فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.8K subscribers
10.9K photos
3.44K videos
520 files
29.6K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
📝📝📝تعقیب و گریز در مکّه
حاجی خودتی

✍️ حسن محدثی

حضور دکتر فضل در کنار ما و گفت و شنودهایی که من با او داشتم و زنده‌گی‌ای که با هم کردیم، بصیرتی داشت که لازم است درباره‌ی آن چیزهایی بنویسم. غیر از خوبی‌های خود او که قبلاً به آن اشاراتی کردم، حضوراَش در کناراَم مرا به خوداندیشی وامی‌داشت.

او دین‌دار بود و من هم دین‌دار؛ اما این کجا و آن کجا! اوایل فکر می‌کردم می‌توانم با مفهوم‌سازی‌ای ساده این فرق را توضیح دهم: او دین‌داری سنّتی بود و من مدرن. او تعبّدی دین‌دار بود و من انتقادی. حالا می‌بینم که این حرف‌ها هم خیلی انتزاعی است. آن‌چه ما زیستیم و در میان ما بود واقعی‌تر و ملموس‌تر بود. من که نباید در این‌جا هم واقعیّت را به شکل مفهوم در آورم، باید برای آن‌چه زنده‌گی کرده‌ام مفاهیم گویایی بسازم: او می‌خواست خود را برای دین بسازد و من می‌خواستم دین را از آنِ خوداَم بکنم.

بنابراین، او در مسیر طاعت و تسلیم و اخلاص پیش می‌رفت و نقداَش متوجّه بودن و زیستن خوداَش بود. پس او چیزی تعریف شده و واجد اقتدار را می‌پذیرفت که اسم‌اش بود دین. خُب من این جوری نبودم و این، او را نسبت به نگاه و حرف‌هایم و گاه عمل‌اَم حسّاس می‌کرد. در نظر او آدمی چون من در دین‌داری‌ام خودسر به‌نظر می‌آمد: چیزی در این حدود! اما من هم نمی‌خواستم دین را مطابق امیال و لذت‌ها و یا به قول قُدما شهوات خوداَم دربیاورم و خوداَم بشوم معیار و ملاک. از این لحاظ من هم به خوداَم نگاهی انتقادی داشتم.

من هم همیشه خوداندیشی و خودارزیابی را در زنده‌گی دینی‌ام حیاتی دانسته‌ بود و در من هم در حدِّ خوداَم هیچ‌گاه خوداندیشی دینی تعطیل‌بردار نبود. پس به این خودانتقادیِ دینی باور داشتم و در زنده‌گی‌ام حضور داشت. مسأله‌اَم این بود که آن‌چه به نام دین یا امر دینی به من عرضه می‌شد باید چند مرحله را در من طی می‌کرد: نخست از نظر فکری، می‌بایست منطقی قابل دفاع و خردپذیر می‌داشت و با دیگر افکاراَم جور درمی‌آمد؛ سپس از نظر ارزشی، انسانی می‌بود؛ و در نهایت، از نظر وجودی در من احساس دینی‌ای پدید می‌آورد که به‌دنبال‌اش شور و شوق پی‌گیری آن و زیستن بر اساس آن بیاید. این است که من نمی‌خواستم زور بزنم تا خوداَم را مطابق آن امر دینی شکل بدهم، مگر آن که مطمئن می‌شدم ضعفی اخلاقی در من هست که مانع ایجاد این شور و شوق می‌شود. افشای آن هم برعهده‌ی همین خودانتقادی دائمی بود.

در نظر من آن‌چه دینی بود می‌بایست در من چون بذری جُنبنده بروید و ببالد و بعد من مشتاق این روییدن و جوانه زدن بشوم و پرورش‌اش بدهم. اما روش دکتر فضل با سخت‌گیری بر خود هم‌راه بود، تا جایی‌که آرام‌آرام این سختی‌ها آسان شود و بعد هم لذّت‌بخش. او لذّت دینی بودن را در انتها می‌خواهد و من در ابتدا. برای من لذّت‌اش باید در آغاز باشد تا بعد سختی‌های بزرگ‌اش را آسان‌تر تحمّل کنم. او احتمالاً زمانی که به سن تکلیف رسید نماز خوانده است (چه می‌دانم شاید! دارم از پیش خوداَم حدس می‌زنم که قاعدتاَ باید این جوری بوده باشد)، من امّا از وقتی نماز خوانده‌ام که احساس کرده‌ام دل‌ام می‌خواهد نماز بخوانم و به آن نیاز دارم. پس برای من چیزی از جنس تکلیف نبود. چیزی "خواستنی" بود. عبادتی که تکلیفی باشد، شبیه کار اداری می‌شود؛ دو رکعت نماز به‌جا می‌آورم برای آقای رئیس قربتاً الی الله!... ادامه(متن کامل) را در فایل #PDF زیر بخوانید.

