📝📝📝جوانکِ مسیحیِ مذکرِ استرالیایی
✍🏻 دکتر محسن زندی
✅ دیروز یک جوانکِ مسیحیِ مذکرِ استرالیایی به تورِ ما خورد که در دانشگاه ملّیِ استرالیا استاد جامعهشناسی و حقوق بود، و پنج ماهی فرصت مطالعاتی گرفته بود بیاید قم در مورد موضوعی تحقیق کند که من نفهمیدم چیچی است: رابطهی امامان شیعه با پیروانشان در چارچوب نظریات لویی اشتراوس. لامصّب این غربیها گاهی روی موضوعاتی یک عمر وقت میگذارند که ما حتی به اسمشان هم میخندیم. مثلاً طرف پنجاه سال روی آثار شیخ صدوق وقت میگذارد. یا یک پرفسور امریکایی را دیدم 12سال شبانهروز روی نحوهی کنترل غریزهی جنسی در دوران امپراطوری صفوی کار کرده بود. یا مثلا دخترِ بیست ساله از نیویورک پا میشود میرود جنگلهای کنیا، چهلسال سال یک گلهی میمون را شبانهروز مشاهده میکند تا در مورد تکامل یا اضطراب نظر دهد. خدایی پیشرفت حقشان است. نوششان باد.
✅ وسط خیابان بهناچار یک دنده عقبِ خیلیخیلی معمولی کشیدم که بندهی خدا گُرخید و محکم چسبید به صندلی. خندیدم، گفتم نترس بچه جون. این چیزها خیلی عادی است. عادت میکنی. یک بهمنِ وطنی دادم دستش اضطرابش برود. رنگ و رویش باز شد.
✅ با انگلیسیِ غلطغلوط، و دستوپا شکستهی قجری که لهجهی لُری خودم هم به آن اضافه شده بود شروع کردم حرف زدن، و طبق عادت خودشیفتهها که تشنهی شنیدنِ نظرِ (مثبت) دیگران در مورد خودش است نظرش را در مورد ایران و ایرانیها پرسیدم. جملاتِ زیر، عینِ گفتگویمان است. تبرزینِ رستم و کمانِ آرش به کمرم بزند اگر چیزی اش را تحریف، یا کم و زیاد کرده باشم.
✅ گفت #کشور_ایران دو ویژگیِ خوب دارد که من در کشورهایی که رفتهام کمتر دیدهام (چند کشور را نام برد). یکی تمیزی، و دیگری نظم. تمیزی را چندبار تکرار کرد. (دروغ و راستش گردنِ خودش).
#مردم_ایران هم دو تا ویژگی دارند که هیچجا نیست. یکی #مهربانی، و دوم #بخشندگی. گفتم مگه مردم استرالیا اینطوری نیستند؟ گفت فقط در چارچوب رسمی به آدم کمک میکنند، و خارج از آن هیچکس برای شما وقت نمیگذارد، و هرکس سرَش تویِ لاکِ خودش است. مدام دنبال کار؛ کسی وقت اضافی ندارد اصلا. اما مردمِ اینجا با سخاوت تمام از وقت و سرمایهشان برای تو میگذارند [اینجا را با حسرت گفت].
✅ گفتم عیوب ایرانیها چیست؟ گفت اول اینکه #صبور نیستند. کمتحملند. عجولند. مثلاً حوصلهی چنددقیقه سختی کشیدن توی ترافیک را ندارند و میخواهند هرطوری شده دَربروند. تازه شما ترافیک ندیدهاید هنوز. دوم اینکه راجع به آدمها، خصوصاً ما خارجیها #قضاوت میکنند. پریدم توی حرفش. گفتم قضاوت را قبول دارم، ولی خدایی در مورد خارجیها بیشتر مشتاق سردرآوردن از کار و زندگیشان هستند و دوست دارند ارتباط بگیرند. قضاوتهایشان از قضا خیلی مثبت است. خصوصاً در مورد آدمهایی مثل تو با این قدِ رشید و موی بِلوند و چشمای سبز و کمر باریک. نشون به این نشون که من الان باید جلسه باشم ولی از ذوقم علافِ تو شدهام. خندید، گفت راست میگویی. خیلی نکتهی خوبی بود. و بعد کمی از نوعِ نگاه #برخی مردهای ایرانی به زنها به عنوان ابژهی جنسی، و اتفاقاتی که این مدت برای همسرش رخ داده بود گفت، که بگذریم.
