Forwarded from .
📝📝 تحریمکنندگان انتخابات ۱۴۰۰! لطفاً گفتگو کنیم!
✍️ عبدالله مستعار
✅ یادداشت اخیر دکتر #احمد_زیدآبادی باعنوان «مصاحبه با عبدالناصر همتی!» (گزارش وضعیت احتمالی کشور در شرایطی که همتی رئیسجمهور شده بود) را بهانۀ خوبی یافتم که باایشان و سایر تحریمکنندگان انتخابات ۱۴۰۰ وارد گفتگو شوم. در این یادداشت، تصویری که دکتر زیدآبادی از شرایط احتمالی کشور تحت ریاست جمهوری همتی ارائه میدهد را میپذیرم و بر همان اساس با ایشان وارد گفتگو میشوم.
✅ موضوع «مواجهه صحیح با انتخابات در جامعۀ ما»، موضوع بسیار مهمّ و تأثیرگذاری است؛ این که گفتگوهای مربوط به این موضوع صرفاً چندصباحی پیش از هر انتخابات آغاز و بهمحض برگزاری آن پایان یابند دو اشکال اساسی دارد: اوّلاً، زمان کافی نیست و گفتگوی قائلان به دو دیدگاه مختلف عمق پیدا نمیکند، یعنی هریک از دو گروه صرفاً دلایل و دفاعیات اوّلیۀ خود را بیان میکنند و فرصت نمیشود نقدهای طرف مقابل را پاسخ دهند و ثانیاً، در روزهای منتهی به انتخابات، فضای گفتگو در این رابطه بسیار قطبی و هیجانی میشود و زمینه برای گفتگوهای منطقی، آرام و حقیقتجویانه چندان فراهم نیست. بنابراین، خوب است در کنار موضوعات روز، دربارۀ این موضوع مهم نیز با صبر، حوصله و آرامش گفتگویی مستمر داشته باشیم.
✅ در انتخابات ۱۴۰۰، برخی (شامل نگارنده) تصمیم مناسبتر را «مشارکت و رأیدادن به گزینۀ بهتر (یا گزینۀ کمتربد)» میدانستند و برخی دیگر از «عدممشارکت» دفاع میکردند. حالا که از تاریخ انتخابات یک سال و از آغاز به کار دولت جدید نیز چندین ماه گذشته است و نتیجۀ تحریم انتخابات را تا حدودی لمس و تجربه کردهایم، خوب است دوباره به موضوع برگردیم و دربارۀ آن گفتگو کنیم.
✅ پیش از پرداختن به بحث، بیان یک مورد را ضروری میدانم: در ایران، بهدلایل مختلف (شامل ضعیفبودن حافظۀ تاریخی در کنار آرمانگرایی مردم و نیز فاصلۀ زیادی که با شرایط مطلوب داریم) با گذشت زمان معمولاً فضای عمومی بهنفع آن تصمیمی سوق پیدا میکند که محقق نشده است. به عبارت دیگر، با گذشت زمان، جامعه وضعیت موجود را (که درهرصورت، احتمالاً با وضعیت مطلوب فاصلۀ زیادی خواهد داشت) تا حدّ زیادی نتیجۀ تصمیم گذشته (مثلاً شرکتکردن یا شرکتنکردن در انتخابات) تلقّی میکند و ازاینرو، جمع فزایندهای از کسانی که تصمیم آنها محقق شده است (چه تحریم انتخابات موفق شده باشد و چه مشارکت و رأیدادن به بهترین گزینۀ موجود) از تصمیم گذشته خود پشیمان میشوند و کسانی که تصمیم مورد نظر آنها محقق نشده است دست بالا را پیدا میکنند. برایناساس، هر چه زمان میگذرد (تا قبل از انتخابات بعدی)، احتمالاً فضای گفتمانی عرصۀ عمومی جامعه به نفع کسانی سوق پیدا میکند که مردم را به شرکت در انتخابات و رأیدادن به آقای همّتی دعوت میکردند (شامل این بنده). همۀ اینها را گفتم که بگویم نمیخواهم این گفتگو تحت تأثیر گرایشهای احساسی، واکنشی و سطحی جامعه قرار گیرد، هر چند این گرایشها به نوعی بهنفع دیدگاه خودم باشند.
@MostafaTajzadeh
https://bit.ly/3y9VM0b
برای خواندن تمام متن لطفا روی «مشاهده فوری» (instant view) بزنید
✍️ عبدالله مستعار
✅ یادداشت اخیر دکتر #احمد_زیدآبادی باعنوان «مصاحبه با عبدالناصر همتی!» (گزارش وضعیت احتمالی کشور در شرایطی که همتی رئیسجمهور شده بود) را بهانۀ خوبی یافتم که باایشان و سایر تحریمکنندگان انتخابات ۱۴۰۰ وارد گفتگو شوم. در این یادداشت، تصویری که دکتر زیدآبادی از شرایط احتمالی کشور تحت ریاست جمهوری همتی ارائه میدهد را میپذیرم و بر همان اساس با ایشان وارد گفتگو میشوم.
✅ موضوع «مواجهه صحیح با انتخابات در جامعۀ ما»، موضوع بسیار مهمّ و تأثیرگذاری است؛ این که گفتگوهای مربوط به این موضوع صرفاً چندصباحی پیش از هر انتخابات آغاز و بهمحض برگزاری آن پایان یابند دو اشکال اساسی دارد: اوّلاً، زمان کافی نیست و گفتگوی قائلان به دو دیدگاه مختلف عمق پیدا نمیکند، یعنی هریک از دو گروه صرفاً دلایل و دفاعیات اوّلیۀ خود را بیان میکنند و فرصت نمیشود نقدهای طرف مقابل را پاسخ دهند و ثانیاً، در روزهای منتهی به انتخابات، فضای گفتگو در این رابطه بسیار قطبی و هیجانی میشود و زمینه برای گفتگوهای منطقی، آرام و حقیقتجویانه چندان فراهم نیست. بنابراین، خوب است در کنار موضوعات روز، دربارۀ این موضوع مهم نیز با صبر، حوصله و آرامش گفتگویی مستمر داشته باشیم.
✅ در انتخابات ۱۴۰۰، برخی (شامل نگارنده) تصمیم مناسبتر را «مشارکت و رأیدادن به گزینۀ بهتر (یا گزینۀ کمتربد)» میدانستند و برخی دیگر از «عدممشارکت» دفاع میکردند. حالا که از تاریخ انتخابات یک سال و از آغاز به کار دولت جدید نیز چندین ماه گذشته است و نتیجۀ تحریم انتخابات را تا حدودی لمس و تجربه کردهایم، خوب است دوباره به موضوع برگردیم و دربارۀ آن گفتگو کنیم.
✅ پیش از پرداختن به بحث، بیان یک مورد را ضروری میدانم: در ایران، بهدلایل مختلف (شامل ضعیفبودن حافظۀ تاریخی در کنار آرمانگرایی مردم و نیز فاصلۀ زیادی که با شرایط مطلوب داریم) با گذشت زمان معمولاً فضای عمومی بهنفع آن تصمیمی سوق پیدا میکند که محقق نشده است. به عبارت دیگر، با گذشت زمان، جامعه وضعیت موجود را (که درهرصورت، احتمالاً با وضعیت مطلوب فاصلۀ زیادی خواهد داشت) تا حدّ زیادی نتیجۀ تصمیم گذشته (مثلاً شرکتکردن یا شرکتنکردن در انتخابات) تلقّی میکند و ازاینرو، جمع فزایندهای از کسانی که تصمیم آنها محقق شده است (چه تحریم انتخابات موفق شده باشد و چه مشارکت و رأیدادن به بهترین گزینۀ موجود) از تصمیم گذشته خود پشیمان میشوند و کسانی که تصمیم مورد نظر آنها محقق نشده است دست بالا را پیدا میکنند. برایناساس، هر چه زمان میگذرد (تا قبل از انتخابات بعدی)، احتمالاً فضای گفتمانی عرصۀ عمومی جامعه به نفع کسانی سوق پیدا میکند که مردم را به شرکت در انتخابات و رأیدادن به آقای همّتی دعوت میکردند (شامل این بنده). همۀ اینها را گفتم که بگویم نمیخواهم این گفتگو تحت تأثیر گرایشهای احساسی، واکنشی و سطحی جامعه قرار گیرد، هر چند این گرایشها به نوعی بهنفع دیدگاه خودم باشند.
@MostafaTajzadeh
https://bit.ly/3y9VM0b
برای خواندن تمام متن لطفا روی «مشاهده فوری» (instant view) بزنید
Telegraph
تحریمکنندگان انتخابات ۱۴۰۰! لطفاً گفتگو کنیم!
