Forwarded from سهند ایرانمهر
✔️ روزنامه #کیهان در یادداشتی به دولت #رئیسی پیشنهاد داد برای #افزایش_جمعیت «انواع سختگیریهای اجتماعی برای #افراد_مجرد » را اعمال کند.
🔸تقریرات سلطان صاحبقران در باب تزویج به عنف و توالد و تناسل به ضرب دگنک
✍🏻به کتابت سهند میرزای ایرانمهر
🔻شنبه:
اعتماد السلطنه اخبار یومیه کاغذ اخبار را که میخواند، باخبر شدیم که در شوارع دارالخلافه اعمال قبیحه به تواتر رخ میدهد. گلین خانم نامی در محله عودلاجان غفلتا پریده بیضه احدی از کسبه آنجا را چنان کشیده که مردک عنین شده. شوکت النساء نامی هم از میان چاقچور قمه ای درآورده ، دقیق انداخته در کشباف ماتحت یکی دیگر و چنان دقیق بریده که انگار خربزه مشهد را قاچ کرده باشند. این حجم از سبعیت از زنان بعید مینمود چندانکه از مردان، چون شنیدهام که این طایفه نیز زنجیر بیسوسه و دستمال یزدی و کلاه مخملین و شالِ «لام الف لا» و گیوه تخت آجیده و پشت خوابیده سر محلات میایستند به نسوانی که میبینند الفاظ قبیحه همچون" جیگر " ومانند آن را استعمال میکنند. تشخیص دادیم همه این اعمال از بیشوهری و بیزنی و زیادت قوه باه باشد و باید تدبیری شود.
🔻یکشنبه:
فراشان یکی از آن جوانان عزب اوغلی سر کوچه را که مشغول قاپ بازی بوده است گرفته بودند و برده بودند دوستاقخانه. امر فرمودیم آوردند .دستی به شوارب همایونی کشیدیم و گفتیم نامت چیست؟گفت: قربانعلی. گفتیم چرا زن نمیگیرید؟ گفتند : گرسنه و بیکارم. جوابش برای احدی از رعیت آن هم در برابر سلطان صاحبقران کمی زیاده از حد کلفت مینمود گفتیم به پایش خلیلی ببندند و آنقدر بر شکمش ضرب بگیرند که تنبانش به قاذوراتش ملوث شود. طفلک ضرطهمیداد و ملوث میشد.اسباب خنده بسیار شد.
🔻دوشنبه:
با ملیجک تیله بازی میکردیم که دفعتا گفت چیز ی در خاطرش آمده به جهت حل مشکل عزب اوغلیها که تزویج نمیکنند و آن اینکه این ملت جز به ضرب دگنگ همایونی به قاعده آدمیزاد درنمیاید پس به ارباب دولت بفرمایید کاری کنند که جوانان مجبور به تزویج شوند. یوزباشی را احضار کردیم گفتیم منجم باشی ساعت ببنید در طالع سعد که طرحی را که به خاطرمان آمد در باب «امورات لحافیه رعیت»، انجام دهیم.
🔻سه شنبه:
در فقره اجرای کنسطیطوسیون در باب ازدواج اجباری، گفتیم که سر هر محله «شورای تزدویج مجبره » را تشکیل دهند. بر این قاعده که شبانه شباب عزب را توقیف کنند بر سر هریک کلاه بوقی و در سفلی تنبانشان یک بوته خار گزنه و بر شرمگاه این همبازیان شیطان، قپانی که خُصیتین را درگیر خود کند، بچسبانند تا مگر تمکین به سنت نکاح کنند و اگر کسی بازهم تمکین نکرد، محکوم به نجاست شود و هر جا که بدان دست زد سه بار با آب تطهیر شود.
🔻چهارشنبه
جوانان علاف دیروز، امروز همگی با طیب خاطر و قپان های متصل به میان سفلی ورقه توبه از تجرد امضا نمودند الله الله گویان تمکین کردند. از آن طرف دختران دم بخت دندان سعادت بر چادر عفت انداخته و سرخاب و سپیداب بر گونه مالیده، به نوبت به تزویج درآمدند. مخفیا امر کردیم به زیر دم هر کدام از ذکور نشادری بزنند که در زفاف، قرار نداشته باشد و امتداد نسل در ممالک محروسه متوقف به رخوت کمر نشود. فی النهایه هم امر نمودیم که کار ما با این طایفه تمام است و اگر کسی از این جماعت فردا سخن از کوچ و کلفت و خرج معاش و کار و کسب کرد، یکسر بدهندش دست میرغضب زیرا لولهنگ همایونی بیش از امر به ملاباشی جهت خواندن خطبه عقد آب بر نمیدارد و اینها به ما مربوط نیست.
🔻پنج شنبه:
خبر آوردند که تازه دامادهای دیروز، از حجله گریختهاند. نوعروسان هم مویه کنان به خانه پدر برگشتهاند. همگی نالان که در خانه شوی مان آب نبود چه برسد به نان. اتابک، خوف آشوب داشت. سبیلی دود دادیم و خندیدم و دلداری دادیم که نترسد اولا غرض تخمکشی بود که مایه مباهات ما باشد به کثرت نفوس در سفر فرنگ و به جهت به رخ کشیدن در دیدار با ملکه ویکتوریا و تزار روس که الحمدالله محقق شد و دیشب الحمدالله و المنه غوغایی بوده است میان صلب و ترائب و تحت الملاحف. دیگر اینکه لشگر علاف بیکار جُنُب و حجله گزیده کجای عالم اسباب خوف بوده که این بار باشد؟!
