فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.9K subscribers
10.8K photos
3.41K videos
520 files
29.3K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
📝📝📝«بی‌همه‌چیز نباشیم!»

✍️ فریبا نظری

سال ۱۳۹۹ محسن قرائی فیلمی را کارگردانی کرد با نام بی همه چیز. این فیلم یک درام اجتماعی با فیلمنامه‌ی اقتباسی است که توسط #محسن_قرائی و #محمد_داوودی بر اساس نمایشنامه‌ی معروف #فریدریش_دورنمات سوئیسی باعنوان #ملاقات_با_بانوی_سالخورده نوشته شده است.
دورنمات به فلسفه و زندگی علاقه زیادی داشت و در داستان‌ها و افسانه‌های کهن روم و یونان باستان مطالعات زیادی انجام داده بود. او همواره برای تحقق عدالت در جهان نگران بود و زندگی را با همه زشتی‌ها و زیبایی‌های آن در آثار خود به تصویر می‌کشید.
✅️بسیاری موفق‌ترین نمایشنامه این نویسنده را «ملاقات با بانوی سالخورده» می‌دانند که در سال ۱۹۵۵ نوشته شد. این نمایشنامه داستان یک شهر کوچک با موضوعی جهان‌شمول است و می‌تواند شامل تمامی جوامع باشد.
داستان در شهر کوچکی به نام گولن اتفاق می‌افتد. آلفرد ایل با دختری زیبا از طبقه‌ی معمولی به نام کلارا رابطه دوستانه برقرار می‌کند. آلفرد که قول ازدواج به کلارا داده به قول خود وفا نمی‌کند و در دادگاه نیز با دادن رشوه به شهود، رأی دادگاه را به نفع خود برمی‌گرداند. کلارا از شهر اخراج می‌شود. سال‌ها بعد زمانی که آلفرد با دختر یکی از تجار شهر ازدواج کرده و به‌ظاهر همه چیز به فراموشی سپرده شده‌است، کلارا در حالی که به عنوان یکی از ثروتمندترین زنان کشور خود شناخته می‌شود به شهر بازمی‌گردد و در برابر انتظار اهالی فقیر شهر از وی، در برابر کمک یک میلیاردی خود از آن‌ها می‌خواهد تا آلفرد را به قتل برسانند. در بخشی از این نمایشنامه در خصوص انگیزه‌های حرکت مردمی برای پاسخ به درخواست کلارا و رفع نیاز خودشان آمده‌است:
"هیولاهای موحش بی‌شمارند
زلزله‌های سهمگین
آتش‌فشان‌ها، طوفان‌های دریایی
همین‌طور جنگ‌ها و زره‌پوش‌هایی که مزارع را ویران می‌کنند
ولی هیچ‌یک موحش‌تر از هیولای فقر نیست
چه در فقر حوادث راه ندارند
و نوع بشر در آن مأیوس و ناامید پیچیده می‌شود
و ردیف می‌کند روزهای خراب را در پشت روزهای خراب"

در این نمایشنامه عدالت با بی‌عدالتی به اجرا درمی‌آید. اما جدا کردن این دو بر عهده تماشاگر قرار می‌گیرد.
شعرهای «ملاقات بانوی سالخورده» به وسیله #فروغ_فرخزاد در سال ۱۳۵۱ به فارسی برگردانده شده‌است.

در فیلم سینمایی بی همه چیز به کارگردانی محسن قرایی، داستان این‌گونه روایت می‌شود:

در روستایی پیش از انقلاب، فردی خان‌زاده با نام امیر به عنوان قاضی محلی روستا فعالیت می‌کند و به خاطر سابقه‌ی خوبی که داشته، مردم به او اعتماد کامل دارند و بخش مهمی از کارهای روستا را به وی سپرده‌اند. پس از سال‌ها یکی از اهالی روستا با نام لیلا یا لیلی که به خاطر تهمت فاحشه بودن ازسوی مردم، مجبور به ترک روستا شده، به عنوان اشراف‌زاده به روستا برمی‌گردد و به مردم وعده می‌دهد که در صورت کشتن امیر، پول زیادی به آن‌ها خواهد داد…

از منظر کیفیت اقتباس از یک نمایشنامه‌ی مشهور، نگارنده به دلیل نداشتن تخصص در این حوزه سخنی نمی‌گوید؛ اما تماشای این فیلم را به خوانندگان این نقد و نظر از منظر #ارتباط_متقابل با افراد جامعه، #رعایت_حقوق_خود_و_دیگران، اهمیت #مسئولیت_نسبت_به‌_یکدیگر، توجه به آسیبهای رفتاری و اخلاقی در جامعه چون #دروغ، #ریا، #خیانت، #منفعت‌_طلبی، #ترس،#جهل، #خود_برتربینی،# ظلم؛ پیشنهاد می‌کنم.

هنگامی که از ابتدا تا انتهای این فیلم را با بازی های خوب و روان و حرفه ای تماشا می‌کنیم، شاید مهمترین پرسش آن است که بی‌همه چیز در این روایت تصویری کیست؟
و چرا نام این فیلم بی‌همه‌چیز است؟

آنچه در پایان این روایت تصویری در ذهنیت و برداشت نگارنده‌ی این سطور نقش می بندد این است که:
شخصیت های این فیلم هر یک به تنهایی یا گروهی، بی‌همه‌چیز هستند.

امیر خان در پایان فیلم بی‌همه‌چیز است نه آبرویی دارد نه دوستی نه خانواده ای نه حتی یک‌نفر که بخواهد او همچنان زنده بماند و زندگی کند.
🔹 لیلی با آنکه در ظاهر ثروت و مکنت دارد اما درصدد کسب آبروی از دست‌رفته و خانواده و #عدالت است و سخت احساس بی‌همه‌چیزی به بیننده ارائه می دهد.
دهدار روستا آن زمان که نمی داند در مواجهه با شرایط پیش آمده در صحنه اعدام امیر خان چه تصمیمی بگیرد، تنهایی و خیانت و نامردی به دوست سالیانش و بی‌همه‌چیزی را به نمایش می‌گذارد.
دختر امیر خان باجهل و ترس و تصور ازدست دادن آبرو و خانواده، تنها و بی‌همه‌چیز روستا را ترک می‌کند.
رئیس پاسگاه، آقای دکتر و آقا معلم نیز به نحوی شرایطی مشابه دهدار روستا دارند.
و در نهایت مردم روستا که هم امیر خان را دوست دارند و هم به طمع وعده پول خواهان مرگ او هستند، احساس شدید بی‌همه‌چیزی به بیننده می‌دهند.

بی‌همه‌چیز، روایت زندگی معمولی است. آنچه از این فیلم آموختنی‌است، اینست‌که تلاش کنیم بی‌همه‌چیز نباشیم.

https://t.me/Sociologyofsocialgroups