فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.8K subscribers
10.9K photos
3.44K videos
520 files
29.6K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
🗞بسته یادداشت و مقالات روز / شماره۱۹۹


ضرورت تغییر اصل 177 قانون اساسی
✍🏻مجید فیلی

طرح سوالی برای بانوان

حساب بانکی با سود ۲۱ درصد برگشت
✍🏻دکتر محمد طبیبیان

جناب آقای تاج زاده
✍🏻سهراب سلطانی

موفقیت کوچک: چند تشت آب اضافه و یک کم میهن‌دوستی
✍🏻نسرین قنواتی

تفاوت آمريكا با ایران
✍🏻محمد حسین غیاثی

نامه‌ای از #کارل_مارکس به همسرش جنی

رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران
✍🏻جلال پورالعجل

ترامپ ضد دموکراتیک ترین رئیس جمهوری تاریخ آمریکا است و عمداً دروغ می گوید.
✍🏻مادلین آلبرایت

قات زدن با تلگرام
✍🏻محمد فاضلی

@MostafaTajzadeh
https://goo.gl/4VcEhi
📝📝📝چگونه است که مُقَنی دچار از خودبیگانگی نمی‌شود؟
(در بابِ زمینگیر‌شدنِ جامعهء بی‌چشم‌انداز)


اهل یکی از روستاهای گناباد است. از قنات‌های شگفت‌انگیز گناباد می‌گوید. از قنات قَصَبه. عمیق‌ترین قنات شناخته‌شده ایران و جهان. قناتی که بیش از سی‌کیلومتر در دل زمین با دست حفر شده تا آب را از زیر زمین به سمت مزارع جاری کند. برای کندن چنین قناتی، عمر یک انسان کفایت نمی‌کند. یکی باید آغاز کند، چاه اول را حفر کند، زمین را بکَند، بکند، بکند و در دل ظلمت و عمق بی‌نور زمین جلو برود. آنقدر سال‌ها در اعماق زمین بکند، تا عمرش به پایان برسد. بعد نفر بعدی باید آغاز کند. چاهی تازه حفر کند. زمین را با دست‌هایش سوراخ کند، سانت به سانت جلو برود و حفر کند و حفر کند تا موهایش سفید شود. و بعدی... و بعدی... چند نسل برای کندن چنین قناتی، تمام عمرشان را گذاشته‌اند. چه معجزه‌ی شگفت‌آوری! آن‌ها می‌کندند و می‌کندند در حالی که «می‌دانستند» عمر آنان به جاری شدن آب در قنات کفاف نخواهد داد. خواهند مرد و پایان این قنات را نخواهند دید.

#کارل_مارکس، اندیشمند آلمانی، از مفهومی صحبت می‌کند با عنوان «از خودبیگانگی». از خودبیگانگی از نظر او، یعنی از معنا و هویت انسانی تهی شدن. از خویشتن سازنده و خلاق خود فاصله گرفتن. یکی از انواع مهم این از خود بیگانگی، بیگانگی از چیزی است که می‌سازیم: از محصول تولید شده. از دید او، آدمیزاد در گذشته‌ها، وقتی چیزی می‌ساخت، صفر تا صد کار با خودش بود: پیراهنی، بیلی، خانه‌ای، ... . خودش از ابتدا می‌ساخت و تمامش می‌کرد و محصول نهایی کارش را می‌دید. این شروع کردن و تمام کردن و دیدن محصول نهایی‌اش، باعث می‌شد حس کند که با ارزش است، سازنده است، خلاق است. اما در جهان مدرن، هر کس فقط یک تکه از یک محصول نهایی را می‌سازد و بس: کارگری که فقط لنت ترمز یک ماشین ِ پر از قطعه را می‌سازد. کارگر دیگری فقط روکش صندلی. کارگر دیگری فقط فرمان. ... هیچ کارگری، تمام ماشین را نمی‌سازد و هیچ وقت این احساس را پیدا نمی‌کند که «سازنده»ی کل ماشین است. کارمندی که فقط یک بخش از کار را انجام می‌دهد، معلمی که فقط تدریس یک درس را برعهده دارد و تقریباً تمام ما، چنین وضعیتی داریم.

