فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.8K subscribers
10.9K photos
3.44K videos
520 files
29.6K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
Forwarded from فرهیختگان
ایدئولوژی ها چگونه انسان و جامعه ای می سازند؟

مهران صولتی

یکی از تفاوت های دنیای سنت با جهان مدرن را تغییر در نسبت میان انسان با عقیده دانسته اند. در اولی عقیده بر انسان مقدم است به این معنا که قربانی شدن انسان ها در پای باورهای سنتی امری موجه و پذیرفتنی است. در حالی که در جهان مدرن انسان بر عقیده مقدم است با این توضیح که هرگز مجاز نیستیم فردی را قربانی باورهای سنتی خود سازیم.

البته پرواضح است که به دلیل اهمیت نقش دین در دنیای سنت، عمده باورها به زیور دیانت آراسته بوده اند. در جهان مدرن اما این ایدئولوژی ها هستند که جایگزین دین شده و وظیفه ایجاد همبستگی و یکسان اندیشی را بر عهده گرفته اند.

به کلیپ پیوست نگاه کنید که چگونه مجری برنامه بی پروا می گوید که از این دست اتفاق ها (ساقط شدن هواپیمای اوکراینی) اگر ده تا هم بیفتد در مقابل آن اتفاق اصلی (حمله موشکی به پایگاه نظامی امریکا در عین الاسد) هیچ است!

ایدئولوژی ها سازه هایی انتزاعی هستند که با ترجیح ذهنیت بر عینیت می کوشند تا واقعیت ها را در قالب تخیلات خود ریخته، جان و جهانی نو خلق نمایند. همچنین ایدئولوژی ها با دامن زدن به قطبیت ها سیاسی- عقیدتی می کوشند تا دوگانه؛ دوست- دشمن را بر سپهر سیاست تحمیل کنند!

در این میان هر گونه سازش، خیانت تلقی شده و جان های از پیش ارزان شده در قبال اهداف ایدئولوژیک به هیچ گرفته می شوند. دوگانه؛ خودی- غیرخودی در ایدئولوژی ها هم البته با ایجاد نابرابری میان انسان ها و خلق شهروندان درجه یک- درجه دو، بسیاری از جان ها را فدایی برخی دیگر می پسندد!
https://t.me/arshivefarhikhtegan/753



#فرهیختگان، پیک آگاهی شماست
Forwarded from فرهیختگان
چهارهزار روز از حصر شما گذشته است اما همچنان بحکم حافظه تاریخ، یادآوری شما پلی است میان سرنوشت دیروز و فردای ما. ما شهروندانی که برای آینده بهتر به شما رای دادیم امروز از شما عقب‌تریم، چون شما همچنان سربلند ایستاده‌اید اما ما مردم با تنگدستی بیشتر به روزگار تلخ‌تری رانده شدیم هرچند دشمن مشترک ما استبداد، آبرومندتر نیست، رسواتر و لرزان‌تر از دیروز است.
ما شما را با همه ناکامی‌ها فراموش نمی‌کنیم و به قانون تاریخ باور داریم که نیروی بقا نه از راه فراموشیِ سرخوشانه که از راه یادآوری هشیارانه می‌گذرد. این یادآوری است که ما را به هم پیوند می‌دهد و از درافتادن به عادت‌های سُکرآوری که ما را در خویشتن خود پاره پاره می‌کند، بازمی‌دارد. هرکس به ایران و عظمت آن می‌اندیشد، شما را فراموش نخواهد کرد و دلالان فرومایه سیاسی با هر لباسی بنام علم و فرهنگ و تمدن یا سیاست و اقتصاد و جامعه نمی‌توانند شما و معنای ایستادگی را از میراث و مدنیت ایران جدا کنند. برای پاسداشت نام و یاد ایران هیچ گریزی جز یادآوری تاریخ نیست و جز آن به استبداد بازختم می‌شود.
ما با یادآوری به روح ایران و با فراموشی به جسم آن می‌پیوندیم، جسمی که در گذر عادات و ایام پوست می‌اندازد و روحی که در بازخوانی و عبرت‌آموزی هوشیار و توفنده می‌ماند و منشا نیروست. یادآوری از سنخ حکمت و دانایی است، تلاش، تعالی، فضیلت، ظرافت، شوق و هرچه از جنس ندرت است برمی‌انگیزد و فراموشی با پستی، رخوت، بیهودگی و حاشیه و نیرنگ همآغوش است. فراموشی نیرنگ انسان برای گریز از اصلِ پایا و پناه بردن به میراییِ دستمالی شده و مبتذل است. ما با یادآوری سرنوشت که آبگینه تُرد سترگی است از تندباد حافظه کوتاه که ناتوانی ما را پنهان و دلارام میکند بسوی جاودانگی می‌گریزیم تا با نقد و بازخوانی خود را بهتر بشناسیم.
ما آدمیانِ ناتوان فراموشی را برای شادتر و آزادتر زیستن و شرط حیات و امکان نشاط و فرار از زحمت وارسی و مشق بیکسی برگزیده‌ایم. یادآوری و تاریخ ما را در برابر اتهامات خود می‌نشاند، احساس گناه می‌بخشد، روان ما را درگیر می‌کند و برای ما مشق مسئولیت، تامل، خودآگاهی، مرمت و دیگرخواهی می‌تراشد.
ما شما نقاشان کوچه اختر را فراموش نمی‌کنیم چون به سرنوشت خود علاقمندیم، چون ایران را دوست داریم و چون غیبت ایستادگی و خسارت وادادگی را پیش از این بارها آزموده‌ایم. ما بخاطر ایران ومیراث بلند آن شما را فراموش نمی‌کنیم!

