فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.8K subscribers
10.9K photos
3.44K videos
520 files
29.6K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
پارادوکس «جمهوری» و «اسلام»؛ به مناسبت روز رفراندوم جمهوری اسلامی
اخیرا به مناسبتی این پرسش از من شد که «چرا انقلاب اسلامی ایران به اهداف خود نرسید و نتوانست وعده هایی که داده بود را عملی کند؟ اسلام گرایان در کجا مسیر را اشتباه کردند؟» و من پاسخ زیر را نوشتم که اکنون به مناسبت در اینجا منتشر می شود:
پرسش مهمی است و پاسخ درخور می طلبد اما در اینجا به چند نکته به اجمال اشاره می کنم:
یکم. گفتنی است که در آغاز انقلاب ایران دارای پسوند «اسلامی» نبود. حتی زمانی که در اواخر شعار «حکومت اسلامی» و بعد «جمهوری اسلامی» مطرح شد، هنوز عنوان انقلاب اسلامی مطرح نبود و حداقل عمومیت و رسمیت نداشت. فکر می کنم پس از ورود آیت الله خمینی به ایران پسوند اسلامی به انقلاب پیوند خورد تا راه به قدرت رسیدن علما و انقلابیون و انحصار اقتدار در صنفی خاص همواره شود.
دوم. تقریبا تمامی انقلاب های معاصر (از انقلاب فرانسه گرفته تا بلشویسم شوروی) نه تنها به اهداف اعلام شده نرسیدند بلکه جز تغییر خونین رژیم کهن در اغلب موارد شکست خورده و بر عکس وعده ها عمل شد. در انقلاب فرانسه در همان روزهایی که بیانیه حقوق بشر به دست انقلابیون نوشته می شد، گیوتین بسیار فعال بود و در خیابان شانزلیزه (میدان کنکورد) سرها بود که از تن جدا می شد.
سوم. حداقل از نظر من انقلاب ایران، به هر دلیل، نه تنها به اهداف اصلی خود (اهدافی که در سخنان رهبر انقلاب به ویژه در پاریس و بعدتر بخش هایی از آن در اصول مختلف قانون اساسی ایران به ویژه در فصل سوم آن) نرسیده بلکه تا این لحظه غالبا دچار وارونگی شده و نقیض وعده هایی چون استقرار جمهوری ای مانند جمهوری فرانسه (وعده ای که خمینی در پاریس اعلام کرد) عمل شده و حتی روایت سنتی «حکومت عدل علی» نیز به کلی از یادها رفته است. در انقلاب شعار خیابانی این بود: «نظام شاهنشاهی سرچشمه فساد است / حکومت اسلامی مظهر عدل و داد است» ولی امروز حتی به گفته آیت الله منتظری در بیست سال قبل، نه از حکومت اسلامی موعود نشانی هست و نه از جمهوری و نه طبعا از اسلامیت اثری. اما نکته آن است که شکست انقلاب و ناکامی آن حداقل تا اینجای کار، به علل و عوامل داخلی و خارجی و نظری و عملی پیچیده ای باز می گردد و در واقع مسئولیت آن فقط بر گردن روحانیون و حاکمان و مذهبی ها نیست بلکه تمامی جریان های درگیر انقلاب هریک به تناسب و به نوعی مسئول این ناکامی هستند.
چهارم. اما مهم ترین نکته آن است که عموم انقلابیون مسلمان (از جمله من) در آن زمان البته تحت تأثیر آموزه های پیشکسوتانی چون بازرگان و شریعتی و حتی مطهری و در سطوحی خمینی می پنداشتند که با خوانشی از اسلام و متون و منابع اسلامی می توان با جهان مدرن و مؤلفه های آن از جمله آزادی و عدالت و رفاه و توسعه همه جانبه به سود فرد و جامعه در قالب جمهوریت نظام سیاسی سازگار و همراه شد؛ به گونه ای که هم دین و زیست اخلاقی در جایگاه و منزلت و نقش آفرینی خود قرار بگیرد و هم انسان ایرانی در پناه آزادی و امنیت و عدالت سازگار با دین جایگاه مناسب و شایسته تری پیدا کند. اما با گذشته زمان (حداقل برای من) روشن شده است که، افزون بر بدعملی مدیران نظام جدید، عنوان ترکیبی «جمهوری اسلامی» ناساز است و نمی توان با هر خوانشی از اسلام، اسلامیت را قید و یا صفت نهاد قدرت سیاسی یا دولت و حکومت قرار داد. زیرا اسلامیت به عنوان قید الزاماتی دارد و آن الزامات نظام سیاسی و ساخار حقوقی و حقیقی را دچار تناقضات بنیادین می کند و در فرجام کار کارآمدی را از نظام حکومتی می گیرد. فکر می کنم اگر انقلابیون مسلمان در سال انقلاب به این درک و تشخیص رسیده بودند، هرگز به جمهوری اسلامی آن هم با قید نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد (سخنی که خمینی گفت و بر آن اصرار می ورزید) رأی نمی دادند. جمع بندی من آن است که مشکل اصلی پیش از آن که در ساختار حقیقی جمهوری اسلامی باشد، در ساختار حقوقی آن است.
