📝📝📝دزد دریایی کیست؟
✍️یادداشت ارسالی
✅چامسکی در یکی از کتابهای خود به نام «راهزنان و امپراتوران قدیم و جدید» به تمثیلی از سنت آگوستین اشاره میکند:
«✅آگوستین قدیس روایت میکند که اسکندر مقدونی دزدی دریایی را اسیر کرد. از او پرسید: "تو چطور به خود اجازه میدهی به دریا دستاندازی و مردم را بیازاری و غارت کنی؟" دزد دریایی پاسخ داد: "تو چطور به خود اجازه میدهی به جهان دستاندازی و مردم را بیازاری و غارت کنی؟ من که با یک کشتی کوچک راه مردم را میگیرم به من میگویند راهزن، اما تو که با یک ناوگان بزرگ این کار را میکنی به تو میگویند امپراتور." و آگوستین قدیس، پاسخِ راهزن را متین و مستدل یافت.»
✅چامسکی از نقلِ این روایت به مصداق امروزین این تمثیل میرسد؛ به مقایسه میان ایالات متحده در عرصه تروریسم جهانی با راهزنان و تروریست های گوناگونی که هریک قلمرویی را عرصه آزار کردهاند.
✅گرانیگاه بحث در کتاب حاضر نه تروریسم راهزنان بلکه تروریسم امپراتوران است.امپراتوران سدههای جدید که خاستگاه شان غرب است و قلمروی نفوذشان سراسر جهان. اما غرب در این کتاب در مفهوم جغرافیایی آن خلاصه نمیشود و از ایالات متحده آمریکا تا استرالیا را دربرمیگیرد.
✅زمینه بحث، کارنامه و میراث فرهنگ استعماری است. و دامنه زمانی مباحث، عمدتاً رویدادهای پس از جنگ جهانی دوم به این سوست.عنوان فرعی کتاب، از هیروشیما تا جنگ پهپادهاست. هرچند مولفان در این کتاب از فاجعه هیروشیما سخنی به میان نیاوردهاند و به نقش مرگبار پهپادها به مثابه جنگافزارهای تروریستی مدرن، تنها به اشارهای بسنده کردهاند، اما این عنوان شاید بیانگر دو نقطه عطف در نشانهگذاری محدوده زمانی مسائل مورد گفت و گو باشد.
✅نوآم چامسکی، استاد بازنشسته گروهِ فلسفه و زبانشناسی موسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) است. او را پدر زبانشناسی مدرن میدانند. روش و نگرش انقلابی او در زبانشناسی، دستاوردی سترگ در فلسفه زبان است. اما چامسکی تنها به انقلاب در زبانشناسی بسنده نکرد، بلکه وجدان سیاسی جامعه بشری را نیز به انقلاب فراخواند.
✅این متفکرِ قلمروی زبان و فلسفه تحلیلی، پایه تحلیلهای خود در عرصه سیاست را نه بر نظریهها و پیشفرضهای کلاسیک، بلکه بر شواهد عینی و تجربی استوار کرد. نگرش سیاسی او بیش از هر چیز متکی بر ضرورت ابراز وجود نوآورانه انسان و اهمیت همدلی و همکاری مردم با یکدیگر است.برای او آزادی، انگیزهایست که انسانها را قادر میسازد تا سرشت انسانی خود را متحقق کنند. شرکت هر کس در تعیین سرنوشت خود و جامعه انسانی، وظیفه و حقی بدیهی و تفویضناپذیر است.
✅چامسکی از مخاطب خود میخواهد که شرکت در ساختن آینده را به دیگری وانگذارد، بلکه بهتنِ خویش در آن سهمگیرد. این اندیشمند آزاده، در نیمسده گذشته همواره درصف مقدمِ مباحثه نقادانه مسائل حیاتی جامعه بشری بوده و به قلم وقدم، برای ساختن جهانی درخور انسان، پیکار کردهاست.
