فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
45K subscribers
10.9K photos
3.42K videos
520 files
29.5K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
#توییت

✍️علی نیک‌جو

امروز بهم گفت دیگر به صورت مریض ها نگاه نمی کنم،موقع انتوبیشن بعد از بی هوشی به بالای سرمریض میروم تا با من سخن نگوید.تا با او حرفی نزنم. با انسان هایی که در چشمانت نگاه می کنند و از تو می خواهند که نَفَسِ به شماره افتاده آنها را برگردانی و برایت از فرزندان خود تعریف می کنند، از آرزوهایشان و البته از ترس هایشان که؛ "نکنه بمیرم"...

وقتی فقط چند دقیقه پیش از کد خوردن در یخچال را باز کرده،تو را به مهمانی غریب گونه اش دعوت می کند ،برایت سخت دردآور است ...این موضوع اگر پیش از #کرونا هفته ای یک بار اتفاق می افتاد حالا در هر شیفتی متوسط دو مرتبه تجربه می کنی....

در حالیکه بیمار تا آخرین لحظه حیات هوشیار است ،به چشمانت نگاه می کند و منتظر است که تو از خفگی ،رهایی اش بخشی...

وقتی این روزها به صورتشان نگاه نمی کنم ،وقتی حرف هایشان را نمی شنوم ،کمتر شب ها خوابشان را می بینم ،کمتر در خواب صدایم می کنند و کمتربا استیصال از خواب می پرم...

وقتی نگاه رد و بدل شد، وقتی کلمه جاری و ساری شد ،دیگر چیزی از جنس #رابطه شکل می گیرد و من هر روز باید شاهد شکفتن و گسستن دردآلود این رابطه های چند روزه و گاه چند ساعته باشم که کابوس هولناک همه عمر من می شوند...

#تجربه_زیسته_کادر_درمان
#تجربه_زیسته_ما
#روزگار_کرونازده_ما

@alipsychiatrist
🆔@MostafaTajzadeh
📝📝📝 آنگاه که ناگزیر به سوگواری از راه دور می شویم

🗞 New York Times
April 29, 2020

در پاسخ به پرسش ما، تعدادی از خوانندگان از تجربهٔ سوگواری خود برای عزیزانشان گفتند؛ زمانی که امکان وداع نداشتند، حتی امکان قرار گرفتن در کنار نزدیکانشان؛ اما با سوگواری جمعی مجازی، تا حدودی خود را تسلی دادند.

در یکی از مناطق روستایی فرانسه، پدر من در اثر ابتلا به کووید-۱۹، در طی کمتر از ۲۴ ساعت درگذشت. مادرم اجازه نداشت با او به بیمارستان برود. او فقط توانست قبل از اعزام به بیمارستان، برای آخرین بار پدرم را در آغوش بگیرد‌. و هنگامی که او فوت کرد، اجازه نداشت که تا محل سوزاندن اجساد همراهیش کند. درها به روی افراد سوگوار بسته بود. اکنون خاکسترهای بدن پدرم، تا زمان مجاز برای تحویل به خانواده ها، در قفسه ای در یک کلیسای کوچک است.

این روزها مادرم از طریق ویدئو چت با خانواده حرف می‌زند و کارت‌های تسلیت مجازی اش را برای ما میخواند. او موسیقی های جاز مورد علاقهٔ پدرم را در تنهایی گوش می‌دهد، و گاه احساس می‌کند که او هنوز در خانه است. و با تمام این ها، خود را تسکین می‌دهد.

مادر دوست داشتنی من به دلیل افت فشار و سطح پایین اکسیژن، در اوایل اپریل، به اورژانس منتقل شد. او تا آن روز، چندین هفته را در تنهایی و قرنطینه گذرانده بود. در حالیکه هیچ کس حق ملاقات او را در بیمارستان نداشت، دائما از پشت تلفن می پرسید: "من چرا اینجا هستم؟"

یک شب، در حالیکه شرایط او وخیم تر شده بود، پرستار او با ما تماس گرفت و در حالی که گوشی تلفن را نزدیک صورت او گرفته بود، با او حرف زدیم؛ از اینکه چقدر دوستش داریم، همه به او فکر می کنیم و از اینکه از همان راه دور، تمام صورت مهربانش را می بوسیم.

مادر من در ۱۴ اپریل در گذشت. تمام رنجی که هم او و هم ما کشیدیم، قابل توصیف نیست. هنوز هم در ناباوری هستیم و به این فکر می کنیم که، کسی که اینهمه دوست داشتنی ست، نباید در تنهایی بمیرد.


دوست من جودی، چند هفته قبل فوت کرد. تنها دختر او در زمان مرگش کنارش بود. هیچ کس دیگر حق ملاقات با او را نداشت. علت مرگ او، کووید-۱۹ نبود. در دوران اپیدمی هم، افراد همچنان به دلایل دیگری بیمار می‌شوند و جان خود را از دست می‌دهند. هیچ چیز مثل قبل نیست، اما ما همچنان نیاز به سوگواری برای عزیزان از دست رفته مان داریم.

تعداد انگشت شماری از نزدیک ترین اعضای خانواده در مراسم تشییع او حضور داشتند، اما بیشتر از صد نفر از نقاط مختلف کشور، در مراسم مجازی هفتمین روز پس از مرگ او، در زوم، شرکت کردند. دختر جودی عکسهایی از دوران جوانی مادرش را به اشتراک گذاشت. دوستانش، که بعضی برای ده ها سال او را می شناختند، از خاطراتشان با او گفتند.

با دیدن عکس ها و شنیدن آن خاطرات، احساس می‌کنم واقعا برای اولین بار جودی را می‌شناسم. اگرچه من و دوستانش کیلومترها از هم فاصله داشتیم، اما آن روز همه باهم حرف زدیم، دعا کردیم و آرام شدیم.

برادرم جرمن، در اتاقش در خانه سالمندان تنها بود، هنگامی که در ۲۹ مارس درگذشت. او ۷۰ ساله، و اگرچه در ویلچر و مبتلا به دیابت بود، اما از سلامتی نسبتا خوبی برخوردار بود. آنطور که بعدتر متوجه شدم، علت مرگ او، سکته قلبی بود.

این اتفاق دقیقا دو هفته‌ بعد از شروع قرنطینه اجباری در پرتوریکو، رخ داد. من هرگز بدنش را ندیدم. یک هفته قبل من بسته ای محتوی خاکسترهای باقیمانده از او را در دست داشتم، در حالیکه زنی با ماسک بر روی صورت، و در حالی که تلاش می‌کرد در عین احترام فاصلهٔ کافی را رعایت کند، داخل اتومبیلم آمد و آن را به من تحویل داد. همه چیز تا قبل از آن لحظه، از طریق ایمیل و گفتگوهای تلفنی انجام شد.

بعد از آن، تماس های تلفنی مهرآمیز و پیام های تسلیت فراوانی در فیسبوک داشتم، اما بیشتر از همه آنها، نیاز به آغوش های تسلی بخش و یک اتاق پر از اعضای خانواده ام داشتم که با آن ها گریه کنم.

کرونا، برادرم را از من نگرفت، اما نامرئی و ناخوانده، درست در جای سوگواری هایی نشست، که من به آن نیاز داشتم و برادرم سزاوارش بود.


#ما_و_کووید_۱۹
#روزگار_کرونازده_ما
#سوگ


ترجمه توسط کانال:
@alipsychiatrist
🆔 @MostafaTajzadeh
https://www.nytimes.com/2020/04/29/opinion/letters/coronavirus-mourning.html?action=click&module=RelatedLinks&pgtype=Article