Forwarded from حسین علیزاده
♈️ #معلم و گشودن پنجره ای به سوی #آگاهی
❇️ به مناسبت ۱۲ اردیبهشت #روز_معلم
✍ د. ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan
✅ معلم واقعی کیست؟ شاید نخستین و مهمترین خصیصیهٔ یک آموزگار واقعی این باشد که او روحیهای حق به جانب ندارد و خود را کلیددار خزانهٔ حقیقت نمیداند. آموزگار واقعی نه تنها معطوف به خویش و مشعوف از خویش نیست؛ بلکه توانِ خودانتقادی و به زیر سؤالبردن نگرشها و روشهای خود را دارد. آموزگار واقعی میتواند به دیگران نیز جرأت دهد که خود را و آنچه را که به نام تربیت به خوردشان دادهاند، نقّادی کنند و زیر سؤال ببرند.
✅ معلم واقعی در این توهّم نیست که باید حق یا حقیقت مطلق نزدِ خود را به دیگران بیاموزد، و به اصطلاح آنها را هدایت و تربیت کند. آموزگار واقعی تنها کمک میکند که آنان خودِ مدفون شدهشان را از آوار آنچه «ازخودبیگانه»شان کرده، بیرون کِشند تا دوباره «هست» شوند و با خویش در صلح و آشتی به سَربَرند. در واقع، آموزگار واقعی نمیخواهد که چیزی بر دیگران بیافزاید و آنها را سنگین نماید، بلکه، برعکس، چیزی از آنها میکاهد و «سبُکبار»شان میکند. تربیت چیزی جز هَرس کردن شاخ و برگهای زاید نیست.
✅ معلم واقعی ما را فرامیخوانَد که از آن «خود» که حجاب مان گشته است، دستبرداریم؛ از خودی که نیستیم به درآییم و به خودی که باید باشیم، درآییم. به عبارت دیگر، آموزگار واقعی ما را از خود نمیسِتاند تا به سوی خویش بکشاند، بلکه ما را از «خودی کاذب» میرهاند تا به «خود راستین» برساند.
✅ معلم واقعی کسی نیست که بیشتر از شاگردانش میداند؛ بلکه کسی است که بیشتر از شاگردانش میتواند یاد بگیرد و بیاموزد. به عبارت دیگر، تفاوت استاد و شاگرد، نه یک «تفاوت ماهوی»، که یک «تفاوت درجهای» است: استاد شاگردترین شاگرد است.
✅ هایدگر به ما میآموزد که استاد تنها یک شاگرد بهتر و جدّیتر است؛ شاگردی که برای یاد گرفتن مشتاقتر و کوشاتر است. به زبانِ سپهری: " میتوان او را تنها دوندهای بهتر در پیِ آوازِ حقیقت دانست. "
✅ استاد بودن یعنی «همیشه آغازگر» بودن، «همیشه در راه» بودن و «همیشه شاگرد» بودن. از همین رو است که مونتنی، فیلسوف و ادیب فرانسوی قرن شانزدهم، میگوید: "ترجیح میدهم در شصتسالگی شاگرد باشم تا اینکه در دهسالگی استاد باشم".
✅ آموزگار واقعی کسی است که مدّعی دانایی نیست و مانند سقراط تنها «میداند که نمیداند». به یک معنا آموزگار واقعی کسی است که بیشتر «نمیداند»؛ یا دقیقتر بگوییم، کسی است که نادانیهایش را بیشتر میداند. آموزگار واقعی به تعبیر نیکولاس کوزانوس فیلسوف و ریاضیدان آلمانی قرن پانزدهم، «جهالتِ عالمانه» دارد.
✅ آموزگاران بزرگ هنرمندانه میکوشند که امکانِ تعابیر متفاوت و متنوّع، و نه یک تعبیر یگانه و نهایی، از اندیشههای خود را فراهم اورند تا از این طریق فردیت، آزادی و استقلال آدمی را بیشتر پاس بدارند.
✅ معلم، دانشآموز خود را از جهان تنگ و کوچک بیرون میآورد. دستهایش را در دستِ جهانی فراختر میگذارد و او را با دنیایی آشنا میکند که پیش از این، از آن آگاهی نداشت.
✅ معلم چونان دهقانی دلسوز، دشت آمادهِ ذهن دانشآموز را بذر میپاشد و با حوصله از جویبار دانش آبیاریاش میکند تا به چشم اندازی سبز و مزرعهای مملو از درختان پرثمر تبدیل گردد.
