Forwarded from راهیانه
♦️عُرفستیزی♦️
(چرا مردم را میآزارند؟)
▪️بخش عمدهای از جامعه، میخواهد زنان بتوانند به ورزشگاه بروند. میخواهند هم رمضانشان را داشتهباشند و هم روز کوروششان را. اکثریت جامعه میخواهد نوع پوشیدن لباسش را خودش انتخاب کند. میخواهد هم ابی و معین و گوگوشش را گوش کند و هم مؤذنزاده اردبیلی و هلالیاش را. میخواهد هم استقلالاش را داشتهباشد و هم رابطهی خوب با دنیا را. هم دنیایش را داشتهباشد و هم آخرتش را. این صدای «عُرف» است. اما از آن میگریزند و با آن میستیزند.
▪️من اسم این ویژگی را «عرفستیزی» گذاشتهام: عرفستیزی، از نظر من، شاید مهمترین ویژگی نوع مدیریت کشور در حوزه اجتماعی در چهل سال اخبر باشد. عرفستیزی، هر روز شکل جدیدی پیدا کردهاست: یک روز در مشهد، گاز اشکآور میشود و به چشم زنان ِ پشت در ِ ورزشگاه میرود. یک روز پیامک تذکر حجاب و گشت ارشاد میشود و آزادی پوشش را هدف میگیرد. یک روز طرح محدود کردن اینترنت و فیلتر کردن میشود. یک روز نان و سلامتی و زندگی یک ملت را برای تصمیمهای خودسرانه به بازی میگیرد و بیکاری و مرگهای خاموش میشود. اما همه یک چیز است: عُرفستیزی.
▪️در حوزه دینداری هم همین است: وقتی پژوهشگرانی چون برادرم محسنحسام مظاهری، از فاصله ذهنی نجومی بخش قابل توجهی از مرجعیت از جامعه میگوید، وقتی سالهاست فریاد میزند که تکثر الگوهای دینداری و عزاداری و مناسک را باید به رسمیت شناخت، وقتی از دگرگونیهای دینداری و تناقضهای طبیعی و تاریخی آن میگوید، در واقع دارد از منطق همین «عرف» در حوزه دینداری دفاع میکند. چیزی که حضرات آن را هم نمیبینند و نمیخواهند.
▪️عرفستیزی از کجا میآید؟ از خودم میپرسم: این مهمترین ویژگی شیوه حکمرانی این چهل سال از کجا آمد؟ این پدیدهی عجیب، چطور ساختهشد؟ به نظرم این معجون عجیب، حداقل محصول ترکیب ِ سه مادهی اساسی است:
▫️اول. نگاه فقهی در حوزه اجتماعی: فقه، یک جور نگاه به دنیاست. یک خطکش از خطکشهای ممکن. فقه، میخواهد برای همهچیز، بر اساس منطق خودش، متر و معیار بدهد. درست و نادرست کند. برای نادرستها تنبیه بگذارد و برای درستها، جایزه (ثواب). تا وقتی که این خطکش، فقط برای باورمنداناش استفاده میشد، مشکلی نبود. اما «فقه ِ اجباری» خطرناک است: فقهی که بخواهد جای فرهنگ بنشیند. اشتباه جایی بود که فقه خواست برای «همه»، نه فقط باورمندانش تکلیف معلوم کند.
▫️دوم. آرمانخواهی: آرمانخواهی، زیباست. بدون ِ آرمانطلبی، بدون آرزوی جایی که نیست و باید باشد، زندگی کمنمک است و خالی. انقلاب، آرمانگراست. سودای ساخت مدینهی فاضله دارد. یک آرمانشهر. جایی که نیست. اما مردم، اکثریت ِ جامعه، انقلابی نیستند. آرمانگرا نیستند. هیچوقت هم نبودهاند. هیچ وقت هم نخواهند بود. شاید در مقطعی، دورهای، اما بعد، دوباره، ثبات میخواهند. آرامش. قدرت ِ انتخاب. اشتباه جایی بود که بعد از 57، فکر کردیم همه باید «انقلابی» باشند و بمانند.