رضا بهشتی معز
فیسبوک نگارنده
https://t.me/arshivefarhikhtegan/774


جان آگه با #فرهیختگان
📝📝📝رمضان چهارم: بدگمانی و سوءظن


🕋 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا
سوره حجرات/ ۱۲


مجنون مغربی را به شهری گذر افتاد دید مردمانش همه بدگمان و شاکی، هیچ کس را امان و آرام نبود و محکمه و قاضی را فراغتی نی. روانها پریش و دلها ریش و تهمت و غیبت از پس و پیش. مال و جان و آبرو ارزان. سراغ شحنه شهر گرفت و سبب پرسید. شحنه گفت: این مردمان آیت قرآن نخوانده‌اند که فرمود: "از بدگمانی در حق هم بپرهیزید که بسیاریش گناهست و سر درکار هم نکنید". گوش حکمت ندارند از این رو قوت غالب ایشان جدال است.

قضا را ژنده مردی شاهد بود، مجنون را کناری کشید و آهسته گفت: حکما گفته‌اند انچه موجب بدگمانی است رفع کرامت و برائت است و این همانست که شخص حاکم می‌کند. اگر این دستگاه را با مردمانش حسن اعتماد بود و درکار آنان بدبین و مفتش نبود، خلایق در آتش اختلاف نبودند. او آیت را از سر عادت و بر سبیل سیاست می‌خواند، گوش مده !
مجنون گفت: حاکم اگر نمی‌کند چرا مردمان درحق هم برائت نمی‌کنند !

فضائل القوم فی شوارق الصوم / اخلاق عامه در روشنای روزه

#فرهیختگان
@MostafaTajzadeh
Forwarded from فرهیختگان
باران، نه رگبار
(درگذشت محمدعلی اسلامی‌ ندوشن)

باران، نه رگبار! این نامی است که محمدعلی اسلامی‌ ندوشن برای کتابی که فهرست توصیفی مجموعه آثارش بود، برگزیده است. اسمی که جهان‌بینی و منش و روش او را بازتاب می‌دهد. ایران با درگذشت محمدعلی اسلامی‌ ندوشن، روشن‌فکری روشن‌بین را از دست داد. مردی خردمند، معتدل، دنیادیده، کتاب‌خوانده. مسئولیت‌شناس. فارغ از وسوسۀ آوازه‌گری و خودنمایی. سازنده. نه تخریب‌گر. مصلح. نه انقلابی. باران،نه رگبار! باران، نه تگرگ! باران، نه سیل!
آمیزه‌ای از فرهنگ ایران و غرب. با ریشه‌هایی در اعماق و شاخه‌هایی در آسمان‌های نو. حساس به آنچه در جامعه می‌گذرد و برکنار از سیاست‌بازی و سبکسری. هوشمند. اصیل. بااصول.ای دریغ.

اسلامی‌ ندوشن عمری دراز و با برکت یافت. زندگی‌نامه و سفرنامه و نثر ادبی و نمایشنامه و ترجمه و جستار و مقاله و کتاب نوشت. آثارش رنگارنگ است. در تمام آثارش بر مدار ایران و فرهنگ و خرد و اعتدال بوده است. هر چه نوشته معلمی است برای نوشتن نثر درست و فصیح و بلیغ و زنده و زاینده و زیبا. نثر او فصلی روشن از کتاب نثر فارسی در تاریخ درازدامن آن است.

با شاعری شروع کرد. دفتر شعر هم چاپ کرد. مورد توجه منتقدان هم بود. اما طبع کمال‌جو و عقلش مانع شد که به قول خودش شاعری متوسط بماند. شاعری را رها کرد و به نثر پرداخت. ذوق شاعرانه و طبع زیبایی‌شناس و زیبایی‌یاب با او ماند و به نوشته‌هایش گرمی و نمک داد. گیرم که می‌کوشید نقابی از وقار و خودداری بر آن بیفکند.

اسلامی ندوشن مردی ایران‌دوست بود بی آنکه دشمن اسلام و شوونیست باشد. بر خرد تاکید داشت بی آنکه جانب عشق را فرو بگذارد. نقاد بود بی آنکه هوچی و نفرت‌پراکن باشد. دردمند بود بی آنکه ادا دربیاورد. گفت: گفتن نتوانیم نگفتن نتوانیم. سخن‌ها را می‌گفت ولو شنیده نشود. بسیار سخن‌های مهم گفت که شنیده نشد. آوای نجیب او در میان هیاهوها گم شد. اما او نومید و تلخ نشد. تا وقتی که توان نوشتن داشت، نوشت و گفت. بر مدار ایران و عقل و اعتدال و فرهنگ ماند و نوشت.

اسلامی ندوشن انسان را مبنا و محور توسعه می‌دانست. فرهنگ در نگاهش مهمترین بود. ادبیات را جان فرهنگ می‌دانست. با فرهنگ غرب آشنا بود و از ادب جهان ترجمه‌ها کرده بود. سخت دلبسته به ادبیات فارسی بود. آثار فردوسی و سعدی و مولانا و حافظ و خیام را سخنگوی وجدان ایران و ملت ایران می‌دانست. چون اهل پرداختن به اصول و دریافتن لب لباب بود، بیشتر به آثار این بزرگان پرداخت. نوعی برخورد آزادوار با آثار بزرگ زبان فارسی داشت. تأویلی روزآمد. ناظر به پاسخ گفتن به پرسش‌های انسان ایرانی معاصر. اسلامی ندوشن پلی بود برای آشنایی عمومی‌تر با ادبیات فارسی. بخصوص با شاهنامه و حافظ. در این زمینه اهل تاویل بود نه شرح و تفسیر. من شک ندارم که نیاز امروز فرهنگ ایران به امثال اسلامی ندوشن، کمتر از احتیاج به فی‌المثل علامه قزوینی نیست. اگر آبراهه‌ها نباشد آب از سدها به دشت‌ها و باغ‌ها نخواهد رسید.

آثار اسلامی ندوشن بسیار خوانده شده و به گمانم بیشتر هم خوانده خواهد شد. چون برای سرگشتگی ایران در آثارش پاسخ‌ها هست. هر جا که به خاک سپرده شود، خاک آن بقعۀ مبارک بوی عشق به ایران خواهد داد. اما... مردم دیدۀ صاحبنظران جای تو بود و مردم دیدۀ صاحبنظران جای تو باد!