📝📝 تحریمکنندگان انتخابات ۱۴۰۰! لطفاً گفتگو کنیم! ✍️ عبدالله مستعار ✅ یادداشت اخیر دکتر #احمد_زیدآبادی باعنوان «مصاحبه با عبدالناصر همتی!» (گزارش وضعیت احتمالی کشور در شرایطی که همتی رئیسجمهور شده بود) را بهانۀ خوبی یافتم که باایشان و سایر تحریمکنندگان…
این پرسشها پاسخ روشن میطلبد
وقتی سران کشور منتقدان را به نقد عملکرد و برنامههای خود و حوزههای تحت مدیریتشان فرا میخوانند، منظورشان چیست؟
آنها میخواهند دقیقاً از چه اموری و با چه لحن و گفتاری انتقاد شود؟ آیا برای موضوعاتِ مورد نقد، حدود و ثغور و خط قرمزهای روشنی وجود دارد یا اینکه فقط لحن کلامِ منتقدان باید خالی از ستیزه و پرخاش و اهانت و تحقیر باشد؟ وقتی شهروندان، به نقد عملکرد دستگاهها فراخوانده میشوند، نباید این مسائل برایشان مشخص باشد؟
در میانۀ دورۀ نخستِ ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، جمعی از سران جامعۀ بهایی کشور به اتهام "جاسوسی" دستگیر شدند. من در آن زمان، یادداشتی در سایت روزآنلاین نوشتم و در آن "مسئلۀ بهائیان" در جمهوری اسلامی و نحوۀ مواجهه با آن را به پرسش گذاشتم. آن یادداشت ضمن آنکه بر لزوم رعایت حق شهروندی بهائیان تأکید میکرد، پرسشهایی را نیز در مورد نسبت کیش بهایی با موضوع ملیت در عصر ملت - دولتها مطرح میساخت.
آن یادداشت مورد انتقاد برخی از هموطنان بهایی از یک طرف و حمله و هجوم شدید روزنامۀ کیهان از طرف دیگر قرار گرفت و من گمان کردم که موضوع در همانجا خاتمه یافته است.
دو سال بعد از آن اما هنگامی که در 23 خرداد سال 88 بازداشت شدم، یکی از موضوعات بازجوییام همان یادداشت بود. در حکم محکومیتم از طرف دادگاه نیز این موضوع مورد اشاره قرار گرفته و به عنوان شاهدی از نیّت مجرمانه، تأکید شده بود که متهم از "فرقۀ ضالۀ بهائیت" نیز دفاع کرده است.
در آن شرایطِ بازجویی، اساساً امکانی برای دفاع حقوقی از خود وجود نداشت و همۀ امور در جهت اجبار متهم به پذیرش اتهام در جریان بود.
از این رو با خود اندیشیدم که در این کشور، پس ما در بارۀ چه چیز میتوانیم اظهارنظر کنیم؟ افرادی را دستگیر و محکوم و زندانی میکنند و اگر فردی در مورد دلایل دستگیری پرسشی را مطرح کند، برای او هم پروندۀ امنیتی تشکیل میشود!
اکنون هم همان قصۀ بازداشتهای سال 86 با همان شیوه و همان اتهامات، علیه جمعی از بهائیان از جمله همبندی سابق من عفیف نعیمی با کلکسیونی از انواع بیماری، تکرار شده است و من باز هم میپرسم که سیاست مشخص جمهوری اسلامی در برابرِ جامعۀ بهایی کشور چیست و قرار است با حدود سیصد هزار نفر از اتباع کشور چه نوع مواجههای صورت گیرد؟
اول اینکه آیا بهائیان ایران از حق شهروندی برخوردارند؟ اگر برخوردارند پس چرا در زبانِ رسانهها و نهادهای حاکم کلیتِ جماعت آنان به صورت هدفی مشروع برای توهین و تحقیر و اتهام در آمده و عموماً به عنوان یک حزب سیاسی وابسته به صهیونیسم و استکبار معرفی میشوند؟ اما اگر اتباع و شهروندان کشور محسوب نمیشوند، پس دقیقاً چه محسوب میشوند؟ اتباع بیگانه؟ نوع تازهای از اهل ذمه؟ شهروندان درجه هفتم؟ خب مشخصاً چه حق و حقوقی دارند؟
دوم اینکه آیا صرفِ اعتقادِ بهائیگری عملی مجرمانه است؟ یا اینکه بهائیان هم مثل دیگر اتباع کشور بر اساس کنش و رفتارشان داوری میشوند؟ اگر صرفِ اعتقاد مجرمانه است چرا رسماً اعلام نمیشود؟ و اگر اعتقاد مجرمانه نیست؛ پس چرا یک جماعت چند صد هزار نفری دائم با احساسِ هول و ولا و ناامنی زندگی میکنند و هر لحظه مترصد تفتیش منازل و بازداشت اعضای خانوادۀ خود هستند؟
در کنار این دو پرسش بنیادین، میتوان در مورد نحوۀ بازداشت دستهجمعی و نوع اتهامات افراد دستگیر شده نیز پرسشهای فراوانی را مطرح کرد.
میدانیم که بهائیان تقیه را حرام میدانند. ظاهراً بر آنها واجب است که عقاید خود را به هر قیمتی فاش کنند و عمدتاً به همین دلیل نیز از راهیابی به دانشگاهها محروم شدهاند. چنین افرادی به دلیل اظهار عقیدهشان در کشور ما در هیچ نهاد دولتی به کار گرفته نمیشوند و به همین علت نیز به هیچ سند و آمار و ارقام دولتی نیز دسترسی ندارند. با این وضع اتهام "جاسوسی" علیه آنها چه وجهی دارد؟ آیا منظور از این اتهام این است که دادههای عینی در جامعه را جمعآوری و به مراکزی منتقل میکنند؟ اگر به فرض چنین کاری کنند آیا در آن صورت تمام رسانههای رسمی کشور امکان متهم شدن به جاسوسی ندارند؟
من البته بنا به نگرش خاص خود، محل استقرار بیتالعدل و ماهیت انترناسیونالیستی آن را خالی از مشکل و دردسر نمیدانم، اما آیا تماس با آن در حد دریافت احکام مناسکی و شخصی و وجدانی هم محل ایراد است؟ اگر اینطور باشد آیا در آن صورت کل اقلیتهای مذهبی از جمله جماعتهای مسلمان و شیعی در اقصی نقاط جهان دچار بحران امنیتی نمیشوند؟
#احمد_زیدآبادی
#جامعه_بهائیان
#عفیف_نعیمی @MostafaTajzadeh
@ahmadzeidabad
📚@nasiri42
وقتی سران کشور منتقدان را به نقد عملکرد و برنامههای خود و حوزههای تحت مدیریتشان فرا میخوانند، منظورشان چیست؟
آنها میخواهند دقیقاً از چه اموری و با چه لحن و گفتاری انتقاد شود؟ آیا برای موضوعاتِ مورد نقد، حدود و ثغور و خط قرمزهای روشنی وجود دارد یا اینکه فقط لحن کلامِ منتقدان باید خالی از ستیزه و پرخاش و اهانت و تحقیر باشد؟ وقتی شهروندان، به نقد عملکرد دستگاهها فراخوانده میشوند، نباید این مسائل برایشان مشخص باشد؟
در میانۀ دورۀ نخستِ ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، جمعی از سران جامعۀ بهایی کشور به اتهام "جاسوسی" دستگیر شدند. من در آن زمان، یادداشتی در سایت روزآنلاین نوشتم و در آن "مسئلۀ بهائیان" در جمهوری اسلامی و نحوۀ مواجهه با آن را به پرسش گذاشتم. آن یادداشت ضمن آنکه بر لزوم رعایت حق شهروندی بهائیان تأکید میکرد، پرسشهایی را نیز در مورد نسبت کیش بهایی با موضوع ملیت در عصر ملت - دولتها مطرح میساخت.
آن یادداشت مورد انتقاد برخی از هموطنان بهایی از یک طرف و حمله و هجوم شدید روزنامۀ کیهان از طرف دیگر قرار گرفت و من گمان کردم که موضوع در همانجا خاتمه یافته است.
دو سال بعد از آن اما هنگامی که در 23 خرداد سال 88 بازداشت شدم، یکی از موضوعات بازجوییام همان یادداشت بود. در حکم محکومیتم از طرف دادگاه نیز این موضوع مورد اشاره قرار گرفته و به عنوان شاهدی از نیّت مجرمانه، تأکید شده بود که متهم از "فرقۀ ضالۀ بهائیت" نیز دفاع کرده است.
در آن شرایطِ بازجویی، اساساً امکانی برای دفاع حقوقی از خود وجود نداشت و همۀ امور در جهت اجبار متهم به پذیرش اتهام در جریان بود.
از این رو با خود اندیشیدم که در این کشور، پس ما در بارۀ چه چیز میتوانیم اظهارنظر کنیم؟ افرادی را دستگیر و محکوم و زندانی میکنند و اگر فردی در مورد دلایل دستگیری پرسشی را مطرح کند، برای او هم پروندۀ امنیتی تشکیل میشود!
اکنون هم همان قصۀ بازداشتهای سال 86 با همان شیوه و همان اتهامات، علیه جمعی از بهائیان از جمله همبندی سابق من عفیف نعیمی با کلکسیونی از انواع بیماری، تکرار شده است و من باز هم میپرسم که سیاست مشخص جمهوری اسلامی در برابرِ جامعۀ بهایی کشور چیست و قرار است با حدود سیصد هزار نفر از اتباع کشور چه نوع مواجههای صورت گیرد؟
اول اینکه آیا بهائیان ایران از حق شهروندی برخوردارند؟ اگر برخوردارند پس چرا در زبانِ رسانهها و نهادهای حاکم کلیتِ جماعت آنان به صورت هدفی مشروع برای توهین و تحقیر و اتهام در آمده و عموماً به عنوان یک حزب سیاسی وابسته به صهیونیسم و استکبار معرفی میشوند؟ اما اگر اتباع و شهروندان کشور محسوب نمیشوند، پس دقیقاً چه محسوب میشوند؟ اتباع بیگانه؟ نوع تازهای از اهل ذمه؟ شهروندان درجه هفتم؟ خب مشخصاً چه حق و حقوقی دارند؟
دوم اینکه آیا صرفِ اعتقادِ بهائیگری عملی مجرمانه است؟ یا اینکه بهائیان هم مثل دیگر اتباع کشور بر اساس کنش و رفتارشان داوری میشوند؟ اگر صرفِ اعتقاد مجرمانه است چرا رسماً اعلام نمیشود؟ و اگر اعتقاد مجرمانه نیست؛ پس چرا یک جماعت چند صد هزار نفری دائم با احساسِ هول و ولا و ناامنی زندگی میکنند و هر لحظه مترصد تفتیش منازل و بازداشت اعضای خانوادۀ خود هستند؟
در کنار این دو پرسش بنیادین، میتوان در مورد نحوۀ بازداشت دستهجمعی و نوع اتهامات افراد دستگیر شده نیز پرسشهای فراوانی را مطرح کرد.