▫️سوم. منافع: اگر آن دوتای اول، ذهنی هستند، این یکی کاملاً واقعی و عینی است: جایی در بیرون. قدرت، لذتبخش است. اعمال ِ قدرت، شیرین است. عُرفستیزی، مدتهاست که «منافع» یک اقلیت را تأمین میکند. اصلاً دیگر سرقفلی پیدا کردهاست. بودجه و پست و سازمان و مقام. این دیگر فقط بحث نظری نیست؛ ستیز با عرف، و تداوماش، یک دکان است. نان و آب دارد. آنجا دیگر بحث استدلال و فکر نیست. بحث جیب است. اشتباه، جایی بود که عُرفستیزی، پس از چهار دهه، دیگر فقط از جنس اعتقاد و باور و خیرخواهی ِ نابجا نیست: سودای سود است.
▪️اما «عرفستیزی»، فقط جامعه را درب و داغان نمیکند. هیچچیزی مثل عرفستیزی، به عرفستیز لطمه نمیزند. عُرف، خیلی قوی است. همه جا هست. جنسش هم از جنس ِ زندگی روزمره است: از جنس خوردن و پوشیدن و شنیدن و دوست داشتن. کسی میتواند با «ذائقه»ی یک جامعه بجنگد؟ مثلاً از فردا قرمهسبزی و دیزی را ممنوع کند؟ عرفستیزی، عین ِ ممنوع کردن دیزی و قرمهسبزی برای یک جامعه است. شاید چند صباحی با زور و بگیر و ببند، دیزی ممنوع شود اما هم هزینهاش برای عرفستیز فراوان است و هم به جایی نمیرسد.
▪️دود ِ اسپری فلفل مشهد، چشم همه را میسوزاند: حتی چشم ِ عُرفستیز را.
راهیانه|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه|@raahiane
#عرف_ستیزی|#عرف|#جامعه|#از_رنجی_که_میبریم
(چرا مردم را میآزارند؟)
▪️بخش عمدهای از جامعه، میخواهد زنان بتوانند به ورزشگاه بروند. میخواهند هم رمضانشان را داشتهباشند و هم روز کوروششان را. اکثریت جامعه میخواهد نوع پوشیدن لباسش را خودش انتخاب کند. میخواهد هم ابی و معین و گوگوشش را گوش کند و هم مؤذنزاده اردبیلی و هلالیاش را. میخواهد هم استقلالاش را داشتهباشد و هم رابطهی خوب با دنیا را. هم دنیایش را داشتهباشد و هم آخرتش را. این صدای «عُرف» است. اما از آن میگریزند و با آن میستیزند.
▪️من اسم این ویژگی را «عرفستیزی» گذاشتهام: عرفستیزی، از نظر من، شاید مهمترین ویژگی نوع مدیریت کشور در حوزه اجتماعی در چهل سال اخبر باشد. عرفستیزی، هر روز شکل جدیدی پیدا کردهاست: یک روز در مشهد، گاز اشکآور میشود و به چشم زنان ِ پشت در ِ ورزشگاه میرود. یک روز پیامک تذکر حجاب و گشت ارشاد میشود و آزادی پوشش را هدف میگیرد. یک روز طرح محدود کردن اینترنت و فیلتر کردن میشود. یک روز نان و سلامتی و زندگی یک ملت را برای تصمیمهای خودسرانه به بازی میگیرد و بیکاری و مرگهای خاموش میشود. اما همه یک چیز است: عُرفستیزی.
▪️در حوزه دینداری هم همین است: وقتی پژوهشگرانی چون برادرم محسنحسام مظاهری، از فاصله ذهنی نجومی بخش قابل توجهی از مرجعیت از جامعه میگوید، وقتی سالهاست فریاد میزند که تکثر الگوهای دینداری و عزاداری و مناسک را باید به رسمیت شناخت، وقتی از دگرگونیهای دینداری و تناقضهای طبیعی و تاریخی آن میگوید، در واقع دارد از منطق همین «عرف» در حوزه دینداری دفاع میکند. چیزی که حضرات آن را هم نمیبینند و نمیخواهند.
▪️عرفستیزی از کجا میآید؟ از خودم میپرسم: این مهمترین ویژگی شیوه حکمرانی این چهل سال از کجا آمد؟ این پدیدهی عجیب، چطور ساختهشد؟ به نظرم این معجون عجیب، حداقل محصول ترکیب ِ سه مادهی اساسی است:
▫️اول. نگاه فقهی در حوزه اجتماعی: فقه، یک جور نگاه به دنیاست. یک خطکش از خطکشهای ممکن. فقه، میخواهد برای همهچیز، بر اساس منطق خودش، متر و معیار بدهد. درست و نادرست کند. برای نادرستها تنبیه بگذارد و برای درستها، جایزه (ثواب). تا وقتی که این خطکش، فقط برای باورمنداناش استفاده میشد، مشکلی نبود. اما «فقه ِ اجباری» خطرناک است: فقهی که بخواهد جای فرهنگ بنشیند. اشتباه جایی بود که فقه خواست برای «همه»، نه فقط باورمندانش تکلیف معلوم کند.
