فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.8K subscribers
10.9K photos
3.44K videos
520 files
29.6K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
📌افسردگی یک بخش طبیعی از فرآیند پیر شدن نیست

✍🏼 Deborah Serani

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو:
@alipsychiatrist

افسردگی در هر سنی می‌تواند اتفاق بیفتد اما برای شناسایی آن در سالمندان نیاز به ملاحظات ویژه ای وجود دارد. افسردگی در سالمندان تفاوتهای عمده ای با افسردگی در بزرگسالان جوان دارد. در دوران سالمندی، بر خلاف سنین پایین تر، علل محیطی و عروقی نقش برجسته تری در بروز افسردگی، نسبت به عوامل ژنتیکی دارد. همچنین تجربه‌ی سالمندان از افسردگی، بسیاری از اوقات در قالب گزارش علائم جسمانی(سردرد، کمردرد، خستگی)، و مشکلات شناختی(فراموشی، کاهش سرعت تفکر و استدلال)، و متفاوت با تجربه‌‌ی آشکار اندوه و ناامیدی در سنین دیگر است. به همین دلیل، در بسیاری از موارد، علائم افسردگی در یک فرد سالمند، توسط خود او و اطرافیان، به کاهش قدرت حافظه، درد و مشکلات جسمی ناشی از فرآیند پیری نسبت داده میشود و وجود یک اختلال روانشناختی قابل درمان در او، نادیده گرفته میشود.

بر اساس آمارهای سازمان جهانی بهداشت(WHO)، افسردگی در حدود ۷ درصد از سالمندان سراسر جهان را تحت تاثیر قرار می‌دهد که در حدود ۹۰ درصد از آنها درمان متناسب را دریافت نمی کنند و افسردگی درمان نشده باعث تشدید مشکلات جسمی، تسریع روند مرگ و میر، و افزایش احتمال خودکشی در آنها میشود. همچنین تخمین زده میشود که در حدود ۲۵ درصد از سالمندان، از افسردگی تحت-بالینی(وجود علائم افسردگی کمتر از میزان مورد نیاز برای تشخیص گذاری بالینی) رنج میبرند‌. که شناسایی و حمایت از این گروه نیز در غالب موارد تا پیشرفت به سمت افسردگی اساسی به تعویق می افتد یا حتی پس از تبدیل به افسردگی اساسی نیز مورد غفلت واقع میشود. یکی از دلایل این نادیده گیری از سوی بیمار، اطرافیان و حتی درمانگران، باور نادرست به این موضوع است که، افسردگی یک قسمت طبیعی از فرآیند پیر شدن است.

برای شناسایی یا ظن به وجود افسردگی، به عنوان یک "اختلال" در سالمندان، نیاز به توجه به سه دسته‌ی کلی از نشانه ها در آن‌ها وجود دارد:
- نشانه های رفتاری
- نشانه های جسمانی
- نشانه های شناختی
آگاهی از علائم هشدار در هریک از این سه حوزه، در شناسایی زودهنگام افسردگی در عضو سالمند خانواده و حمایت از او برای دریافت به موقع درمان، کمک کننده است:

نشانه های رفتاری؛
بی لذتی(Anhedonia)-فقدان احساس خوشحالی در ارتباط با موضوعاتی که تا پیش از بروز افسردگی برای فرد لذت بخش بوده اند-، بی‌قراری، خشم، کرختی و بی‌تفاوتی، کاهش توانایی برای مراقبت از خود، احساس سربار بودن برای دیگران، احساس ناامیدی، احساس گناه نامتناسب با شرایط، اضطراب، تحریک پذیری، انزوا و کناره گیری از افراد و فعالیت های معمول گذشته، کاهش اعتماد به نفس، و میل به تنهایی.

نشانه های جسمانی؛ درد مفرط، احساس خستگی و کاهش انرژی، افزایش یا کاهش اشتها و وزن، افزایش یا کاهش میزان خواب، کاهش سرعت حرکات و راه رفتن، تغییرات عروقی در مغز یا سایر نقاط بدن.

نشانه های شناختی؛ حواسپرتی، بلاتصمیمی، اختلال حافظه، مشکل در تمرکز، و کاهش قدرت استدلال، حل مسئله و برنامه ریزی‌.

در صورت مشاهده‌ی این علائم در یکی از نزدیکان سالمند، یکی از اولین اقدامات مورد نیاز، معاینه‌ی طبی برای رد کردن مشکلات جسمانی زمینه ساز علائم روانشناختی، و یا افسردگی به عنوان عارضه ای از مصرف برخی داروهاست. در صورت رد شدن علل طبی زمینه ساز افسردگی، دریافت کمک حرفه ای برای درمان دارویی و روانشناختی متمرکز بر علائم افسردگی، ضرورت می یابد.

تشخیص و درمان افسردگی در سالمندان، اگرچه با پیچیدگی های خاص خود مواجه است، اما آگاهی از علائم وجود این "اختلال" و گوش به زنگی نسبت به آنها، دریافت به موقع درمان و تجربه‌ی دوران سالمندی به عنوان بخشی غنی و معنادار از زندگی را ممکن می کند.

#روان_پزشکی #روان_شناسی
#سالمندان #افسردگی #روان_درمانی
#روان_درمانی_تحلیلی

🆔@alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/us/blog/two-takes-depression/201609/what-everyone-needs-know-about-geriatric-depression

https://t.me/alipsychiatrist
📌 دلبستگی، در آن‌سوی زخم‌ها

✍🏼 Debra Campbell

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

در جایگاه یک کودک، هر وقت از من دربارهٔ پدرم می پرسیدند میگفتم من هیچ گاه پدر نداشته‌ام. درست به‌نظر می‌رسید، اگر‌چه می‌دانستم که مردی در جایی کمی دورتر از من زندگی می‌کند که نام خانوادگی او را حمل می‌کنم و پدرم است. او سه سال رابطه‌ای منقطع و گهگاهی به من داده بود و نه هیچ چیز دیگر؛ نه خداحافظی، نه توضیح، نه عشق.

بدتر از آن، این رها شدن از سوی او را به صورت یک شرم غیرقابل توضیح تجربه میکردم. اگر زیباتر بودم، اگر دختر بهتری بودم، ممکن بود پدرم، بودن با من را به جای رفتن انتخاب کند؟ این سوال برای دهه‌ها قسمتی از ذهن من را به خود مشغول میکرد.