پنجشنبه 12 فروردین 400
#یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی
به کدام غم باید گریست؟
راستی به کدام غم باید گریست؟ این روزها در دو نقطه جهان دو حادثه خونین و آزار دهنده و در واقعه دو فاجعه رخ داده است. هر یک در جای خود نشانه ای است از وحشی گری برخی افراد یا گروه ها و یا دولت های جبار در یک سو و بی پناهی سخت دل آزار و نومیدکننده مردمانی بی پناه در سوی دیگر.
در افغانستان. گروهی سفاک و وحشی و ضد بشر و آشتی ناپذیر با هرچه سلامت است و شرافت و انسانیت و اخلاق و دیانت از کوردلی مدرسه ای دخترانه را در جایی در کابل به خاک و خون کشیده است و نوباوگانی خردسال و احیانا نوجوان را در یک لحظه به خون کشیده و قطعات بدنشان را در گوشه ای و بر دیواری و بر تنه درختی آویخته است. اینان با چه منطقی چنین کرده و می کنند؟ با زن مخالف اند؟ با دانش دشمن اند؟ با شیعه دشمنی دارند؟ نه، به گمانم اینان کوردلانی هستند که با انسانیت دشمن اند و گرنه چگونه و با چه منطق و استدلالی دست به چنین اعمال وحشیانه ای می زنند؟ چه می گویم، مگر این کوردلان اهل استدلال و منطق اند؟ به هرحال این گونه وحشی گری ها در این سالها در افغانستان و سوریه و عراق و جاهای دیگر کم نبوده است.
در فلسطین اشغالی. بیش از هفتاد سال است که رژیمی اشغالگر سرزمین مردمی بی پناه را به زور و توطئه اشغال کرده و در نهایت با نقض مکرر قطعنامه های سازمان ملل و اطلاعیه های نهادهای حقوق بشری حتی در خود اسرائیل هم قواعد بین المللی را به سخره گرفته و هم عدالت را آشکارا نقض کرده و هم به اشغالگری و زورگویی خود ادامه می دهد و هم در هر زمانی که لازم بداند با مشت های آهنین معترضان فلسطینی را سرکوب کرده و به خاک و خون می کشد. اگر این گونه اعمال وحشیانه دولت های مختلف اسرائیل از آغاز تا کنون در یک جا جمع شود، «دایره المعارف فاجعه» چند جلدی خواهد شد.
در این روزها نیز شاهد صحنه ای دیگر از این گونه اعمال قلدر مآبانه و وحشیانه در بیت المقدس هستیم. در یک سو حداکثر چند راکت و موشک پرتاب می شود و در سوی دیگر یک ارتش تا بن داندان مسلح است و مجهز به انواع ابزارهای دفاعی در یک سو (مانند گنبد آهنین) و مجهز با انواع ابزارهای سرکوب و نابودی گسترده مخالفان و مردمان بی دفاع و مال باخته و زمین باخته و ویرانی های پیاپی از سوی دیگر و کشتار زنان و مردان و کودکان بی پناه.
اما شگفت این که جهان در برابر این فاجعه ها یا ساکت است و یا با انتشار چند بیانیه بسنده می کند و صد البته برخی دولت های قدرتمند جهان با رهبری قاطع دولت آمریکا نیز عملا و رسما حامی اسرائیل بوده و در عمل دستشان به خون این بی پناهان و بی گناهان آلوده است. راستی آیا عدالت مرده است؟ آیا وجدان های بشری به کلی یخ زده و منجمد شده است؟ آیا دیگر باید از تحقق اندک عدالت و انصاف به ویژه در دولت های به اصطلاح دموکرات و حقوق بشری جهان آزاد نیز باید ناامید بود؟
راستی به کدام غم باید گریست؟ برای مرگ دخترکان قطعه قطعه شده و ماتم پدران و مادران داغدیده در بیت المقدس و غزه و در کابل؟ برای غم انجماد وجدان ها و بی اعتباری قانون و عدالت در جهان؟ و شاید هم برای بی ارزش شدن دموکراسی و حقوق بشر باید گریست؟
سه شنبه 21 اردیبهشت 400 #یوسفی_اشکوری #اجتماعی_سیاسی
✔️سیاوش، سیاوش های معصوم دیار ما