میلاد عظیمی
نورسیاه


جان آگه با #فرهیختگان
📝📝 در فضیلت «نمی‌دانم»
✍️ دکتر مروتی

يكي از اساتيد زبان و ادبيات پارسي مقيم لندن مي‌گفت: «هنگامي كه در آزمون دوره فوق‌ليسانس زبان و ادبيات فارسي اقدام كردم، آزمون شفاهي با دكتر سيد جعفر شهيدي بود. در دانشگاه تهران به اتاق دكتر شهيدي رفتم. بعد از سلام عليك و خوشامد مهربانانه و دوستانه، براي آزمون ديوان خاقاني را به من داد و گفت، اين قصيده را بخوانيد، هر بيتي را كه متوجه نشديد، بگوييد. خواندم و به دو سه بيت اشاره كردم كه اينها را نفهميدم.

ديوان قطران تبريزي را برداشت. قصيده‌اي را مشخص كرد. گفت، بخوانيد، هر بيتي كه معنايش را نمي‌دانيد، بگوييد. دو سه بيت را گفتم كه معنايش را نفهميدم و
نيز معناي واژه‌اي را.

دكتر شهيدي اندكي درنگ كرد و از جايش برخاست. لبخند زد و با من به گرمي دست داد و گفت: «ورود شما را به دوره فوق‌ليسانس زبان و ادبيات فارسي خوشامد مي‌گويم!»

من به اعتبار بيت‌هايي كه معني‌اش را نمي‌دانستم، در دوره فوق ليسانس پذيرفته شدم!» اين روايت، البته غيرمتعارف و اين شيوه بديع دكتر شهيدي رهنموني است تا بدانيم چه چيزي را نمي‌دانيم! دانش يا دانايي نسبت به ساحت امور يا موضوعاتي كه نمي‌دانيم، در واقع نصف علم است.

يادش به خير، اولين‌بار كتاب دستور زبان پنج استاد را ۵۵ سال پيش ديدم. كتابي توسط پنج تن از اساتيد زبان و ادبيات كه ديگر نظير آنان را كمتر ديده يا اصلا نديده‌ايم. يعني توسط محمدتقي بهار، جلال‌الدين همايي، بديع‌الزمان فروزانفر، رشيد ياسمي و عبدالعظيم قريب گركاني تاليف شده بود. متن كتاب به خط نستعليق، درشت و بسيار خوشخوان بود. در همان آغاز كتاب شعر معروف از ابن يمين فريومدي را خواندم. بيتي از آن شعر اين است:
آن كس كه نداند و بداند كه نداند
لنگان خرك خویش به مقصد برساند
شاهد مراد ابن يمين اين بوده است كه فرد اگر هم كوششي براي دانستن نكرده، اما به ناداني خود آگاه بوده است.

برخي از دوستان يا دانشجويانم در دانشگاه تربيت مدرس كه امروزه خود استاد شده‌اند، از من پرسيدند: چرا غربي‌ها در گفتن «نمي‌دانم» راحتند و ما شرقي‌ها براي‌مان سخت است؟ پرسشي مهم و انديشه‌برانگيز و عبرت‌آموز.

اين‌گونه نيست كه دقت و مشاهده دقيق و اعتراف به ندانستن منحصر در غربي‌ها باشد. در تاريخ فرهنگ و تاريخ علم در ايران نيز نمونه‌هاي برجسته‌اي داريم. شايد درخشان‌ترين شاهد، ابن‌سينا باشد كه در قله دانش و معارف روزگار خود بود، اما سرود:
دل گرچه در اين باديه بسيار شتافت
يك موي ندانست، ولي موي شكافت
اندر دل من هزار خورشيد بتافت
ليكن به كمال ذره‌اي راه نيافت
تقابلي كه ابن‌سينا در اين رباعي برقرار كرده است، بي‌نظير است. تقابل هزار خورشيد دانش و دانايي و آنگاه اقرار به كاستي و ناداني. تعبير شگفت‌انگيز ديگري ابن‌سينا دارد. مي‌گويد: «شعاع دانش با مساحت جهل نسبت مستقيم دارد! هر قدر بر شعاع دانش ما افزوده شود، ساحت جهل نيز گسترده‌تر مي‌شود!» تشنگي و بلكه تافتگي كه در زندگي ابن‌سينا و ابوريحان بيروني شاهديم كه حتي تا آخرين لحظات عمر يا در دشوارترين شرايط، مثل هنگامي كه ابن‌سينا در زندان بود، دمي از آموختن باز نمي‌ماندند و «مياساي ز آموختن يك زمان!» نشانه‌اي است كه ساحت ناداني خويش را به خوبي مي‌شناخته‌اند، مي‌خواسته‌اند هر قدر ممكن است، از اين گستره بكاهند. به عبارت ديگر از ساحت ناداني خود تصور روشني داشته‌اند.

كساني كه چنين تصوير يا تصوري ندارند، گمان مي‌كنند همه‌چيز دانند. به تعبير جلال‌الدين محمد بلخي دچار «علّت»‌ند و علتي‌اند. بيماري همه‌چيز داني و نيز خود بزرگ‌بيني كه روي ديگر همان سكه است:
علتي بد‌تر ز پندار كمال
نيست اندر جان تو‌ اي ذودلال
ذودلال، از همان طنز‌هاي نمكين مولاناست، ذودلال كسي است كه با ادا و اصول و كرشمه و لنگه ابرو بالا انداختن و پشت چشم نازك كردن و نگاه از بالا، نشان مي‌دهد كه او بسيار مي‌فهمد و طاووس عليين شده است.

طبعا انساني كه خود را دانشمند و عالم علوم مي‌داند، براي آموختن تلاش نمي‌كند. قلمرو علوم هم روز به روز بلكه ساعت به ساعت، فراتر مي‌رود. اگر فرد از همان ساحت تخصصي دانش خود مراقبت نكند، به سرعت عقب مي‌ماند. در علوم پزشكي اين ضرورت بيشتر احساس مي‌شود و نيز در علوم دقيقه.

