🔵🔴"چرا انقلاب نمیشود؟!"
✍️ مرتضی مردیها، نویسنده و استاد فلسفه سیاسی
این یادداشت در سال ۹۸ تحریر شده است.
یکی از وجوه جالبتوجه انقلاب ۵۷، بُهت و ناباوری نسبت به آن پیروزی زودرس و کمهزینه بود. از نزدیک شاهد اعتراف صریح کسان زیادی، از عناصر سطوح میانیِ تحریک و مدیریت اعتراض، و بعدها بالاتر، بودم مبنی بر اینکه هرگز منتظر چنین پیروزی ساده و سریعی نبودهاند و خود را برای سالها مبارزه (شاید حتی مسلحانه) همراه با ابتلا به قحطی و گرسنگی و مصائب دیگر آماده میکردهاند.
باری، این چندان هم چیز تعجبآوری نبود. انقلاب یا نمیشود یا آسان است. چیزی به نام انقلاب سخت وجود ندارد، مگر حالتی بس کمیاب که در آن شرایطی پیش آید که نیروهای انقلابی هم دست به خشونت مشابه برند، و این به جنگ داخلی منجر شود.
شگفتانگیز وقوع خود انقلاب بود، ورنه هر انقلابی اگر شد؛ اغلب سریع و کمهزینه خواهد بود.
انقلابها یا مثل انقلاب فرانسه است که بر اثر تعلل در سرکوب فوری و کارآمد اولین تحرکات، یکمرتبه شعلهور میشود و دیگر کنترل آن ممکن نیست، یا مثل انقلاب روسیه است به دلیل نبودِ جهاز کافی (نیرو و سازماندهی) برای چنان سرکوبی (به دلیل تحلیلرفتن نیرو و بودجه در یک جنگ طاقتفرسای بیرونی). در این هر دو وضعیت، انقلاب به فوریت محقق میشود و به پیروزی میرسد.
در موردی مثل انقلاب انگلستان، به دلیل برخورداری دو طرف (دربار و پارلمان) از منابع مالی و نظامی مشابه، کار انقلاب به جنگ داخلی میکشد، و در موردی مثل انقلاب چین، تحرکات در یک فضای بیدولت و میان نزاعهای ملوکالطوایفی مایه میگیرد، که امکانی برای طولانی و پرهزینه شدن دارد.
موارد بسیار بسیار بیشتری هم وجود دارد (۹۹درصد جوامع در ۹۹درصد تاریخشان) که هیچکدام از این دو واقعه (نبودِ امکانات یا نبودِ قاطعیت، در سرکوب فوری و کارآمد نخستین شورشها) اتفاق نمیافتد، چون شرایط بسیار استثنایی که برای آنها لازم است معمولا فراهم نیست.
به عبارت دیگر، انقلاب یا شدنی نیست یا بسیار آسان است. انقلاب یعنی شورشهایی کوچک که چون به فوریت و به قاطعیت و بیرحمی سرکوب نمیشود، جان میگیرد، بهسرعت گسترش مییابد، مراکز اقتدار حکومتی را اشغال، و قدرت را از حکومت سلب میکند.
دقیقا مثل آتشی که در ابتدا میشد خاموشش کرد، ولی چون وسایل اطفا نبود یا در زود جنبیدن تعلل شد، بهسرعت شعله میکشد و فراگیر میشود، چنانکه دیگر زور نیروهای آتشنشان به آن نمیرسد: هرجا را خاموش میکنند، شعله از جای دیگری سر میکشد. تا جایی که خود آتشنشانان در محاصرهٔ آتش یا باید بگریزند یا بسوزند.
اما (امایی بسیار مهم) مادامی که آمادگی قاطع و امکان کافی برای مقابله باشد (و در اکثریت گستردهٔ موارد چنین است)، داستان داستان مشت و سندان خواهد بود.
این فقره در ایران فهم نشد. کسانی آن پیروزی آسان را به امور ماورائی منسوب کردند، و کسانی به این فرمول که وقتی ظلم باشد و مردم آگاه، انقلاب میکنند و طبعا پیروز هم میشوند.
اعتقاد اول، در پی برخی جاخالیدادنهای بدجورِ نیروهای ماورائی مفروض، در بزنگاههای مهم، رفتهرفته فقط جایی در کلیشههای تبلیغاتی برای خود نگه داشت، و کسی (حتی از خود بانیان) دیگر آن را جدی نگرفت.
دومی ولی، از سوی بسیاری، خیلی جد گرفته شد. از دولتیِ سرِ همین جد گرفتن آن فرمول است که بارها و بارها اعتراضات و شورشها در گرفته و بهسرعت سرکوب و نابود شده، و هر بار خلق، از عامی و عالم، به فکر فرو میروند که: کجای کار عیب داشت؟ کجا اشتباه کردیم که نشد؟ و بر این اساس، گاهی به جدال و جنجال با خود و با دیگری برمیخیزند و تقصیر تقسیم میکنند. درحالیکه اشتباهی نبود، به جز عدم توجه به همین توضیحی که گفتم.
👈بقاء قدرت یک حکومت هیچ ربطی به مشروعیت مردمی آن ندارد. حتی به کارآمدی آن هم (مثلاً در اقتصاد) ربط وثیقی ندارد، فقط به یک کارآمدی وابسته است که گفتیم. فروریختن حکومت پهلوی ناشی از این بود که در #سرکوب فوری و قاطع نخستین تجلیات شورش تعلل کرد.
همچنانکه فرونریختنِ بسا از حکومتهای غیردمکراتیک نه ناشی از مشروعیت داشتن است نه کارآمدی اقتصادی. و البته (برخلاف آنچه که بسیاری تصور میکنند) معمای حیرتآور و شگفتانگیز و بیپاسخی هم نیست؛ صرفاً محصول کنترل سختگیرانه است و #سرکوب_سرسختانه.
کره شمالی را، از باب مثال، در نظر آورید.
✅متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
https://telegra.ph/چرا-انقلاب-نمیشود-02-01
*راهبرد @MostafaTajzadeh
T.me/bestdiplomacy
✍️ مرتضی مردیها، نویسنده و استاد فلسفه سیاسی
این یادداشت در سال ۹۸ تحریر شده است.
یکی از وجوه جالبتوجه انقلاب ۵۷، بُهت و ناباوری نسبت به آن پیروزی زودرس و کمهزینه بود. از نزدیک شاهد اعتراف صریح کسان زیادی، از عناصر سطوح میانیِ تحریک و مدیریت اعتراض، و بعدها بالاتر، بودم مبنی بر اینکه هرگز منتظر چنین پیروزی ساده و سریعی نبودهاند و خود را برای سالها مبارزه (شاید حتی مسلحانه) همراه با ابتلا به قحطی و گرسنگی و مصائب دیگر آماده میکردهاند.
باری، این چندان هم چیز تعجبآوری نبود. انقلاب یا نمیشود یا آسان است. چیزی به نام انقلاب سخت وجود ندارد، مگر حالتی بس کمیاب که در آن شرایطی پیش آید که نیروهای انقلابی هم دست به خشونت مشابه برند، و این به جنگ داخلی منجر شود.
شگفتانگیز وقوع خود انقلاب بود، ورنه هر انقلابی اگر شد؛ اغلب سریع و کمهزینه خواهد بود.
انقلابها یا مثل انقلاب فرانسه است که بر اثر تعلل در سرکوب فوری و کارآمد اولین تحرکات، یکمرتبه شعلهور میشود و دیگر کنترل آن ممکن نیست، یا مثل انقلاب روسیه است به دلیل نبودِ جهاز کافی (نیرو و سازماندهی) برای چنان سرکوبی (به دلیل تحلیلرفتن نیرو و بودجه در یک جنگ طاقتفرسای بیرونی). در این هر دو وضعیت، انقلاب به فوریت محقق میشود و به پیروزی میرسد.
در موردی مثل انقلاب انگلستان، به دلیل برخورداری دو طرف (دربار و پارلمان) از منابع مالی و نظامی مشابه، کار انقلاب به جنگ داخلی میکشد، و در موردی مثل انقلاب چین، تحرکات در یک فضای بیدولت و میان نزاعهای ملوکالطوایفی مایه میگیرد، که امکانی برای طولانی و پرهزینه شدن دارد.
موارد بسیار بسیار بیشتری هم وجود دارد (۹۹درصد جوامع در ۹۹درصد تاریخشان) که هیچکدام از این دو واقعه (نبودِ امکانات یا نبودِ قاطعیت، در سرکوب فوری و کارآمد نخستین شورشها) اتفاق نمیافتد، چون شرایط بسیار استثنایی که برای آنها لازم است معمولا فراهم نیست.
به عبارت دیگر، انقلاب یا شدنی نیست یا بسیار آسان است. انقلاب یعنی شورشهایی کوچک که چون به فوریت و به قاطعیت و بیرحمی سرکوب نمیشود، جان میگیرد، بهسرعت گسترش مییابد، مراکز اقتدار حکومتی را اشغال، و قدرت را از حکومت سلب میکند.
دقیقا مثل آتشی که در ابتدا میشد خاموشش کرد، ولی چون وسایل اطفا نبود یا در زود جنبیدن تعلل شد، بهسرعت شعله میکشد و فراگیر میشود، چنانکه دیگر زور نیروهای آتشنشان به آن نمیرسد: هرجا را خاموش میکنند، شعله از جای دیگری سر میکشد. تا جایی که خود آتشنشانان در محاصرهٔ آتش یا باید بگریزند یا بسوزند.
اما (امایی بسیار مهم) مادامی که آمادگی قاطع و امکان کافی برای مقابله باشد (و در اکثریت گستردهٔ موارد چنین است)، داستان داستان مشت و سندان خواهد بود.
این فقره در ایران فهم نشد. کسانی آن پیروزی آسان را به امور ماورائی منسوب کردند، و کسانی به این فرمول که وقتی ظلم باشد و مردم آگاه، انقلاب میکنند و طبعا پیروز هم میشوند.
اعتقاد اول، در پی برخی جاخالیدادنهای بدجورِ نیروهای ماورائی مفروض، در بزنگاههای مهم، رفتهرفته فقط جایی در کلیشههای تبلیغاتی برای خود نگه داشت، و کسی (حتی از خود بانیان) دیگر آن را جدی نگرفت.
دومی ولی، از سوی بسیاری، خیلی جد گرفته شد. از دولتیِ سرِ همین جد گرفتن آن فرمول است که بارها و بارها اعتراضات و شورشها در گرفته و بهسرعت سرکوب و نابود شده، و هر بار خلق، از عامی و عالم، به فکر فرو میروند که: کجای کار عیب داشت؟ کجا اشتباه کردیم که نشد؟ و بر این اساس، گاهی به جدال و جنجال با خود و با دیگری برمیخیزند و تقصیر تقسیم میکنند. درحالیکه اشتباهی نبود، به جز عدم توجه به همین توضیحی که گفتم.
👈بقاء قدرت یک حکومت هیچ ربطی به مشروعیت مردمی آن ندارد. حتی به کارآمدی آن هم (مثلاً در اقتصاد) ربط وثیقی ندارد، فقط به یک کارآمدی وابسته است که گفتیم. فروریختن حکومت پهلوی ناشی از این بود که در #سرکوب فوری و قاطع نخستین تجلیات شورش تعلل کرد.
همچنانکه فرونریختنِ بسا از حکومتهای غیردمکراتیک نه ناشی از مشروعیت داشتن است نه کارآمدی اقتصادی. و البته (برخلاف آنچه که بسیاری تصور میکنند) معمای حیرتآور و شگفتانگیز و بیپاسخی هم نیست؛ صرفاً محصول کنترل سختگیرانه است و #سرکوب_سرسختانه.
کره شمالی را، از باب مثال، در نظر آورید.
✅متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
https://telegra.ph/چرا-انقلاب-نمیشود-02-01
*راهبرد @MostafaTajzadeh
T.me/bestdiplomacy
Telegraph
چرا انقلاب نمیشود؟
مرتضی مردیها نویسنده و استاد دانشگاه در باب اینکه چهل سال بیش میرود کِی ما لاف میزنیم کِی بهمنِ بهمن را شناختهایم، ولی کماکان نشانی نادرست میدهیم. یکی از وجوه جالبتوجه انقلاب ۵۷، بُهت و ناباوری نسبت به آن پیروزی زودرس و کمهزینه بود. از نزدیک شاهد اعتراف…