- بخش قبلی (نهم) این سفرنامه را در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/IranSociology/6780

🌐جامعه شناسی👇
@IRANSOCIOLOGY

@MostafaTajzadeh
Forwarded from جامعه‌شناسی
Audio
فایل صوتی "بررسی حقوقی و جامعه شناختی رویدادهای اخیر"
با حضور #هادی_صادقی و #حسن_محدثی در برنامه زاویه شبکه 4 سیما | حجم فایل: 15 مگابایت
🌐جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔴 کاستی‌های آموزش دین در ایران

✍️ #حسن_محدثی:

تعلیم و تربیت دینی را باید جزئی از کل تعلیم و تربیت دانست و آنچه به‌عنوان نهاد آموزش و پرورش می‌گذرد. این نهاد مشکلات جدی دارد و چندین ایراد مبنایی به نهاد آموزش و پرورش در ایران وارد است. به‌عنوان نمونه، یکی اینکه آموزش‌ها ربطی به زندگی ندارد و به درد حل مسائل جاری زندگی نمی‌خورد و مجموعه‌ای است از دانش محفوظاتی که به ما داده شد و به بچه‌ها هم داده می‌شود. این دانش برای حل‌وفصل مسائل جدید زندگی مفید نیست و اتفاقاً برعکس فرد را به جهانی انتزاعی میبرد که نسبتی با جهان واقعی روزمره ندارد. برای نمونه ما در حوزه پزشکی مشکلی به نام سرطان سینه داریم که تلفات زیادی هم دارد، اما دختران ما خودمعاینه‌گری را در مدرسه نمی‌آموزند. دانش زندگی دانشی است که فرد آن را برای حل مسائل روزمره نیاز دارد و آموزش و پرورش باید برای این نوع آموزش تلاش می‌کرد. پیشتر این آموزش در ساختار خانواده تا حدودی منتقل می‌شد، اما با تغییراتی که ساختار خانواده داشته این مسئولیت بر عهده آموزش و پرورش می‌توانست باشد.

آموزه‌های دینی در ایران بیشتر مبتنی بر الگوهایی است که مبالغه‌شده و دست‌نیافتنی هستند و گویی با واقعیت زندگی روزمره نمی‌توان آن‌ها را پیاده کرد. مثلاً هیچ‌وقت گفته نشد امامان ما غلام، کنیز و زن‌های متعدد داشته‌اند. فقط الگوهای مبالغه‌شده معرفی شد که گویا در آسمان زندگی می‌کنند و درگیر مسائل جاری زندگی نیستند. ما بعدها خودمان فهمیدیم آن‌طور که در کتاب‌های درسی گفته شد نبود. مثلاً هیچ‌وقت ندانستیم معاویه بعد از صلح امام حسن برای امام کنیز و پول فرستاده است. این‌ها با داده‌های واقعی تاریخی همخوان نبود.

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/11/24/klm-285454/

@Kaleme
♦️افسانه‌ی خانواده‌ی مقدس و عدم درک خانواده

✍️ #حسن_محدثی_گیلوایی


درخواست یک مخاطب محترم:

🔹«سلام و عرض ادب
از دکتر محدثی عاجزانه خواهش دارم که درباره عواقب اجتماعی و جامعه‌شناسی قتل بابک خرمدین بپردازد...»🔹


پاسخ محدثی:‌

🔻قتل کارگردان و هنرمند شناخته شده بابک خرمدین به دست والدین‌اش، موجی از بحث‌ها و اظهار نظرها و بیان انواع شگفتی‌ها و انواع آسمان و ریسمان بافتن‌ها را پدید آورده است. از کوچک و بزرگ و خرد و کلان و کارشناس و کارناشناس اظهار شگفتی و عجز در تحلیل می‌کنند و به انواع نظریه‌های روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و بحث‌ها و اندیشه‌ها و مفاهیم دینی متوسل می‌شوند تا این پدیده‌ی ظاهراً غیرقابل فهم را توضیح دهند و تبیین کنند.

🔻اما در نظر من این واکنش‌ها ضمن این‌که عادی است، ناخودآگاه خنده‌دار می‌آید. هر چه در این باره به‌دست‌ام می‌رسد می‌خوانم و ناخواسته پوزخند می‌زنم.

🔻من می‌فهمم آن‌چه ما را دچار وحشت می‌کند، خنده‌دار نیست. آن‌چه تبیین می‌طلبد و در تبیین آن عاجز شده‌اند و هر کسی چیزی می‌گوید و تلاشی می‌کند تا امر تبیین‌نشده و توضیح داده نشده‌ی وحشت‌آور را به‌نحوی توضیح دهد و تبیین کند و از شدت دهشت‌ناکی آن بکاهد، خنده‌دار نیست. اما دست خودام نیست. پوزخند رهایم نمی‌کند.

🔻چرا ناخواسته پوزخند می‌زنم؟‌ زیرا بارها گفته‌ام و نوشته‌ام که خانواده، مقدس نیست. خانواده از قضا جایی است که بدترین جنایت‌ها می‌تواند در آن‌جا رخ دهد. خانواده جای امن و گرم و راحتی نیست. طلاق شوم نیست بل‌که گاهی ضروری است و راهی عقلانی است برای قطع رابطه‌های مشکل‌دار.

🔻این مدعاها و نظایر آن محصول ده سال پژوهش در حوزه‌ی جامعه‌شناسی‌ی خانواده بود. اما واکنش‌ها چه بود؟

- برخی سخنان مرا به سخره گرفتند،

- برخی گفتند محدثی ضد خانواده است،

- برخی این‌جا و آن‌جا مؤاخذه‌ام کردند،

- برخی اتهام زدند،

- برخی گفتند مشکل شخصی دارد.

🔻حالا بعد از این ماجرا می‌گویند علوم انسانی در تحلیل این پدیده ناتوان است! پوزخند رهایم نمی‌کند.

https://t.me/NewHasanMohaddesi/6132

🔻گرفتار شدن در زندان اعتقادات مشکلی بس بزرگ است. بدترین زندان، زندان اعتقادی است. من زندانی از این بدتر برای آدمی نمی‌شناسم. این مدعا محصول چند دهه زنده‌گی است.

🔻پوزخند رهایم نمی‌کند. علوم انسانی برای کسانی که در زندان اعتقادی به‌سر می‌برند، نمی‌تواند کاری بکند.

🔻اگر چیزی وجود داشته باشد که قابل فهم نیست، آن همانا اصرار شما در تداوم اقامت در زندان اعتقادی است (اما آن نیز قابل فهم است).

@kherad_jensi
@NewHasanMohaddesi
قبرستان کتاب

✍️سعید معدنی

همکاری می‌گفت در دوره دولت هاشمی رفسنجانی از در ورودی وزارت ارشاد داخل می‌شدم دکتر احسان نراقی را دیدم که از محوطه وزارتخانه خارج می‌شد. چهره‌ای آمیخته از عصبانیت و استیصال داشت. سلام و احوال پرسی کردیم. بدون مقدمه سرش را رو به ساختمان وزارت برگرداند و با دستش اشاره کرد و گفت: "اینجا قبرستان کتاب است"

در این یکصد و اندی سال که از انقلاب مشروطه می‌گذرد دولتمردان حاکم به بهانه و دلایل مختلف مانع نشر بسیاری از کتب و روزنامه‌ها و جراید شده‌اند. این سانسور نتایج و پیامدهای ناگوار گوناگونی را برای جامعه رقم می‌زند. در جامعه‌ای که سانسور شدید وجود دارد، ذوق،خلاقیت و نشاط نوشتن از بین می‌‌رود و انسان‌ها مجبور به خودسانسوری افراطی شده و به استیصال کشیده می‌شوند. یادم هست احمد محمود نویسنده کتاب معروف "همسایه‌ها" می‌گفت کتاب من هم در دوره شاه با مشکل چاپ برخورد کرد و هم پس از انقلاب اسلامی. قبل از انقلاب ممیزی ها می‌گفتند متن سیاسی است، بعد انقلاب به دلایل مسائل اخلاقی اجازه چاپ کتاب را ندادند. این در حالی است که اکثریت اهل مطالعه و علاقمند به رمان چه در دوره شاه و چه پس از انقلاب این کتاب را خوانده‌اند! در دوره دانشجویی در دهه شصت،یک جلد از این کتاب به دست دانشجویان رسید بیست نفری این رمان قوی و خوش‌خوان را که بخشی از تاریخ و سنت و عادات این جامعه را شرح می‌دهد، خواندند. شاید همین استقبال گرم باعث شد احمد محمود هیچگاه ناامید نشود و همچنان به نوشتن ادامه دهد.

امروزه در دنیای دیجیتال و اینترنت، دیگر ممیزی چندان کار ساز نیست و همه می‌توانند در فضای مجازی به نشر کتاب‌ و آثارشان بپردازند، اما خوب نشر کتاب به شکل قانونی و قرارگرفتن آن در ویترین کتابفروشی‌ها و عرضه در غرفه‌های نمایشگاهی و برگزاری مراسم رونمایی از کتاب، لذت و حلاوتی دارد که ممانعت کنندگان از نشر، همه این لذت ها را از نویسنده و اهل قلم می‌گیرند. به تعبیر نراقی قبرستانی از کتاب درست کرده‌اند که بعضی از نویسندگان‌ در زمان حیات‌شان چاپ کتابشان را نمی‌بینند. به بیان دیگر بسیاری از این کتاب‌ها حتما بعدها چاپ خواهند شد اما موقعی این اتفاق می‌افتد که دیگر دوره و زمانه‌ی محتوا و سوژه آن گذشته است. کتابی که به موقع و در زمان خود چاپ نشود، آن حلاوت، تازگی و قدرت الهام بخشی خود را از دست می‌دهد.

در جهان امروز، اینترنت و فضای مجازی رقیب جدی برای دولت‌ها شده‌اند. دیوار سانسور ترک برداشته، در عین حال اتفاقاتی برای آن رقم می خورد که عجیب و غریب است. برخی هنرمندان و نویسندگان که منتظر مجوز هستند تا کتابشان به روال قانونی و طبیعی چاپ شود، نگرانند مبادا اثرشان از فضای مجازی سر در بیاورد. برای مثال کتاب "زوال کلنل " نوشته‌ی محمود دولت‌آبادی اجازه‌ انتشار در داخل را ندارد. این کتاب به زبان آلمانی ترجمه شده است. ظاهراً مترجمی متن آلمانی کلنل را به فارسی ترجمه کرده‌! و دولت‌آبادی می‌گوید: این کتاب من نیست!

مثالی دیگر از تبعات سانسور می‌زنم که برخی از نویسندگان و پژوهشگران در علوم انسانی و اجتماعی آن‌ را تجربه کرده‌اند؛ همکار ارجمند‌مان دکتر حسن محدثی گیلوایی چند سال قبل کتابی تحت عنوان (زن، عشق، جنایت: داستان‌های واقعی از شوهر کشی) نوشته است که یک سوژه ناب و دارای یک ایده و نظریه جامعه‌شناسی ایرانی است. محدثی ۸ سال و نیم روی این کتاب پژوهش و کار کرده و دو- سه سالی هم هست که در ممیزی وزارت ارشاد گیر کرده و فعلا اجازه چاپ نداده‌اند. مطمئن‌ام چند سال دیگر این کتاب چاپ خواهد شد، اما درآن زمان نه دیگر محدثی آن نویسنده پرشور چهل و چند ساله است و نه مخاطبان آن، جماعت تشنه و علاقه‌مند هم‌ عصر وی هستند، و نه دیگر سوژه تحقیق تازگی و موضوعیت زمانه خود را دارد. به عبارتی زمانی چاپ می‌‌شود که همه چیز تاریخ‌اش گذشته است. شاید اگر چنین کتاب‌هایی به موقع چاپ می‌شدند الهام بخش دانشجویان و جامعه‌شناسان جوان ایرانی می‌شدند.
مثل برخی فیلم‌های سینمایی که در زمان خود اجازه اکران ندادند و یا با مخالفت گروه‌‌های فشار مواجه شدند اما بعدها صدا و سیما جمهوری‌اسلامی همان فیلم‌ها را پخش کرد! موقعی که دیگر زمینه و زمانه سوژه‌ی فیلم‌ها کهنه شده بود.

حکایت‌‌هایی که از سانسور در جوامع بسته و ایدئولوژیک، از جمله در جوامع کمونیستی و بلوک شرق نقل می‌کنند بسیار غم‌انگیز و عبرت‌آموز است. این حکایت‌ها نشان می‌دهد: سانسور امیدها را ناامید، خلاقیت‌ها را کور و انسان متفکر را درمانده و مستاصل کرده و جامعه را عقب‌مانده نگه‌میدارد. یکی از این کتاب‌ها رمان ارزشمند تنهایی پرهیاهو؛ نوشته‌ی بهومیل هرابال نویسنده مشهور چک است که در آینده در باره آن خواهم نوشت.

#سعید_معدنی
#حسن_محدثی
#احسان_نراقی
#محمود_دولت‌آبادی
#احمد‌محمود
#بهومیل_هرابال
#سانسور
#کتاب
#قبرستان
@MostafaTajzadeh
@Saeed_Maadani