در علوم انساني به نسبت شاهد آهنگ كندي بوده و هستيم. در دانشكده ادبيات دانشگاه اصفهان كه بودم، ديدم پلي‌كپي درسي اي، بيست سال بود كه ثابت مانده بود و استاد محترم گمان مي‌كرد هم‌چنان حرف آخر را مي‌زند. استادي هم داشتيم كه از اشارات او متوجه مي‌شديم كه جديدترين نشريات علمي جامعه‌شناسي را مي‌خواند و در درس به انديشه‌هاي نو اشاره مي‌كرد.

برگرفته از کانال دکتر مروتی استاد فلسفه دانشگاه رازی


جان آگه با #فرهیختگان

@MostafaTajzadeh
📝📝 خاطره‌ای از قدم زدن با آیت‌الله خامنه‌ای

✍🏻ابوالفضل طریقه‌دار

روزی آیت‌الله خامنه‌ای دستم را گرفت و گفت: قدم بزنیم. راه افتادیم. دی‌ماه ١٣۵٨ بود. آن زمان در تهران دانشجو بودم. ایشان برای سخنرانی به دانشگاه آمده بود. پس از نماز ظهر و عصر از مسجد دانشگاه تهران که بیرون آمد، من کنارشان رفتم و نظرش را درباره عزاداری امام حسین از دیدگاه دکتر علی شریعتی پرسیدم. اینجا بود که دستم را گرفت و خواست به طرف ماشینشان قدم بزنیم. آن زمان، شخصیت‌ها محافظ نداشتند و خیلی راحت و نزدیک می‌توانستی با آن‌ها حرف بزنی. ایشان آن وقت، عضو شورای انقلاب بود، یک ماشین پیکان استیشن مغز‌پسته‌ای داشت و فقط یک راننده.

جواب داد: «علی» ( چون با دکتر شریعتی صمیمی بودند، اسم کوچکش را گفت) با اصل عزاداری مخالف نبود، بلکه با پیرایه‌های این مراسم، روی خوش نداشت. برگه‌هایی هم دست آیت‌الله خامنه‌ای بود و هنگام صحبت کردن، لوله می‌کرد.

در این هنگام یکی از دوستانم از انجمن اسلامی دانشگاه آمد و خیلی راحت گفت: حاج‌آقا من که در آذر ماه گذشته به قانون اساسی رای ندادم. آقا با خونسردی جواب داد: رای دادن، اجباری نبوده، شما آزادید، ولی می‌توانم بپرسم چرا؟ من زودتر از رفیقم جواب دادم که حاج‌آقا ایشان می‌گوید: من نمی‌دانم جمهوری اسلامی چگونه نظامی است؟ ولایت فقیه که در این قانون آمده یعنی چه؟ چگونه عمل خواهد کرد؟ رفیقم گفت: خدا وکیلی تو که رای دادی، معنای آن را می‌دانی؟ گفتم: من هم نمی‌دانم چیست، ولی به امام خمینی اعتماد دارم، من تعریف ولایت فقیه را در ایشان می‌بینم. دوستم گفت: برادر، قرار نبود دوباره حکومت، فردی شود. امام خمینی، رهبر صالحی است، ولی این همه اختیارات، خودبه‌خود مشکل‌زا خواهد شد.

آیت‌الله خامنه‌ای حرف‌های ما را با حوصله می‌شنید و با این سخن با ما خداحافظی کرد: عزیزم، فقیه نمی‌تواند، انحصارطلب و دیکتاتور شود، چون خودبه‌خود، ساقط می‌شود. وقتی از آیت‌الله خامنه‌ای جدا شدیم، تازه سر سوال‌های دوستم باز شد که: *ساقط شدن خودبه‌خودی، یعنی چه؟ با چه مکانیزمی؟چگونه می‌توان کسی را که همه‌ی ابزار و امکانات در دست اوست عزل کرد؟ و...*

اسفند٩۹

#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی

@MostafaTajzadeh
Audio
✺کافه خبر✺
طرح سیدمصطفی تاجزاده برای انتخابات پیش روی مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی که به عنوان "راه حل نجات کشور" در آخرین گفتگوی کلاب هاوس قبل از بازداشت، توسط ایشان مطرح شد.



جان آگه با #فرهیختگان
اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید (امام‌حسین ع)

سید محمد دیباجی

هانری کربن فیلسوف و الهیات دان فرانسوی در کتاب اسلام ایرانی می نویسد:
اصولا این دین ستیزان و سکولاران نیستند که به دین ضربه می زنند، بلکه ریاکاری مقدس مآبان و متولیان ادیان، سبب قداست زدایی می گردد.
او بارها در آثار گرانبهای خود به همین نکته مهم در شهادت ائمه اطهار س و اولیایی الهی، توسط نه دین ستیزان،بلکه مقدس مآبان و مسلمانان زاهد و ریاکار تاکید داشت و در این زمینه فلسفه یا الهیات تطبیقی و در بستر ادبیات، به رمان برادران کارامازوف داستایفسکی و همین‌نقش مفتش اعظم در رد و انکار مسیح بازگشته،اشاره می نماید.

به همین دلیل او که متافیزیک و فلسفه ایران باستان تا تشیع را نجات بخش نهلیست و لا آدری گرایی انسام مدرن معاصر در فلسفه مدرن و پست مدرن غرب می دانست،بسیار نگران بود که تشیع نیز در همان دام کشیشان کلیسای مسیحیت، گرفتار عرفی شدن و قدرت طلبی دنیوی نشود و در نتیجه همان گونه که فقهای قشری عصر صفویه این حکمت و معنویت را با تبعید ملاصدرا به حاشیه راندند و یا فقهای عصر قاجاریه به شدت آن را سرکوب نمودند،دچار سطحی نگری و تحجر نگردد!!

آیا امروز نیز تشیع باز هم در همان دام عرفی شدن گرفتار نیامده ودر دست مداحان و ظاهر اندیشان متصلب نگشته است،و آیا راه نجات غیر از درس حکمت و معرفت عرفانی می باشد؟

آیا تشیع و فلسفه عاشورا نیاز به یک بازنگری و تجدید حیات دوباره به سوی عقلانیت و باطن گرایی ندارد، تا فلسفه سیاسی خود را با تقویت جمهوری و حقوق بشر و مردمی ،استحکام بخشد و عدالت را سرلوحه خویش سازد!؟

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
@MostafaTajzadeh
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
Mabani Khoshounat parhizi (1).pdf
1.7 MB
کتاب «مبانی مبارزه‌ی خشونت‌پرهیز» با ترجمه‌ی فرهاد میثمی منتشر شد.