ترس از اینکه نقص های من آنقدر جدی و چشمگیرند که باعث رها شدنم میشوند، و احساس بی‌ارزشی، آنقدر در وجودم ریشه دوانده بود، که همانند یک ویژگی، مانند رنگ چشم‌هایم، آن را حمل میکردم.

اینکه چقدر خود را دوست‌داشتنی یا غیرقابل دوست‌داشتن تجربه کرده باشیم، تاثیر قابل توجهی بر عزت‌نفسمان، کیفیت جست‌و‌جوی عشق، و احساس ما نسبت به زندگی، به صورت احساس تعلق یا بیگانگی با آن دارد.

پدرم، از ترس و خشم خود، که برخاسته از احساس گیرافتادگی در رابطه با من و مادرم بود، فرار کرد، اما هنگامی که رویای برخورداری از عشق والدین تبدیل به کابوس رها شدن می‌شود و نمی دانیم چه کسی را مقصر بدانیم، بسیاری از اوقات قبل از هرکس، به خودمان مظنون می‌شویم. در جایگاه یک کودک، که برای اتکا به والدین به عنوان منبع حفظ بقای خود، نیاز به ایده آل کردن آنها حداقل برای برهه‌ای از زمان دارد، ناخودآگاه به این سمت می رویم که برای نقصان‌های آنها یا هر مشکلی در محیط خانواده، خود را مقصر و سرزنش کنیم.

رابطهٔ ما با والدین یا مراقبان اولیه‌مان، الگوی دلبستگی ما را شکل می‌دهد، الگویی که بر مبنای آن، روابط بعدی خود را میسازیم. الگوی دلبستگی ایمن، اجتنابی یا دوسوگرایانه. هنگامی که به عنوان یک کودک از شکل گیری دلبستگی ایمن محروم می‌شویم، در عین جست و جوی بی‌تابانهٔ عشق، وحشت از صمیمیت و میل به دور شدن از تمام خطرات و ترس هایی را داریم که در هنگام نزدیک شدن به دیگری تجربه می‌کنیم. اما از آنجا که این تعارضات و الگوهای آزاردهنده ریشه در جایی و زمانی پیش از شکل گیری قدرت تکلم دارند، ناخودآگاه و بسیار مقاوم در برابر شناسایی و مهار هستند‌.

من هم، که زمانی در کودکی، اعتمادم را به خود، و باورم را به دوست داشتنی‌بودنم از دست داده بودم، دوسوگرایی و تردید عمیق برای صمیمیت را، به صورت ترس از طرد شدن، و رها شدن دوباره، علیرغم میل و نیاز به نزدیکی به دیگران، برای سالها با خود حمل می‌کردم.

عشق والدین بیش از حضور فیزیکی آنها، در توجه نامشروطشان، اتصال عاطفی و نشان دادن اصیل ارزشمندی کودک و پذیرفتنی بودن او با تمام ابعاد وجودش، انعکاس می‌یابد. احساس بی‌ارزشی در سال‌های اولیه‌ی زندگی، و سوء‌تفاهم های بنیادین دربارهٔ ماهیت عشق، می‌تواند ما را به جست و جوی عشق در روابطی سوق بدهد که جراحت‌های موجود در اعتماد به نفس ما را بیش از پیش عمیق و ریشه دار می‌کند.

برای من، شکستن این حلقه‌های معیوب، بازسازی اعتمادبه‌نفس و توانایی‌ام برای دوست داشتن خود، زمانی ممکن شد که قدم در مسیر شناخت و تماشای خود از جایگاهی فراتر از خودسرزنشگری، باورها و برداشت های پیشینم از خود و وقایع زندگی و کشف زخم‌های درونی‌ام گذاشتم. مسیری که در آن، به این باور رسیده ام که به دست آوردن درک و بینشی تازه از خود و چرایی همه‌ی آنچه که تا کنون اتفاق افتاده، بیش از آنکه اقدامی در جهت توجیه شکست‌ها و الگوهای رنج‌آور باشد، تلاش برای مهار تکرار آنها در طول زمان، و تکثیر در تمام ابعاد زندگی است.

#روان_شناسی #روان_پزشکی
#روان_درمانی #روان_درمانی_تحلیلی
#دلبستگی #جدایی
#attachment

🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.mindbodygreen.com/articles/how-to-develop-a-secure-attachment-style
📌 اختلال روانشناختی در خانواده؛ نزدیک شدن به دنیای بیمار

✍🏼 Susan Noonan

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist


✳️ اعضای خانواده معمولا اولین کسانی هستند که متوجه تغییرات ناشی از یک اختلال روانشناختی در فرد مبتلا به آن می‌شوند. آنها شاهد این هستند که فرزند، خواهر یا برادر، همسر یا والدین آنها ‌به‌تدریج خود را از خانواده و دوستان منزوی می‌کند، دچار تغییراتی در الگوی خواب، تغذیه و بهداشت شخصی میشود، رفتارهای عجیب و نامعمول نشان می‌دهد، تحریک‌پذیر و پرخاشگر می‌شود، به سمت سوء مصرف الکل و مواد روی می آورد و ..

هنگامی که اختلال روانی وارد یک خانواده می‌شود، اعضای خانواده را در ابتدا با این مشکل مواجه می‌کند که چگونه به درکی از پیچیدگی اختلال روانی و شکاف و سردرگمی ناشی از آن در فضای خانواده دست یابند، و در درجه بعد، چگونه راه هایی برای کمک به عضو بیمار خانواده، که اغلب ناتوان از کمک به خویش است، بیابند.

✳️ بیمار مبتلا به اختلال روانی دنیای درون و پیرامون خود را، متفاوت با گذشته، گیج کننده و رنج‌آور را تجربه می‌کند، و علیرغم نیاز مفرط به تسکین، حمایت و درک، اغلب اوقات احساس میکند که اطرافیان، توانایی فهم او را ندارند، و به رنجی که او تحمل می‌کند، اعتبار نمی‌دهند.

شنیدن جملاتی مثل "سعی کن خودت را جمع و جور کنی" و یا "اگر بخواهی میتوانی به این وضعیت مسلط شوی"، نه تنها کمک کننده نیست، بلکه باعث انتقال احساس سرزنش شدن، و اجتناب بیمار از درخواست کمک خواهد شد.