✅او وجدان بیدار زمانه ماست. برای آمریکاییانٍ صلحدوست و آزادهای که در جنبش ضد جنگ ویتنام شرکت داشتند، چامسکی یکی از رهبران ملی است. برای نسل جدید آمریکاییان مبارز و عدالتخواهی که در جنبش اشغال والاستریت سهم داشتهاند، چامسکی یکی از شاخصترین رهبران اجتماعی است. و برای میلیونها مردمی که در چهار گوشه جهان، خواستار صلح و امنیت، مخالف تبعیض و خشونت، دوستدار آزادی و حرمت انسان، و نگران پاکیزگی محیطاند. پیام چامسکی، ندای وجدان بشری است.
✅آندره ولچک، روزنامهنگار، فیلمساز و داستاننویسِ چکتبارِ آمریکایی، پویندهایست خستگی ناپذیر با قلبی شیفته عدالت، که جهان را منزل به منزل درنوردیده، در همه قارهها زندگی و کار کرده و کارنامهای از دهها کتاب، فیلم و گزارش مستند از حقایق تلخ و تکاندهنده جهانٍ امروز دارد. حقایقی که مایه تلخکامی انبوه قربانیان آن و شرمساری جهانٍ متمدن ماست.
#کتاب_صوتی
#تروریسم_غرب
#از_هیروشیما_تا_پهپادها
#نوام_چامسکی
#آندره_ولچک
#مازیار_کاکوان
#ابوالفضل_گیلانی
#اجتماعی_سیاسی
@tahlyleejtemaaey
@MostafaTajzadeh
✍️یادداشت ارسالی
✅چامسکی در یکی از کتابهای خود به نام «راهزنان و امپراتوران قدیم و جدید» به تمثیلی از سنت آگوستین اشاره میکند:
«✅آگوستین قدیس روایت میکند که اسکندر مقدونی دزدی دریایی را اسیر کرد. از او پرسید: "تو چطور به خود اجازه میدهی به دریا دستاندازی و مردم را بیازاری و غارت کنی؟" دزد دریایی پاسخ داد: "تو چطور به خود اجازه میدهی به جهان دستاندازی و مردم را بیازاری و غارت کنی؟ من که با یک کشتی کوچک راه مردم را میگیرم به من میگویند راهزن، اما تو که با یک ناوگان بزرگ این کار را میکنی به تو میگویند امپراتور." و آگوستین قدیس، پاسخِ راهزن را متین و مستدل یافت.»
✅چامسکی از نقلِ این روایت به مصداق امروزین این تمثیل میرسد؛ به مقایسه میان ایالات متحده در عرصه تروریسم جهانی با راهزنان و تروریست های گوناگونی که هریک قلمرویی را عرصه آزار کردهاند.
✅گرانیگاه بحث در کتاب حاضر نه تروریسم راهزنان بلکه تروریسم امپراتوران است.امپراتوران سدههای جدید که خاستگاه شان غرب است و قلمروی نفوذشان سراسر جهان. اما غرب در این کتاب در مفهوم جغرافیایی آن خلاصه نمیشود و از ایالات متحده آمریکا تا استرالیا را دربرمیگیرد.
✅زمینه بحث، کارنامه و میراث فرهنگ استعماری است. و دامنه زمانی مباحث، عمدتاً رویدادهای پس از جنگ جهانی دوم به این سوست.عنوان فرعی کتاب، از هیروشیما تا جنگ پهپادهاست. هرچند مولفان در این کتاب از فاجعه هیروشیما سخنی به میان نیاوردهاند و به نقش مرگبار پهپادها به مثابه جنگافزارهای تروریستی مدرن، تنها به اشارهای بسنده کردهاند، اما این عنوان شاید بیانگر دو نقطه عطف در نشانهگذاری محدوده زمانی مسائل مورد گفت و گو باشد.
✅نوآم چامسکی، استاد بازنشسته گروهِ فلسفه و زبانشناسی موسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) است. او را پدر زبانشناسی مدرن میدانند. روش و نگرش انقلابی او در زبانشناسی، دستاوردی سترگ در فلسفه زبان است. اما چامسکی تنها به انقلاب در زبانشناسی بسنده نکرد، بلکه وجدان سیاسی جامعه بشری را نیز به انقلاب فراخواند.