✅ راستی وقتی فهمید روانشناسم و در حوزهی پازتیو کار میکنم، چون نشنیده بود با کلی شوق و ذوق از این رشته پرسید. که باز هم نشانی از همان عشق عجیبِ غربیها به یادگیری بود. بعد جلویِ یک مغازهی شُله مشهدی پیادهاش کردم گفتم برو بخور صفا کن. مِلبورن هم همچین آشی گیرت نمیآید. واسه بچه محلهاتونم تعریف کن. هلیم (حلیم) هم براشون ببر قوت بگیرن. تا حالا اسم هلیم را نشنیده بود. از قضا طرف هم توی مغازه یک حدیث از پیامبر زده بود که هلیم کمر را سفت میکند. حدیث را برایش ترجمه کردم، کلی خندید برای خوردنِ هلیم بیشتر تحریک شد.
✅ وقتی پیاده شد، کل مسیر را به این فکر کردم که روشنفکری در مملکت ما قبلاً با پیپ و گیس و قهوه و دستمال گردن شروع میشد و حالا با آروغهای متعفنِ منفیبافی. هر چقدر منفیبافتر باشی و بهتر بتوانی مردم و کشور و دولتت را تحقیر کنی و لجنمال نمایی و حقیر و خوار نشان دهی، روشنفکرتری؛ بیشتر دیده میشوی؛ بیشتر برایت کف میزنند؛ و جالبتر و عجیبتر آنکه مردم هم بیشتر خوششان میآید. از روی همان منفیبینی بگویم که ما امروز گرفتار یک #تعفن_ملی شدهایم: تعفنِ منفینگری و بدبینی.
@naghdehalema
@MostafaTajzadeh
http://up.upinja.com/znllo.png
✍🏻 دکتر محسن زندی
✅ دیروز یک جوانکِ مسیحیِ مذکرِ استرالیایی به تورِ ما خورد که در دانشگاه ملّیِ استرالیا استاد جامعهشناسی و حقوق بود، و پنج ماهی فرصت مطالعاتی گرفته بود بیاید قم در مورد موضوعی تحقیق کند که من نفهمیدم چیچی است: رابطهی امامان شیعه با پیروانشان در چارچوب نظریات لویی اشتراوس. لامصّب این غربیها گاهی روی موضوعاتی یک عمر وقت میگذارند که ما حتی به اسمشان هم میخندیم. مثلاً طرف پنجاه سال روی آثار شیخ صدوق وقت میگذارد. یا یک پرفسور امریکایی را دیدم 12سال شبانهروز روی نحوهی کنترل غریزهی جنسی در دوران امپراطوری صفوی کار کرده بود. یا مثلا دخترِ بیست ساله از نیویورک پا میشود میرود جنگلهای کنیا، چهلسال سال یک گلهی میمون را شبانهروز مشاهده میکند تا در مورد تکامل یا اضطراب نظر دهد. خدایی پیشرفت حقشان است. نوششان باد.
✅ وسط خیابان بهناچار یک دنده عقبِ خیلیخیلی معمولی کشیدم که بندهی خدا گُرخید و محکم چسبید به صندلی. خندیدم، گفتم نترس بچه جون. این چیزها خیلی عادی است. عادت میکنی. یک بهمنِ وطنی دادم دستش اضطرابش برود. رنگ و رویش باز شد.
✅ با انگلیسیِ غلطغلوط، و دستوپا شکستهی قجری که لهجهی لُری خودم هم به آن اضافه شده بود شروع کردم حرف زدن، و طبق عادت خودشیفتهها که تشنهی شنیدنِ نظرِ (مثبت) دیگران در مورد خودش است نظرش را در مورد ایران و ایرانیها پرسیدم. جملاتِ زیر، عینِ گفتگویمان است. تبرزینِ رستم و کمانِ آرش به کمرم بزند اگر چیزی اش را تحریف، یا کم و زیاد کرده باشم.