میدانیم که بهائیان تقیه را حرام میدانند. ظاهراً بر آنها واجب است که عقاید خود را به هر قیمتی فاش کنند و عمدتاً به همین دلیل نیز از راهیابی به دانشگاهها محروم شدهاند. چنین افرادی به دلیل اظهار عقیدهشان در کشور ما در هیچ نهاد دولتی به کار گرفته نمیشوند و به همین علت نیز به هیچ سند و آمار و ارقام دولتی نیز دسترسی ندارند. با این وضع اتهام "جاسوسی" علیه آنها چه وجهی دارد؟ آیا منظور از این اتهام این است که دادههای عینی در جامعه را جمعآوری و به مراکزی منتقل میکنند؟ اگر به فرض چنین کاری کنند آیا در آن صورت تمام رسانههای رسمی کشور امکان متهم شدن به جاسوسی ندارند؟
من البته بنا به نگرش خاص خود، محل استقرار بیتالعدل و ماهیت انترناسیونالیستی آن را خالی از مشکل و دردسر نمیدانم، اما آیا تماس با آن در حد دریافت احکام مناسکی و شخصی و وجدانی هم محل ایراد است؟ اگر اینطور باشد آیا در آن صورت کل اقلیتهای مذهبی از جمله جماعتهای مسلمان و شیعی در اقصی نقاط جهان دچار بحران امنیتی نمیشوند؟
#احمد_زیدآبادی
#جامعه_بهائیان
#عفیف_نعیمی @MostafaTajzadeh
@ahmadzeidabad
📚@nasiri42
چرا توضیح نمیدهید؟
احمدزیدآبادی
مهندس میرحسین موسوی در آخرین مکتوب خود نکاتی را مطرح کرده است که به دلیل به کارگیری برخی الفاظ در آن، امکان طرح و بررسی از طرف کارشناسان سیاسی در فضای رسمی جمهوری اسلامی را ندارد.
در واقع همین الفاظ، بهانهای به دست رسانههای جریان تندروتر اصولگرا داده است تا برخی نکتههای اصلی آقای موسوی را نادیده گرفته و شخص وی را آماج حملات همیشگی خود قرار دهند.
مهندس موسوی به طور مشخص اظهارات سردار همدانی در مورد سازماندهی "اراذل و اوباش" را به منظور سرکوب و مهار اعتراضهای پس از انتخابات سال 88 مورد اشاره قرار داده است. در واقع این موضوعی نیست که آقای موسوی یا شخص دیگری به سردار همدانی نسبت داده باشد. شخص سردار این مسئله را به طور علنی مطرح کرده و مشخصاً از سازماندهی "اراذل و اوباش" برای مهار اعتراضات به صراحت سخن گفته است.
اینک اصولگرایان به جای پرداختن به الفاظ مورد استفادۀ مهندس موسوی که در وقت و جای مناسب خود میتواند مورد نقد قرار گیرد، چرا توضیح نمیدهند که داستان سازماندهی و به کارگیری اراذل و اوباش علیه اعتراضهای پس از انتخابات سال 88 دقیقاً چه بوده و طبق چه مجوز و قانونی انجام گرفته است؟
نکتۀ دوم هم بحث جانشینی است که مهندس موسوی در مورد آن هشدار داده است. واقعیت این است که من شخصاً هیچگاه شایعۀ جانشینی موروثی در جمهوری اسلامی را جدی نگرفتهام، زیرا نه با تحلیلم از ماهیت نظام سیاسی جور در میآید و نه قرائن و شواهد محکمی برای آن پیدا کردهام.
با این حال، همانطور که مهندس موسوی هم تأکید کرده است این شایعه سالیان درازی است که در پارهای محافل سیاسی جدی گرفته شده و از آن به عنوان امری حتمی و قطعی یاد میشود. حال آیا شایعهای در این سطح از گستردگی، سزاوار پاسخی روشن برای افکار عمومی سرگردان ایران نیست؟
#احمد_زیدآبادی
#میر_حسین_موسوی
#سردار_همدانی
#اعتراضات_88
#شایعه_جانشینی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/@MostafaTajzadeh
احمدزیدآبادی
مهندس میرحسین موسوی در آخرین مکتوب خود نکاتی را مطرح کرده است که به دلیل به کارگیری برخی الفاظ در آن، امکان طرح و بررسی از طرف کارشناسان سیاسی در فضای رسمی جمهوری اسلامی را ندارد.
در واقع همین الفاظ، بهانهای به دست رسانههای جریان تندروتر اصولگرا داده است تا برخی نکتههای اصلی آقای موسوی را نادیده گرفته و شخص وی را آماج حملات همیشگی خود قرار دهند.
مهندس موسوی به طور مشخص اظهارات سردار همدانی در مورد سازماندهی "اراذل و اوباش" را به منظور سرکوب و مهار اعتراضهای پس از انتخابات سال 88 مورد اشاره قرار داده است. در واقع این موضوعی نیست که آقای موسوی یا شخص دیگری به سردار همدانی نسبت داده باشد. شخص سردار این مسئله را به طور علنی مطرح کرده و مشخصاً از سازماندهی "اراذل و اوباش" برای مهار اعتراضات به صراحت سخن گفته است.
اینک اصولگرایان به جای پرداختن به الفاظ مورد استفادۀ مهندس موسوی که در وقت و جای مناسب خود میتواند مورد نقد قرار گیرد، چرا توضیح نمیدهند که داستان سازماندهی و به کارگیری اراذل و اوباش علیه اعتراضهای پس از انتخابات سال 88 دقیقاً چه بوده و طبق چه مجوز و قانونی انجام گرفته است؟
نکتۀ دوم هم بحث جانشینی است که مهندس موسوی در مورد آن هشدار داده است. واقعیت این است که من شخصاً هیچگاه شایعۀ جانشینی موروثی در جمهوری اسلامی را جدی نگرفتهام، زیرا نه با تحلیلم از ماهیت نظام سیاسی جور در میآید و نه قرائن و شواهد محکمی برای آن پیدا کردهام.
با این حال، همانطور که مهندس موسوی هم تأکید کرده است این شایعه سالیان درازی است که در پارهای محافل سیاسی جدی گرفته شده و از آن به عنوان امری حتمی و قطعی یاد میشود. حال آیا شایعهای در این سطح از گستردگی، سزاوار پاسخی روشن برای افکار عمومی سرگردان ایران نیست؟
#احمد_زیدآبادی
#میر_حسین_موسوی
#سردار_همدانی
#اعتراضات_88
#شایعه_جانشینی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/@MostafaTajzadeh
زبان الکن و زبان بدون لکنت!
رئیس قوۀ قضائیه گفته است: "با من صریح و بدون لکنت حرف بزنید."
نمیتوان بیان چنین کلامی از سوی آقای محسنی اژهای را نادیده گرفت، اما با توجه به تجربههای گذشته و جاری، در صورتی که دستگاه قضایی در برابر حرفهای غیرِصریح و الکن ما نیز از خود طاقت و تحمل نشان دهد، خودش خیلی پیشرفت به حساب میآید!
بنابراین، با همان زبان استفهامی و الکن از آقای محسنی میپرسم:
ماجرای سپیدۀ رشنو چیست؟ چرا دستگیر شده و در کجا به سر میبرد؟ پخش "اعترافات" وی با آن وضعیت دردناک در تلویزیون در چه شرایطی و طبق کدام قانون صورت گرفت؟
تأیید حکم وکلا و فعالانی که تمام اقدام شان "قصد شکایت" از مسئولان بلندپایه نزد قوۀ قضائیه نظام بود، با کدام موازین قانونی و شرعی قابل توجیه است؟
ارجاع پروندۀ مصطفی تاجزاده به شعبۀ 15 دادگاه انقلاب که به صدور احکام شدید و غلیظ علیه معترضان سیاسی معروف است و حتی شیخ صادق آملی نیز نوع برگزاری محاکمۀ معترضان به انتخابات سال 88 توسط ریاست آن را تاب نیاورد، به معنای ارسال چه پیامی به جامعۀ سیاسی کشور است؟
این نوع پرسشها بدبختانه بیشمار است.
آیا همۀ این اقدامات رأساً از سوی دستگاه قضایی انجام میشود؟ اگر میشود پس آن وعدۀ تحول کجا رفت؟ اما اگر سررشتۀ این قبیل امور همچنان به دست "ضابطان" است، پس وعدۀ کنترل و مهار ضابطان چه شد؟
وقتی همین زبان الکن و استفهامی نیز میتواند پروندهسازی از سوی "دستگاههای ضابط" را به دنبال داشته باشد، واقعاً دعوت ریاست قوۀ قضائیه از منتقدان برای صریح و بدون لکنت حرف زدن با وی، چه معنا و مقصودی دارد؟
این نوع دعوتها مرا به یاد سید محمد خاتمی در روزگار ریاستش بر قوۀ مجریه میاندازد. آقای خاتمی در آن دوران بخصوص دانشجویان را مرتب به پرسشگری و انتقاد از وضعیت دعوت میکرد، اما هنگامی که دانشجویی به دلیل پرسشگری یا انتقادش مورد تعقیب قضایی قرار میگرفت و به زندان میافتاد، آقای خاتمی برای نجات او خود را مسلوبالاختیار معرفی میکرد!
