فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.6K subscribers
10.9K photos
3.42K videos
520 files
29.4K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
📝📝📝میان مسجد و میخانه راهی است..

نمی‌شود که همیشه در همین هوا تنفس کرد. نمی‌شود همین مسیرها را مدام رفت و آمد و هیچ. آدمیزاد باید بیخود بشود. باید بکَند. باید از جایی از پوست خودش، درزی پیدا کند و بزند بیرون. از خودش، از دنیای محاط ِ سنگین ِ غمناک ِ پر از رنج اطرافش... آدمیزاد باید شوری در قلبش قُل بزند. باید وقتی که خسته‌شده، وقتی بریده، وقتی گرد ِ یک عالمه جنگ و تنش و فشار و "نه" گفتن روی وجودش نشسته، یک نسیمی بیاید و بزند به صورتش و خنکش کند و تازه‌اش کند و دستش را بگیرد و ببرد... وقتی بغضی کلمه ندارد، یکی باید از یک‌جایی، کلمه‌ای برای آن نگفتنی پیدا کند... یکی باید ما را از دل تنهایی‌مان بیرون بیاورد و کنار هم بنشاند و سرمان را روی دوش هم بگذارد... دستمان را بگیرد و ببرد.... ببرد... ببرد.... یک جای دور... خیلی دور.

آخر ما مردمان تنهایی هستیم... یکی وقتی خون به جگر شده‌ای و بغض‌هایت انقدر سنگین شده که نمی‌ترکد، باید باشد که برایت بخواند: "ببار ای ابر بهار".... یکی باید باشد که وقتی عاشق شده‌ای، از آن دوردورها، آرام نجوا کند: "یارم به یک لا پیرهن/خوابیده زیر نسترن".. یک صدایی در عالم باید وقتی هیچ‌کس ما را نمی‌دید و تنها، وسط دود و ترس و دلهره و امید در خیابان مانده‌بودیم و دست‌هایمان از هم رها شده‌بود، باید یکی برایمان با صدای بلند و مطمئن فریاد می‌زد: "همراه شو عزیز! همراه شو عزیز! کاین درد مشترک، هرگز جدا جدا، درمان نمی‌شود"... سهم ما، وسط این همه آرزوی پرپر شده و امیدهای بی‌پاسخ مانده، یک تسکینی باشد که بگوید: هر دمی چون می/از دل نالان/شکوه‌ها دارد"... یکی باید وقتی ما می‌خواستیم زبان روزه، با خدا حرف بزنیم و از آن‌چه آن‌ها سال‌ها گفته‌بودند و نکرده‌بودند، فراری شده‌بودیم، برایمان تا خدا پل می‌زد: "این دهان بستی، دهانی باز شد" تا قلب‌مان را بلرزاند... آخر حق‌مان این بود که رنج ما و مادران ما و پدران ما و پدران و مادران آن‌ها، از «سکوت سرد زمان» که معلوم نبود چرا انقدر اینجا طولانی شده، از کنار تن ِ بر دار شده‌ی جهانگیرخان صور اسرافیل و ملک‌المتکلمین در باغ شاه تا آن قبر تک و تنها مانده‌ی مصدق در احمدآباد تا تن‌های برنگشته مهدی باکری و حصرها و حبس‌ها و هجرت‌ها، از "ظلم ظالمان و جور صیادان" بخواند... امیدهای هر روزه‌ی جانی ِ ما برای این کلمه‌ی عزیز را یکی باید آنطور که باید، برایمان فریاد می‌زد که "ای ایران! ای سرای امید!"...

چه می‌دانی که بین ما و تو، چه ماجراهاست... چه اشک‌ها و سکوت‌ها.... داستان ما و تو، تازه آغاز شده است، آقای #شجریان!

1399/7/1
#هنر|#جامعه|#ما|#محمدرضا_شجریان|#استخراج_و_تصفیه_منابع_فرهنگی
ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|اینکجا|

@inkojaa
🆔 @MostafaTajzadeh