشار و به شدت رقابتی قرار میگیرد، در صورت ناتوانی از تطابق با انتظارات محیط دچار احساس شرم و بی کفایتی خواهد شد.
شبکه های اجتماعی هم در تشدید تمایلات کمالگرایانه بی تاثیر نیستند. هنگامی که فرد سرشناسی خطایی را مرتکب میشود هزاران نفر آمادهی نقد، تمسخر و تخریب او هستند.این موضوع میتواند باعث تبدیل شدن "خطا" به موضوعی غیرقابلقبول و مهلک در ذهن کودک یا نوجوان شود.
✳ یکی از نشانه های پرفکشنیسم مشکل ساز در کودکان، مشاهدهی خودسرزنشگری مفرط در کلام و رفتار اوست. "من بی عرضه ام" "من هیچ کاری را نمیتوانم درست انجام بدهم". ناتوانی از فراموش کردن و عبور از یک خطا، اجتناب از شروع فعالیت های تازه به دلیل آسیب پذیری بالا به انتقاد و شرم، و ناتوانی از احساس شادی و رضایت از موفقیت ها، از دیگر نشانه های پرفکشنیسم در کودکان است.
✳ هنگامی که فرزند کمالگرای شما در اوج احساسات بی ارزشی و خودسرزنشگری به دنبال مواجهه با یک شکست یا خطا قرار دارد، قبل از هرچیز در کنار او حضور داشته باشید، به احساسات دشوار او گوش بدهید و به یاد داشته باشید که سرزنش او به خاطر حساسیت و احساسات کمالگرایانه اش، میتواند باعث تشدید خودسرزنشگری و احساس بی ارزشی او شود.
پس از آرام تر شدن کودک میتوانید با او در این باره حرف بزنید که آنچه او به عنوان شکست یا خطای خود تجربه میکند، نشانهی یک نقص یا بی ارزشی اساسی در او نیست و میتواند برای هر فرد دیگری هم اتفاق بیفتد. تعریف کردن خاطراتی از شکست ها و اشتباهات خود برای کودک، و چگونگی عبور از آن لحظات برای کودک، و نشان دادن آسیب پذیری و محدودیت به عنوان ویژگی های انسانی مشترک، به پذیرش آنها توسط کودک کمک خواهد کرد.
و در نهایت، اگر نگران آن هستید که با وارد کردن فشارهایی برای موفقیت به کودک، باعث تشدید گرایشات کمالگرایانهی او شده اید، سعی کنید به نخستین هفته های زندگی او فکر کنید که، آیا فرزندتان همان کسی نیست که آرزوی بودن و ماندنش را در کنارتان، فارغ از هر توانایی و دستاوردی داشتید.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #کمالگرایی
#فرزندپروری #perfectionism
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
www.nytimes.com/2020/07/01/parenting/perfectionist-kids.amp.html
✍🏼 Jessica Grose
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ یکی از فرزندان من، پیش از آنکه به طور کامل حرف زدن را یاد بگیرد، نشانه هایی از کمالگرایی(perfectionism) داشت. برای ما واضح بود که او تعداد کلماتی بیشتر از آنچه که استفاده میکرد، میداند اما تا زمانی که از درست بودن آنها مطمئن نمی شد، با صدای بلند یا به طور مکرر آنها را به کار نمیبرد.
از برخی جهات، کودکان پرفکشنیست، دقیقا همان کسانی هستند که والدینشان آرزو داشته اند. آنها مسئولیت پذیر، دستاورد-محور، و بسیار منضبط و مبادی آداب هستند.
اما در طول دوران قرنطینه، که فرصت بیشتری برای نزدیک شدن به دنیای دخترم پیدا کردم، بارها شاهد این موضوع بودم که تلاش او برای بینقص بودن چقدر برایش رنجآور است. مثلا اگر از بیست سوال ریاضی، فقط دو سوال را اشتباه پاسخ میداد، آن دو جواب غلط، و نه تمام ۱۸ جواب درست دیگر، موضوع صحبت او برای تمام ساعات بعدی، و باعث بههمریختگی زیادی در او میشد.