در همان زمان خطاب به او نوشتم: آخر این چه کاری است؟ دعوت به نقد از طرف بالاترین مرجع اجرایی کشور و آنگاه اعلام ناتوانی در حفظ امنیت منتقد؟
ناگفته نماند که رؤسای جمهور پس از خاتمی نیز خود را مسلوبالاختیار معرفی کردند، اما تاکنون چنین حرفی از طرف رؤسای قوۀ قضائیه زده نشده است. اگر واقعاً رئیس قوۀ قضائیه هم اختیار کافی برای اداره و بهبود عملکرد دستگاه تحت مدیریت خود نداشته باشد، پس اقتداری که ژان بُدن آن را در انحصار دولتها فرض کرده، در کجا پنهان شده است؟ در برخی دستگاههای اصطلاحاً ضابط؟
#احمد_زیدآبادی
#محسنی_اژه_ای
#سپیده_رشنو
#مصطفی_تاجزاده
#محمد_خاتمی
@ahmadzeidabad
@MostafaTajzadeh
رئیس قوۀ قضائیه گفته است: "با من صریح و بدون لکنت حرف بزنید."
نمیتوان بیان چنین کلامی از سوی آقای محسنی اژهای را نادیده گرفت، اما با توجه به تجربههای گذشته و جاری، در صورتی که دستگاه قضایی در برابر حرفهای غیرِصریح و الکن ما نیز از خود طاقت و تحمل نشان دهد، خودش خیلی پیشرفت به حساب میآید!
بنابراین، با همان زبان استفهامی و الکن از آقای محسنی میپرسم:
ماجرای سپیدۀ رشنو چیست؟ چرا دستگیر شده و در کجا به سر میبرد؟ پخش "اعترافات" وی با آن وضعیت دردناک در تلویزیون در چه شرایطی و طبق کدام قانون صورت گرفت؟
تأیید حکم وکلا و فعالانی که تمام اقدام شان "قصد شکایت" از مسئولان بلندپایه نزد قوۀ قضائیه نظام بود، با کدام موازین قانونی و شرعی قابل توجیه است؟
ارجاع پروندۀ مصطفی تاجزاده به شعبۀ 15 دادگاه انقلاب که به صدور احکام شدید و غلیظ علیه معترضان سیاسی معروف است و حتی شیخ صادق آملی نیز نوع برگزاری محاکمۀ معترضان به انتخابات سال 88 توسط ریاست آن را تاب نیاورد، به معنای ارسال چه پیامی به جامعۀ سیاسی کشور است؟
این نوع پرسشها بدبختانه بیشمار است.
آیا همۀ این اقدامات رأساً از سوی دستگاه قضایی انجام میشود؟ اگر میشود پس آن وعدۀ تحول کجا رفت؟ اما اگر سررشتۀ این قبیل امور همچنان به دست "ضابطان" است، پس وعدۀ کنترل و مهار ضابطان چه شد؟
وقتی همین زبان الکن و استفهامی نیز میتواند پروندهسازی از سوی "دستگاههای ضابط" را به دنبال داشته باشد، واقعاً دعوت ریاست قوۀ قضائیه از منتقدان برای صریح و بدون لکنت حرف زدن با وی، چه معنا و مقصودی دارد؟
این نوع دعوتها مرا به یاد سید محمد خاتمی در روزگار ریاستش بر قوۀ مجریه میاندازد. آقای خاتمی در آن دوران بخصوص دانشجویان را مرتب به پرسشگری و انتقاد از وضعیت دعوت میکرد، اما هنگامی که دانشجویی به دلیل پرسشگری یا انتقادش مورد تعقیب قضایی قرار میگرفت و به زندان میافتاد، آقای خاتمی برای نجات او خود را مسلوبالاختیار معرفی میکرد!
در همان زمان خطاب به او نوشتم: آخر این چه کاری است؟ دعوت به نقد از طرف بالاترین مرجع اجرایی کشور و آنگاه اعلام ناتوانی در حفظ امنیت منتقد؟
ناگفته نماند که رؤسای جمهور پس از خاتمی نیز خود را مسلوبالاختیار معرفی کردند، اما تاکنون چنین حرفی از طرف رؤسای قوۀ قضائیه زده نشده است. اگر واقعاً رئیس قوۀ قضائیه هم اختیار کافی برای اداره و بهبود عملکرد دستگاه تحت مدیریت خود نداشته باشد، پس اقتداری که ژان بُدن آن را در انحصار دولتها فرض کرده، در کجا پنهان شده است؟ در برخی دستگاههای اصطلاحاً ضابط؟
#احمد_زیدآبادی
#محسنی_اژه_ای
#سپیده_رشنو
#مصطفی_تاجزاده
#محمد_خاتمی
@ahmadzeidabad
@MostafaTajzadeh
جنتی برابرتر از تاجزاده است؟
مصطفی تاجزاده شرط دفاع از خود در محاکم قضایی را رسیدگی به شکایتش از شیخ احمد جنتی دبیر شورای نگهبان اعلام کرده است.
در جریان انتخابات مجلس ششم، شورای نگهبان ضمن ادعای تقلب در انتخابات تهران، صدهاهزار رأی مردم این شهر را ابطال کرد و در فهرست راهیافتگان به مجلس تغییراتی انجام داد.
از جملۀ این تغییرات، حذف نام علیرضا رجایی از فهرست برندگان و افزودن نام غلامعلی حدادعادل به این فهرست بود.
شورای نگهبان در واقع خواستار ابطال کامل انتخابات تهران بود که مورد موافقت مسئولان عالی نظام قرار نگرفت.
در آن مقطع، مصطفی تاجزاده معاون سیاسی وزیر کشور و مسئول ستاد انتخابات کشور بود. بنابراین، هرگونه ادعای تقلب در انتخابات اتهامی علیه او به شمار میرفت.
آقای تاجزاده جابجایی حتی یک رأی را در انتخابات تهران نپذیرفت و در واکنش به اتهام شورای نگهبان علیه خود، از دبیر این شورا نزد محاکم قضایی شکایت کرد.
از آن تاریخ نزدیک به 23 سال سپری شده و در تمام این مدت به رغم اصرار تاجزاده برای رسیدگی به شکایت خود، از جانب هیچکدام از مسئولان حکومتی، کوچکترین اعتنایی به درخواست او نشده است.
قاعدتاً منظور آقای تاجزاده از شکایت از دبیر شورای نگهبان، مجازات پیرمردی با سن و سال آقای جنتی نیست. او در درجۀ نخست میخواهد حقایق مربوط به انتخابات مجلس ششم کشف و آشکار و دلایل ابطال آراء مردم روشن شود و بخصوص با بازخوانی تاریخ به آنها که ادعای هرگونه تقلب در انتخاباتِ جمهوری اسلامی را به توطئۀ قدرتهای بزرگ نسبت میدهند، یادآور شود که نخستین ادعای تقلب در انتخابات از جانب چه جناح و نهادی صورت گرفت! در درجۀ دوم، هدف او راستیآزمایی از رعایت اصل برابری همۀ شهروندان در برابر قانون است.
برابری شهروندان در برابر قانون، ابتداییترین وجه عدالت در عموم مکاتب بشری و دینی است. در جمهوری اسلامی نیز به لحاظ نظری بر پذیرش این وجه از عدالت تأکید میشود زیرا بدون به رسمیت شناختن این اصل، سخن از عدالت عین شوخی و طنز خواهد بود.
حال، پرسش این است که چرا به شکایت یک شهروند رسیدگی نمیشود و حتی مسئولان کشور یک کلام در این باره پاسخ نمیدهند؟
همانطور که بارها تأکید شده است، عدالت جلوههای روشن و مبهمی دارد؛ ولی نخستین جلوۀ روشن آن، برابری همۀ اتباع و شهروندان در برابر قانون است. اگر نهادهای حاکم بر کشور برابری شهروندان در برابر قانون را نمیپذیرند، بسیار لازم است به مردم توضیح دهند که پس منظورشان از تکرار مکرر ضرورت اجرای"عدالت" و ادعای "عدالتخواهی"شان چیست؟ و اگر واقعاً قبول دارند، چرا آن را در عمل رعایت نمیکنند و بین شهروندان تبعیضهای بینادی قائل میشوند؟
به لحاظ حق شهروندی و برابری در مقابل قانون، دبیر شورای نگهبان چه امتیازی نسبت به تاجزاده دارد؟ آیا به تعبیر جرج ارول، آقای جنتی برابرتر از آقای تاجزاده است؟ این یک پرسش مبنایی است و هر فردی بدون پاسخ روشن به آن از "عدالت" سخن بگوید، منظورش از عدالت چیزی غیر از عدالت است!
#احمد_زیدآبادی
#مصطفی_تاجزاده
#احمد_جنتی
#علیرضا_رجایی
#حداد_عادل @MostafaTajzadeh
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
مصطفی تاجزاده شرط دفاع از خود در محاکم قضایی را رسیدگی به شکایتش از شیخ احمد جنتی دبیر شورای نگهبان اعلام کرده است.
در جریان انتخابات مجلس ششم، شورای نگهبان ضمن ادعای تقلب در انتخابات تهران، صدهاهزار رأی مردم این شهر را ابطال کرد و در فهرست راهیافتگان به مجلس تغییراتی انجام داد.
از جملۀ این تغییرات، حذف نام علیرضا رجایی از فهرست برندگان و افزودن نام غلامعلی حدادعادل به این فهرست بود.
شورای نگهبان در واقع خواستار ابطال کامل انتخابات تهران بود که مورد موافقت مسئولان عالی نظام قرار نگرفت.
در آن مقطع، مصطفی تاجزاده معاون سیاسی وزیر کشور و مسئول ستاد انتخابات کشور بود. بنابراین، هرگونه ادعای تقلب در انتخابات اتهامی علیه او به شمار میرفت.
آقای تاجزاده جابجایی حتی یک رأی را در انتخابات تهران نپذیرفت و در واکنش به اتهام شورای نگهبان علیه خود، از دبیر این شورا نزد محاکم قضایی شکایت کرد.
از آن تاریخ نزدیک به 23 سال سپری شده و در تمام این مدت به رغم اصرار تاجزاده برای رسیدگی به شکایت خود، از جانب هیچکدام از مسئولان حکومتی، کوچکترین اعتنایی به درخواست او نشده است.
قاعدتاً منظور آقای تاجزاده از شکایت از دبیر شورای نگهبان، مجازات پیرمردی با سن و سال آقای جنتی نیست. او در درجۀ نخست میخواهد حقایق مربوط به انتخابات مجلس ششم کشف و آشکار و دلایل ابطال آراء مردم روشن شود و بخصوص با بازخوانی تاریخ به آنها که ادعای هرگونه تقلب در انتخاباتِ جمهوری اسلامی را به توطئۀ قدرتهای بزرگ نسبت میدهند، یادآور شود که نخستین ادعای تقلب در انتخابات از جانب چه جناح و نهادی صورت گرفت! در درجۀ دوم، هدف او راستیآزمایی از رعایت اصل برابری همۀ شهروندان در برابر قانون است.
برابری شهروندان در برابر قانون، ابتداییترین وجه عدالت در عموم مکاتب بشری و دینی است. در جمهوری اسلامی نیز به لحاظ نظری بر پذیرش این وجه از عدالت تأکید میشود زیرا بدون به رسمیت شناختن این اصل، سخن از عدالت عین شوخی و طنز خواهد بود.
حال، پرسش این است که چرا به شکایت یک شهروند رسیدگی نمیشود و حتی مسئولان کشور یک کلام در این باره پاسخ نمیدهند؟
همانطور که بارها تأکید شده است، عدالت جلوههای روشن و مبهمی دارد؛ ولی نخستین جلوۀ روشن آن، برابری همۀ اتباع و شهروندان در برابر قانون است. اگر نهادهای حاکم بر کشور برابری شهروندان در برابر قانون را نمیپذیرند، بسیار لازم است به مردم توضیح دهند که پس منظورشان از تکرار مکرر ضرورت اجرای"عدالت" و ادعای "عدالتخواهی"شان چیست؟ و اگر واقعاً قبول دارند، چرا آن را در عمل رعایت نمیکنند و بین شهروندان تبعیضهای بینادی قائل میشوند؟
به لحاظ حق شهروندی و برابری در مقابل قانون، دبیر شورای نگهبان چه امتیازی نسبت به تاجزاده دارد؟ آیا به تعبیر جرج ارول، آقای جنتی برابرتر از آقای تاجزاده است؟ این یک پرسش مبنایی است و هر فردی بدون پاسخ روشن به آن از "عدالت" سخن بگوید، منظورش از عدالت چیزی غیر از عدالت است!
#احمد_زیدآبادی
#مصطفی_تاجزاده
#احمد_جنتی
#علیرضا_رجایی
#حداد_عادل @MostafaTajzadeh
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
خطر آشوب فراگیر در عراق و دست بستۀ تحلیلگران در ایران
آشوبی که بر بغداد و برخی دیگر از شهرهای عراق حاکم شده است، بدون حلاجی و واکاوی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی قابل تحلیل نیست.
واکاوی تحلیلی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی در رسانههای داخلی اما منطقهای کاملاً ممنوعه است به طوری که حتی نزدیک شدن به آن نیز خطر برخوردهای امنیتی و پیگرد قضایی را به دنبال دارد!
هرگاه تصمیم یا سیاستی خارج از حیطۀ نقد و حتی تحلیل قرار گیرد، پس از مدتی آسیبهای آن در عمل ظاهر میشود. به واقع نقد و تحلیل حرفهای، نوعی آسیبشناسی است که میتواند چشم سیاستگذار را به روی خطرات و احتمالات و سناریوهای مختلف باز کند. به عبارت دیگر، نقد و تحلیل ارائۀ نوعی مشاورۀ مجانی است که فقط افراد بالغ ارزش آن را درک میکنند و با ترغیب و تشویق اهل نظر به نقد و تحلیل، عملاً در فهم و عقل آنان سهیم و شریک میشوند.
ممنوعیت نقل و تحلیلِ سیاستها معمولاً دو علت دارد. نخست، آگاهی سیاستگذار از سستی و ضعف سیاست خود که بنا به دلایلِ ناموجه نمیخواهد آن ضعفها آشکار شود. دوم، احساس کمال مطلق در مقام عقل کل که خود علامت عدم بلوغ است.
نیروهایی که با تکیه بر موفقیتهای مقطعیشان، اعلام پیروزی نهایی میکنند و هر گونه ابراز تردید دیگران در این پیروزی نهایی را به معنای تلخ کردن کام خود به حساب میآورند و در عمل مانع آن میشوند، دستاوردهای مقطعی را هم از دست می دهند.
در هر صورت، پیشگیری از بیان هر نوع نقد و تحلیل و تردید در سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی، امروزه در عراق عوارض خود را به نمایش گذاشته است. آشوبی دامنهدار و طولانی، ثبات آن کشور را تهدید میکند و بزرگترین بازندۀ آشوب در عراق هم ایران است. مادامی که ممنوعیت تحلیل در این باره پا برجا باشد، امکان تصمیمگیریهای اشتباه و پرهزینه هم بیشتر میشود.
به قولِ یکی "ما این وسط چه کاره بیدیم؟ خود دانند!"
#احمد_زیدآبادی
#آشوب_عراق
#مقتدی_صدر
#جمهوری_اسلامی
#خاور_میانه
@ahmadzeidabad
@MostafaTajzadeh
آشوبی که بر بغداد و برخی دیگر از شهرهای عراق حاکم شده است، بدون حلاجی و واکاوی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی قابل تحلیل نیست.
واکاوی تحلیلی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی در رسانههای داخلی اما منطقهای کاملاً ممنوعه است به طوری که حتی نزدیک شدن به آن نیز خطر برخوردهای امنیتی و پیگرد قضایی را به دنبال دارد!
هرگاه تصمیم یا سیاستی خارج از حیطۀ نقد و حتی تحلیل قرار گیرد، پس از مدتی آسیبهای آن در عمل ظاهر میشود. به واقع نقد و تحلیل حرفهای، نوعی آسیبشناسی است که میتواند چشم سیاستگذار را به روی خطرات و احتمالات و سناریوهای مختلف باز کند. به عبارت دیگر، نقد و تحلیل ارائۀ نوعی مشاورۀ مجانی است که فقط افراد بالغ ارزش آن را درک میکنند و با ترغیب و تشویق اهل نظر به نقد و تحلیل، عملاً در فهم و عقل آنان سهیم و شریک میشوند.
ممنوعیت نقل و تحلیلِ سیاستها معمولاً دو علت دارد. نخست، آگاهی سیاستگذار از سستی و ضعف سیاست خود که بنا به دلایلِ ناموجه نمیخواهد آن ضعفها آشکار شود. دوم، احساس کمال مطلق در مقام عقل کل که خود علامت عدم بلوغ است.
نیروهایی که با تکیه بر موفقیتهای مقطعیشان، اعلام پیروزی نهایی میکنند و هر گونه ابراز تردید دیگران در این پیروزی نهایی را به معنای تلخ کردن کام خود به حساب میآورند و در عمل مانع آن میشوند، دستاوردهای مقطعی را هم از دست می دهند.
در هر صورت، پیشگیری از بیان هر نوع نقد و تحلیل و تردید در سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی، امروزه در عراق عوارض خود را به نمایش گذاشته است. آشوبی دامنهدار و طولانی، ثبات آن کشور را تهدید میکند و بزرگترین بازندۀ آشوب در عراق هم ایران است. مادامی که ممنوعیت تحلیل در این باره پا برجا باشد، امکان تصمیمگیریهای اشتباه و پرهزینه هم بیشتر میشود.
به قولِ یکی "ما این وسط چه کاره بیدیم؟ خود دانند!"
#احمد_زیدآبادی
#آشوب_عراق
#مقتدی_صدر
#جمهوری_اسلامی
#خاور_میانه
@ahmadzeidabad
@MostafaTajzadeh
به انکار و توجیه پایان دهید!
در سال 88 بازجویی داشتم که "دست بزن داشت" و علناً افتخارش این بود که "از سر متهم پوست میکِند" و نامش "لرزه بر اندام متهمان میاندازد."
پیش از آن در زندان سال 79 با مواردی از فشار و تهدید روبرو شده بودم؛ اما این یکی واقعاً نوبرش بود.
من که از کودکی به قول مارکس "عواطف لطیف مذهبی" داشتهام و همیشه عاشق علی و حسین بودهام و تمام مطالعاتم در بارۀ اسلام در آیۀ "انالله یأمرکم بالعدل و الاحسان" خلاصه میشده است، از اینکه بازجویی با ادعای دفاع از همۀ آنچه برای من مظهر عدل و احسان به شمار میآمد، تمام مرزها و حریمهای قطعی اسلام را در هم میشکست، دچار عذابی مضاعف میشدم.
جالب آنکه آنها در آن محیط بسته و منقطع از عالم، میکوشیدند تا مرا متقاعد کنند که فهم من از اسلام انحرافی و اسلام مورد نظرِ آنها اسلام ناب و راستین است!
این مطالب را نمینویسم تا خداناباوران و یا دینستیزان را متمایل به فهمی انسانی و رحمانی از اسلام کنم، چرا که این کار در این وضعیت، اگر اثر معکوس نگذارد، حتماً بیاثر است!
خطابم در این نوشتار آن دسته از اصطلاحاً دیندارانی هم نیست که به قول حسین، دین را "لقلقۀ لسان" کردهاند و آن را ابزار مناسبی برای تحمیق خلایق و بهرهکشی مادی یا سیاسی از آن قرار دادهاند و منفعت و منزلت و قدرت خود را به جای خداوند نشاندهاند. سخن از عدل و احسان نزد این افراد، همچون کوبیدن مشت بر سندان است!
در واقع روی سخنم با آن دسته از دینداران صادقی است که چه در داخل حکومت و چه خارج از آن، از روی دغدغۀ مذهبی، این نوع رفتارها را توجیه و یا به کلی انکار میکنند و بدین وسیله، سبب استمرار آن میشوند.
استمرار رفتارهای ظالمانه و خشن و زشت به نام اسلام و به قصد تحکیم حکومت، مطمئناً سبب تشدید اسلامهراسی و اسلامگریزیِ نسلهای جدید از یک سو و به خطر افتادن تمام ارکان حکومت از سوی دیگر میشود.
من که اصولاً با "انقلاب" بخصوص از نوع "تودهوار" یا "چریکی" یا هر نوع صورت "خشن" دیگر آن، در هیچ نقطهای از تاریخ و جغرافیا میانهای ندارم و "اصلاح بنیانهای فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی" جامعه را تنها راه مطمئن و برگشتناپذیر برای حرکت در جهت توسعۀ همه جانبه و استقرار نظم و ثباتی عادلانه و مورد رضایت عموم میدانم، بارها کوشیدهام تا خالی از هر نوع بغض و کینه و بدخواهی و به بهای به جان خریدن بغض و کینۀ بخشی از حامیان و دشمنان حکومت، صدایم را به گوش دست اندارکاران نظام برسانم تا متوجه خطرات چندجانبۀ نوع حکمرانی و رفتار نیروهای خود شوند، اما گویی نتیجۀ همۀ این کوششها عبث بوده است.
این جامعه همانطور که به اذعان آقای رئیسی نیازمند ایجاد مسکن و شغل است، از آن بالاتر به فضای تنفس در حوزۀ سیاسی و اجتماعی و کوتاه شدن دست نیروهای خشن و متعصب از نهادهای حاکم نیاز دارد.
متأسفانه این دسته از نیروها در روندِ تحولات دهههای اخیر به گونهای عمل کردهاند که با ادعای "پا به رکابی در دفاع از نظام" آن را به گروگان خود در آوردهاند و مانع هر نوع تحول معناداری در بهبود شرایط میشوند.
این نیروها از این پس، جز ضرر و زیان و ایجاد بحران، دستاورد دیگری برای حکومت ندارند و بروز فجایعی مانند مرگ دلخراش زندهیاد مهسا (ژینا) امینی، نتیجۀ توصیهها و عملکرد آنهاست. اگر جلو آنها گرفته نشود؛ از این به بعد فاجعه پشت فاجعه رخ خواهد داد و کشور را با بیثباتی بیسابقهای روبرو خواهد کرد.
به نظر من، این چیزی نیست که یک انسان ایراندوست و آگاه به تاریخ و شرایط داخلی و منطقهای و بینالمللی کشور، خواهان آن باشد؛ اماهواخواهان آن روز به روز در حال افزایش است.
#احمد_زیدآبادی
#مهسا_امینی
#انقلاب_توده_وار
#اصلاح_بنیانی
#بازجویی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
در سال 88 بازجویی داشتم که "دست بزن داشت" و علناً افتخارش این بود که "از سر متهم پوست میکِند" و نامش "لرزه بر اندام متهمان میاندازد."
پیش از آن در زندان سال 79 با مواردی از فشار و تهدید روبرو شده بودم؛ اما این یکی واقعاً نوبرش بود.
من که از کودکی به قول مارکس "عواطف لطیف مذهبی" داشتهام و همیشه عاشق علی و حسین بودهام و تمام مطالعاتم در بارۀ اسلام در آیۀ "انالله یأمرکم بالعدل و الاحسان" خلاصه میشده است، از اینکه بازجویی با ادعای دفاع از همۀ آنچه برای من مظهر عدل و احسان به شمار میآمد، تمام مرزها و حریمهای قطعی اسلام را در هم میشکست، دچار عذابی مضاعف میشدم.
جالب آنکه آنها در آن محیط بسته و منقطع از عالم، میکوشیدند تا مرا متقاعد کنند که فهم من از اسلام انحرافی و اسلام مورد نظرِ آنها اسلام ناب و راستین است!
این مطالب را نمینویسم تا خداناباوران و یا دینستیزان را متمایل به فهمی انسانی و رحمانی از اسلام کنم، چرا که این کار در این وضعیت، اگر اثر معکوس نگذارد، حتماً بیاثر است!
خطابم در این نوشتار آن دسته از اصطلاحاً دیندارانی هم نیست که به قول حسین، دین را "لقلقۀ لسان" کردهاند و آن را ابزار مناسبی برای تحمیق خلایق و بهرهکشی مادی یا سیاسی از آن قرار دادهاند و منفعت و منزلت و قدرت خود را به جای خداوند نشاندهاند. سخن از عدل و احسان نزد این افراد، همچون کوبیدن مشت بر سندان است!
در واقع روی سخنم با آن دسته از دینداران صادقی است که چه در داخل حکومت و چه خارج از آن، از روی دغدغۀ مذهبی، این نوع رفتارها را توجیه و یا به کلی انکار میکنند و بدین وسیله، سبب استمرار آن میشوند.
استمرار رفتارهای ظالمانه و خشن و زشت به نام اسلام و به قصد تحکیم حکومت، مطمئناً سبب تشدید اسلامهراسی و اسلامگریزیِ نسلهای جدید از یک سو و به خطر افتادن تمام ارکان حکومت از سوی دیگر میشود.
من که اصولاً با "انقلاب" بخصوص از نوع "تودهوار" یا "چریکی" یا هر نوع صورت "خشن" دیگر آن، در هیچ نقطهای از تاریخ و جغرافیا میانهای ندارم و "اصلاح بنیانهای فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی" جامعه را تنها راه مطمئن و برگشتناپذیر برای حرکت در جهت توسعۀ همه جانبه و استقرار نظم و ثباتی عادلانه و مورد رضایت عموم میدانم، بارها کوشیدهام تا خالی از هر نوع بغض و کینه و بدخواهی و به بهای به جان خریدن بغض و کینۀ بخشی از حامیان و دشمنان حکومت، صدایم را به گوش دست اندارکاران نظام برسانم تا متوجه خطرات چندجانبۀ نوع حکمرانی و رفتار نیروهای خود شوند، اما گویی نتیجۀ همۀ این کوششها عبث بوده است.
این جامعه همانطور که به اذعان آقای رئیسی نیازمند ایجاد مسکن و شغل است، از آن بالاتر به فضای تنفس در حوزۀ سیاسی و اجتماعی و کوتاه شدن دست نیروهای خشن و متعصب از نهادهای حاکم نیاز دارد.
متأسفانه این دسته از نیروها در روندِ تحولات دهههای اخیر به گونهای عمل کردهاند که با ادعای "پا به رکابی در دفاع از نظام" آن را به گروگان خود در آوردهاند و مانع هر نوع تحول معناداری در بهبود شرایط میشوند.
این نیروها از این پس، جز ضرر و زیان و ایجاد بحران، دستاورد دیگری برای حکومت ندارند و بروز فجایعی مانند مرگ دلخراش زندهیاد مهسا (ژینا) امینی، نتیجۀ توصیهها و عملکرد آنهاست. اگر جلو آنها گرفته نشود؛ از این به بعد فاجعه پشت فاجعه رخ خواهد داد و کشور را با بیثباتی بیسابقهای روبرو خواهد کرد.
به نظر من، این چیزی نیست که یک انسان ایراندوست و آگاه به تاریخ و شرایط داخلی و منطقهای و بینالمللی کشور، خواهان آن باشد؛ اماهواخواهان آن روز به روز در حال افزایش است.
#احمد_زیدآبادی
#مهسا_امینی
#انقلاب_توده_وار
#اصلاح_بنیانی
#بازجویی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
💢چه کسانی تحریک میکنند؟
🖊احمدزیدآبادی
شهروندانی را به دلیل "تحریک مردم به اغتشاش" دستگیر میکنند.
به نظر من اما تحریک اصلی را در این میان، برخی نمایندگان مجلس، شماری از امامان جمعه، جمعی از صاحبمنصبان و عموم رسانههای افراطی جناح اصولگرا صورت میدهند. اگر واقعاً قصد پیشگیری از اقدامات تحریکآمیز در بین است، لازم است اینها زبان به کام گیرند!