با خودم فکر می‌کردم که اگر این ایده‌ی مارکس را قبول کنیم، آن مُقنی که تمام عمر خود را برای کندن بخشی از آن قنات می‌گذارد اما پایانش را نمی‌بیند، چرا دچار از خودبیگانگی نمی‌شده؟ چرا افسردگی را تجربه نمی‌کرده؟ چرا چه بسا احساس خوشبختی هم داشته؟ چه چیزی او را سر پا نگه می‌داشته؟ «چشم‌انداز». تصویری ذهنی که از پایان این تلاش جمعی در ذهن داشته: تصویر روزی که این آب در این مسیر در دل زمین جاری شود، زمین‌های تشنه‌ی فراوانی را سیراب کند و به روستاهای بسیاری جان ببخشد... این «چشم‌انداز» دل‌انگیز است که در دل ظلمت عمق زمین، در تنهایی ّ عمیق مقنی، به دست‌هایش قدرت می‌دهند تا قدم به قدم بکند و پیش برود.

اگر امروز ما روشن نیست، اگر وضعیت امروز ما دردناک و سیاه است، عجیب نیست که بخش‌های قابل توجهی از ما بگریزیم. مهاجرت کنیم. افسرده شویم... اما چیزی که این جامعه را زنده می‌کند، لزوماً بهتر شدن وضعیت امروز نیست. خلق یک «چشم‌انداز» دلپذیر است. یک تصویر خواستنی. یک فردای روشن.

این جامعه، نه فقط امروزش، که چشم‌انداز فردایش را از دست داده‌است. جامعه‌ی بی‌امروز، زنده می‌ماند. اما جامعه‌ی بی‌چشم‌انداز، قطعاً زمین‌گیر می‌شود. وظیفه‌ی ما، معلم و روشنفکر و دانشجو و هنرمند، ساختن «یک چشم‌انداز روشن» از فرداست. فردای دور، یا فردای نزدیک...

📌 اخذ از صفحه‌ی: مهدی سلیمانیه

@tahlilvarasad
@MostafaTajzadeh
👈« مشهورترین جامعه شناسان ایرانی زندانی‌شده‌ی سده‌ی اخیر/ از پهلوی دوم تاکنون»

🟢 بخش نخست

✍️ به عنوان یک دانش آموخته جامعه شناسی از کارشناسی تا دکترا که با علاقه تمام این رشته را تا امروز دنبال کرده‌ام، تعریف مطلوب، کامل و کاربردی این شاخه از علم را چنین می‌دانم:

« جامعه شناسی، #علمی_انتقادی درباره‌ی #قواعد_زندگی_اجتماعی انسان هاست».

🔴 اما چرا جامعه شناسان اگر نگوییم مغضوب نظام‌های قدرت بلکه خوشایند آنها نیستند؟

👈 به اعتقاد نگارنده اصلی ترین دلیل این امر نگاه انتقادی به ساختارهای کلان جامعه و قواعد زندگی اجتماعی انسان‌هاست.
#رویکردی_انتقادی که بهنجار یا نابهنجار بودن جامعه را فراتر از سطوح فردی می‌داند و ایجاد و تسری آسیب‌های فردی و اجتماعی را به افراد تقلیل نمی‌دهد بلکه ساختارهای کلان اقتصادی، سیاسی، آموزشی، فرهنگی را در این فرآیند مستقیماً دخیل و دارای عاملیت می‌‌انگارد.
روشن ترین نمونه در این زمینه توصیف و تفسیر
#پدیده‌ی_خودکشی توسط #امیل_دورکیم در دو سده‌ی پیش است. تقریباً تا قبل‌از او، خودکشی پدیده‌ای در #سطح_خرد و به‌عنوان آسیبی فردی، توصیف و تبیین می‌شده و طبیعتاً درمانهای بالینی برای آن نیز با شیوه های فردی دنبال می‌شده است؛ اما دورکیم در تحقیق مفصل خود درخصوص خودکشی، چنین تفسیر کرد که این پدیده؛ #امری_اجتماعی و #چند‌_عاملی است و پیچیدگی های فراوانی فراتر از سطح فردی و خرد دارد. این پژوهش درخشان یک جامعه‌شناس، نمونه بارزی از نگاه انتقادی #بینش_جامعه_شناختی در خصوص پدیده‌های مختلفی است که توسط افراد در جوامع رخ می‌دهد که گرچه متاثر از ساختارهای کلان اجتماعی است اما همواره تلاش شده و می‌شود فرد یا افراد به تنهایی عامل و سبب رخداد آن پدیده‌ها، تلقی شوند. پدیده‌هایی چون #اعتیاد، #روسپی‌گری، #قتل، #سرقت؛ از این نمونه هستند.