✅این متفکرِ قلمروی زبان و فلسفه تحلیلی، پایه تحلیلهای خود در عرصه سیاست را نه بر نظریهها و پیشفرضهای کلاسیک، بلکه بر شواهد عینی و تجربی استوار کرد. نگرش سیاسی او بیش از هر چیز متکی بر ضرورت ابراز وجود نوآورانه انسان و اهمیت همدلی و همکاری مردم با یکدیگر است.برای او آزادی، انگیزهایست که انسانها را قادر میسازد تا سرشت انسانی خود را متحقق کنند. شرکت هر کس در تعیین سرنوشت خود و جامعه انسانی، وظیفه و حقی بدیهی و تفویضناپذیر است.
✅چامسکی از مخاطب خود میخواهد که شرکت در ساختن آینده را به دیگری وانگذارد، بلکه بهتنِ خویش در آن سهمگیرد. این اندیشمند آزاده، در نیمسده گذشته همواره درصف مقدمِ مباحثه نقادانه مسائل حیاتی جامعه بشری بوده و به قلم وقدم، برای ساختن جهانی درخور انسان، پیکار کردهاست.
✅او وجدان بیدار زمانه ماست. برای آمریکاییانٍ صلحدوست و آزادهای که در جنبش ضد جنگ ویتنام شرکت داشتند، چامسکی یکی از رهبران ملی است. برای نسل جدید آمریکاییان مبارز و عدالتخواهی که در جنبش اشغال والاستریت سهم داشتهاند، چامسکی یکی از شاخصترین رهبران اجتماعی است. و برای میلیونها مردمی که در چهار گوشه جهان، خواستار صلح و امنیت، مخالف تبعیض و خشونت، دوستدار آزادی و حرمت انسان، و نگران پاکیزگی محیطاند. پیام چامسکی، ندای وجدان بشری است.
✅آندره ولچک، روزنامهنگار، فیلمساز و داستاننویسِ چکتبارِ آمریکایی، پویندهایست خستگی ناپذیر با قلبی شیفته عدالت، که جهان را منزل به منزل درنوردیده، در همه قارهها زندگی و کار کرده و کارنامهای از دهها کتاب، فیلم و گزارش مستند از حقایق تلخ و تکاندهنده جهانٍ امروز دارد. حقایقی که مایه تلخکامی انبوه قربانیان آن و شرمساری جهانٍ متمدن ماست.
#کتاب_صوتی
#تروریسم_غرب
#از_هیروشیما_تا_پهپادها
#نوام_چامسکی
#آندره_ولچک
#مازیار_کاکوان
#ابوالفضل_گیلانی
#اجتماعی_سیاسی
@tahlyleejtemaaey
@MostafaTajzadeh
Forwarded from پند تاریخ (یوسفی اشکوری)
پارادوکس «جمهوری» و «اسلام»؛ به مناسبت روز رفراندوم جمهوری اسلامی
اخیرا به مناسبتی این پرسش از من شد که «چرا انقلاب اسلامی ایران به اهداف خود نرسید و نتوانست وعده هایی که داده بود را عملی کند؟ اسلام گرایان در کجا مسیر را اشتباه کردند؟» و من پاسخ زیر را نوشتم که اکنون به مناسبت در اینجا منتشر می شود:
پرسش مهمی است و پاسخ درخور می طلبد اما در اینجا به چند نکته به اجمال اشاره می کنم:
یکم. گفتنی است که در آغاز انقلاب ایران دارای پسوند «اسلامی» نبود. حتی زمانی که در اواخر شعار «حکومت اسلامی» و بعد «جمهوری اسلامی» مطرح شد، هنوز عنوان انقلاب اسلامی مطرح نبود و حداقل عمومیت و رسمیت نداشت. فکر می کنم پس از ورود آیت الله خمینی به ایران پسوند اسلامی به انقلاب پیوند خورد تا راه به قدرت رسیدن علما و انقلابیون و انحصار اقتدار در صنفی خاص همواره شود.
دوم. تقریبا تمامی انقلاب های معاصر (از انقلاب فرانسه گرفته تا بلشویسم شوروی) نه تنها به اهداف اعلام شده نرسیدند بلکه جز تغییر خونین رژیم کهن در اغلب موارد شکست خورده و بر عکس وعده ها عمل شد. در انقلاب فرانسه در همان روزهایی که بیانیه حقوق بشر به دست انقلابیون نوشته می شد، گیوتین بسیار فعال بود و در خیابان شانزلیزه (میدان کنکورد) سرها بود که از تن جدا می شد.