چنین پیامهایی از این باور نشأت می‌گیرند که فرد مبتلا به اختلال روانی قدرت کنترل علائم بیماری را دارد؛ باوری که با درنظر گرفتن عوامل زیست شناختی، ژنتیک و عصبی دخیل در ایجاد علائم بیماری، و ماهیت غیرارادی آنها، صحیح نیست.

عدم انکار وجود یک بیماری، تلاش برای افزایش آگاهی از ماهیت اختلال روانی، و فراتر رفتن از موضع سرزنش، انتقاد و قضاوت عضو بیمار خانواده، اگرچه باعث علاج کامل مشکل او نمی‌شود، اما احتمال بهبود وضعیت و کاهش رنج ناشی از بیماری را، افزایش میدهد.

✳️ بسیاری از اوقات، به ویژه در حین دوره های حاد اختلال روانی، بیماران رفتارهایی را نشان می‌دهند که به نحوی برای خود و یا اطرافیانشان آسیب‌زننده است، و می‌تواند باعث سلب اعتماد نزدیکان و اعضای خانواده شود.
درک گذرا بودن علائم دوره های حاد، تفکیک رفتارها و گفته های متأثر از بیماری از وجوه سالم شخصیت فرد مبتلا، و تلاش برای بازسازی فضای اعتماد در دوره های بهبود اختلال، اگر‌چه بسیار دشوار است، اما باعث حفظ عزت نفس و مسئولیت‌پذیری بیمار و کمک به او برای بازگشت به فعالیتهای معمول زندگی پس از دوره های حاد بیماری خواهد شد.

داشتن انتظارات واقع بینانه از خود، در عین حمایت از فرد بیمار، مهم است. توقع از خود برای 'نجات' عضو مبتلا به اختلال روانی و بازگرداندن تمام جنبه‌های زندگی او به وضعیت پیش از بیماری، می‌تواند انتظار غیرواقع بینانه‌ای باشد که عدم دست یابی به آن باعث ایجاد احساس ناکامی و حتی خشم نسبت به خود و فرد بیمار شود.

در عین حال باید باور داشت، که پایداری عشق، احترام و محبت در فضای روابط خانوادگی بیمار، تأثیری فراتر از تصور، در تقویت انگیزهٔ بیمار برای جستجوی درمان و مهار بیماری خواهد داشت.

#روان_پزشکی
#انگ_زدایی
#روان_درمانی
#روان_درمانی_تحلیلی

🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/view-the-mist/201705/mental-illness-splits-families
📌 از زبان یک اقلیت خاموش

✍🏼 Rosie Swash

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

"من ۴۷ سال سن دارم اما جوانتر به نظر می‌رسم شاید به این دلیل که از خودم مراقبت میکنم و استرس‌های مربوط به همسر و بچه را ندارم". در اولین نگاه ممکن است به نظر برسد که این جمله‌ها پاسخی کنایه‌آمیز به قسمت "خودتان را معرفی کنید" در یک سایت دوست‌یابی است، در حالیکه نویسنده این جمله ها، فردی به نام آنت، یکی از شرکت کنندگان مطالعه‌ی من درباره افراد فاقد تمایل جنسی(Asexual) بود که در یک تالار گفتگو متشکل از افرادی با این ویژگی آنها را نوشت. اسکچوال‌ها کسانی هستند که تمایلی به برقراری ارتباط جنسی ندارند.

تخمین زده میشود که در حدود یک درصد از جمعیت جهان اسکچوال هستند، اگرچه مطالعات در این زمینه محدود است. آنت و افرادی مانند او تقریبا هیچ‌گاه مجذوب شدن جنسی به فردی دیگر را تجربه نمی‌کنند و درک انگیزه‌های جنسی در روابط و رفتار دیگران برایشان دشوار است.

"زندگی در دنیایی که داشتن رابطه‌ی عاشقانه و جنسی را به عنوان یکی از بالاترین ایده‌آل‌های خود در نظر می‌گیرد، دشوار است" اینها گفته‌های یک دانشجوی بیست ساله‌ ساکن منچستر است که یکی از اثرات چنین دنیایی را بر زندگی خود اینطور توصیف میکند که "به عنوان یک دانشجو تقریبا هر روز در برابر گفتگوهایی درباره‌ی رابطه‌ی جنسی و جذابیت جنسی افراد خاصی قرار می‌گیرم که واقعا تمایلی به شنیدن آنها و مشارکت در آن بحث را ندارم"

تنهایی و مشکلات مربوط به یافتن شریک عاطفی، یکی از موضوعات مشترک در بسیاری از افراد اسکچوال است. رابطه‌ی جنسی فقط قسمتی از یک ارتباط عمیق است، اما اگر به عنوان یک بخش ضروری در نظر گرفته شود، آن وقت کسانی که تمایلی به برقراری رابطه‌ی جنسی ندارند باید به این نتیجه برسند که برقراری رابطه‌ی عاطفی برای آنها ممکن نیست. "عمیقا احساس تنهایی میکردم و نمی‌توانستم آینده ای را تصور کنم که در آن کسی حاضر باشد با فردی بدون تمایل جنسی مانند من وارد رابطه شود". نداشتن تمایل به برقراری رابطه جنسی الزاما به این معنا نیست که فرد اسکچوال باید تمام زندگی خود را در تنهایی بگذراند. "برخلاف تصورم توانستم با کسی آشنا شوم که مشکلی با نبود رابطه‌ی جنسی در ارتباط عاطفی‌مان نداشت"

باید دانست که اسکچوالیتی نوعی سرکوب تمایل جنسی یا پرهیزکاری نیست، بلکه غیاب این تمایل در فرد است. "از نظر تئوریک نبودِ تمایل جنسی در یک فرد نباید به عنوان یک مشکل یا اختلال در نظر گرفته شود" این گفته‌ی دکتر تونی بگارت یک پژوهشگر تخصصی در زمینه‌ی اسکچوالیتی است. "در شرایطی که رسانه‌ها تمایل جنسی مفرط را بهنجار نشان می‌دهند، دور از انتظار نیست که اسکچوالیتی به عنوان یک مشکل یا انگ در نظر گرفته شود". او معتقد است: "تلاش برای 'درمان کردن' افراد اسکچوال و ایجاد میل جنسی در آنها، توجهی کمک‌کننده به نیازهای روانی و هیجانی آنها نیست"

"هر چیزی که برخلاف هنجارها و تهدیدکننده‌ی وضع موجود باشد، مورد تمسخر واقع می‌شود و تلاش همه معطوف به خلاص شدن از آن می‌شود؛ واکنشهایی که ما افراد اسکچوال با آنها رو به رو میشویم و نشان می‌دهد که چه میزان ناآگاهی و عدم پذیرش نسبت به آنچه که ما هستیم، وجود دارد‌"

#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اقلیت‌های_جنسی
#ملال_جنسی #آسکچوالیتی
#روان_درمانی_تحلیلی
#Asexuality
#LGBT


🆔@alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/amp.theguardian.com/lifeandstyle/2012/feb/26/among-the-asexuals
📌 پس از دهه‌ها سردرگمی، تشخیص آسپرگر پاسخی برای بعضی سؤال‌ها بود.