👈👈 #گفتمان حاکم بر بینش‌جامعه‌شناختی
در بررسی و تبیین مسائل و پدیده‌های فردی و اجتماعی یک جامعه، گفتمانی فراتر از فرد و سطح خرد و تحلیل فردی‌است و مستقیماً ساختار کلان حاکمیت را در جنبه های مختلف؛ عامل و دخیل در ایجاد، افزایش یا کاهش این پدیده‌ها می‌داند. و این سرآغاز مغضوب شدن جامعه شناسان از سوی نظام و
#مناسبات_قدرت درنتیجه‌ی به چالش کشیده‌شدن آن است.

#جامعه‌شناس با بینش عمیق، پدیده‌ها را رصد می‌کند، نشانه‌ها را دقیق بررسی می‌نماید، عوامل تاثیرگذار را می‌یابد، با شرایط و پدیده‌های متقدم و متاخر احتمالی می‌سنجد و با توصیف و تبیین و تفسیر عوامل و راهکارها؛ هشدار می‌دهد.
و این فرآیند و به‌ویژه آنجا‌که با تبیین و هشدار در سطوح کلان و اجتماعی به نقش آشکار و پنهان مناسبات قدرت در پیدایش و تداوم چالش‌ها و شرایط آنومیک جامعه، ورود می‌یابد؛ برای نظام قدرت خوشایند و قابل شنیدن و تحمل نیست
و بنابراین صدایش خاموش و مکتوم و یا حذف می‌شود.

💢 از جامعه شناسان غیر‌ایرانی با بینش انتقادی مناسبات قدرت جامعه‌ی خود می توان از
#سی_رایت_میلز، #کارل_آگوست_ویتفوگل، #آنتونیو_گرامشی، #اسلاوی_ژیژک، #جین_آدامز، #آیدا_ب_ولز،#پائولا_انگلد، #پیر_بوردیو، #تئودور_آدورنو، #کارل_مارکس، #هربرت_مارکوزه؛ نام برد که به‌دلیل رویکرد انتقادی به نظام حاکم؛ زندانی، #محروم_از_شغل_و_تحصیل، تبعید و یا ناگزیر به #مهاجرت از وطن خود شدند.

🔵 خبر قطعی شدن حکم ۹ سال زندان
#سعید_مدنی، #جامعه شناس_ ایرانی؛ نگارنده را بر آن داشت تا ضمن اشاره‌ای کوتاه بر علل ناخوشایند بودن بینش جامعه شناختی توسط ساختار حاکمیت جوامع؛ مروری بر #جامعه_شناسان_زندانی_شده‌ی_ایرانی طی یک سده‌ی گذشته داشته باشد.

⚠️ لطفاً توجه فرمایید: 👇

1️⃣ تاجایی که جستجو کردم، این نخستین مرور بر جامعه‌شناسان زندانی در ایران است که می‌طلبد از‌سوی پژوهش
‌گران دیگر تصحیح و تکمیل شود.
2️⃣ این افراد، دست‌کم یک دوره از دوره‌های آموزشی خود را دانشجوی جامعه‌شناسی یا علوم اجتماعی بوده یا هستند.

🔻🔻 اسامی به ترتیب زمان بازداشت از دهه‌ی بیست تاکنون 👇

۱- انور خامه‌ای
خامه‌ای در زمان دانشجویی با محفل‌های شبانه #تقی_ارانی و بعد از آن به #گروه_۵۳_نفر پیوست. در اردیبهشت ۱۳۱۶ گروه ۵۳ نفر به اتهام توطئه و #مرام_اشتراکی بازداشت شدند. در نتیجه او نیز به ۶ سال زندان محکوم شد که در مهر ۱۳۲۰ با یک سال تخفیف، از زندان آزاد شد.

✍️ فریبا نظری
۳۰بهمن ۱۴۰۱
@MostafaTajzadeh
👈ادامه در بخش دوم👇👇

https://t.me/Sociologyofsocialgroups
📝@F_nazari