▫️دوم. آرمانخواهی: آرمانخواهی، زیباست. بدون ِ آرمانطلبی، بدون آرزوی جایی که نیست و باید باشد، زندگی کمنمک است و خالی. انقلاب، آرمانگراست. سودای ساخت مدینهی فاضله دارد. یک آرمانشهر. جایی که نیست. اما مردم، اکثریت ِ جامعه، انقلابی نیستند. آرمانگرا نیستند. هیچوقت هم نبودهاند. هیچ وقت هم نخواهند بود. شاید در مقطعی، دورهای، اما بعد، دوباره، ثبات میخواهند. آرامش. قدرت ِ انتخاب. اشتباه جایی بود که بعد از 57، فکر کردیم همه باید «انقلابی» باشند و بمانند.
▫️سوم. منافع: اگر آن دوتای اول، ذهنی هستند، این یکی کاملاً واقعی و عینی است: جایی در بیرون. قدرت، لذتبخش است. اعمال ِ قدرت، شیرین است. عُرفستیزی، مدتهاست که «منافع» یک اقلیت را تأمین میکند. اصلاً دیگر سرقفلی پیدا کردهاست. بودجه و پست و سازمان و مقام. این دیگر فقط بحث نظری نیست؛ ستیز با عرف، و تداوماش، یک دکان است. نان و آب دارد. آنجا دیگر بحث استدلال و فکر نیست. بحث جیب است. اشتباه، جایی بود که عُرفستیزی، پس از چهار دهه، دیگر فقط از جنس اعتقاد و باور و خیرخواهی ِ نابجا نیست: سودای سود است.
▪️اما «عرفستیزی»، فقط جامعه را درب و داغان نمیکند. هیچچیزی مثل عرفستیزی، به عرفستیز لطمه نمیزند. عُرف، خیلی قوی است. همه جا هست. جنسش هم از جنس ِ زندگی روزمره است: از جنس خوردن و پوشیدن و شنیدن و دوست داشتن. کسی میتواند با «ذائقه»ی یک جامعه بجنگد؟ مثلاً از فردا قرمهسبزی و دیزی را ممنوع کند؟ عرفستیزی، عین ِ ممنوع کردن دیزی و قرمهسبزی برای یک جامعه است. شاید چند صباحی با زور و بگیر و ببند، دیزی ممنوع شود اما هم هزینهاش برای عرفستیز فراوان است و هم به جایی نمیرسد.
▪️دود ِ اسپری فلفل مشهد، چشم همه را میسوزاند: حتی چشم ِ عُرفستیز را.
راهیانه|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه|@raahiane
#عرف_ستیزی|#عرف|#جامعه|#از_رنجی_که_میبریم
Telegram
دین | فرهنگ | جامعه
طبق گزارش سایت دفتر آیتالله مکارم شیرازی ایشان در دیدار امروز (۱۴۰۱/۰۱/۰۹) با فرمانده پلیس کشور، دو نکته و دغدغه را مطرح کرده است:
یکی، حجاب: "وضع حجاب در مجموع خوب نیست؛ بهخصوص در مسافرتها که احساس آزادی بیشتری میکنند"
دوم، فضای مجازی: "فضای مجازی…
یکی، حجاب: "وضع حجاب در مجموع خوب نیست؛ بهخصوص در مسافرتها که احساس آزادی بیشتری میکنند"
دوم، فضای مجازی: "فضای مجازی…
♦️فردای لغو حجاب ِ اجباری؟♦️
(یافتههای یک پژوهش دانشگاهی: به «عُرف» اعتماد کنیم)
▪️بخشی از دینداران ایران، همچنان از فردای "اجباری نبودن" حجاب میترسند. ️چرا؟ چون تصویر ِ آنها از فردایی بدون اجباری بودن ِ حجاب این است: شهرهایی پر از عریانی ِ بی حد. پر از عیاشی بی اندازه. رها شده و جنگلوار. زنانی که نه فقط بی روسری، که با کمترین پوشش ممکن از خانه بیرون میآیند.