سوم. حداقل از نظر من انقلاب ایران، به هر دلیل، نه تنها به اهداف اصلی خود (اهدافی که در سخنان رهبر انقلاب به ویژه در پاریس و بعدتر بخش هایی از آن در اصول مختلف قانون اساسی ایران به ویژه در فصل سوم آن) نرسیده بلکه تا این لحظه غالبا دچار وارونگی شده و نقیض وعده هایی چون استقرار جمهوری ای مانند جمهوری فرانسه (وعده ای که خمینی در پاریس اعلام کرد) عمل شده و حتی روایت سنتی «حکومت عدل علی» نیز به کلی از یادها رفته است. در انقلاب شعار خیابانی این بود: «نظام شاهنشاهی سرچشمه فساد است / حکومت اسلامی مظهر عدل و داد است» ولی امروز حتی به گفته آیت الله منتظری در بیست سال قبل، نه از حکومت اسلامی موعود نشانی هست و نه از جمهوری و نه طبعا از اسلامیت اثری. اما نکته آن است که شکست انقلاب و ناکامی آن حداقل تا اینجای کار، به علل و عوامل داخلی و خارجی و نظری و عملی پیچیده ای باز می گردد و در واقع مسئولیت آن فقط بر گردن روحانیون و حاکمان و مذهبی ها نیست بلکه تمامی جریان های درگیر انقلاب هریک به تناسب و به نوعی مسئول این ناکامی هستند.
چهارم. اما مهم ترین نکته آن است که عموم انقلابیون مسلمان (از جمله من) در آن زمان البته تحت تأثیر آموزه های پیشکسوتانی چون بازرگان و شریعتی و حتی مطهری و در سطوحی خمینی می پنداشتند که با خوانشی از اسلام و متون و منابع اسلامی می توان با جهان مدرن و مؤلفه های آن از جمله آزادی و عدالت و رفاه و توسعه همه جانبه به سود فرد و جامعه در قالب جمهوریت نظام سیاسی سازگار و همراه شد؛ به گونه ای که هم دین و زیست اخلاقی در جایگاه و منزلت و نقش آفرینی خود قرار بگیرد و هم انسان ایرانی در پناه آزادی و امنیت و عدالت سازگار با دین جایگاه مناسب و شایسته تری پیدا کند. اما با گذشته زمان (حداقل برای من) روشن شده است که، افزون بر بدعملی مدیران نظام جدید، عنوان ترکیبی «جمهوری اسلامی» ناساز است و نمی توان با هر خوانشی از اسلام، اسلامیت را قید و یا صفت نهاد قدرت سیاسی یا دولت و حکومت قرار داد. زیرا اسلامیت به عنوان قید الزاماتی دارد و آن الزامات نظام سیاسی و ساخار حقوقی و حقیقی را دچار تناقضات بنیادین می کند و در فرجام کار کارآمدی را از نظام حکومتی می گیرد. فکر می کنم اگر انقلابیون مسلمان در سال انقلاب به این درک و تشخیص رسیده بودند، هرگز به جمهوری اسلامی آن هم با قید نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد (سخنی که خمینی گفت و بر آن اصرار می ورزید) رأی نمی دادند. جمع بندی من آن است که مشکل اصلی پیش از آن که در ساختار حقیقی جمهوری اسلامی باشد، در ساختار حقوقی آن است.
پنجشنبه 12 فروردین 400
#یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی
اخیرا به مناسبتی این پرسش از من شد که «چرا انقلاب اسلامی ایران به اهداف خود نرسید و نتوانست وعده هایی که داده بود را عملی کند؟ اسلام گرایان در کجا مسیر را اشتباه کردند؟» و من پاسخ زیر را نوشتم که اکنون به مناسبت در اینجا منتشر می شود:
پرسش مهمی است و پاسخ درخور می طلبد اما در اینجا به چند نکته به اجمال اشاره می کنم:
یکم. گفتنی است که در آغاز انقلاب ایران دارای پسوند «اسلامی» نبود. حتی زمانی که در اواخر شعار «حکومت اسلامی» و بعد «جمهوری اسلامی» مطرح شد، هنوز عنوان انقلاب اسلامی مطرح نبود و حداقل عمومیت و رسمیت نداشت. فکر می کنم پس از ورود آیت الله خمینی به ایران پسوند اسلامی به انقلاب پیوند خورد تا راه به قدرت رسیدن علما و انقلابیون و انحصار اقتدار در صنفی خاص همواره شود.