فرهاد میثمی:
این ترجمه، برگِ سبزی تقدیمی است به همه‌ی فعّالانی که در مسیرِ حقِ تشکیلِ سندیکاها و تشکّل‌های مستقلّ صنفی و مدنی، رنج‌های فراوانی را به جان خریده‌اند؛ از تحمّلِ زندان و تبعید گرفته تا انواع محرومیت‌های اجتماعی، اخراج، قطع حقوق و غیره.
به کارگران، معلّمان، دانشجویان، فعالان حقوق زنان، وکلا، بازنشستگان و... که ایستادگی‌شان نمونه‌ی عملیِ یکی از مطالبِ اساسیِ این کتاب است؛ جنبش‌های اجتماعی از دو رُکنِ اصلی تشکیل می‌شوند: «سازنده» و «اعتراضی». غفلت از رکن «سازنده»، عامل شکستِ اغلبِ جنبش‌های اجتماعی است. پرنده‌ی جنبش اجتماعی نمی‌تواند فقط با یک بال اوج بگیرد. تشکّل‌یابی در عینِ مؤثرتر کردن کنش‌های اعتراضی، امکانِ کنش‌های «سازنده» را نیز فراهم می‌کند. همین امر، اهمیتِ ایستادگی پای تشکل‌یابیِ مستقل از حاکمیت را برای حال و آینده‌ی ایران دوچندان می‌سازد.

با احترامِ عمیق به پایداریشان
فرهاد میثمی
پاییز ۱۴۰۱ ، زندان رجایی‌شهر


#فرهیختگان راهی به رهایی @MostafaTajzadeh
دقایقی از سوانح ایام تلخ کنونی

باری، نکات القایی امروز رهبری در دیدار با اعضای منصوب مجمع فرمایشی تشخیص مصلحت، ظرایفی دارد که کوتاه اشاره می‌کنم:
رندی‌های پیشین و فرصت‌طلبی نظام در خیزش‌های گذشته جای اعتمادی باقی نگذاشته و مردمی خسته از سه عنصر "حرف و زور و هزینه" بعید است حرفی را از کسی به چیزی بگیرند. حرف‌های امروز شخص اول کشور هم متاسفانه حکایت تاکتیک همیشگی چماق و هویج یا سیاست تهدید و تحبیب درمیدانی چندسرعتی بقصد تاثیر بیشتر و تفرقه در صفوف مردم است (تقسیم سرعت در قوای نرم و سخت و فرسوده تحت امر).
متاسفانه چنانکه مکرر پیداست گوش ایشان سنگین است و صدای حق مردمی بی‌پناه اما مصمم را، چون همیشه به تلاش دشمن برای نادیده گرفتن "پیشرفت‌های کشور" تعبیر می‌کند. اما مراد ایشان از پیشرفت‌ها بسرعت در همان مجلس روشن شد:
یکم: مبارزه با بلای کرونا و توفیق در خاکسپاری جان‌هایی که ایشان خود متهم اول قتل آنهاست.
دوم برگزاری مراسم اربعین در کربلا که کم‌وکیف آن امسال با تنگدستی مردم و اقتصاد پاشیده و بی‌آبی شهرها و نیز بحران داخلی عراق جای شرح ندارد.
سوم هم دستاورد جهانی (به تعبیر او) سرود "سلام فرمانده"!

حقیقتا یادآوری کارنامه‌ای چنین مضحک و رسوا بعنوان دستاورد ملی و جهانی در هنگامه بلای استبداد و ناکارآمدی نظام و سرکوب خیزش جوانانی متهور و ازجان‌گذشته آنهم از سوی رهبر یک کشور شرم‌آور است.

اما فراتر از این تاکتیک‌های کهنه نخ‌نما و حتی مُرید پراکن، در این‌سو مردمی بپاخاسته بعید است حتی به اصلاحاتی در قالب نظم موجود رضایت دهند. این مردم را نهایت رفراندم، حق تعیین سرنوشت و انتخاب نوکری خدمتگزار، شفاف و پاسخ‌گو (عنوان مهم نیست) راضی می‌کند. فصل اداهای خاقانی گذشته است و رهبری باید امروز از برج عاج ولایت بزیر آمده و گوشهایش را خوب باز کند (امروز دیسلایک‌های کانال خبری مربوط به نطق ایشان -خبرآنلاین- چنان سرسام گرفت که ناگزیر از حذف گزینه‌ها شدند. عبرت کافی برای اهل تامل!)

اما در آن‌سو گزینه حذف نظام مطلقا در دستور کار نیست و چاره‌ها از سه راه بیرون نیست: یا بقای جمهوری برای حفظ اصل انقلاب و پاکسازی اصولی و ریشه‌ای هیکل حاکمه (حذف اصل ولایت‌فقیه و تامین مبانی جمهوری با برگزاری رفراندم و تمکین اراده ملی)،
یا اصلاح قوانین و ساختار در همین هیئت منحوس (جابجایی رهبری و رجال تکراری، نوسازی ارکان حاکمیت و اصلاح قوانین و نهادها)، و سرانجام حفظ وضع موجود با سنت سرکوب و وعده باغ سبز برای گذار از مخمصه کنونی و دفع‌الوقت تا انتقال قدرت رهبری بشیوه مرضیه خاقان فرتوت.