✅ گفت #کشور_ایران دو ویژگیِ خوب دارد که من در کشورهایی که رفتهام کمتر دیدهام (چند کشور را نام برد). یکی تمیزی، و دیگری نظم. تمیزی را چندبار تکرار کرد. (دروغ و راستش گردنِ خودش).
#مردم_ایران هم دو تا ویژگی دارند که هیچجا نیست. یکی #مهربانی، و دوم #بخشندگی. گفتم مگه مردم استرالیا اینطوری نیستند؟ گفت فقط در چارچوب رسمی به آدم کمک میکنند، و خارج از آن هیچکس برای شما وقت نمیگذارد، و هرکس سرَش تویِ لاکِ خودش است. مدام دنبال کار؛ کسی وقت اضافی ندارد اصلا. اما مردمِ اینجا با سخاوت تمام از وقت و سرمایهشان برای تو میگذارند [اینجا را با حسرت گفت].
✅ گفتم عیوب ایرانیها چیست؟ گفت اول اینکه #صبور نیستند. کمتحملند. عجولند. مثلاً حوصلهی چنددقیقه سختی کشیدن توی ترافیک را ندارند و میخواهند هرطوری شده دَربروند. تازه شما ترافیک ندیدهاید هنوز. دوم اینکه راجع به آدمها، خصوصاً ما خارجیها #قضاوت میکنند. پریدم توی حرفش. گفتم قضاوت را قبول دارم، ولی خدایی در مورد خارجیها بیشتر مشتاق سردرآوردن از کار و زندگیشان هستند و دوست دارند ارتباط بگیرند. قضاوتهایشان از قضا خیلی مثبت است. خصوصاً در مورد آدمهایی مثل تو با این قدِ رشید و موی بِلوند و چشمای سبز و کمر باریک. نشون به این نشون که من الان باید جلسه باشم ولی از ذوقم علافِ تو شدهام. خندید، گفت راست میگویی. خیلی نکتهی خوبی بود. و بعد کمی از نوعِ نگاه #برخی مردهای ایرانی به زنها به عنوان ابژهی جنسی، و اتفاقاتی که این مدت برای همسرش رخ داده بود گفت، که بگذریم.
✅ راستی وقتی فهمید روانشناسم و در حوزهی پازتیو کار میکنم، چون نشنیده بود با کلی شوق و ذوق از این رشته پرسید. که باز هم نشانی از همان عشق عجیبِ غربیها به یادگیری بود. بعد جلویِ یک مغازهی شُله مشهدی پیادهاش کردم گفتم برو بخور صفا کن. مِلبورن هم همچین آشی گیرت نمیآید. واسه بچه محلهاتونم تعریف کن. هلیم (حلیم) هم براشون ببر قوت بگیرن. تا حالا اسم هلیم را نشنیده بود. از قضا طرف هم توی مغازه یک حدیث از پیامبر زده بود که هلیم کمر را سفت میکند. حدیث را برایش ترجمه کردم، کلی خندید برای خوردنِ هلیم بیشتر تحریک شد.
✅ وقتی پیاده شد، کل مسیر را به این فکر کردم که روشنفکری در مملکت ما قبلاً با پیپ و گیس و قهوه و دستمال گردن شروع میشد و حالا با آروغهای متعفنِ منفیبافی. هر چقدر منفیبافتر باشی و بهتر بتوانی مردم و کشور و دولتت را تحقیر کنی و لجنمال نمایی و حقیر و خوار نشان دهی، روشنفکرتری؛ بیشتر دیده میشوی؛ بیشتر برایت کف میزنند؛ و جالبتر و عجیبتر آنکه مردم هم بیشتر خوششان میآید. از روی همان منفیبینی بگویم که ما امروز گرفتار یک #تعفن_ملی شدهایم: تعفنِ منفینگری و بدبینی.
@naghdehalema
@MostafaTajzadeh
http://up.upinja.com/znllo.png