✅ معلم، دانایانِ تاریخ را به دانشآموز معرفی میکند. او را با دانشی انباشته شده در انبانِ زندگیِ تجربه شدهِ پیشینیان ارتباط میدهد و برای این ارتباط و آشنایی، جهد و تلاشی وافر میکند تا دانشآموزان در رود خروشانی که از ابتدا تا کنون در جریان بوده است، شنا کردن را بیاموزند.
✅ معلم، دانشآموز را بر شانهی غولان مینشاند تا فاصلههای دورتر را ببیند. این همان چیزی است که "نیوتن" برای سپاسگزاری از تاریخنشینان گفته بود.
✅ معلم، خرد و اندیشهی دانش آموز را با حوصلهی تمام میپروراند. فربه و پربارش میکند. هر چه عنصر اندیشیدن و خرد فزونی مییابد، خط فاصل میان انسان و سایر موجودات پررنگ تر و انسان، انسانتر میشود. معلم، در کار خلق انسانی آگاهتر و تواناتر می باشد و این نابترین تلاش انسان است.
🔹در پایان سخنی از معلم نمونه و استاد #شهید_مطهری را در مورد معلم یادآور می شوم.
✅ معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم مشتعل شود.
🌹 در روز #معلم،
✅ از همهی معلمان دلسوز و مربیانی که در کارِ بسط و گسترش آگاهی و تواناییاند، یاد میکنیم.
همه روزگارشان خجسته باد
❇️ به مناسبت ۱۲ اردیبهشت #روز_معلم
✍ د. ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan
✅ معلم واقعی کیست؟ شاید نخستین و مهمترین خصیصیهٔ یک آموزگار واقعی این باشد که او روحیهای حق به جانب ندارد و خود را کلیددار خزانهٔ حقیقت نمیداند. آموزگار واقعی نه تنها معطوف به خویش و مشعوف از خویش نیست؛ بلکه توانِ خودانتقادی و به زیر سؤالبردن نگرشها و روشهای خود را دارد. آموزگار واقعی میتواند به دیگران نیز جرأت دهد که خود را و آنچه را که به نام تربیت به خوردشان دادهاند، نقّادی کنند و زیر سؤال ببرند.
✅ معلم واقعی در این توهّم نیست که باید حق یا حقیقت مطلق نزدِ خود را به دیگران بیاموزد، و به اصطلاح آنها را هدایت و تربیت کند. آموزگار واقعی تنها کمک میکند که آنان خودِ مدفون شدهشان را از آوار آنچه «ازخودبیگانه»شان کرده، بیرون کِشند تا دوباره «هست» شوند و با خویش در صلح و آشتی به سَربَرند. در واقع، آموزگار واقعی نمیخواهد که چیزی بر دیگران بیافزاید و آنها را سنگین نماید، بلکه، برعکس، چیزی از آنها میکاهد و «سبُکبار»شان میکند. تربیت چیزی جز هَرس کردن شاخ و برگهای زاید نیست.
✅ معلم واقعی ما را فرامیخوانَد که از آن «خود» که حجاب مان گشته است، دستبرداریم؛ از خودی که نیستیم به درآییم و به خودی که باید باشیم، درآییم. به عبارت دیگر، آموزگار واقعی ما را از خود نمیسِتاند تا به سوی خویش بکشاند، بلکه ما را از «خودی کاذب» میرهاند تا به «خود راستین» برساند.
✅ معلم واقعی کسی نیست که بیشتر از شاگردانش میداند؛ بلکه کسی است که بیشتر از شاگردانش میتواند یاد بگیرد و بیاموزد. به عبارت دیگر، تفاوت استاد و شاگرد، نه یک «تفاوت ماهوی»، که یک «تفاوت درجهای» است: استاد شاگردترین شاگرد است.
✅ هایدگر به ما میآموزد که استاد تنها یک شاگرد بهتر و جدّیتر است؛ شاگردی که برای یاد گرفتن مشتاقتر و کوشاتر است. به زبانِ سپهری: " میتوان او را تنها دوندهای بهتر در پیِ آوازِ حقیقت دانست. "
✅ استاد بودن یعنی «همیشه آغازگر» بودن، «همیشه در راه» بودن و «همیشه شاگرد» بودن. از همین رو است که مونتنی، فیلسوف و ادیب فرانسوی قرن شانزدهم، میگوید: "ترجیح میدهم در شصتسالگی شاگرد باشم تا اینکه در دهسالگی استاد باشم".
✅ آموزگار واقعی کسی است که مدّعی دانایی نیست و مانند سقراط تنها «میداند که نمیداند». به یک معنا آموزگار واقعی کسی است که بیشتر «نمیداند»؛ یا دقیقتر بگوییم، کسی است که نادانیهایش را بیشتر میداند. آموزگار واقعی به تعبیر نیکولاس کوزانوس فیلسوف و ریاضیدان آلمانی قرن پانزدهم، «جهالتِ عالمانه» دارد.
✅ آموزگاران بزرگ هنرمندانه میکوشند که امکانِ تعابیر متفاوت و متنوّع، و نه یک تعبیر یگانه و نهایی، از اندیشههای خود را فراهم اورند تا از این طریق فردیت، آزادی و استقلال آدمی را بیشتر پاس بدارند.
✅ معلم، دانشآموز خود را از جهان تنگ و کوچک بیرون میآورد. دستهایش را در دستِ جهانی فراختر میگذارد و او را با دنیایی آشنا میکند که پیش از این، از آن آگاهی نداشت.
✅ معلم چونان دهقانی دلسوز، دشت آمادهِ ذهن دانشآموز را بذر میپاشد و با حوصله از جویبار دانش آبیاریاش میکند تا به چشم اندازی سبز و مزرعهای مملو از درختان پرثمر تبدیل گردد.
✅ معلم، دانایانِ تاریخ را به دانشآموز معرفی میکند. او را با دانشی انباشته شده در انبانِ زندگیِ تجربه شدهِ پیشینیان ارتباط میدهد و برای این ارتباط و آشنایی، جهد و تلاشی وافر میکند تا دانشآموزان در رود خروشانی که از ابتدا تا کنون در جریان بوده است، شنا کردن را بیاموزند.
✅ معلم، دانشآموز را بر شانهی غولان مینشاند تا فاصلههای دورتر را ببیند. این همان چیزی است که "نیوتن" برای سپاسگزاری از تاریخنشینان گفته بود.
✅ معلم، خرد و اندیشهی دانش آموز را با حوصلهی تمام میپروراند. فربه و پربارش میکند. هر چه عنصر اندیشیدن و خرد فزونی مییابد، خط فاصل میان انسان و سایر موجودات پررنگ تر و انسان، انسانتر میشود. معلم، در کار خلق انسانی آگاهتر و تواناتر می باشد و این نابترین تلاش انسان است.
🔹در پایان سخنی از معلم نمونه و استاد #شهید_مطهری را در مورد معلم یادآور می شوم.
✅ معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم مشتعل شود.
🌹 در روز #معلم،
✅ از همهی معلمان دلسوز و مربیانی که در کارِ بسط و گسترش آگاهی و تواناییاند، یاد میکنیم.
همه روزگارشان خجسته باد
Forwarded from خوشه چین
🔹خفه شو نداریم🔹
✍ متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در زمان خلافتشان مکرر این جمله را می فرمود که تا من زنده هستم هر سؤالی دارید از من بپرسید که اگر بمیرم و در میان شما نباشم دیگر کسی را پیدا نخواهید کرد که این گونه از شما بخواهد که از او سؤال کنید: سَلونی قَبْلَ انْ تَفْقِدونی. نوشته اند یک مرتبه شخصی از پای منبر بلند شد و با یک تجاسر و بیان جسارت آمیزی گفت: «ایهَا الْمُدَّعی ما لا یعْلَمُ وَ الْمُقَلِّدُ ما لایفْهَمُ، انَا السّائِلُ فَاجِبْ» ای مدعی - العیاذ باللَّه - جاهل و ای کسی که نفهمیده حرف می زنی! من سؤال می کنم تو جواب بده. وقتی به قیافه اش نگاه کردند دیدند به مسلمین نمی خورد. فقط قیافه اش را توضیح داده اند که آدم لاغر اندامی بود و موی مجعّد و درازی داشت، کتابی را هم به گردنش آویخته بود «کأنَّهُ مِنْ مُهَوَّدَةِ الْعَرَب» یعنی قیافه اش شبیه بود به عرب هایی که یهودی شدند. تا این گونه جسارت کرد، اصحاب امیرالمؤمنین با ناراحتی بپا خاستند و خواستند اذیتش کنند: این کیست که جسارت می کند؟! علی علیه السلام جمله ای دارد، فرمود بنشینید: انَّ الطَّیشَ لایقومُ بِهِ حُجَجُ اللَّهِ وَ لاتَظْهَرُ بِهِ بَراهینُ اللَّهِ. فرمود: این شخص سؤال دارد، از من جواب می خواهد، شما خشم گرفتید، می خواهید خشونت به خرج بدهید، غضب کردید، عصبانیت به خرج می دهید، با عصبانیت نمی شود دین خدا را قائم و راست کرد، با عصبانیت برهان خدا ظاهر نمی شود، بنشینید سر جایتان! بعد رو کرد به آن مرد و فرمود:
《اسْئَلْ بِکلِّ لِسانِک وَ ما فی جَوانِحِک》
بپرس با تمام زبانت، یعنی هرچه می خواهد دل تنگت بگو، هرچه در درون دل داری بگو. همین یک جمله کافی بود که این آدم را از ابتدا نرم کند. شروع کرد به سؤال کردن. چندین سؤال کرد و حضرت جواب دادند. متأسفانه در نقل، متن سؤال و جواب ها ذکر نشده است. همین قدر نوشته اند که در آخر یک مرتبه دیدند آن شخص گفت: اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه. اسلام اساسا در این گونه مسائل، خفه شو و این حرف ها ندارد.