#احمد_زیدآبادی
#بازداشت_شهروندان
#نمایندگان_مجلس
#امامان_جمعه
#رسانه_های_اصولگرا
@tahkimmelat @MostafaTajzadeh
🖊احمدزیدآبادی
شهروندانی را به دلیل "تحریک مردم به اغتشاش" دستگیر میکنند.
به نظر من اما تحریک اصلی را در این میان، برخی نمایندگان مجلس، شماری از امامان جمعه، جمعی از صاحبمنصبان و عموم رسانههای افراطی جناح اصولگرا صورت میدهند. اگر واقعاً قصد پیشگیری از اقدامات تحریکآمیز در بین است، لازم است اینها زبان به کام گیرند!
#احمد_زیدآبادی
#بازداشت_شهروندان
#نمایندگان_مجلس
#امامان_جمعه
#رسانه_های_اصولگرا
@tahkimmelat @MostafaTajzadeh
این چرخه را قطع کنید!
سیاست عرصۀ تدبیر و سنجش و عقلانیت است؛ ما اما آن را به صحنۀ زورآزمایی کلامی و فیزیکی در آوردهایم.
در طول تاریخ دویست سالهمان هیچ مشکل و بحرانی از سوی حکومتها و همینطور مخالفانشان از راه تدبیر حل نشده است. هر چه بوده تلاش برای غلبه بر دیگری از راه زور بوده است.
ما در سیاست، استعداد و توان "گذشت" را به کلی از دست دادهایم. ورد زبانِ اجدادمان " صلوات بر گذشتهها" برای فصل خصومت و آغازی دوباره بوده است، ولی این سنت هیچ اثری در بازی قدرت این مملکت نداشته است.
همه مدعی کوشش برای نجات کشور و آسایش مردم خود هستیم، اما قربانی اصلی برانگیختگی عاطفی و احساسی ما و تبدیل آن به زورآزماییهای سیاسی، کشور و مردم ما بودهاند.
در پی جان باختن زندهیاد مهسا امینی در مقرّ گشت ارشاد، اعتراضی از سر همدردی و برای نشان دادن اهمیت جان یک انسان بیگناه صورت گرفت، اما پیامد تأسفبار آن تا کنون، دهها مادر ایرانی دیگر را هم داغدار فرزندان خود کرده است.
اینک سخنگوی قوۀ قضائیه میگوید: "مردم مطالبه دارند که بدون هیچگونه مسامحه و با قاطعیت و صلابت کامل با مسببین اصلی این آشوبها و آشوبطلبان وابسته به دشمن برخورد نمایئم."
از وی باید پرسید کدام "مردم" چنین مطالبهای دارند؟ چرا بخشی از قشر حامی خودتان را "مردم" مینامید؟
مردمی که در کوچه و خیابان میتوان نظر آنها را جویا شد، هیچکدام با انتقامجویی و تداوم "چرخۀ خشونت" در بین ایرانیان موافق نیستند. آنها از اجدادشان آموختهاند که برای عبور از چرخۀ انتقام و خشونت دائمی، بر گذشتهها صلوات بفرستند ولی اهل قدرت از آنها نمیآموزند.
از سخنگوی قوۀ قضائیه میپرسم: در طول 44 سال گذشته همکاران و اسلاف وی در دستگاه قضایی، چند بار همین حرف وی را تکرار کردهاند؟ پس از هر ناآرامی اجتماعی، مقامهای قضایی، نخستین سخنشان "برخورد بدون مسامحه و با قاطعیت و صلابت کامل با مسببان" بوده و در پی آن احکام شدید و غلیظی هم علیه بازداشت شدگان صادر شده است. مسئولان کشور یک بار هم که شده از خود بپرسند که همۀ این احکام، چه اثری بر پیشگیری از تکرار ناآرامیها داشته است جز اینکه دوباره بخشی از مردم را به خشم آورده و آنان را مترصد ناآرامی دیگری در آینده کرده است؟
تا کی تا کجا باید این چرخه ادامه یابد و زندگی را در کام این ملت رنجکشیده تلختر از زهر کند؟
یک بار هم که شده تدبیر به خرج دهید و با بررسی منصفانۀ عوامل و ریشههای بازتولید این نوع ناآرامیها، روشهای حکمرانی خود را تغییر دهید و حلقههای چرخۀ خشونت را از هم باز کنید. اگر گام مشخص و آشکاری در این جهت بردارید همین مردم معترض، خود مانع هر نوع اخلال امنیتی در این کشور از آن سوی مرزها خواهند شد.
پس این چرخه را قطع کنید. چرخۀ خشونت در این کشور اگر همچنان بچرخد، تمامیت موجودیت ما را در زیر زبانههای بیرحم خود له خواهد کرد. این جمله فقط خطاب به حکومت نیست خطاب به همۀ کسانی است که در صحنۀ سیاست و اجتماع ایران نقشی برای خود قائلاند. اگر به هوش نباشیم، دروازههای دوزخ به روی کشورمان گشوده خواهد شد!
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض_اجتماعی
#مهسا_امینی
#سخنگوی_قوه_قضائیه
#چرخه_خشونت
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
سیاست عرصۀ تدبیر و سنجش و عقلانیت است؛ ما اما آن را به صحنۀ زورآزمایی کلامی و فیزیکی در آوردهایم.
در طول تاریخ دویست سالهمان هیچ مشکل و بحرانی از سوی حکومتها و همینطور مخالفانشان از راه تدبیر حل نشده است. هر چه بوده تلاش برای غلبه بر دیگری از راه زور بوده است.
ما در سیاست، استعداد و توان "گذشت" را به کلی از دست دادهایم. ورد زبانِ اجدادمان " صلوات بر گذشتهها" برای فصل خصومت و آغازی دوباره بوده است، ولی این سنت هیچ اثری در بازی قدرت این مملکت نداشته است.
همه مدعی کوشش برای نجات کشور و آسایش مردم خود هستیم، اما قربانی اصلی برانگیختگی عاطفی و احساسی ما و تبدیل آن به زورآزماییهای سیاسی، کشور و مردم ما بودهاند.
در پی جان باختن زندهیاد مهسا امینی در مقرّ گشت ارشاد، اعتراضی از سر همدردی و برای نشان دادن اهمیت جان یک انسان بیگناه صورت گرفت، اما پیامد تأسفبار آن تا کنون، دهها مادر ایرانی دیگر را هم داغدار فرزندان خود کرده است.
اینک سخنگوی قوۀ قضائیه میگوید: "مردم مطالبه دارند که بدون هیچگونه مسامحه و با قاطعیت و صلابت کامل با مسببین اصلی این آشوبها و آشوبطلبان وابسته به دشمن برخورد نمایئم."
از وی باید پرسید کدام "مردم" چنین مطالبهای دارند؟ چرا بخشی از قشر حامی خودتان را "مردم" مینامید؟
مردمی که در کوچه و خیابان میتوان نظر آنها را جویا شد، هیچکدام با انتقامجویی و تداوم "چرخۀ خشونت" در بین ایرانیان موافق نیستند. آنها از اجدادشان آموختهاند که برای عبور از چرخۀ انتقام و خشونت دائمی، بر گذشتهها صلوات بفرستند ولی اهل قدرت از آنها نمیآموزند.
از سخنگوی قوۀ قضائیه میپرسم: در طول 44 سال گذشته همکاران و اسلاف وی در دستگاه قضایی، چند بار همین حرف وی را تکرار کردهاند؟ پس از هر ناآرامی اجتماعی، مقامهای قضایی، نخستین سخنشان "برخورد بدون مسامحه و با قاطعیت و صلابت کامل با مسببان" بوده و در پی آن احکام شدید و غلیظی هم علیه بازداشت شدگان صادر شده است. مسئولان کشور یک بار هم که شده از خود بپرسند که همۀ این احکام، چه اثری بر پیشگیری از تکرار ناآرامیها داشته است جز اینکه دوباره بخشی از مردم را به خشم آورده و آنان را مترصد ناآرامی دیگری در آینده کرده است؟
تا کی تا کجا باید این چرخه ادامه یابد و زندگی را در کام این ملت رنجکشیده تلختر از زهر کند؟
یک بار هم که شده تدبیر به خرج دهید و با بررسی منصفانۀ عوامل و ریشههای بازتولید این نوع ناآرامیها، روشهای حکمرانی خود را تغییر دهید و حلقههای چرخۀ خشونت را از هم باز کنید. اگر گام مشخص و آشکاری در این جهت بردارید همین مردم معترض، خود مانع هر نوع اخلال امنیتی در این کشور از آن سوی مرزها خواهند شد.
پس این چرخه را قطع کنید. چرخۀ خشونت در این کشور اگر همچنان بچرخد، تمامیت موجودیت ما را در زیر زبانههای بیرحم خود له خواهد کرد. این جمله فقط خطاب به حکومت نیست خطاب به همۀ کسانی است که در صحنۀ سیاست و اجتماع ایران نقشی برای خود قائلاند. اگر به هوش نباشیم، دروازههای دوزخ به روی کشورمان گشوده خواهد شد!
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض_اجتماعی
#مهسا_امینی
#سخنگوی_قوه_قضائیه
#چرخه_خشونت
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
جهان غرب و جمهوری اسلامی
اینکه درست در بحبوحۀ اعتراضهای خیابانی در ایران، آمریکا و متحدان اروپاییاش علامتهای آشکاری از تمایل خود به ادامۀ تعامل و معامله با جمهوری اسلامی ارسال میکنند، تا اندازهای متأثر از نوع رفتار برخی گروههای اصطلاحاً اپوزیسیونِ خارج از کشور است.