✳ سال گذشته معلم فوقالعاده ای داشت که متوجه تمایلات کمالگرایانۀ او شده و سعی کرده بود که برای حل آنها کمکش کند. یک روز دخترم به خانه آمد و گفت: "تا اشتباه نکنی یاد نمیگیری". من هم تمام نکاتی را که از متخصصان مختلف برای حل کردن موضوع "شکست" و "اشتباه" در ذهن کودکان شنیده بودم، به کار بردم؛ از متمرکز شدن بیشتر بر فرآیند به جای نتیجه، تحسین تلاش و تمرکز او، تعریف کردن شکست ها و خطاهای زندگی خودم برای او و .. .در همین ارتباط با یک روانشناس کودک هم که در زمینه کمالگرایی در کودکان پژوهشهایی داشت صحبت کردم و میخواهم به بعضی نکاتی که از او آموختم اشاره کنم.
✳ کمالگرایی در کودکان شایع است و عوامل ایجاد کنندهی متعددی دارد. برخی کودکان علائم پرفکشنیسم را حتی در سن سه یا چهار سالگی نشان میدهند. اگرچه پرفکشنیسم تا حدودی موروثی و متاثر از ژنتیک فرد است، اما ژن ها تنها عامل ایجاد آن نیستند. مطالعات نشان میدهند که پرفکشنیسم در میان کودکان در طی چند دهه اخیر شیوع بیشتری پیدا کرده و در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از کودکان، با نزدیک شدن به نوجوانی، "پرفکشنیسم غیرانطباقی" یا به عبارتی تلاش برای بینقصی غیرواقعبینانه تا حدی که برای آنها ایجاد رنج میکند را نشان میدهند.
✳ فشار خانواده برای موفق بودن میتواند بر شکل گیری یا تقویت پرفکشنیسم در کودکان موثر باشد تاثیرات اجتماعی خارج از محیط خانه را هم نمیتوان نادیده گرفت. هنگامی که یک کودک در یک محیط تحصیلی پرفشار و به شدت رقابتی قرار میگیرد، در صورت ناتوانی از تطابق با انتظارات محیط دچار احساس شرم و بی کفایتی خواهد شد.
شبکه های اجتماعی هم در تشدید تمایلات کمالگرایانه بی تاثیر نیستند. هنگامی که فرد سرشناسی خطایی را مرتکب میشود هزاران نفر آمادهی نقد، تمسخر و تخریب او هستند.این موضوع میتواند باعث تبدیل شدن "خطا" به موضوعی غیرقابلقبول و مهلک در ذهن کودک یا نوجوان شود.
✳ یکی از نشانه های پرفکشنیسم مشکل ساز در کودکان، مشاهدهی خودسرزنشگری مفرط در کلام و رفتار اوست. "من بی عرضه ام" "من هیچ کاری را نمیتوانم درست انجام بدهم". ناتوانی از فراموش کردن و عبور از یک خطا، اجتناب از شروع فعالیت های تازه به دلیل آسیب پذیری بالا به انتقاد و شرم، و ناتوانی از احساس شادی و رضایت از موفقیت ها، از دیگر نشانه های پرفکشنیسم در کودکان است.
✳ هنگامی که فرزند کمالگرای شما در اوج احساسات بی ارزشی و خودسرزنشگری به دنبال مواجهه با یک شکست یا خطا قرار دارد، قبل از هرچیز در کنار او حضور داشته باشید، به احساسات دشوار او گوش بدهید و به یاد داشته باشید که سرزنش او به خاطر حساسیت و احساسات کمالگرایانه اش، میتواند باعث تشدید خودسرزنشگری و احساس بی ارزشی او شود.
پس از آرام تر شدن کودک میتوانید با او در این باره حرف بزنید که آنچه او به عنوان شکست یا خطای خود تجربه میکند، نشانهی یک نقص یا بی ارزشی اساسی در او نیست و میتواند برای هر فرد دیگری هم اتفاق بیفتد. تعریف کردن خاطراتی از شکست ها و اشتباهات خود برای کودک، و چگونگی عبور از آن لحظات برای کودک، و نشان دادن آسیب پذیری و محدودیت به عنوان ویژگی های انسانی مشترک، به پذیرش آنها توسط کودک کمک خواهد کرد.
و در نهایت، اگر نگران آن هستید که با وارد کردن فشارهایی برای موفقیت به کودک، باعث تشدید گرایشات کمالگرایانهی او شده اید، سعی کنید به نخستین هفته های زندگی او فکر کنید که، آیا فرزندتان همان کسی نیست که آرزوی بودن و ماندنش را در کنارتان، فارغ از هر توانایی و دستاوردی داشتید.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #کمالگرایی
#فرزندپروری #perfectionism
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
www.nytimes.com/2020/07/01/parenting/perfectionist-kids.amp.html
Telegram
attach 📎