✍🏼 Tom Culter

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو:
@alipsychiatrist

حدود ساعت چهار و نیم صبح روزی در سپتامبر بود، که ناگهان از خواب بیدار شدم با این احساس که مشکلی وجود دارد که از آن آگاه نیستم. خانه در سکوت مطلق بود و کاملا احساس غربت می‌کردم. نبضم به سرعت می‌زد، و مثل یک دونده عرق می‌‌ریختم. نمی‌دانستم چه احساسی دارم اما اشک‌هایم می‌ریخت و برای لحظاتی فکر کردم که در حال مردن هستم. شاید این یک حمله‌ی پانیک بود.

مدت ها بود که احساس میکردم یک مشکل اساسی در زندگی‌ام وجود دارد. نیمه شب‌ها بیدار میشدم و در حالی که به سقف خیره بودم به همه چیز فکر میکردم. روزها سخت کار می‌کردم، و تفریحات گذشته نه تنها خوشحالم نمی‌کرد بلکه حتی تا حدودی مشمئزکننده بود.

یک بار زمانی که با گروهی از دوستان خانوادگی در رستوران بودیم و من با بی‌تفاوتی در حال تمام کردن ساندویچ همیشگی‌ام بودم، یکی از دوستانمان گفت: "چرا هیچ‌وقت از غذا خوردن با جمع لذت نمی بری؟" حضور سرد و کناره‌گیر من در جمع ها بسیاری از اوقات باعث ناراحتی دیگران میشد.

افراد زیادی این بازخورد را به من می‌دادند که وقتی تصورم این بوده که در حال لبخند زدن هستم، در واقع عبوس بوده‌ام. از تماشای عکس هایم در مراسم شادی، متعجب میشدم. در حالی که همه در اطرافم می‌خندیدند من چهره ای سرد و ناخشنود داشتم.

من ازدواج موفقی داشتم، از وضعیت سلامت خوبی برخوردار بودم و تعدادی از نوشته‌هایم جزء پرفروش‌ترین کتاب‌ها بودند. اما دلیل این دلشوره‌ی عجیبی را که هر روز با آن از خواب بیدار میشدم نمی‌فهمیدم. روزی در حین صحبت با پزشکم به او گفتم: "دقیقا نمیدانم چه حالی دارم. فقط میدانم که خوب نیستم. نوعی احساس خلاء و دشواری زیاد در موقعیت‌های اجتماعی."

پزشکم بعد از معاینه در پاسخ به من گفت: "من هیچ مشکل جسمی خاصی را در تو پیدا نمیکنم. اما به نظر می‌رسد که تنش قابل‌توجهی را تحمل می‌کنی. آیا خودت را فرد مضطربی میشناسی؟"

تا آن زمان خودم را فرد مضطربی نمی‌دانستم اما در جواب گفتم: "شاید بتوانم نام فشاری را که در قفسه‌‌ی سینه ام تجربه میکنم، اضطراب بگذارم"
- "فکر می‌کنی چه چیزی تو را مضطرب میکند؟"
- "زنده بودن در جهان"
- "گفتی که حضور در موقعیت‌های اجتماعی را مثل یک بار سنگین تجربه می‌کنی. سعی میکنی که خودت را تطبیق بدهی اما انگار دائما در حال وانمود کردن هستی. اطرافیانت تو را فردی کناره‌گیر می‌دانند که به موضوعات خاصی مثل جزئیات نقشه‌ی خطوط حمل و نقل شهری، علاقه دارد."

-"بله. و البته برای خطوط حمل و نقل، کلمه‌ی نمودار درست تر از نقشه است"
- "و مثل همین حالا، اغلب به جزییات و قواعد، به خصوص در هنگام استفاده از کلمات، اهمیت خاصی می‌دهی.."
-"بله همین‌طور است"
- "با کنار هم گذاشتن مجموعه‌ی این ویژگی‌ها، موضوعی که به آن فکر میکنم این است که احتمالا شما در طیف اوتیسم، و دارای سندرم آسپرگر هستی"
- "نه" با تاکید زیادی گفتم: "من با افراد مبتلا به آسپرگر کار کرده‌ام و درباره آنها خوانده‌ام. من مثل آنها نیستم"
پزشکم خطی را روی کاغذ کشید و گفت: "ممکن است کسانی که دیده یا درباره آنها خوانده‌ای، در یک نقطه روی این خط یا طیف باشند و تو کمی بالاتر و نزدیک تر به انتهای این طیف. میخواهم که درباره این موضوع بیشتر فکر کنی و بخوانی و بعدتر به من بگویی که نظرت چیست".

همیشه میدانستم که چیزی، در نوعِ ارتباط گرفتن من با جهان، با بقیه متفاوت است. من بسیاری از محرک‌های محیط را شدیدتر از دیگران تجربه میکردم. با صداها و بوهای خاصی مشکل داشتم. یکی از محیط‌هایی که به شدت تحت فشار قرار می‌گرفتم سوپرمارکت ها بود. با آن نورهای درخشان، صداهای بلند، ازدحام آدم‌ها، هیاهو، تبلیغات نصب شده بر در و دیوار و .. اما بدتر از آن، حضور در مهمانی‌ها و جمع‌ها که مانند شکنجه بود. که یکی از اولین نمونه‌های شفاف آن در ذهنم، تولد هفت سالگی ‌ام بود که همه بچه ها در اطرافم میخندیدند و بازی می‌کردند و من در حالی که درک آنها برایم سخت بود و با نیرویی نامرئی از درون میل به جدا شدن از آن محیط را داشتم، تماشایشان می‌کردم.

📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)

#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_طیف_اوتیسم #اوتیسم
#درخودماندگی‌ #آسپرگر
#روان_درمانی_تحلیلی

🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
📌 چگونه به یک کودک کمال‌گرا کمک کنیم

✍🏼 Jessica Grose

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

یکی از فرزندان من، پیش از آنکه به طور کامل حرف زدن را یاد بگیرد، نشانه هایی از کمال‌گرایی(perfectionism) داشت. برای ما واضح بود که او تعداد کلماتی بیشتر از آنچه که استفاده میکرد، میداند اما تا زمانی که از درست بودن آنها مطمئن نمی ‌شد، با صدای بلند یا به طور مکرر آنها را به کار نمی‌برد.

از برخی جهات، کودکان پرفکشنیست، دقیقا همان کسانی هستند که والدینشان آرزو داشته اند. آنها مسئولیت پذیر، دستاورد-محور، و بسیار منضبط و مبادی آداب هستند.

اما در طول دوران قرنطینه، که فرصت بیشتری برای نزدیک شدن به دنیای دخترم پیدا کردم، بارها شاهد این موضوع بودم که تلاش او برای بی‌نقص بودن چقدر برایش رنج‌آور است. مثلا اگر از بیست سوال ریاضی، فقط دو سوال را اشتباه پاسخ می‌داد، آن دو جواب غلط، و نه تمام ۱۸ جواب درست دیگر، موضوع صحبت او برای تمام ساعات بعدی، و باعث به‌هم‌ریختگی زیادی در او میشد.

سال گذشته معلم فوق‌العاده ای داشت که متوجه تمایلات کمال‌گرایانۀ او شده و سعی کرده بود که برای حل آنها کمکش کند. یک روز دخترم به خانه آمد و گفت: "تا اشتباه نکنی یاد نمی‌گیری". من هم تمام نکاتی را که از متخصصان مختلف برای حل کردن موضوع "شکست" و "اشتباه" در ذهن کودکان شنیده بودم، به کار بردم؛ از متمرکز شدن بیشتر بر فرآیند به جای نتیجه، تحسین تلاش و تمرکز او، تعریف کردن شکست ها و خطاهای زندگی خودم برای او و .. .در همین ارتباط با یک روانشناس کودک هم که در زمینه کمال‌گرایی در کودکان پژوهشهایی داشت صحبت کردم و می‌خواهم به بعضی نکاتی که از او آموختم اشاره کنم.

کمال‌گرایی در کودکان شایع است و عوامل ایجاد کننده‌ی متعددی دارد. برخی کودکان علائم پرفکشنیسم را حتی در سن سه یا چهار سالگی نشان می‌دهند. اگرچه پرفکشنیسم تا حدودی موروثی و متاثر از ژنتیک فرد است، اما ژن ها تنها عامل ایجاد آن نیستند. مطالعات نشان می‌دهند که پرفکشنیسم در میان کودکان در طی چند دهه اخیر شیوع بیشتری پیدا کرده و در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از کودکان، با نزدیک شدن به نوجوانی، "پرفکشنیسم غیرانطباقی" یا به عبارتی تلاش برای بی‌نقصی غیرواقع‌بینانه تا حدی که برای آنها ایجاد رنج می‌کند را نشان می‌دهند.

فشار خانواده برای موفق بودن می‌تواند بر شکل گیری یا تقویت پرفکشنیسم در کودکان موثر باشد تاثیرات اجتماعی خارج از محیط خانه را هم نمیتوان نادیده گرفت. هنگامی که یک کودک در یک محیط تحصیلی پرفشار و به شدت رقابتی قرار میگیرد، در صورت ناتوانی از تطابق با انتظارات محیط دچار احساس شرم و بی کفایتی خواهد شد.
شبکه های اجتماعی هم در تشدید تمایلات کمال‌گرایانه بی تاثیر نیستند‌. هنگامی که فرد سرشناسی خطایی را مرتکب می‌شود هزاران نفر آماده‌ی نقد، تمسخر و تخریب او هستند.‌این موضوع میتواند باعث تبدیل شدن "خطا" به موضوعی غیرقابل‌قبول و مهلک در ذهن کودک یا نوجوان شود.

یکی از نشانه های پرفکشنیسم مشکل ساز در کودکان، مشاهده‌‌ی خودسرزنشگری مفرط در کلام و رفتار اوست. "من بی عرضه ام" "من هیچ کاری را نمیتوانم درست انجام بدهم". ناتوانی از فراموش کردن و عبور از یک خطا، اجتناب از شروع فعالیت های تازه به دلیل آسیب پذیری بالا به انتقاد و شرم، و ناتوانی از احساس شادی و رضایت از موفقیت ها، از دیگر نشانه های پرفکشنیسم در کودکان است.

هنگامی که فرزند کمال‌گرای شما در اوج احساسات بی ارزشی و خودسرزنشگری به دنبال مواجهه با یک شکست یا خطا قرار دارد، قبل از هرچیز در کنار او حضور داشته باشید، به احساسات دشوار او گوش بدهید و به یاد داشته باشید که سرزنش او به خاطر حساسیت و احساسات کمال‌گرایانه اش، میتواند باعث تشدید خودسرزنشگری و احساس بی ارزشی او شود.

پس از آرام تر شدن کودک می‌توانید با او در این باره حرف بزنید که آنچه او به عنوان شکست یا خطای خود تجربه میکند، نشانه‌ی یک نقص یا بی ارزشی اساسی در او نیست و می‌تواند برای هر فرد دیگری هم اتفاق بیفتد. تعریف کردن خاطراتی از شکست ها و اشتباهات خود برای کودک، و چگونگی عبور از آن لحظات برای کودک، و نشان دادن آسیب پذیری و محدودیت به عنوان ویژگی های انسانی مشترک، به پذیرش آنها توسط کودک کمک خواهد کرد.

و در نهایت، اگر نگران آن هستید که با وارد کردن فشارهایی برای موفقیت به کودک، باعث تشدید گرایشات کمال‌گرایانه‌ی او شده اید، سعی کنید به نخستین هفته های زندگی او فکر کنید که، آیا فرزندتان همان کسی نیست که آرزوی بودن و ماندنش را در کنارتان، فارغ از هر توانایی و دستاوردی داشتید.