📚 آینده انقلاب اسلامی ایران، ص ۳۲۱
#امام_علی
#شهید_مطهری
#پرسش_پاسخ
❇️ به ما بپیوندید:
@koshechin1
✍ متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در زمان خلافتشان مکرر این جمله را می فرمود که تا من زنده هستم هر سؤالی دارید از من بپرسید که اگر بمیرم و در میان شما نباشم دیگر کسی را پیدا نخواهید کرد که این گونه از شما بخواهد که از او سؤال کنید: سَلونی قَبْلَ انْ تَفْقِدونی. نوشته اند یک مرتبه شخصی از پای منبر بلند شد و با یک تجاسر و بیان جسارت آمیزی گفت: «ایهَا الْمُدَّعی ما لا یعْلَمُ وَ الْمُقَلِّدُ ما لایفْهَمُ، انَا السّائِلُ فَاجِبْ» ای مدعی - العیاذ باللَّه - جاهل و ای کسی که نفهمیده حرف می زنی! من سؤال می کنم تو جواب بده. وقتی به قیافه اش نگاه کردند دیدند به مسلمین نمی خورد. فقط قیافه اش را توضیح داده اند که آدم لاغر اندامی بود و موی مجعّد و درازی داشت، کتابی را هم به گردنش آویخته بود «کأنَّهُ مِنْ مُهَوَّدَةِ الْعَرَب» یعنی قیافه اش شبیه بود به عرب هایی که یهودی شدند. تا این گونه جسارت کرد، اصحاب امیرالمؤمنین با ناراحتی بپا خاستند و خواستند اذیتش کنند: این کیست که جسارت می کند؟! علی علیه السلام جمله ای دارد، فرمود بنشینید: انَّ الطَّیشَ لایقومُ بِهِ حُجَجُ اللَّهِ وَ لاتَظْهَرُ بِهِ بَراهینُ اللَّهِ. فرمود: این شخص سؤال دارد، از من جواب می خواهد، شما خشم گرفتید، می خواهید خشونت به خرج بدهید، غضب کردید، عصبانیت به خرج می دهید، با عصبانیت نمی شود دین خدا را قائم و راست کرد، با عصبانیت برهان خدا ظاهر نمی شود، بنشینید سر جایتان! بعد رو کرد به آن مرد و فرمود:
《اسْئَلْ بِکلِّ لِسانِک وَ ما فی جَوانِحِک》
بپرس با تمام زبانت، یعنی هرچه می خواهد دل تنگت بگو، هرچه در درون دل داری بگو. همین یک جمله کافی بود که این آدم را از ابتدا نرم کند. شروع کرد به سؤال کردن. چندین سؤال کرد و حضرت جواب دادند. متأسفانه در نقل، متن سؤال و جواب ها ذکر نشده است. همین قدر نوشته اند که در آخر یک مرتبه دیدند آن شخص گفت: اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه. اسلام اساسا در این گونه مسائل، خفه شو و این حرف ها ندارد.
📚 آینده انقلاب اسلامی ایران، ص ۳۲۱
#امام_علی
#شهید_مطهری
#پرسش_پاسخ
❇️ به ما بپیوندید:
@koshechin1