دوم. تقریبا تمامی انقلاب های معاصر (از انقلاب فرانسه گرفته تا بلشویسم شوروی) نه تنها به اهداف اعلام شده نرسیدند بلکه جز تغییر خونین رژیم کهن در اغلب موارد شکست خورده و بر عکس وعده ها عمل شد. در انقلاب فرانسه در همان روزهایی که بیانیه حقوق بشر به دست انقلابیون نوشته می شد، گیوتین بسیار فعال بود و در خیابان شانزلیزه (میدان کنکورد) سرها بود که از تن جدا می شد.
سوم. حداقل از نظر من انقلاب ایران، به هر دلیل، نه تنها به اهداف اصلی خود (اهدافی که در سخنان رهبر انقلاب به ویژه در پاریس و بعدتر بخش هایی از آن در اصول مختلف قانون اساسی ایران به ویژه در فصل سوم آن) نرسیده بلکه تا این لحظه غالبا دچار وارونگی شده و نقیض وعده هایی چون استقرار جمهوری ای مانند جمهوری فرانسه (وعده ای که خمینی در پاریس اعلام کرد) عمل شده و حتی روایت سنتی «حکومت عدل علی» نیز به کلی از یادها رفته است. در انقلاب شعار خیابانی این بود: «نظام شاهنشاهی سرچشمه فساد است / حکومت اسلامی مظهر عدل و داد است» ولی امروز حتی به گفته آیت الله منتظری در بیست سال قبل، نه از حکومت اسلامی موعود نشانی هست و نه از جمهوری و نه طبعا از اسلامیت اثری. اما نکته آن است که شکست انقلاب و ناکامی آن حداقل تا اینجای کار، به علل و عوامل داخلی و خارجی و نظری و عملی پیچیده ای باز می گردد و در واقع مسئولیت آن فقط بر گردن روحانیون و حاکمان و مذهبی ها نیست بلکه تمامی جریان های درگیر انقلاب هریک به تناسب و به نوعی مسئول این ناکامی هستند.
چهارم. اما مهم ترین نکته آن است که عموم انقلابیون مسلمان (از جمله من) در آن زمان البته تحت تأثیر آموزه های پیشکسوتانی چون بازرگان و شریعتی و حتی مطهری و در سطوحی خمینی می پنداشتند که با خوانشی از اسلام و متون و منابع اسلامی می توان با جهان مدرن و مؤلفه های آن از جمله آزادی و عدالت و رفاه و توسعه همه جانبه به سود فرد و جامعه در قالب جمهوریت نظام سیاسی سازگار و همراه شد؛ به گونه ای که هم دین و زیست اخلاقی در جایگاه و منزلت و نقش آفرینی خود قرار بگیرد و هم انسان ایرانی در پناه آزادی و امنیت و عدالت سازگار با دین جایگاه مناسب و شایسته تری پیدا کند. اما با گذشته زمان (حداقل برای من) روشن شده است که، افزون بر بدعملی مدیران نظام جدید، عنوان ترکیبی «جمهوری اسلامی» ناساز است و نمی توان با هر خوانشی از اسلام، اسلامیت را قید و یا صفت نهاد قدرت سیاسی یا دولت و حکومت قرار داد. زیرا اسلامیت به عنوان قید الزاماتی دارد و آن الزامات نظام سیاسی و ساخار حقوقی و حقیقی را دچار تناقضات بنیادین می کند و در فرجام کار کارآمدی را از نظام حکومتی می گیرد. فکر می کنم اگر انقلابیون مسلمان در سال انقلاب به این درک و تشخیص رسیده بودند، هرگز به جمهوری اسلامی آن هم با قید نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد (سخنی که خمینی گفت و بر آن اصرار می ورزید) رأی نمی دادند. جمع بندی من آن است که مشکل اصلی پیش از آن که در ساختار حقیقی جمهوری اسلامی باشد، در ساختار حقوقی آن است.