▪️آیا اینطور است؟ آیا جامعه، بدون اجبار و پلیس و گشت ِ حجاب و بگیر و ببند، چنین وضعیتی پیدا میکند؟ اصلاً زنان غیرمعتقد به حجاب چه میپوشند؟
▪️چند سال قبل، دانشجوی مستعد و دغدغهمندی در رشتهی پژوهش هنر، از من خواست تا استاد راهنمای پایاننامهاش باشم. حوزه مورد علاقهاش، حوزه پوشش زنان بود. قرار شد این سؤال مهم و بیپاسخ، جزو مسائل اصلی پایاننامه باشد: در شرایط ِ آزادی ِ انتخاب پوشش زنان، آنها در فضاهای عمومی شهر چه خواهند پوشید؟
▪️در این پژوهش، با 14 نفر از زنان ِ 18 تا 35 ساله ساکن تهران ساعتها مصاحبههای عمیق شدهبود. بنا بر منطق پژوهشهای کیفی در جامعهشناسی، تلاش شدهبود تا با تیپهای مختلفی از زنان، چه به لحاظ سنی، چه نوع دینداری، چه نوع پوشش فعلی (چادری، محجبهی بدون چادر، غیرمحجبهی سادهپوش و غیرمحجبهی متفاوتپوش) و از خانوادههایی با سطح اقتصادی متفاوت مصاحبه شود. طبیعتاً یافتههای این پژوهش کیفی قابل تعمیم به تمام جامعه نیست. اما فرضیههای علمی ارزشمندی را در اختیار ما میگذارد. ای کاش که امکان سنجش علمی آن با روشهای تعمیم پذیر وجود داشت.
▪️نتایج این پژوهش برای خود ما هم شگفتآور بود: تقریباً تمام زنان مورد مصاحبه، حدی از پوشش عرفی را در حالت آزادی کامل حجاب، رعایت میکردند. هیچکدام از آنها حتی در ذهن خود به دنبال پوششهای بسیار بازتر (نظیر پوششهای قابل مشاهده در جوامع اروپای غربی) نبودند. نوع پوشش مطلوب بخش غالب آنها، حتی در صورت نپوشیدن ِ روسری، بلوز شلوار، دامن بلند یا سارافونهای ساده بود.
▪️وقتی از آنها پرسیدهشده بود که چرا در شرایط آزادی کامل در پوشش، باز هم چنین پوششی را انتخاب میکنند، پاسخ شنیدنی بود: چون خودمان اینطور راحتتریم. چون هر جایی بر حسب تشخیص خودمان از فضا و اقتضائاتش، نوع پوشش متناسب را انتخاب میکنیم.
▪️این یافته نشان میداد که فردای آزادی حجاب و پوشش به عنوان یک حق مسلم انسانی، اصلاً عریانیهای بیحساب و کتاب نیست. جامعه، بدون ِ اجبار و بگیر و ببند، خودش قاعده دارد. اسم این قاعدهی نانوشته و مهم، «عرف» است: عرف، محکمترین قانون ِ نقضناپذیر ِ هر جامعه است. عرف، خودش جامعه را برای هزاران سال تنظیم کرده است.
▪️باید گذاشت جامعه، خودش بر اساس منطق عرف، خودش را تنظیم کند: حجاب عرفی در تهران، با حجاب عرفی در دهدشت ِ کهکیلویه فرق میکند. حجاب عرفی، در سیستان، با حجاب عرفی در مشهد و قم و یزد فرق میکند. آنکس که به اجبار میخواهد برای تمام این فضاهای متفاوت و عرفهای گوناگون، یک قانون ِ اجباری یکدستکننده به نام دین و به خرج دین بسازد، اول از همه حجاب را در برابر عرف قرار میدهد. و بازنده در این میدان، حجاب است و دین. اجبار، منطق عرف را نادیده میگیرد و افراط و تفریط و لجبازی و کینه میآفریند.
▪️فردای آزاد بودن انتخاب نوع پوشش، عریانی و هرج و مرج نیست. به عرف، اعتماد کنیم. عرف، ستون ِ جامعه است.
راهیانه|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه|@raahian
#عرف|#عرف_ستیزی|#جامعه|#سفر_پایاننامه|#جامعهشناسی_هنر|#دانشگاه|#سیاه_مشق
📚@MostafaTajzadeh
(یافتههای یک پژوهش دانشگاهی: به «عُرف» اعتماد کنیم)
▪️بخشی از دینداران ایران، همچنان از فردای "اجباری نبودن" حجاب میترسند. ️چرا؟ چون تصویر ِ آنها از فردایی بدون اجباری بودن ِ حجاب این است: شهرهایی پر از عریانی ِ بی حد. پر از عیاشی بی اندازه. رها شده و جنگلوار. زنانی که نه فقط بی روسری، که با کمترین پوشش ممکن از خانه بیرون میآیند.