گزینه اول مطلوب کسانی است که هنوز به اصل جمهوری و آرمان‌های آغازین انقلاب وفادارند و معتقدند که این میراث تاریخی پُرهزینه بسرقت رفته و با فساد اقلیتی زیاده‌خواه، متکبر و زورگو بانحطاط گراییده است و باید آن را نجات داد.
گزینه دوم همه طیف‌های اصلاحی را از رادیکال تا نرم در بر می‌گیرد، کسانی که نمی‌خواهند خون بیشتری ریخته شود، هزینه‌ها‌ بالا رود و با شرایط کنونی و فقدان رهبری جنبش، ما رویاروی وضعیتی بلاتکلیف و آشفته قرار گیریم.
و سرانجام گزینه سوم از آن اقلیتی است که هنوز سرسپرده همین ساختار و شیفته رهبری کنونی‌ند و البته برای تحمیل خویش بر اراده اکثریت مردم راهی جز زور ورزی ندارند.

تاملی است استعجالی و ارتجالی، بدون تجویز اما قابل تفصیل

رضا بهشتی معز
فیسبوک نگارنده پی نوشت: انتشار مطالب در این کانال جهت اگاهی بخشی علاقمندان به تحلیل ها و دیدگاه های تحلیگران و مواضع صاحبنظران راجع به وقایع جاری و روندهای حادث در کشور است، و طبعاً فراهم آوردن میدان فراخی برای گفتگوی ملی، و هدف جز این نیست. @MostafaTajzadeh

#فرهیختگان راهی به رهایی
🔷آیا نسل گذشته «اشتباه» کرد که انقلاب کرد؟

✍️محمدسعید حنایی‌کاشانی

یکی از سخنان نااندیشیده و به ظاهر حق به جانبی که نسل نو یا جدید به نسل گذشته یا قدیم می‌گویند این است که شما «اشتباه کردید که انقلاب کردید!». چنین سخنی مانند این است که فرزندان به پدر و مادرشان بگویند شما آشتباه کردید که با هم ازدواج کردید باید با کسی دیگر ازدواج می‌کردید تا ما به جای این شکل و قیافه یا جنسیت کسی دیگر می‌بودیم؟ آری، ما ممکن است هر بار که کاری می‌کنیم و به نتیجهٔ دلخواه نمی‌رسیم خود را سرزنش کنیم که «اشتباه کردیم که چنین کردیم». نباید این رشته را می‌خواندیم. یا این شغل را انتخاب می‌کردیم یا با این شخص ازدواج می‌کردیم یا اینجا می‌ماندیم و از این قبیل. اما باید از خود بپرسیم که از کجا معلوم که اگر این کار را نمی‌کردیم و کار دیگر را می‌کردیم نتیجه بهتر از این بود؟ ما همواره راه‌های مختلفی را در برابر خود می‌بینیم و برای زیستن ناگزیر از انتخاب کردن یا انتخاب نکردن هستیم. برخی از انتخابی که کرده‌اند یا انتخابی که نکرده‌اند خشنودند و برخی نه. نتایج کردارهای ما همواره به دلخواه ما نیست، چون همواره همه چیز پیش‌بینی‌پذیر نیست. ما تنها در جایی می‌توانیم کسی را سرزنش کنیم که کاری را به خطا انجام داده است که از پیش معلوم بوده باشد که «خطا»ست. اما پنجاه سال پیش چه کسی تصور می کرد که «انقلاب» خطاست؟ ما در زندگی چگونه می‌‌توانیم از پیش بدانیم که اگر بر این هواپیما سوار شدیم و هواپیما سقوط کرد یا آن را در آسمان با موشک زدند «خطا» کرده‌ایم که سوار هواپیما شده‌ایم؟ ما در جایی می‌توانیم از «درست» و «خطا» سخن بگوییم که «درست» و «خطا» از پیش معلوم باشد. من اگر «بنزین» بنوشم و از پیش بدانم که بنزین است «خطا» کرده‌ام و هر اتفاقی که برایم بیفتد خودم را باید سرزنش کنم. اما اگر شیر نوشیدم و مسموم شدم و مُردم چه کسی حق دارد مرا سرزنش کند که «خطا» کرده‌ام که «شیر» نوشیده‌ام؟

هرکس در حوزهٔ خصوصی زندگی خود بسیار بهتر از حوزه‌های دیگر امکان کامیابی دارد تا در حوزه‌های عمومی‌تر، اگر راه‌های شناخته‌شده را برود، چون با اراده‌های کم‌تر و کوچک‌تری رو به رو می‌شود و نظم و ترتیبی هست که او را از نتیجه مطمئن می‌کند. اما در سیاست و تاریخ چنین نیست. هنگامی که قدم به حیطهٔ جامعه و سیاست بگذاریم بی‌شمار اراده‌ها هست. نتیجه می‌تواند به دلخواه هیچ کسی نباشد. در تاریخ و سیاست ما در تاریکی راه می‌رویم مگر اینکه راه را از پیش روشن کرده باشیم. نگون‌بختی جامعه‌های استبدادی همین است که نه حاکمان و نه محکومان هیچ کدام نمی‌‌دانند «پس از این» چه خواهد شد. همین تاریکی است که انقلاب را ناگزیر می‌کند. کسی برای تفریح کردن «انقلاب» نمی‌کند. اگر «انقلاب» نمی‌خواهیم «چراغ‌ها را روشن کنیم». انقلاب‌ها برای این روی می‌دهند که مردم به سودای روشنایی در انتهای راه به حرکت می‌آیند. کسی چه می‌داند شاید توهمی بیش نباشد. اما در تاریکی نیز نمی‌توان نشست.

تاریخ به یک حرکت ساخته نمی‌شود. زندگی با یک حرکت آغاز می‌شود اما با یک حرکت پایان نمی‌یابد. هریک از ما می‌باید آن کاری را تمام کند که پدرومادرش ناتمام گذاشته‌اند. ما ادامهٔ راهی هستیم که نیاکان‌مان ساخته‌اند. گام‌های بعدی با ما و نسل‌های بعد از ماست. هریک از ما همان کاری را بکند که وجودش به او می‌گوید بکند، با تمام احساس و اندیشه‌اش. ما ناگزیریم زندگی کنیم و زندگی چیزی تکراری نیست. گذشتگان فردای خود را آفریدند و با آن زیستند. اکنونیان فردای خود را بیافرینند و در آن و با آن زندگی کنند.

#فرهیختگان #اشتباه_انقلاب #خطای_انقلاب

@MostafaTajzadeh
دیدگاه‌های جامعه‌شناسان درباره اعتراضات اخیر

دیدگاه مقصود فراستخواه

چرا با وجود حضور نسل‌های مختلف در اعتراضات اخیر، اما بیش از همه دهه هشتادی‌ها با خصوصیات خاصی که جسور بودن از آن جمله است، دیده می‌شوند؟

توجه به فرزندان و نسل جوان‌تر که به‌طور خاص شامل دهه ۸۰ می‌شود، سال‌هاست در جامعه بیشتر شده است. شاید علت آن باشد که ما با یک امر موقت مواجه هستیم و پایداری در این سرزمین نمی‌بینیم. یکی از شاخص‌های این جامعه آن است که فرد با بهره‌گیری از یک ‌سازو‌کار جبرانی، تلاش می‌کند برای غلبه بر این امر موقت، پایداری را از طریق فرزندانش ادامه دهد.

یک حس استیصالی در نسل ما وجود دارد که تداوم خود را جز در این دلبستگی نمی‌بینیم. شاید یک علت آن این است که سرمایه‌های اجتماعی رو به زوال است. به همین دلیل توجه خانواده به فرزندان معطوف شده است. در این اعتراضات و نارضایتی جمعی اخیر، این موضوع خود را به شکل یک حس غمخواری والدین نسبت به فرزندان نشان می‌دهد و تصور آن است که آنها قربانی عقاید و باورهای ما شده‌اند و همچنان برای زندگی باید بکوشند.

به خصوص در جامعه‌ای که از انواع جهات ناکارآمد و بدقواره شده، هرج و مرج وجود دارد. جامعه‌ای که از هرج‌ومرج و ناکارآمدی رنج می‌برد. اینجاست که سیاست زندگی و خودبیانی اهمیت پیدا می‌کند. والدین به عنوان کسانی که بیشتر خود بیانی فرزندان را می‌بینند، یک نوع حس غمخواری نسبت به آنها دارند. در جامعه توده‌وار مسئولیت گم شده‌ و همه اعم از روشنفکر، اصلاح‌طلب و رادیکال می‌گویند شرایط کنونی مسئولیت دیگری بوده است. ما اکنون دچار یک تروما هستیم.

حس می‌کنیم قربانی و نفرین شده‌ایم، این حس به نوعی در فرزندان‌مان دیده می‌شود. به همین دلیل است که این طور بازنمایی می‌کنیم که جوان‌ترها و دهه هشتادی‌ها آمده‌اند.
@MostafaTajzadeh
ادامه این مطلب را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.


#فرهیختگان راهی به رهایی
[طلیعۀ انقلاب اجتماعی]

فارغ از نتایج سیاسیِ حتی کوتاه‌مدّت آن چه در ۲ ماه اخیر به میدان آمد، ماهیت اجتماعی آن بسیار اساسی و نیرومند بود؛ اگر تعبیر ”انقلاب“ را نه تغییرات روبنای سیاسی که تحول پارادایم تفکر و زیست بدانیم، خیزش/ناجنبش «زن، زندگی، آزادی» حتماً یک انقلاب اجتماعی نه فقط در تاریخ معاصر ایران که در کل منطقه خواهد بود. ما هنوز درون وضعیت هستیم و فهم و به زبان آوردن وجهه‌های اَهمیّتش دشوار است اَمّا لازم. اشاره‌ای کوتاه داشته باشیم برای آغاز صحبت‌های بسیاری که باید شکل بگیرد.

لَحظۀ برآمدن جوانه از خاک، هر چند نورس است و نمی‌دانیم چه مسیر و سرنوشتی در انتظارش، اَمّا ویژه، خارق‌العاده و حائز اَهمیّت است؛ حتماً بذری بوده است و فرآیندی از رشدِ ناپیدا تحت عوامل گوناگون را طی کرده است و به تاریخی از تحولات تعلق دارد. اَمّا آن لحظۀ تولّد دارای اصالت است و امکانی از آینده، زندگی و «ایستادن بر پای خویش» را پیش روی‌مان می‌گذارد.

از ویژگی‌های خاص این اعتراضات آشکار شدن وجودِ یک نیروی اجتماعیِ زنده است که تعلقی اصیل‌تر و جدی‌تر به پارادایم رادیکال و غنیِ «زن، زندگی، آزادی» دارد؛ انسجام هویتی دوباره و قوام یافتن نیروی اجتماعی‌ای که در تاریخ ایران دارای قبض و بسط جمعی و فراز و نشیب بسیار بوده است، از ویژگی‌های مهم این اتفاقات است. در فرآیندی مهم‌تر، این نیروی اجتماعی توانست به پارادایمی پیشروتر که همبستگی بسیار بیشتری با سبک زندگی و رٶهایش داشت، پیوند بخورد. این هم‌خوانی و انسجام پارادایمیک، قدرت و نیروی مهمی در اختیار آن قرار داد. در تکاپوی بیش از صد سالۀ این جریان، چرخش‌ها و ناآرامی‌های زیادی بین پارادایم‌های مستقر هر دورۀ زمانی (از عدالتخانه و باستان‌گرایی تا روشنفکری دینی) داشته است که آخرین بروز خیابانی‌اش قرار گرفتن ذیل پارادایمی کاملاً درون فرهنگ و ایده‌های جمهوری اسلامی در سال 88 در کنار سایر گروه‌های اجتماعی تشکیل‌دهندۀ جنبش سبز بود.

خودآگاهی نسبی اَمّا فراگیر -از حیث جمعیت- این نیروی اجتماعی مدرن به “خود” و پارادایم «زن، زندگی، آزادی» که در متون تحلیلی، آثار هنری و کفِ میدان (از توئیتر تا خیابان) نمایان است و در طی مسیر حتی با تحولات انسانی-اجتماعی حرکت می‌کند، پیچ‌وخم‌ها را پشت سر می‌گذارد و در مقابل انحرافات ارتجاعی طبیعی و غیرطبیعی، مواجهه‌ای محتوایی و پویا شکل می‌دهد، امری بسیار حیاتی و شگفت‌انگیز است.

در غیاب آکادمیسین‌ها و نشریات، گفت‌وگویی زنده بین خود و دیگری شکل داده‌اند و به شکل ارگانیک مباحث را جلو می‌برند؛ این جریان زنده که به عنوان نمونه در مقابل شعار انحرافی «مرد، میهن، آبادی» -که به شدّت از سوی سلطنت‌طلبان فقاهتی و پهلوی تبلیغ و حمایت داشت- گفت‌وگویی درونی شکل داد و به درستی به حاشیه راند، نشانی از بلوغِ ارزشمند این جریان اجتماعی است.

از ابعاد شوق‌انگیز و مهم خیزش «زن، زندگی، آزادی»، هم‌خوانی، سنخیت و تناسب فرم‌های بیان -از هنر تا خیابان- با محتوای این پارادایم است؛ حضور و عاملیت فعال زنان، تلفیق حداکثری خواست‌ها و اعتراضات با زیبایی‌شناسی مدرن، محوریت و اصالت به فرهنگ و هنر در استراتژی اعتراضی، تکثر فرم و محتوا، خلاقیت‌ها و تنوع سبک‌های اجرا از ویژگی‌های اساسی این جریان است که اتفاقی نادر در جنبش‌های اجتماعی و از چشمه‌های قدرت آن است.

تلفیق اَمر حماسی با اَمر زنانه، پیوستگی چهارچوب و اهداف کلان با اهمیت‌زیبایی‌شناسی جزئیات، درهم‌آمیختن رنج‌ها و غم‌ها با حرکت رو به فردا و رٶیایِ زندگی بهتر، روحِ رادیکال زیبای این جریان است و خود را نه فقط در آثار تولیدی همۀ شاخه‌های هنری که در نوع عزاداری میدانی و حضور خیابانی -چه در تجمعات اعتراضی و چه رومره‌های حضور در عرصه‌های عمومی- نمایش می‌دهد.

روح اصلی اعتراضات 2 ماه اخیر پارادایم «زن، زندگی، آزادی» است که از بحران‌ها، تبعیض‌ها و ستم‌های طولانی علیه زنان ایران، زندگی نرمال و آزادی‌های اجتماعی آغاز شد، و در ادامه اعتراضات دیگر نیز به آن پیوستند و چنین محوریت و اولویتی را پذیرفتند؛ اکثریت وسیعی از مردم در دایرۀ معترضان قرار دارند امّا آن خودآگاهی و تعلق عمیق وجودی به پارادایم در میان بخشی از آنان وجود دارد. این تصویری از وضعیت و حضور گفتار سنّتی، اقتضائاتی در مسیر حرکت در راستای این پارادایم ایجاب می‌کند.

مسئلۀ مهم اَمّا وجود و خودآگاهی این نیروی اجتماعی‌ست که بعد از تحولات اخیر تجربۀ بسیار گرانبهایی دارد و می‌تواند نیروی پیشران طرحِ نویی از مسئلۀ ایران و ملّیت و حرکت به سمتِ رٶیای فردا باشد؛ فرآیندی که طی آن هستۀ اولیۀ “جامعه” به معنای مدرنش را شکل دهند و امکانی برای انقلاب محتوایی-اجتماعیِ تودۀ بی‌شکل و بی‌زبان عامۀ ایرانی را فراهم کنند.
@MostafaTajzadeh
#فرهیختگان راهی به رهایی
در آخرین سال‌های اقامتم در مسکو، نویسنده‌ی شهرستانی تازه‌‌کاری، هر موقع به مسکو می‌آمد، سری هم به من می‌زد. او از این گلایه داشت که حکومت اجازه چاپ رمان‌ها و داستان‌هایش را نمی‌دهد...

او تصمیم گرفت به مقر کا‌گ‌ب‌ برود و به آن‌ها اولتیماتوم دهد که یا دستور چاپ کتابهایش را در شوروی بدهند یا در غیر این‌صورت وی بلافاصله کشور را ترک خواهد کرد.

نویسنده تازه‌کار به محض ورود به ساختمان کا‌گ‌ب، شخصی را می‌بیند که به سمتش می‌آید و به او می‌گوید: «به به! سلام! پس عاقبت تصمیم گرفتید به دیدنمان بیایید!»

نویسنده پرسید: یعنی شما می‌دانید من کی‌ام؟!
مامور کا‌گ‌ب‌ در حالی که دستانش را از دو طرف باز کرده بود گفت: مگر کسی هم هست که شما را نشناسد؟ بفرمایید روی این صندلی بنشینید. چه چیزی باعث شد به اینجا بیایید؟ آیا می‌خواهید به ما بگویید که نظام شوروی را دوست ندارید؟

نویسنده گفت: بله دقیقا. من این نظام را دوست ندارم.
مامور کا‌گ‌ب‌: «می‌توانید به ما بگویید دقیقا چه چیز این نظام را دوست ندارید؟»

نویسنده گفت که به نظرش در اتحاد شوروی، هیچ نوع آزادی، به ویژه آزادی هنری، وجود ندارد. حقوق بشر نقض می‌شود و سطح استاندارد زندگی به صورت مستمر در حال سقوط است.
هرکدام از این حرف‌ها کفایت می‌کرد که هفت سال زندان، برایش ببرند.

مامور کا‌گ‌ب‌، پس از اینکه مودبانه به حرفهای نویسنده گوش کرد، از او پرسید: اما چرا این حرفها را دارید به ما می‌زنید؟

نویسنده: می‌خواستم شما بدانید.
مامور کا‌گ‌ب‌: ما می‌دانیم. همه این چیزها را می‌دانیم.

نویسنده: اما اگر از همه این مشکلات خبر دارید، پس باید در جهت بر طرف کردنشان، کاری کرد.

مامور کا‌گ‌ب‌: اشتباه شما دقیقا همینجاست. آن چیزهایی که به نظر شما مشکلات است، به نظر ما مشکلات نیست.

شوروی ضد شوروی
ولادیمیر واینوویچ
ترجمه بیژن اشتری
@MostafaTajzadeh
#فرهیختگان راهی به رهایی