پنجشنبه 12 فروردین 400
#یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی
Forwarded from پند تاریخ (یوسفی اشکوری)
به کدام غم باید گریست؟
راستی به کدام غم باید گریست؟ این روزها در دو نقطه جهان دو حادثه خونین و آزار دهنده و در واقعه دو فاجعه رخ داده است. هر یک در جای خود نشانه ای است از وحشی گری برخی افراد یا گروه ها و یا دولت های جبار در یک سو و بی پناهی سخت دل آزار و نومیدکننده مردمانی بی پناه در سوی دیگر.
در افغانستان. گروهی سفاک و وحشی و ضد بشر و آشتی ناپذیر با هرچه سلامت است و شرافت و انسانیت و اخلاق و دیانت از کوردلی مدرسه ای دخترانه را در جایی در کابل به خاک و خون کشیده است و نوباوگانی خردسال و احیانا نوجوان را در یک لحظه به خون کشیده و قطعات بدنشان را در گوشه ای و بر دیواری و بر تنه درختی آویخته است. اینان با چه منطقی چنین کرده و می کنند؟ با زن مخالف اند؟ با دانش دشمن اند؟ با شیعه دشمنی دارند؟ نه، به گمانم اینان کوردلانی هستند که با انسانیت دشمن اند و گرنه چگونه و با چه منطق و استدلالی دست به چنین اعمال وحشیانه ای می زنند؟ چه می گویم، مگر این کوردلان اهل استدلال و منطق اند؟ به هرحال این گونه وحشی گری ها در این سالها در افغانستان و سوریه و عراق و جاهای دیگر کم نبوده است.
در فلسطین اشغالی. بیش از هفتاد سال است که رژیمی اشغالگر سرزمین مردمی بی پناه را به زور و توطئه اشغال کرده و در نهایت با نقض مکرر قطعنامه های سازمان ملل و اطلاعیه های نهادهای حقوق بشری حتی در خود اسرائیل هم قواعد بین المللی را به سخره گرفته و هم عدالت را آشکارا نقض کرده و هم به اشغالگری و زورگویی خود ادامه می دهد و هم در هر زمانی که لازم بداند با مشت های آهنین معترضان فلسطینی را سرکوب کرده و به خاک و خون می کشد. اگر این گونه اعمال وحشیانه دولت های مختلف اسرائیل از آغاز تا کنون در یک جا جمع شود، «دایره المعارف فاجعه» چند جلدی خواهد شد.
در این روزها نیز شاهد صحنه ای دیگر از این گونه اعمال قلدر مآبانه و وحشیانه در بیت المقدس هستیم. در یک سو حداکثر چند راکت و موشک پرتاب می شود و در سوی دیگر یک ارتش تا بن داندان مسلح است و مجهز به انواع ابزارهای دفاعی در یک سو (مانند گنبد آهنین) و مجهز با انواع ابزارهای سرکوب و نابودی گسترده مخالفان و مردمان بی دفاع و مال باخته و زمین باخته و ویرانی های پیاپی از سوی دیگر و کشتار زنان و مردان و کودکان بی پناه.
اما شگفت این که جهان در برابر این فاجعه ها یا ساکت است و یا با انتشار چند بیانیه بسنده می کند و صد البته برخی دولت های قدرتمند جهان با رهبری قاطع دولت آمریکا نیز عملا و رسما حامی اسرائیل بوده و در عمل دستشان به خون این بی پناهان و بی گناهان آلوده است. راستی آیا عدالت مرده است؟ آیا وجدان های بشری به کلی یخ زده و منجمد شده است؟ آیا دیگر باید از تحقق اندک عدالت و انصاف به ویژه در دولت های به اصطلاح دموکرات و حقوق بشری جهان آزاد نیز باید ناامید بود؟
راستی به کدام غم باید گریست؟ برای مرگ دخترکان قطعه قطعه شده و ماتم پدران و مادران داغدیده در بیت المقدس و غزه و در کابل؟ برای غم انجماد وجدان ها و بی اعتباری قانون و عدالت در جهان؟ و شاید هم برای بی ارزش شدن دموکراسی و حقوق بشر باید گریست؟
سه شنبه 21 اردیبهشت 400 #یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی
راستی به کدام غم باید گریست؟ این روزها در دو نقطه جهان دو حادثه خونین و آزار دهنده و در واقعه دو فاجعه رخ داده است. هر یک در جای خود نشانه ای است از وحشی گری برخی افراد یا گروه ها و یا دولت های جبار در یک سو و بی پناهی سخت دل آزار و نومیدکننده مردمانی بی پناه در سوی دیگر.