آمریکا و اروپا در کنار اظهارنظرهای رسانهای خود، قطعاً برآوردهای مشخصی هم از وضعیت ایران در پشت پرده دارند و بر اساس همان برآوردها نیز سیاست عملی خود را تنظیم میکنند.
آنها وقتی مشاهده میکنند که عدهای به نام اپوزیسیون جز دشنامگویی هنری ندارند و حتی حضور گزارشگر بی بی سی را هم در فاصلهای دور از محل تجمع خود تحمل نمیکنند و با فحاشی و اهانت او را به برخورد فیزیکی تهدید میکنند، با خود میگویند خب، با وجود افرادی با این سطح از مدنیت و فرهنگ، قرار است با "تغییر رژیم" در ایران چه نوع نظمی مستقر شود که ما خود را درگیر هزینههای آن کنیم؟
این اتفاق در سوریه هم رخ داد. کشورهای غربی جز برخی لفاظیهای تند و تیز و تحرکات محدود برای حفظ منافع درازمدت و استراتژیک خود، اقدام مؤثری علیه نظام بشار اسد نکردند، زیرا کمترین اطمینانی به استقرار حداقلی از نظم و ثبات پس از فروپاشی دولت او در سوریه نداشتند.
به خلاف برخی تحلیلهای توطئهنگرانه، مهمترین دغدغۀ جهان غرب، کنترلِ بیثباتیهای مهار دررفته، در بخشهای حساس جهان از جمله خاورمیانه است. هر سناریویی که وضع را از کنترل خارج کند و آنها را به دخالت پرهزینه برای استقرار نظم در کشوری وادار سازد، تا اطلاع ثانوی از دستور کارشان خارج شده است. افغانستان نمونۀ روشن این دستور کار تازه است.
بنابراین، مدعیان اپوزیسیونی که از یک سو نهایت بیتحملی را نسبت به غیرِ خود به نمایش میگذارند و از سوی دیگر مطلقاً التفات و دغدغهای نسبت به پیامدهای بیثبات ساز توصیههای ضد امنیتی خود از قبیلِ "ضرورت مسلح شدن معترضان" ندارند، محال است کمترین انگیزهای در کشورهای غربی برای حمایت از "تغییر رژیم" در ایران پدید آورند.
غربیها البته در کشاکش خود با جمهوری اسلامی خواهان اعمال فشارهای مختلفی علیه آن هستند اما نه در سطحی که از هم بپاشد و جهنمی از هرج و مرج از خود به ارث بگذارد.
متأسفانه بسیاری از چهرههای اصطلاحاً اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور نه فقط نسبت به شرایط داخلی ایران بلکه نسبت به نظم و نظام جهانی نیز دچار توهم شدهاند و بر اساس همین توهمزدگی نیز دستورالعملهای رنگارنگ از راه دور صادر میکنند.
به نظرم تا جهان غرب نسبت به کنترلِ مؤثر پیامدهای امنیتی "تغییر رژیم" در ایران و ثبات و انضباط نظامِ جایگزین آن کاملاً مطمئن نشود، محال است سیاست تغییر رژیم در ایران را عملاً در دستور کار خود قرار دهد. تحقق این دو شرط هم در آیندهای قابل پیشبینی بسیار دشوار به نظر میرسد بخصوص اینکه مدعیان جایگزینی اصلاً فهمی از مقولات بنیادی نظام بینالملل ندارند.
در دوران جرج بوش پسر شاید رهبران آمریکا به تغییر رژیم در ایران اندیشیده باشند، اما آن دوران بخصوص پس از تجربۀ عراق و افغانستان برای ایالات متحده به سر آمده است.
این نکات البته نباید رهبران جمهوری اسلامی را نسبت به وضعیت موجود در ایران اغفال کند. جامعۀ ایرانی مطالبات و نیازهای بنیادی و عاجلی دارد که اگر حکومت در جهت رفع سریع آنها، سیاستهایش را متحول و کارآمد نکند، ناآرامی و بیثباتی دورهای و مزمن، به صورت امری گریزناپذیر در خواهد آمد و تمام فرصتها و امکانات کشور را تا حد رسیدن به قعر بدبختی و فلاکت از بین خواهد برد.
بنابراین، انتظار بخشی از نیروی اصطلاحاً اپوزیسیون از غرب برای حمایت عملی آن از سیاست "تغییر رژیم" در ایران در شرایط کنونی، همانقدر خیال و افسانه است که تصورِ ایجاد ثبات و نظم سیاسی لازم در کشور با تداوم برخی سیاستها و عملکردهای بیثباتزای جاری در جمهوری اسلامی.
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض_اجتماعی
#سیاست_غرب
#تغییر_رژیم
#اپوزیسیون
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
اینکه درست در بحبوحۀ اعتراضهای خیابانی در ایران، آمریکا و متحدان اروپاییاش علامتهای آشکاری از تمایل خود به ادامۀ تعامل و معامله با جمهوری اسلامی ارسال میکنند، تا اندازهای متأثر از نوع رفتار برخی گروههای اصطلاحاً اپوزیسیونِ خارج از کشور است.
آمریکا و اروپا در کنار اظهارنظرهای رسانهای خود، قطعاً برآوردهای مشخصی هم از وضعیت ایران در پشت پرده دارند و بر اساس همان برآوردها نیز سیاست عملی خود را تنظیم میکنند.
آنها وقتی مشاهده میکنند که عدهای به نام اپوزیسیون جز دشنامگویی هنری ندارند و حتی حضور گزارشگر بی بی سی را هم در فاصلهای دور از محل تجمع خود تحمل نمیکنند و با فحاشی و اهانت او را به برخورد فیزیکی تهدید میکنند، با خود میگویند خب، با وجود افرادی با این سطح از مدنیت و فرهنگ، قرار است با "تغییر رژیم" در ایران چه نوع نظمی مستقر شود که ما خود را درگیر هزینههای آن کنیم؟
این اتفاق در سوریه هم رخ داد. کشورهای غربی جز برخی لفاظیهای تند و تیز و تحرکات محدود برای حفظ منافع درازمدت و استراتژیک خود، اقدام مؤثری علیه نظام بشار اسد نکردند، زیرا کمترین اطمینانی به استقرار حداقلی از نظم و ثبات پس از فروپاشی دولت او در سوریه نداشتند.
به خلاف برخی تحلیلهای توطئهنگرانه، مهمترین دغدغۀ جهان غرب، کنترلِ بیثباتیهای مهار دررفته، در بخشهای حساس جهان از جمله خاورمیانه است. هر سناریویی که وضع را از کنترل خارج کند و آنها را به دخالت پرهزینه برای استقرار نظم در کشوری وادار سازد، تا اطلاع ثانوی از دستور کارشان خارج شده است. افغانستان نمونۀ روشن این دستور کار تازه است.
بنابراین، مدعیان اپوزیسیونی که از یک سو نهایت بیتحملی را نسبت به غیرِ خود به نمایش میگذارند و از سوی دیگر مطلقاً التفات و دغدغهای نسبت به پیامدهای بیثبات ساز توصیههای ضد امنیتی خود از قبیلِ "ضرورت مسلح شدن معترضان" ندارند، محال است کمترین انگیزهای در کشورهای غربی برای حمایت از "تغییر رژیم" در ایران پدید آورند.
غربیها البته در کشاکش خود با جمهوری اسلامی خواهان اعمال فشارهای مختلفی علیه آن هستند اما نه در سطحی که از هم بپاشد و جهنمی از هرج و مرج از خود به ارث بگذارد.
متأسفانه بسیاری از چهرههای اصطلاحاً اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور نه فقط نسبت به شرایط داخلی ایران بلکه نسبت به نظم و نظام جهانی نیز دچار توهم شدهاند و بر اساس همین توهمزدگی نیز دستورالعملهای رنگارنگ از راه دور صادر میکنند.
به نظرم تا جهان غرب نسبت به کنترلِ مؤثر پیامدهای امنیتی "تغییر رژیم" در ایران و ثبات و انضباط نظامِ جایگزین آن کاملاً مطمئن نشود، محال است سیاست تغییر رژیم در ایران را عملاً در دستور کار خود قرار دهد. تحقق این دو شرط هم در آیندهای قابل پیشبینی بسیار دشوار به نظر میرسد بخصوص اینکه مدعیان جایگزینی اصلاً فهمی از مقولات بنیادی نظام بینالملل ندارند.
در دوران جرج بوش پسر شاید رهبران آمریکا به تغییر رژیم در ایران اندیشیده باشند، اما آن دوران بخصوص پس از تجربۀ عراق و افغانستان برای ایالات متحده به سر آمده است.
این نکات البته نباید رهبران جمهوری اسلامی را نسبت به وضعیت موجود در ایران اغفال کند. جامعۀ ایرانی مطالبات و نیازهای بنیادی و عاجلی دارد که اگر حکومت در جهت رفع سریع آنها، سیاستهایش را متحول و کارآمد نکند، ناآرامی و بیثباتی دورهای و مزمن، به صورت امری گریزناپذیر در خواهد آمد و تمام فرصتها و امکانات کشور را تا حد رسیدن به قعر بدبختی و فلاکت از بین خواهد برد.
بنابراین، انتظار بخشی از نیروی اصطلاحاً اپوزیسیون از غرب برای حمایت عملی آن از سیاست "تغییر رژیم" در ایران در شرایط کنونی، همانقدر خیال و افسانه است که تصورِ ایجاد ثبات و نظم سیاسی لازم در کشور با تداوم برخی سیاستها و عملکردهای بیثباتزای جاری در جمهوری اسلامی.
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض_اجتماعی
#سیاست_غرب
#تغییر_رژیم
#اپوزیسیون
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh