📝پس از سخنرانی 13 رجب دردفتر آیت الله منتظری چه گذشت؟! ✍🏻مجتبی لطفی. فروردین96 ❌ بخش اول
✅در آن سال به همراه چند نفر از روحانیون همشهری در مسجد گوهرشاد مشهد به اعتکاف نشستیم. پس از اعتکاف به دفتر #آیت_الله_منتظری در مشهد رفتیم. مرحوم احمدقابل اولین کسی بود که خبر سخنرانی 13رجب(23 آبان 76) آیت الله منتظری مطرح کرد. فرداروزی به همراه دوستان به قم بازگشتم و از محتوای سخنرانی مطلع شدم. در این سخنرانی به این محورها اشاره شده بود:
✅"لزوم عدم مداخله رهبری در امر مرجعیت، اعتراض به اعمال نظر گروههای فشار در حوزه بویژه در موضوع مرجعیت و اتمام حجت رییس جمهور خاتمی نزد رهبری."
آرامش قبل از طوفان مشهود بود.
❌زودتر از همه #مسیح_مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی همراه با هتاکی، عباراتی تحریک آمیز نوشت. صبح چهارشنبه 28 آبان 76، تجمعی از سوی جامعه مدرسین در مسجد اعظم قم اعلام شده بود با سخنرانی آیت الله #جوادی_آملی! ایشان فرموده بودند: "شبهه علمی در باب ولایت فقیه را پاسخ می دهیم و شهوت عملی را در گلو خفه می کنیم." آن روزپس از شرکت در درس، طبق معمول برای شرکت در نماز جماعت به دفتر آیت الله منتظری آمدم.
❌خبر می رسید که تعدادی از تجمع کنندگان پس از پایان سخنان آقای جوادی آملی در راه دفترند. محض احتیاط درب دفتر بسته شد. اذان ظهر شد و نماز جماعت برقرار. جماعت انصار رسیدند. در بین نمازظهر شیشه در شکسته شد و مهاجمان به دفتر ریختند. با مهرهای نماز رمی مان کردند!. با این حال، نماز را خواندیم. برخی از نمازگذاران بین نماز و در میان جمعیت فرار کردند. به خیال خود می توانم نماز عصر بخوانم.ایستادم و الله اکبر! اما گروه مهاجم اجازه ندادند و نمازم به هم خورد. گروه اول مهاجمان که برخی از آنها لهجه اصفهانی داشتند و بعدا معلوم شد از گروه کمیل کاوه بودند، بازو بندی قرمز به بازو داشتند برخی با لباس پلنگی و پوتین نظامی! معلوم بود مأموریت آنها تخریب است. وارد آبدارخانه شدند و سماور را واژگون کردند. شکستن شیشه ها، کندن پرده ها، پاره کردن کتاب ها و از جمله رساله عملیه، کندن پنکه، چراغ های اضطراری و... با خشم و فحاشی و مرگ حواله دادن به پایان رسید. طلبه ای که گاه او را می بینم، به اتفاق چند نفر دیگر، سراسیمه وارد دفتر شد. دست های خود را حلقه کرده بود و فریاد می زد: منتظری کجاست؟! قصد داشت با همین دست ها ایشان را خفه کند!
❌مأموریت نیروی اول آفندی بود و به اتمام که رسید، از دفتر خارج شدند و گروه بعدی که بازوبندی سبز داشتند وارد و به تثبیت مواضع تسخیر شده و ادامه تخریب و تفحص پرداختند. در حال حاضر مانده بود تکلیف اسرا! به همراه اعضای دفتر و باقی ماندگان از نماز جماعت، در زوایه اتاقی، در محاصره، کنار هم نشسته بودیم چون اسرای شام و چشمانی که با غیظ ما را نگاه می کردند. اکثرا سنشان اقتضا می کرد که بچه ما باشند و البته نوه برخی از اسرا! چند فرمانده بی سیم و موبایل بدست نیروها را هدایت می کردند. یک از آنان مرا بلند کرد و پرسید به نظرم آشنا هستی همدیگر را کجا دیده ایم؟! پاسخی ندادم اما راست می گفت او "#حسین_یکتا" بود و با هم مدت کمی در جبهه بودیم. من چند ترکش خوردم و چند بار شیمیایی شدم. او هم جانباز شده بود و یک چشمش را از دست داده بود. مدتی در مغازه پتو فروشی پدرش کار می کرد و در ساماندهی طلاب مدرسه معصومیه برای این گونه فعالیت ها، نقش مهمی داشت.