#طنز
@sahandiranmehr
🔸تقریرات سلطان صاحبقران در باب تزویج به عنف و توالد و تناسل به ضرب دگنک
✍🏻به کتابت سهند میرزای ایرانمهر
🔻شنبه:
اعتماد السلطنه اخبار یومیه کاغذ اخبار را که میخواند، باخبر شدیم که در شوارع دارالخلافه اعمال قبیحه به تواتر رخ میدهد. گلین خانم نامی در محله عودلاجان غفلتا پریده بیضه احدی از کسبه آنجا را چنان کشیده که مردک عنین شده. شوکت النساء نامی هم از میان چاقچور قمه ای درآورده ، دقیق انداخته در کشباف ماتحت یکی دیگر و چنان دقیق بریده که انگار خربزه مشهد را قاچ کرده باشند. این حجم از سبعیت از زنان بعید مینمود چندانکه از مردان، چون شنیدهام که این طایفه نیز زنجیر بیسوسه و دستمال یزدی و کلاه مخملین و شالِ «لام الف لا» و گیوه تخت آجیده و پشت خوابیده سر محلات میایستند به نسوانی که میبینند الفاظ قبیحه همچون" جیگر " ومانند آن را استعمال میکنند. تشخیص دادیم همه این اعمال از بیشوهری و بیزنی و زیادت قوه باه باشد و باید تدبیری شود.
🔻یکشنبه:
فراشان یکی از آن جوانان عزب اوغلی سر کوچه را که مشغول قاپ بازی بوده است گرفته بودند و برده بودند دوستاقخانه. امر فرمودیم آوردند .دستی به شوارب همایونی کشیدیم و گفتیم نامت چیست؟گفت: قربانعلی. گفتیم چرا زن نمیگیرید؟ گفتند : گرسنه و بیکارم. جوابش برای احدی از رعیت آن هم در برابر سلطان صاحبقران کمی زیاده از حد کلفت مینمود گفتیم به پایش خلیلی ببندند و آنقدر بر شکمش ضرب بگیرند که تنبانش به قاذوراتش ملوث شود. طفلک ضرطهمیداد و ملوث میشد.اسباب خنده بسیار شد.
🔻دوشنبه:
با ملیجک تیله بازی میکردیم که دفعتا گفت چیز ی در خاطرش آمده به جهت حل مشکل عزب اوغلیها که تزویج نمیکنند و آن اینکه این ملت جز به ضرب دگنگ همایونی به قاعده آدمیزاد درنمیاید پس به ارباب دولت بفرمایید کاری کنند که جوانان مجبور به تزویج شوند. یوزباشی را احضار کردیم گفتیم منجم باشی ساعت ببنید در طالع سعد که طرحی را که به خاطرمان آمد در باب «امورات لحافیه رعیت»، انجام دهیم.
🔻سه شنبه:
در فقره اجرای کنسطیطوسیون در باب ازدواج اجباری، گفتیم که سر هر محله «شورای تزدویج مجبره » را تشکیل دهند. بر این قاعده که شبانه شباب عزب را توقیف کنند بر سر هریک کلاه بوقی و در سفلی تنبانشان یک بوته خار گزنه و بر شرمگاه این همبازیان شیطان، قپانی که خُصیتین را درگیر خود کند، بچسبانند تا مگر تمکین به سنت نکاح کنند و اگر کسی بازهم تمکین نکرد، محکوم به نجاست شود و هر جا که بدان دست زد سه بار با آب تطهیر شود.
🔻چهارشنبه
جوانان علاف دیروز، امروز همگی با طیب خاطر و قپان های متصل به میان سفلی ورقه توبه از تجرد امضا نمودند الله الله گویان تمکین کردند. از آن طرف دختران دم بخت دندان سعادت بر چادر عفت انداخته و سرخاب و سپیداب بر گونه مالیده، به نوبت به تزویج درآمدند. مخفیا امر کردیم به زیر دم هر کدام از ذکور نشادری بزنند که در زفاف، قرار نداشته باشد و امتداد نسل در ممالک محروسه متوقف به رخوت کمر نشود. فی النهایه هم امر نمودیم که کار ما با این طایفه تمام است و اگر کسی از این جماعت فردا سخن از کوچ و کلفت و خرج معاش و کار و کسب کرد، یکسر بدهندش دست میرغضب زیرا لولهنگ همایونی بیش از امر به ملاباشی جهت خواندن خطبه عقد آب بر نمیدارد و اینها به ما مربوط نیست.
🔻پنج شنبه:
خبر آوردند که تازه دامادهای دیروز، از حجله گریختهاند. نوعروسان هم مویه کنان به خانه پدر برگشتهاند. همگی نالان که در خانه شوی مان آب نبود چه برسد به نان. اتابک، خوف آشوب داشت. سبیلی دود دادیم و خندیدم و دلداری دادیم که نترسد اولا غرض تخمکشی بود که مایه مباهات ما باشد به کثرت نفوس در سفر فرنگ و به جهت به رخ کشیدن در دیدار با ملکه ویکتوریا و تزار روس که الحمدالله محقق شد و دیشب الحمدالله و المنه غوغایی بوده است میان صلب و ترائب و تحت الملاحف. دیگر اینکه لشگر علاف بیکار جُنُب و حجله گزیده کجای عالم اسباب خوف بوده که این بار باشد؟!
#طنز
@sahandiranmehr
Telegram
attach 📎