#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #کمال‌گرایی
#فرزندپروری #perfectionism
#روان_درمانی_تحلیلی


🆔@alipsychiatrist
www.nytimes.com/2020/07/01/parenting/perfectionist-kids.amp.html
📌 دوستان خیالی در دنیای کودک چه‌ می‌کنند؟

✍🏼 Eileen Kennedy-Moore

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

در سالهای ابتدایی کودکی، اغلب بچه ها با عروسکها و اسباب بازی های خود طوری رفتار می کنند که انگار آنها موجوداتی زنده هستند. با رسیدن به حدود ۷ سالگی، نزدیک به ۳۰ درصد از کودکان، شروع به خلق دوستان خیالی و بازی با آنها می کنند.

دوستان نامرئی، میتوانند انسان، حیوان یا موجوداتی کاملاً ساختهٔ ذهن کودک باشند. ممکن است یک نفر، یا گروهی از افراد باشند؛ شکل های متنوعی که این دوستان نامرئی، در تصورات کودک، به خود می گیرند، نشانه ای از قدرت تخیل در کودک است.

اگر از کودک درباهٔ همراه خیالی اش سوال شود، می‌تواند به راحتی، ویژگی های ظاهری و رفتاری او را توصیف کند. آنها حتی ممکن است جزئیاتی درباره لمس کردن یا شنیدن صدای دوست خیالی شان بیان کنند. علیرغم این تجربه ها، اغلب کودکان می دانند که این همنشینها، واقعی نیستند.

✳️ دوستان نامرئی ممکن است گاهی برای چند سال، قسمتی از زندگی کودک و خانواده اش باشند؛ و در برخی موارد، حتی با پایان دوران کودکی هم، از بین نمیروند. مطالعات نشان داده اند که نوجوانان خلاق و توانمند از نظر مهارتهای اجتماعی، به احتمال بیشتری دوستان خیالی برای خود خلق می کنند. و البته، درحالت نرمال، این دوستی ها جایگزین روابط واقعی آنها نمیشود.

در میان بزرگسالان، افرادی مثل نویسندگان داستانهای تخیلی، اغلب درباره شخصیتهای داستانهای خود به گونه ای صحبت میکنند که انگار در کنار آن شخصیت ها زندگی می کنند؛ این احساس می‌تواند چیزی شبیه به زندگی کودک در کنار همراهان خیالی اش باشد.

✳️ ممکن است تصور شود که بچه هایی که دوستان خیالی برای خود خلق می کنند، بچه های منزوی و تنهایی هستند که در برقراری روابط اجتماعی مشکل دارند. اما تحقیقات علمی، از این فرض حمایت نمی کنند؛ بلکه برعکس، نشان میدهند که این بچه ها، در مقایسه با همسالان خود که چنین تجربه‌ای را ندارند، کمتر خجالتی هستند، بیشتر لبخند می‌زنند و در تعاملاتی که مستلزم تصور کردن و فکر کردن به احساسات و افکار دیگران است، بهتر عمل می کنند.

هم چنین نشان داده شده است که بچه‌هایی که کمتر تلویزیون تماشا می کنند و زمانهای خالی بیشتری برای تصورات خلاقانه دارند، به احتمال بیشتری، همراهان خیالی برای خود می‌سازند.

✳️ داشتن دوستان خیالی، نشانهٔ وجود اختلال در کودک نیست. بلکه بسیاری از اوقات، حتی میتواند به عنوان منبع آرامش کودکی که در شرایط سخت قرار گرفته است، عمل کند. مطالعات متعددی وجود دارند که نشان میدهند بسیاری از کودکان، در هنگام رو به رو شدن با تجربه های آسیب زا، دوستان خیالی برای خود میسازند که به آنها در کنار آمدن با شرایط سخت کمک می کنند؛ و‌ همچنین مشاهده شده است که این گروه از کودکان، در دراز مدت، تطابق بهتری با تجربهٔ آسیب زا، و صدمات روانی کمتری را تجربه می کنند.

در شرایط معمول، که کودک در بحران قرار ندارد، تعاملات مختلف کودک با همراهی خیالی اش، مثل سرزنش کردن دوست خیالی به خاطر یک بدرفتاری یا مراقبت از دوست خیالی در هنگام بیماری، به کودک کمک می کند که با ترسها، آرزوها، نیازها و توانایی های خود، رو به‌ رو شود و در تماس نزدیک تری با دنیای درونی خود، در قالب همنشینی با یک دوست خیالی، قرار گیرد.

✳️ هنگامی که کودک به واسطهٔ همراهی با دوست خیالی خود، ایجاد مشکل می کند، به طور مثال خواسته های نامعمولی را از طرف همنشین نامرئی خود مطرح می‌کند، می‌توان به جای به چالش کشیدن حضور دوست خیالی، به طور مثال به کودک گفت: "مادربزرگ میخواهد سوار ماشین ما شود، بنابراین دوستت مجبور است امروز جای دیگری را برای نشستن پیدا کند"، "فرقی نمی‌کند کدامیک از شما اینجا را اینقدر شلوغ کرده، به هر حال باید دوباره همه چیز را مرتب کنید".

در مواقعی که رفتار کودک مشکل ساز نیست، مثلا هنگامی که خواستار یک صندلی اضافه هنگام ناهار برای دوستش است، میتوان با ملایمت او را همراهی کرد. و در هرحال مهم است که هنگامی که والدین، متوجه حضور یک همنشین خیالی در دنیای کودک میشوند، آرام باشند، مضطرب نشوند، و با نشان دادن علاقه به دانستن بیشتر، راجع به ویژگی های دوست نامرئی از کودک سوال کنند؛ و به این ترتیب، به دنیای درونی آرزوها، ترسها، علائق و نگرانی های کودک نزدیکتر شوند.


#روان_پزشکی
#کودک #روان_درمانی #اطفال
#فرزند‌_پروری #روان_درمانی_تحلیلی



🆔@alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/growing-friendships/201301/imaginary-friends
📌 زندگی من با وسواس؛ او یک مراقب افراطی است.


✍🏼 Wajahat Ali. New York Times.

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

از زمانی که نوجوان بودم، مواقع زیادی پیش می‌آمد که غرق در افکار مزاحم میشدم و ذهنم را گیرافتاده در آن افکار تجربه میکردم. یک تصویر یا فکر ساده تبدیل به یک سوال حیاتی میشد؛ "اگر اجاق گاز را روشن گذاشته باشم چه؟"، "اگر در را قفل نکرده باشم چه؟"، "اگر کنترلم را ازدست بدهم و کار خشونت‌آمیزی انجام بدهم چه؟" سوالاتی که به طور بی‌پایان در ذهنم تکرار می‌شد و برای غلبه بر آنها دائما به دنبال آرام کردن خود با جایگزین کردن افکار، یا استفاده از منطق برای خاموش کردن آنها بودم. اما تمام این تلاشها شکست میخورد و به جای سرکوب کردم افکارم، آنها را تقویت و مقاومتر می‌کرد.

این فقط گوشه‌ای از زندگی با اختلال وسواسی‌جبری است که در حدود ۲٪ از افراد جامعه را مبتلا میکند‌. در اختلال وسواسی‌جبری، عملکرد مغز و واکنش فرد در ارتباط با افکار مزاحم، تصاویر و نشخوارهای ذهنی، اغراق‌آمیز است. فرد مبتلا سعی میکند که اضطرابش را با رفتارهای آیینی اجبارگونه مانند چک کردن، شمردن، تکرار یک کلمه یا جمله پایین بیاورد اما این رفتارها فقط یک تسکین کوتاه‌مدت ایجاد می‌کند و در نهایت باعث تقویت چرخه‌های رنج‌آور می‌شود.

برای دوره‌ای در زندگی‌ام، از جریان بی‌پایان و تکرارشونده‌ای از افکاری درباره‌ی اعمال جنسی رنج می‌بردم و همینطور به خاطر وجود آنها دچار احساس گناه، شرم و حتی نفرت از خود میشدم. و گاه از خودم می‌پرسیدم: "کدام فرد بیماری ممکن است چنین خیال‌پردازی‌هایی داشته باشد؟ مطمئنا مشکلی در تو وجود دارد". من فردی باهوش، اخلاق مدار و مسئولیت‌پذیر بودم که از بی‌منطق بودن افکارم آگاهی داشتم اما مجبور بودم که رفتارهایی را در تلاش برای دور نگه داشتن خطر و احساس آرامش گذرا انجام بدهم.

"چنین افکاری ممکن است از مغز هرکسی بگذرد؛ تصور پریدن در مقابل قطار یا خفه کردن یک همکار یا هر رفتار پرخاشگرانه، جنسی، یا توهین‌آمیز دیگر؛ اما چیزی که اکثر افراد می‌توانند بعد از چند ثانیه از ذهن خود خارج کنند، فرد مبتلا به وسواس را گرفتار یک طوفانی احساسی شدید می‌کند". این‌ها حرفهای دکتر فیلیپسون یک فرد متخصص در این زمینه بود که وسواس را در زندگی من به دوستی تشبیه میکرد که دائما در فکر مراقبت از من است اما درباره خطراتی هشدار می‌دهد که منطقی نیستند‌.

هیچ‌کدام از کسانی که من را می‌شناختند و اغلب من را فرد آرامی توصیف می‌کردند نمی‌توانستند تصور کنند که چه حجمی از افکار از درون من را شکنجه می‌کنند. افکاری که هیچ تناسبی با من، که مردی متاهل هستم، دو فرزند دارم، و تا به حال هیچ گاه در یک کافه مست نکرده‌ام و با کسی درگیر نشده‌ام، ندارد. "افکار وسواسی میتواند هیچ ارتباطی با شخصیت اجتماعی و اصول اخلاقی که به آنها پای‌بند هستید نداشته باشد" این پاسخ دکتر فیلیپسون به یکی از شکایت های من از وسواس بود.


📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)

#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_وسواسی_جبری
#وسواس #OCD
#روان_درمانی_تحلیلی

🆔@alipsychiatrist
Forwarded from MT
📌 افشای موضوع فرازناشویی؛ فرآیند ترمیم در دو سوی‌ رابطه

📝 LoDo Healing Center

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

رنج روانی ناشی از فاش شدن رابطهٔ فرازناشویی، در اغلب موارد به اندازه‌ای شدید است که بهبودی و ترمیم رابطه را، در ذهن افرادی که با آن روبه‌رو می‌شوند، غیرممکن می‌کند. اما برخلاف این تصور، بسیاری از کسانی که رابطه فرازناشویی آنها فاش می‌شود یا متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود می‌شوند، نه تنها در زندگی با همسر خود باقی می‌مانند، بلکه بهبودی، ترمیم و محکم‌تر شدن رابطه زناشویی‌شان را پس از این اتفاق، تجربه می‌کنند. 

یکی از دلایل دشوار بودن فرآیند بهبودی پس از افشای موضوع فرازناشویی، این است که طی شدن آن نیاز به ترمیم در سه حوزه مختلف دارد؛ همسری که مورد خیانت واقع شده، همسری که رابطه او افشا شده، و خود رابطه. هرکدام از این سه حوزه، فرآیند بهبودی متفاوت، با دوره زمانی مخصوص به خود را دارد. 

✳️ برای کسی که متوجه رابطه فرازناشویی همسر خود شده است، این موضوع می‌تواند یک ضربه روانشناختی تلقی شود. از زمانی که هریک از ما متولد می‌شویم، احساس امنیت و رفاه روانشناختی‌مان وابسته به ثبات و استحکام دلبستگی هایمان به افراد مهم زندگی‌مان است. خدشه‌دار شدن مهمترین دلبستگی زندگی بزرگسالی یک فرد، پس از خیانت همسر، میتواند تهدید کننده حیات روانی و برانگیزانندهٔ واکنش‌هایی مانند اضطراب شدید و حملات وحشت، افکار مزاحم، مشکلات خواب و خوردن، نشخوار فکری، مشکل تمرکز، و غرق شدن در هیجاناتی مانند خشم، کینه، غم، سوگ، گناه و شرم شود.

مواجهه با خیانت، نه تنها اعتماد فرد به شریک عاطفی‌اش را خدشه‌دار می‌کند، بلکه اعتماد او به خود، قدرت قضاوت، تصمیم گیری و ادراکاتش را نیز خدشه‌دار می‌کند. یکی از چالش‌های اساسی برای بازسازی اعتماد در این افراد، دریافت اطمینان‌بخشی از جانب همسر است. در این مسیر، نیاز مکرر به پرسیدن و دانستن جزئیات اینکه رابطه فرازناشویی، کجا، چگونه و در چه زمانهایی اتفاق افتاده، اجتناب ناپذیر است. 