❌(چند سال بعد به تهران رفت مدتی مسؤل ستاد راهیان نور شد.مدتی بعد افسران جنگ نرم را فرماندهی کرد و جزو عماریون به همراه #طائب، #پناهیان، #ماندگاری، #الله_کرم و... شنیدم از همکاران شبکه افق هم هست.)
❌در این میان یکی از شاگردان آیت الله منتظری که با مرحوم آیت الله آذری قمی هم رابطه خوبی داشت از میان جمعیت بیرون کشیده شد. برادر دو شهید بود از اهالی تهران. به دورش ریختند و به تندی خلع لباسش کردند کتک مفصلی خورد. دستش زخم برداشت و لباسش خونی شد. و یکی دیگر هم که پدرش نماینده مجلس بود او هم نوازش شد!
❌از بیرون و حال آیت الله بی خبر بودیم و دلهره عجیبی! از این جماعت هر چه بگویی بر می آمد.
❌فرمانده اصلی لشگر مهاجم، "#حسین_استادآقا" بود. پس از لختی، با اقتدار و قاطعیت تماس گرفت: "حاج آقا سلام علیکم. چند روحانی نما این جا هستند، ماشین بفرستید ببرید تا تکلیفشان روشن شود."(استاد آقا چند بار دیگر هم در دوران حصر، در اطراف بیت آیت الله منتظری دیده شد. در رزومه اش حمله به بیت فقیه عالیقدر ذکر شده. مدتی به مرکز معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامی رفت. وی رییس ستاد #احمدی_نژاد در قم بود و بعد مدیر کل ارشاد قم شد. اجازه تجدید چاپ رساله آیت الله منتظری را نداد.او هم به تهران رفت و در پی منویات مقام ولایت برآمد. با تأسیس قرارگاه عمار به ریاست مهدی طائب، از اعضای ارشد آن شد و..)
[ادامه دارد]
@lotfi_mojtaba
@MostafaTajzadeh
✅در آن سال به همراه چند نفر از روحانیون همشهری در مسجد گوهرشاد مشهد به اعتکاف نشستیم. پس از اعتکاف به دفتر #آیت_الله_منتظری در مشهد رفتیم. مرحوم احمدقابل اولین کسی بود که خبر سخنرانی 13رجب(23 آبان 76) آیت الله منتظری مطرح کرد. فرداروزی به همراه دوستان به قم بازگشتم و از محتوای سخنرانی مطلع شدم. در این سخنرانی به این محورها اشاره شده بود:
✅"لزوم عدم مداخله رهبری در امر مرجعیت، اعتراض به اعمال نظر گروههای فشار در حوزه بویژه در موضوع مرجعیت و اتمام حجت رییس جمهور خاتمی نزد رهبری."
آرامش قبل از طوفان مشهود بود.
❌زودتر از همه #مسیح_مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی همراه با هتاکی، عباراتی تحریک آمیز نوشت. صبح چهارشنبه 28 آبان 76، تجمعی از سوی جامعه مدرسین در مسجد اعظم قم اعلام شده بود با سخنرانی آیت الله #جوادی_آملی! ایشان فرموده بودند: "شبهه علمی در باب ولایت فقیه را پاسخ می دهیم و شهوت عملی را در گلو خفه می کنیم." آن روزپس از شرکت در درس، طبق معمول برای شرکت در نماز جماعت به دفتر آیت الله منتظری آمدم.
❌خبر می رسید که تعدادی از تجمع کنندگان پس از پایان سخنان آقای جوادی آملی در راه دفترند. محض احتیاط درب دفتر بسته شد. اذان ظهر شد و نماز جماعت برقرار. جماعت انصار رسیدند. در بین نمازظهر شیشه در شکسته شد و مهاجمان به دفتر ریختند. با مهرهای نماز رمی مان کردند!. با این حال، نماز را خواندیم. برخی از نمازگذاران بین نماز و در میان جمعیت فرار کردند. به خیال خود می توانم نماز عصر بخوانم.ایستادم و الله اکبر! اما گروه مهاجم اجازه ندادند و نمازم به هم خورد. گروه اول مهاجمان که برخی از آنها لهجه اصفهانی داشتند و بعدا معلوم شد از گروه کمیل کاوه بودند، بازو بندی قرمز به بازو داشتند برخی با لباس پلنگی و پوتین نظامی! معلوم بود مأموریت آنها تخریب است. وارد آبدارخانه شدند و سماور را واژگون کردند. شکستن شیشه ها، کندن پرده ها، پاره کردن کتاب ها و از جمله رساله عملیه، کندن پنکه، چراغ های اضطراری و... با خشم و فحاشی و مرگ حواله دادن به پایان رسید. طلبه ای که گاه او را می بینم، به اتفاق چند نفر دیگر، سراسیمه وارد دفتر شد. دست های خود را حلقه کرده بود و فریاد می زد: منتظری کجاست؟! قصد داشت با همین دست ها ایشان را خفه کند!
❌مأموریت نیروی اول آفندی بود و به اتمام که رسید، از دفتر خارج شدند و گروه بعدی که بازوبندی سبز داشتند وارد و به تثبیت مواضع تسخیر شده و ادامه تخریب و تفحص پرداختند. در حال حاضر مانده بود تکلیف اسرا! به همراه اعضای دفتر و باقی ماندگان از نماز جماعت، در زوایه اتاقی، در محاصره، کنار هم نشسته بودیم چون اسرای شام و چشمانی که با غیظ ما را نگاه می کردند. اکثرا سنشان اقتضا می کرد که بچه ما باشند و البته نوه برخی از اسرا! چند فرمانده بی سیم و موبایل بدست نیروها را هدایت می کردند. یک از آنان مرا بلند کرد و پرسید به نظرم آشنا هستی همدیگر را کجا دیده ایم؟! پاسخی ندادم اما راست می گفت او "#حسین_یکتا" بود و با هم مدت کمی در جبهه بودیم. من چند ترکش خوردم و چند بار شیمیایی شدم. او هم جانباز شده بود و یک چشمش را از دست داده بود. مدتی در مغازه پتو فروشی پدرش کار می کرد و در ساماندهی طلاب مدرسه معصومیه برای این گونه فعالیت ها، نقش مهمی داشت.
❌(چند سال بعد به تهران رفت مدتی مسؤل ستاد راهیان نور شد.مدتی بعد افسران جنگ نرم را فرماندهی کرد و جزو عماریون به همراه #طائب، #پناهیان، #ماندگاری، #الله_کرم و... شنیدم از همکاران شبکه افق هم هست.)
❌در این میان یکی از شاگردان آیت الله منتظری که با مرحوم آیت الله آذری قمی هم رابطه خوبی داشت از میان جمعیت بیرون کشیده شد. برادر دو شهید بود از اهالی تهران. به دورش ریختند و به تندی خلع لباسش کردند کتک مفصلی خورد. دستش زخم برداشت و لباسش خونی شد. و یکی دیگر هم که پدرش نماینده مجلس بود او هم نوازش شد!
❌از بیرون و حال آیت الله بی خبر بودیم و دلهره عجیبی! از این جماعت هر چه بگویی بر می آمد.
❌فرمانده اصلی لشگر مهاجم، "#حسین_استادآقا" بود. پس از لختی، با اقتدار و قاطعیت تماس گرفت: "حاج آقا سلام علیکم. چند روحانی نما این جا هستند، ماشین بفرستید ببرید تا تکلیفشان روشن شود."(استاد آقا چند بار دیگر هم در دوران حصر، در اطراف بیت آیت الله منتظری دیده شد. در رزومه اش حمله به بیت فقیه عالیقدر ذکر شده. مدتی به مرکز معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامی رفت. وی رییس ستاد #احمدی_نژاد در قم بود و بعد مدیر کل ارشاد قم شد. اجازه تجدید چاپ رساله آیت الله منتظری را نداد.او هم به تهران رفت و در پی منویات مقام ولایت برآمد. با تأسیس قرارگاه عمار به ریاست مهدی طائب، از اعضای ارشد آن شد و..)
[ادامه دارد]
@lotfi_mojtaba
@MostafaTajzadeh