▪️آیا اینطور است؟ آیا جامعه، بدون اجبار و پلیس و گشت ِ حجاب و بگیر و ببند، چنین وضعیتی پیدا میکند؟ اصلاً زنان غیرمعتقد به حجاب چه میپوشند؟
▪️چند سال قبل، دانشجوی مستعد و دغدغهمندی در رشتهی پژوهش هنر، از من خواست تا استاد راهنمای پایاننامهاش باشم. حوزه مورد علاقهاش، حوزه پوشش زنان بود. قرار شد این سؤال مهم و بیپاسخ، جزو مسائل اصلی پایاننامه باشد: در شرایط ِ آزادی ِ انتخاب پوشش زنان، آنها در فضاهای عمومی شهر چه خواهند پوشید؟
▪️در این پژوهش، با 14 نفر از زنان ِ 18 تا 35 ساله ساکن تهران ساعتها مصاحبههای عمیق شدهبود. بنا بر منطق پژوهشهای کیفی در جامعهشناسی، تلاش شدهبود تا با تیپهای مختلفی از زنان، چه به لحاظ سنی، چه نوع دینداری، چه نوع پوشش فعلی (چادری، محجبهی بدون چادر، غیرمحجبهی سادهپوش و غیرمحجبهی متفاوتپوش) و از خانوادههایی با سطح اقتصادی متفاوت مصاحبه شود. طبیعتاً یافتههای این پژوهش کیفی قابل تعمیم به تمام جامعه نیست. اما فرضیههای علمی ارزشمندی را در اختیار ما میگذارد. ای کاش که امکان سنجش علمی آن با روشهای تعمیم پذیر وجود داشت.
▪️نتایج این پژوهش برای خود ما هم شگفتآور بود: تقریباً تمام زنان مورد مصاحبه، حدی از پوشش عرفی را در حالت آزادی کامل حجاب، رعایت میکردند. هیچکدام از آنها حتی در ذهن خود به دنبال پوششهای بسیار بازتر (نظیر پوششهای قابل مشاهده در جوامع اروپای غربی) نبودند. نوع پوشش مطلوب بخش غالب آنها، حتی در صورت نپوشیدن ِ روسری، بلوز شلوار، دامن بلند یا سارافونهای ساده بود.
▪️وقتی از آنها پرسیدهشده بود که چرا در شرایط آزادی کامل در پوشش، باز هم چنین پوششی را انتخاب میکنند، پاسخ شنیدنی بود: چون خودمان اینطور راحتتریم. چون هر جایی بر حسب تشخیص خودمان از فضا و اقتضائاتش، نوع پوشش متناسب را انتخاب میکنیم.
▪️این یافته نشان میداد که فردای آزادی حجاب و پوشش به عنوان یک حق مسلم انسانی، اصلاً عریانیهای بیحساب و کتاب نیست. جامعه، بدون ِ اجبار و بگیر و ببند، خودش قاعده دارد. اسم این قاعدهی نانوشته و مهم، «عرف» است: عرف، محکمترین قانون ِ نقضناپذیر ِ هر جامعه است. عرف، خودش جامعه را برای هزاران سال تنظیم کرده است.
▪️باید گذاشت جامعه، خودش بر اساس منطق عرف، خودش را تنظیم کند: حجاب عرفی در تهران، با حجاب عرفی در دهدشت ِ کهکیلویه فرق میکند. حجاب عرفی، در سیستان، با حجاب عرفی در مشهد و قم و یزد فرق میکند. آنکس که به اجبار میخواهد برای تمام این فضاهای متفاوت و عرفهای گوناگون، یک قانون ِ اجباری یکدستکننده به نام دین و به خرج دین بسازد، اول از همه حجاب را در برابر عرف قرار میدهد. و بازنده در این میدان، حجاب است و دین. اجبار، منطق عرف را نادیده میگیرد و افراط و تفریط و لجبازی و کینه میآفریند.
▪️فردای آزاد بودن انتخاب نوع پوشش، عریانی و هرج و مرج نیست. به عرف، اعتماد کنیم. عرف، ستون ِ جامعه است.
راهیانه|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه|@raahian
#عرف|#عرف_ستیزی|#جامعه|#سفر_پایاننامه|#جامعهشناسی_هنر|#دانشگاه|#سیاه_مشق
📚@MostafaTajzadeh