Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
◼️ فغان از این از رنج ...
◼️خبر مثل گلوله از راه رسید. حتی من که گمان میکردم به مرگ خو کردهام زانویم سست شد، دستم لرزید، قلبم کند تپید.
مگر میشود مردی آن همه صبور، آرام، با سواد و امیدوار یک باره پرونده زندگیاش را بزند زیر بغل و برود؟
◼️کلاسهای دکتر #جاوید_ایمانی را داشتم. به معنی واقعی آموختنی بود. چیزی از قلم نمیانداخت، با حوصله به حرف دانشجو گوش میداد و حتی اگر نظرت اشتباه بود با لبخند میگفت:«بله، بله، بله» و بعد تصحیح میکرد.
هر جملهای که گمان میکرد ممکن است سر سوزنی به مخاطب بر بخورد را با «جسارت نباشه» شروع میکرد. در حوزه #ارتباطات ذهنی پر از ایده داشت. فروتن بود و فراری از نمایش و دیده شدن.
◼️این یک سوگنامه پر از تحسینهای اغراقشده نیست. سر سوزن ادای دین شاگردی است به استادش که اصیل بود. از آنها که بدون نمایش به خدا باور دارند، به اینکه چشم ناظری ما را میبیند و در پیشگاهش نباید از کار دزدید، از زیر بار مسئولیت گریخت.
◼️قبل از عید قرار گذاشتیم در دانشگاه خواجهنصیر با هم کار کنیم، امروز ظهر اما بر اثر سکته قلبی درگذشت.
هزار افسوس. روحش در آرامش
#احسان_محمدی
◼️ @ehsanmohammadi95
◼️خبر مثل گلوله از راه رسید. حتی من که گمان میکردم به مرگ خو کردهام زانویم سست شد، دستم لرزید، قلبم کند تپید.
مگر میشود مردی آن همه صبور، آرام، با سواد و امیدوار یک باره پرونده زندگیاش را بزند زیر بغل و برود؟
◼️کلاسهای دکتر #جاوید_ایمانی را داشتم. به معنی واقعی آموختنی بود. چیزی از قلم نمیانداخت، با حوصله به حرف دانشجو گوش میداد و حتی اگر نظرت اشتباه بود با لبخند میگفت:«بله، بله، بله» و بعد تصحیح میکرد.
هر جملهای که گمان میکرد ممکن است سر سوزنی به مخاطب بر بخورد را با «جسارت نباشه» شروع میکرد. در حوزه #ارتباطات ذهنی پر از ایده داشت. فروتن بود و فراری از نمایش و دیده شدن.
◼️این یک سوگنامه پر از تحسینهای اغراقشده نیست. سر سوزن ادای دین شاگردی است به استادش که اصیل بود. از آنها که بدون نمایش به خدا باور دارند، به اینکه چشم ناظری ما را میبیند و در پیشگاهش نباید از کار دزدید، از زیر بار مسئولیت گریخت.
◼️قبل از عید قرار گذاشتیم در دانشگاه خواجهنصیر با هم کار کنیم، امروز ظهر اما بر اثر سکته قلبی درگذشت.
هزار افسوس. روحش در آرامش
#احسان_محمدی
◼️ @ehsanmohammadi95