معتبر شمردن این نیاز، و برآورده کردن آن تا حد ممکن، در برقراری تعادل و آرامش در فرد آسیب‌دیده کمک‌کننده است. همچنین تکرار اطمینان‌بخشی در طول زمان، از اینکه موضوع فرازناشویی خاتمه یافته و هیچ تماس دیگری وجود ندارد، در تسهیل جریان بهبودی موثر است.

پس از برقراری احساس امنیت هرچند به صورت نسبی، در گام بعد، مدیریت احساسات متناقض مرتبط با خیانت و اعتماد ازدست رفته، مهم است. یادگیری مهارت بیان احساسات خود، توانایی پردازش و حمل احساسات متناقض، تنظیم اعتماد به نفس، و تمرین ارتباط جرأت‌مندانه، مراحلی هستند که طی کردن آنها در فضای حمایتگرانهٔ درمانی تسهیل خواهد شد.

✳️ نیاز به ترمیم و بهبودی پس از افشای رابطه فرازناشویی، برای فردی که متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود شده، آشکار و معتبر است. اما در بسیاری از موارد، لزوم طی شدن فرآیندی مشابه، در طرف مقابل رابطه، نادیده گرفته می‌شود.

کسی که رابطه فرازناشویی او افشا شده، اگر‌چه تجربهٔ بسیار متفاوتی با همسر آسیب‌دیدهٔ خود دارد، اما الزامٱ رنج کمتری را تحمل نمیکند. مطمئناً شیوهٔ مدارای هر فرد با مشکلاتش منحصر به خود او است، اما در این میان، برخی احساسات و واکنش‌های روانی، در اغلب افرادی که در چنین شرایطی هستند، مشترک‌اند.


📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)


#روان_پزشکی #روان_درمانی
#زوج_درمانی
#رابطه #روان_درمانی_تحلیلی
#فرازناشویی
#extra_marital
🆔@alipsychiatrist
📝📝📝 افشای موضوع فرازناشویی؛ فرآیند ترمیم در دو سوی‌ رابطه

✍🏼LoDo Healing Center
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو


رنج روانی ناشی از فاش شدن رابطهٔ فرازناشویی، در اغلب موارد به اندازه‌ای شدید است که بهبودی و ترمیم رابطه را، در ذهن افرادی که با آن روبه‌رو می‌شوند، غیرممکن می‌کند. اما برخلاف این تصور، بسیاری از کسانی که رابطه فرازناشویی آنها فاش می‌شود یا متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود می‌شوند، نه تنها در زندگی با همسر خود باقی می‌مانند، بلکه بهبودی، ترمیم و محکم‌تر شدن رابطه زناشویی‌شان را پس از این اتفاق، تجربه می‌کنند. 
یکی از دلایل دشوار بودن فرآیند بهبودی پس از افشای موضوع فرازناشویی، این است که طی شدن آن نیاز به ترمیم در سه حوزه مختلف دارد؛ همسری که مورد خیانت واقع شده، همسری که رابطه او افشا شده، و خود رابطه. هرکدام از این سه حوزه، فرآیند بهبودی متفاوت، با دوره زمانی مخصوص به خود را دارد. 

برای کسی که متوجه رابطه فرازناشویی همسر خود شده است، این موضوع می‌تواند یک ضربه روانشناختی تلقی شود. از زمانی که هریک از ما متولد می‌شویم، احساس امنیت و رفاه روانشناختی‌مان وابسته به ثبات و استحکام دلبستگی هایمان به افراد مهم زندگی‌مان است. خدشه‌دار شدن مهمترین دلبستگی زندگی بزرگسالی یک فرد، پس از خیانت همسر، میتواند تهدید کننده حیات روانی و برانگیزانندهٔ واکنش‌هایی مانند اضطراب شدید و حملات وحشت، افکار مزاحم، مشکلات خواب و خوردن، نشخوار فکری، مشکل تمرکز، و غرق شدن در هیجاناتی مانند خشم، کینه، غم، سوگ، گناه و شرم شود.

مواجهه با خیانت، نه تنها اعتماد فرد به شریک عاطفی‌اش را خدشه‌دار می‌کند، بلکه اعتماد او به خود، قدرت قضاوت، تصمیم گیری و ادراکاتش را نیز خدشه‌دار می‌کند. یکی از چالش‌های اساسی برای بازسازی اعتماد در این افراد، دریافت اطمینان‌بخشی از جانب همسر است. در این مسیر، نیاز مکرر به پرسیدن و دانستن جزئیات اینکه رابطه فرازناشویی، کجا، چگونه و در چه زمانهایی اتفاق افتاده، اجتناب ناپذیر است. 

معتبر شمردن این نیاز، و برآورده کردن آن تا حد ممکن، در برقراری تعادل و آرامش در فرد آسیب‌دیده کمک‌کننده است. همچنین تکرار اطمینان‌بخشی در طول زمان، از اینکه موضوع فرازناشویی خاتمه یافته و هیچ تماس دیگری وجود ندارد، در تسهیل جریان بهبودی موثر است.

پس از برقراری احساس امنیت هرچند به صورت نسبی، در گام بعد، مدیریت احساسات متناقض مرتبط با خیانت و اعتماد ازدست رفته، مهم است. یادگیری مهارت بیان احساسات خود، توانایی پردازش و حمل احساسات متناقض، تنظیم اعتماد به نفس، و تمرین ارتباط جرأت‌مندانه، مراحلی هستند که طی کردن آنها در فضای حمایتگرانهٔ درمانی تسهیل خواهد شد.

نیاز به ترمیم و بهبودی پس از افشای رابطه فرازناشویی، برای فردی که متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود شده، آشکار و معتبر است. اما در بسیاری از موارد، لزوم طی شدن فرآیندی مشابه، در طرف مقابل رابطه، نادیده گرفته می‌شود.

کسی که رابطه فرازناشویی او افشا شده، اگر‌چه تجربهٔ بسیار متفاوتی با همسر آسیب‌دیدهٔ خود دارد، اما الزامٱ رنج کمتری را تحمل نمیکند. مطمئناً شیوهٔ مدارای هر فرد با مشکلاتش منحصر به خود او است، اما در این میان، برخی احساسات و واکنش‌های روانی، در اغلب افرادی که در چنین شرایطی هستند، مشترک‌اند.


📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)


#روان_پزشکی #روان_درمانی
#زوج_درمانی
#رابطه #روان_درمانی_تحلیلی

#extra_marital
@alipsychiatrist
@MostafaTajzadeh
https://bit.ly/2X1ITWg