در افغانستان. گروهی سفاک و وحشی و ضد بشر و آشتی ناپذیر با هرچه سلامت است و شرافت و انسانیت و اخلاق و دیانت از کوردلی مدرسه ای دخترانه را در جایی در کابل به خاک و خون کشیده است و نوباوگانی خردسال و احیانا نوجوان را در یک لحظه به خون کشیده و قطعات بدنشان را در گوشه ای و بر دیواری و بر تنه درختی آویخته است. اینان با چه منطقی چنین کرده و می کنند؟ با زن مخالف اند؟ با دانش دشمن اند؟ با شیعه دشمنی دارند؟ نه، به گمانم اینان کوردلانی هستند که با انسانیت دشمن اند و گرنه چگونه و با چه منطق و استدلالی دست به چنین اعمال وحشیانه ای می زنند؟ چه می گویم، مگر این کوردلان اهل استدلال و منطق اند؟ به هرحال این گونه وحشی گری ها در این سالها در افغانستان و سوریه و عراق و جاهای دیگر کم نبوده است.
در فلسطین اشغالی. بیش از هفتاد سال است که رژیمی اشغالگر سرزمین مردمی بی پناه را به زور و توطئه اشغال کرده و در نهایت با نقض مکرر قطعنامه های سازمان ملل و اطلاعیه های نهادهای حقوق بشری حتی در خود اسرائیل هم قواعد بین المللی را به سخره گرفته و هم عدالت را آشکارا نقض کرده و هم به اشغالگری و زورگویی خود ادامه می دهد و هم در هر زمانی که لازم بداند با مشت های آهنین معترضان فلسطینی را سرکوب کرده و به خاک و خون می کشد. اگر این گونه اعمال وحشیانه دولت های مختلف اسرائیل از آغاز تا کنون در یک جا جمع شود، «دایره المعارف فاجعه» چند جلدی خواهد شد.
در این روزها نیز شاهد صحنه ای دیگر از این گونه اعمال قلدر مآبانه و وحشیانه در بیت المقدس هستیم. در یک سو حداکثر چند راکت و موشک پرتاب می شود و در سوی دیگر یک ارتش تا بن داندان مسلح است و مجهز به انواع ابزارهای دفاعی در یک سو (مانند گنبد آهنین) و مجهز با انواع ابزارهای سرکوب و نابودی گسترده مخالفان و مردمان بی دفاع و مال باخته و زمین باخته و ویرانی های پیاپی از سوی دیگر و کشتار زنان و مردان و کودکان بی پناه.
اما شگفت این که جهان در برابر این فاجعه ها یا ساکت است و یا با انتشار چند بیانیه بسنده می کند و صد البته برخی دولت های قدرتمند جهان با رهبری قاطع دولت آمریکا نیز عملا و رسما حامی اسرائیل بوده و در عمل دستشان به خون این بی پناهان و بی گناهان آلوده است. راستی آیا عدالت مرده است؟ آیا وجدان های بشری به کلی یخ زده و منجمد شده است؟ آیا دیگر باید از تحقق اندک عدالت و انصاف به ویژه در دولت های به اصطلاح دموکرات و حقوق بشری جهان آزاد نیز باید ناامید بود؟
راستی به کدام غم باید گریست؟ برای مرگ دخترکان قطعه قطعه شده و ماتم پدران و مادران داغدیده در بیت المقدس و غزه و در کابل؟ برای غم انجماد وجدان ها و بی اعتباری قانون و عدالت در جهان؟ و شاید هم برای بی ارزش شدن دموکراسی و حقوق بشر باید گریست؟
سه شنبه 21 اردیبهشت 400 #یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی