📝📝📝نشست «طرح #مطالبات از رییسجمهور» از سوی انجمن اسلامی رویش دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد و تعداد از هنرمندان شامل رضا کیانیان، صدیق تعریف، عبدالجبار کاکایی و سلمان امین نیز در این مراسم سخن گفتند. متن ذیل سخنان "محمود دولت آبادی " است که در قالب فایلی تصویری در این دانشگاه پخش شده است🔻
✅جناب آقای دکتر حسن روحانی، ریاست جمهور محترم
✅اینجانب محمود دولتآبادی به شما رأی دادهام، نه فقط رأی دادهام - بلکه پیش از آغاز انتخابات عنوان کردهام که به شما رأی میدهم و در سطح کلّی و عام که فراگیرِ این سرزمین و مردمان آن است، مباد که از رأی و نظرِ خود پشیمان شوم. در این دانشگاه که پیام من خوانده میشود و عنوان نشست "مطالبات از رییسجمهور" دارد، شرکت مستقیم نمیکنم، چون عادت ندارم چیزی از کسی، شخصیتی طلب - یا بدتر از آن تقاضا کنم. شما و مجموعه نظام سیاسی حاکم با دیدگاههای من آشنایید، نیز با رنجهای سرفراز و صبوری من. دانسته است که همواره منافع مُلک و ملّت موضوع نگرانی و اندیشه من بوده است و نه چیزی مطالبه کردن. من کماکان منتظرِ قانونی شمردن قانون و اجرای آن هستم. در همین راستاست که افراط و تفریط در امور را نکوهش کردهام، و به صراحت آوردهام که "ایران از آنِ همه ایرانیان است"، یعنی نه منحصر به جمعی خاص و جماعتی خواص! با چنین باوریست که بیست و اندی سال میگذرد که درباره "ضرورت تعادل" نوشته و گفتهام، و آنچه گفته و نوشتهام باورِ تجربی - آموزشی من بوده است؛ حتٰی یک نوبت به صراحت نوشتم خوب است مدیران سیاسی ما «گلستان» سعدی را بخوانند، زیرا سعدی آمرزیده معدّلِ سنجیده خوی انسان ایرانیست. اکنون که شاهد هستم اصل اعتدال در وجود شما نمود یافته است نباید خُرسندی خود را پنهان نگه بدارم، نیز فراموش نمیکنم که نظام سیاسی "قسط!" که شما هم عضو همیشه برجسته و کاردانِ آن بودهاید، با من و ما به گناه اندیشیدن و نوشتن چهها که نکرده است!" شرح آن بگذار تا وقتی دگر. "البته اگر فرصتی دست داد، اگر هم فرصتی دست نداد، غمی نیست، همچنان کار و روزگار میگزارم که عمریست گزارده و گذرانیدهام؛ سرِ خُمّ می سلامت!
شما پیروز باشید
#محمود_دولتآبادی
@sahandiranmehr
@MostafaTajzadeh
✅جناب آقای دکتر حسن روحانی، ریاست جمهور محترم
✅اینجانب محمود دولتآبادی به شما رأی دادهام، نه فقط رأی دادهام - بلکه پیش از آغاز انتخابات عنوان کردهام که به شما رأی میدهم و در سطح کلّی و عام که فراگیرِ این سرزمین و مردمان آن است، مباد که از رأی و نظرِ خود پشیمان شوم. در این دانشگاه که پیام من خوانده میشود و عنوان نشست "مطالبات از رییسجمهور" دارد، شرکت مستقیم نمیکنم، چون عادت ندارم چیزی از کسی، شخصیتی طلب - یا بدتر از آن تقاضا کنم. شما و مجموعه نظام سیاسی حاکم با دیدگاههای من آشنایید، نیز با رنجهای سرفراز و صبوری من. دانسته است که همواره منافع مُلک و ملّت موضوع نگرانی و اندیشه من بوده است و نه چیزی مطالبه کردن. من کماکان منتظرِ قانونی شمردن قانون و اجرای آن هستم. در همین راستاست که افراط و تفریط در امور را نکوهش کردهام، و به صراحت آوردهام که "ایران از آنِ همه ایرانیان است"، یعنی نه منحصر به جمعی خاص و جماعتی خواص! با چنین باوریست که بیست و اندی سال میگذرد که درباره "ضرورت تعادل" نوشته و گفتهام، و آنچه گفته و نوشتهام باورِ تجربی - آموزشی من بوده است؛ حتٰی یک نوبت به صراحت نوشتم خوب است مدیران سیاسی ما «گلستان» سعدی را بخوانند، زیرا سعدی آمرزیده معدّلِ سنجیده خوی انسان ایرانیست. اکنون که شاهد هستم اصل اعتدال در وجود شما نمود یافته است نباید خُرسندی خود را پنهان نگه بدارم، نیز فراموش نمیکنم که نظام سیاسی "قسط!" که شما هم عضو همیشه برجسته و کاردانِ آن بودهاید، با من و ما به گناه اندیشیدن و نوشتن چهها که نکرده است!" شرح آن بگذار تا وقتی دگر. "البته اگر فرصتی دست داد، اگر هم فرصتی دست نداد، غمی نیست، همچنان کار و روزگار میگزارم که عمریست گزارده و گذرانیدهام؛ سرِ خُمّ می سلامت!
شما پیروز باشید
#محمود_دولتآبادی
@sahandiranmehr
@MostafaTajzadeh
قبرستان کتاب
✍️سعید معدنی
همکاری میگفت در دوره دولت هاشمی رفسنجانی از در ورودی وزارت ارشاد داخل میشدم دکتر احسان نراقی را دیدم که از محوطه وزارتخانه خارج میشد. چهرهای آمیخته از عصبانیت و استیصال داشت. سلام و احوال پرسی کردیم. بدون مقدمه سرش را رو به ساختمان وزارت برگرداند و با دستش اشاره کرد و گفت: "اینجا قبرستان کتاب است"
در این یکصد و اندی سال که از انقلاب مشروطه میگذرد دولتمردان حاکم به بهانه و دلایل مختلف مانع نشر بسیاری از کتب و روزنامهها و جراید شدهاند. این سانسور نتایج و پیامدهای ناگوار گوناگونی را برای جامعه رقم میزند. در جامعهای که سانسور شدید وجود دارد، ذوق،خلاقیت و نشاط نوشتن از بین میرود و انسانها مجبور به خودسانسوری افراطی شده و به استیصال کشیده میشوند. یادم هست احمد محمود نویسنده کتاب معروف "همسایهها" میگفت کتاب من هم در دوره شاه با مشکل چاپ برخورد کرد و هم پس از انقلاب اسلامی. قبل از انقلاب ممیزی ها میگفتند متن سیاسی است، بعد انقلاب به دلایل مسائل اخلاقی اجازه چاپ کتاب را ندادند. این در حالی است که اکثریت اهل مطالعه و علاقمند به رمان چه در دوره شاه و چه پس از انقلاب این کتاب را خواندهاند! در دوره دانشجویی در دهه شصت،یک جلد از این کتاب به دست دانشجویان رسید بیست نفری این رمان قوی و خوشخوان را که بخشی از تاریخ و سنت و عادات این جامعه را شرح میدهد، خواندند. شاید همین استقبال گرم باعث شد احمد محمود هیچگاه ناامید نشود و همچنان به نوشتن ادامه دهد.
امروزه در دنیای دیجیتال و اینترنت، دیگر ممیزی چندان کار ساز نیست و همه میتوانند در فضای مجازی به نشر کتاب و آثارشان بپردازند، اما خوب نشر کتاب به شکل قانونی و قرارگرفتن آن در ویترین کتابفروشیها و عرضه در غرفههای نمایشگاهی و برگزاری مراسم رونمایی از کتاب، لذت و حلاوتی دارد که ممانعت کنندگان از نشر، همه این لذت ها را از نویسنده و اهل قلم میگیرند. به تعبیر نراقی قبرستانی از کتاب درست کردهاند که بعضی از نویسندگان در زمان حیاتشان چاپ کتابشان را نمیبینند. به بیان دیگر بسیاری از این کتابها حتما بعدها چاپ خواهند شد اما موقعی این اتفاق میافتد که دیگر دوره و زمانهی محتوا و سوژه آن گذشته است. کتابی که به موقع و در زمان خود چاپ نشود، آن حلاوت، تازگی و قدرت الهام بخشی خود را از دست میدهد.
در جهان امروز، اینترنت و فضای مجازی رقیب جدی برای دولتها شدهاند. دیوار سانسور ترک برداشته، در عین حال اتفاقاتی برای آن رقم می خورد که عجیب و غریب است. برخی هنرمندان و نویسندگان که منتظر مجوز هستند تا کتابشان به روال قانونی و طبیعی چاپ شود، نگرانند مبادا اثرشان از فضای مجازی سر در بیاورد. برای مثال کتاب "زوال کلنل " نوشتهی محمود دولتآبادی اجازه انتشار در داخل را ندارد. این کتاب به زبان آلمانی ترجمه شده است. ظاهراً مترجمی متن آلمانی کلنل را به فارسی ترجمه کرده! و دولتآبادی میگوید: این کتاب من نیست!
مثالی دیگر از تبعات سانسور میزنم که برخی از نویسندگان و پژوهشگران در علوم انسانی و اجتماعی آن را تجربه کردهاند؛ همکار ارجمندمان دکتر حسن محدثی گیلوایی چند سال قبل کتابی تحت عنوان (زن، عشق، جنایت: داستانهای واقعی از شوهر کشی) نوشته است که یک سوژه ناب و دارای یک ایده و نظریه جامعهشناسی ایرانی است. محدثی ۸ سال و نیم روی این کتاب پژوهش و کار کرده و دو- سه سالی هم هست که در ممیزی وزارت ارشاد گیر کرده و فعلا اجازه چاپ ندادهاند. مطمئنام چند سال دیگر این کتاب چاپ خواهد شد، اما درآن زمان نه دیگر محدثی آن نویسنده پرشور چهل و چند ساله است و نه مخاطبان آن، جماعت تشنه و علاقهمند هم عصر وی هستند، و نه دیگر سوژه تحقیق تازگی و موضوعیت زمانه خود را دارد. به عبارتی زمانی چاپ میشود که همه چیز تاریخاش گذشته است. شاید اگر چنین کتابهایی به موقع چاپ میشدند الهام بخش دانشجویان و جامعهشناسان جوان ایرانی میشدند.
مثل برخی فیلمهای سینمایی که در زمان خود اجازه اکران ندادند و یا با مخالفت گروههای فشار مواجه شدند اما بعدها صدا و سیما جمهوریاسلامی همان فیلمها را پخش کرد! موقعی که دیگر زمینه و زمانه سوژهی فیلمها کهنه شده بود.
حکایتهایی که از سانسور در جوامع بسته و ایدئولوژیک، از جمله در جوامع کمونیستی و بلوک شرق نقل میکنند بسیار غمانگیز و عبرتآموز است. این حکایتها نشان میدهد: سانسور امیدها را ناامید، خلاقیتها را کور و انسان متفکر را درمانده و مستاصل کرده و جامعه را عقبمانده نگهمیدارد. یکی از این کتابها رمان ارزشمند تنهایی پرهیاهو؛ نوشتهی بهومیل هرابال نویسنده مشهور چک است که در آینده در باره آن خواهم نوشت.
#سعید_معدنی
#حسن_محدثی
#احسان_نراقی
#محمود_دولتآبادی
#احمدمحمود
#بهومیل_هرابال
#سانسور
#کتاب
#قبرستان
@MostafaTajzadeh
@Saeed_Maadani
✍️سعید معدنی
همکاری میگفت در دوره دولت هاشمی رفسنجانی از در ورودی وزارت ارشاد داخل میشدم دکتر احسان نراقی را دیدم که از محوطه وزارتخانه خارج میشد. چهرهای آمیخته از عصبانیت و استیصال داشت. سلام و احوال پرسی کردیم. بدون مقدمه سرش را رو به ساختمان وزارت برگرداند و با دستش اشاره کرد و گفت: "اینجا قبرستان کتاب است"
در این یکصد و اندی سال که از انقلاب مشروطه میگذرد دولتمردان حاکم به بهانه و دلایل مختلف مانع نشر بسیاری از کتب و روزنامهها و جراید شدهاند. این سانسور نتایج و پیامدهای ناگوار گوناگونی را برای جامعه رقم میزند. در جامعهای که سانسور شدید وجود دارد، ذوق،خلاقیت و نشاط نوشتن از بین میرود و انسانها مجبور به خودسانسوری افراطی شده و به استیصال کشیده میشوند. یادم هست احمد محمود نویسنده کتاب معروف "همسایهها" میگفت کتاب من هم در دوره شاه با مشکل چاپ برخورد کرد و هم پس از انقلاب اسلامی. قبل از انقلاب ممیزی ها میگفتند متن سیاسی است، بعد انقلاب به دلایل مسائل اخلاقی اجازه چاپ کتاب را ندادند. این در حالی است که اکثریت اهل مطالعه و علاقمند به رمان چه در دوره شاه و چه پس از انقلاب این کتاب را خواندهاند! در دوره دانشجویی در دهه شصت،یک جلد از این کتاب به دست دانشجویان رسید بیست نفری این رمان قوی و خوشخوان را که بخشی از تاریخ و سنت و عادات این جامعه را شرح میدهد، خواندند. شاید همین استقبال گرم باعث شد احمد محمود هیچگاه ناامید نشود و همچنان به نوشتن ادامه دهد.
امروزه در دنیای دیجیتال و اینترنت، دیگر ممیزی چندان کار ساز نیست و همه میتوانند در فضای مجازی به نشر کتاب و آثارشان بپردازند، اما خوب نشر کتاب به شکل قانونی و قرارگرفتن آن در ویترین کتابفروشیها و عرضه در غرفههای نمایشگاهی و برگزاری مراسم رونمایی از کتاب، لذت و حلاوتی دارد که ممانعت کنندگان از نشر، همه این لذت ها را از نویسنده و اهل قلم میگیرند. به تعبیر نراقی قبرستانی از کتاب درست کردهاند که بعضی از نویسندگان در زمان حیاتشان چاپ کتابشان را نمیبینند. به بیان دیگر بسیاری از این کتابها حتما بعدها چاپ خواهند شد اما موقعی این اتفاق میافتد که دیگر دوره و زمانهی محتوا و سوژه آن گذشته است. کتابی که به موقع و در زمان خود چاپ نشود، آن حلاوت، تازگی و قدرت الهام بخشی خود را از دست میدهد.
در جهان امروز، اینترنت و فضای مجازی رقیب جدی برای دولتها شدهاند. دیوار سانسور ترک برداشته، در عین حال اتفاقاتی برای آن رقم می خورد که عجیب و غریب است. برخی هنرمندان و نویسندگان که منتظر مجوز هستند تا کتابشان به روال قانونی و طبیعی چاپ شود، نگرانند مبادا اثرشان از فضای مجازی سر در بیاورد. برای مثال کتاب "زوال کلنل " نوشتهی محمود دولتآبادی اجازه انتشار در داخل را ندارد. این کتاب به زبان آلمانی ترجمه شده است. ظاهراً مترجمی متن آلمانی کلنل را به فارسی ترجمه کرده! و دولتآبادی میگوید: این کتاب من نیست!
مثالی دیگر از تبعات سانسور میزنم که برخی از نویسندگان و پژوهشگران در علوم انسانی و اجتماعی آن را تجربه کردهاند؛ همکار ارجمندمان دکتر حسن محدثی گیلوایی چند سال قبل کتابی تحت عنوان (زن، عشق، جنایت: داستانهای واقعی از شوهر کشی) نوشته است که یک سوژه ناب و دارای یک ایده و نظریه جامعهشناسی ایرانی است. محدثی ۸ سال و نیم روی این کتاب پژوهش و کار کرده و دو- سه سالی هم هست که در ممیزی وزارت ارشاد گیر کرده و فعلا اجازه چاپ ندادهاند. مطمئنام چند سال دیگر این کتاب چاپ خواهد شد، اما درآن زمان نه دیگر محدثی آن نویسنده پرشور چهل و چند ساله است و نه مخاطبان آن، جماعت تشنه و علاقهمند هم عصر وی هستند، و نه دیگر سوژه تحقیق تازگی و موضوعیت زمانه خود را دارد. به عبارتی زمانی چاپ میشود که همه چیز تاریخاش گذشته است. شاید اگر چنین کتابهایی به موقع چاپ میشدند الهام بخش دانشجویان و جامعهشناسان جوان ایرانی میشدند.
مثل برخی فیلمهای سینمایی که در زمان خود اجازه اکران ندادند و یا با مخالفت گروههای فشار مواجه شدند اما بعدها صدا و سیما جمهوریاسلامی همان فیلمها را پخش کرد! موقعی که دیگر زمینه و زمانه سوژهی فیلمها کهنه شده بود.
حکایتهایی که از سانسور در جوامع بسته و ایدئولوژیک، از جمله در جوامع کمونیستی و بلوک شرق نقل میکنند بسیار غمانگیز و عبرتآموز است. این حکایتها نشان میدهد: سانسور امیدها را ناامید، خلاقیتها را کور و انسان متفکر را درمانده و مستاصل کرده و جامعه را عقبمانده نگهمیدارد. یکی از این کتابها رمان ارزشمند تنهایی پرهیاهو؛ نوشتهی بهومیل هرابال نویسنده مشهور چک است که در آینده در باره آن خواهم نوشت.
#سعید_معدنی
#حسن_محدثی
#احسان_نراقی
#محمود_دولتآبادی
#احمدمحمود
#بهومیل_هرابال
#سانسور
#کتاب
#قبرستان
@MostafaTajzadeh
@Saeed_Maadani