داستان #سیاوش در شاهنامه یکی از دردناک ترین و درعین حال زیباترین داستان هاست. عده زیادی در مورد سیاوش و پاکدامنی اش نوشته اند اما زیباترین و نکته بینانه ترین مطلبی که دراین خصوص نوشته شده به قلم دکتر "غلامحسین یوسفی" در کتاب"یادنامه #فردوسی "(مشتمل بر ۱۱ مقاله و چکامه ازانتشارات مفاخر ملی به مناسبت تجدید ساختمان آرامگاه فردوسی آبان ۱۳۴۹) است.

مقاله با عنوان"چهره ای معصوم در شاهنامه"همانند سایر مقاله ها شرحی از مصایبی است که بر جوانی پاک نهاد به نام سیاوش رفته است اما یک نکته در این مقاله وجود دارد که گویی روایت آشنای شاهنامه از سیاوش هایی که وجدان پاکشان بلای جان شان می شود و سخن و کردارشان نه از سر شفقت که با شائبه ای دیگر فهم می شود و حلقه بلا چنان برآنان تنگ می گیرد که آنان را به ترک وطن وا می دارد.
مرحوم یوسفی ابتدا شرح می دهد که سیاوش چطور خود را در برابر انواع خطرات و بد اندیشی ها تنها و بی دفاع می بیند و سپس توضیح می دهد که او چگونه با آن همه فضیلت و وطن پرستی ناگزیر به ترک وطن می شود و به ناگزیر به توران پناه می برد، اما زاویه دید خاصی در نوشته ایشان وجود دارد که در کمتر نوشته ای دیده ام:

"ممکن است برای ما این اندیشه دست دهد که چرا سیاوش، ایران را پشت سر نهاد و به مرز و بوم دشمن رهسپار شد ولی اگر در نظر بگیریم که هر راه دیگری که برمی گزید او را به پیمان شکنی و ناجوانمردی و بی آبرویی مشهور می کرد، نتیجه می گیریم که کاردیگری نمی توانست کرد ...به علاوه سیاوش در نظر نداشت درتوران بماند و پس از آن نیز یک دم از وطن غافل نبود. حتا در آخرین نامه خود به پدر(کاووس) با آنکه از او گله ها دارد و یکایک آن را برمی شمرد باز جوانمردانه شادکامی آنان را آرزو می کند. از مرز که بیرون می رود چشمش اشکبار است. در توران همآره به یاد ایران و خاطرات زابلستان و روزگار مصاحبت با رستم است...اما به افراسیاب اعتماد می کند و حرمت میزبان را نگاه می دارد و مرام جوانمردی را آنچنان پاس می دارد که در مسابقه گوی بازی میان ایرانیان و تورانیان- چون از مکر تورانیان آگاه می شود- در حضور افراسیاب به ایرانیان توصیه می کند که بر پیروزی اصرار نورزند تا ناخرسندی و گزند تورانیان را به جان نخرند اما شگفت آنکه دوران شادمانی بسیار کوتاه سیاوش در زندگی همان ایامی است که د رغربت توران می گذراند و چه تلخ که درنهایت ، غربت هم بر او جفا می کند و مصیبت دامنش را می گیرد و تیغ حاسدان گلویش را می برد. این است که فردوسی با حیرت از پاداش تلخ روزگار به پاکدامنی و مروت می سراید:

چپ و راست هر سو بتابم همنی
سو پای گیتی نیابم همی
یکی بد کند، نیک پیش آیدش!
جهان بنده و بخت خویش آیدش
یکی جز به نیکی زمین نسپرد
همی از نژندی فرو پژمرد

مرحوم یوسفی می نویسد:" راست است که رفتار و سخنان سیاوش بیشتر غم انگیز است تا حماسی، از آن جمله بی تابی او در مرگ مادر(روایت مظلومانه مادر او هم خواندنی است)، یا وقتی از کشته شدن خود درغربت سخن می گوید و با فرنگیس دردل میکند، طرز گرفتار شدنش به دست افراسیاب و پالهنگ بر گردن نهادن و پیاده کشاندنش، و نیز صحنه کشتن و سربریدنش همگی غم انگیز و معصومانه است و عجیب که در نهایت هم اوست که به خواب پیران می آید و از روزی نوآیین و جشنی نو خبر می دهد"...

دلنشین ترین فراز این مقاله اما این نتیجه گیری و قضاوت منصفانه است:

فریب خوردن سیاوش از گرسیوز(برادر پادشاه توران یعنی همان جایی که سیاوش به آنجا پناهنده شد) با همه فرزانگی سیاوش از لحظاتی حکایت می کند که خرد بیدار او خفته است اما درمصیبتی چنین هولناک و مشکلاتی بدین بزرگی که نام و آبرو و وجدان انسانی را گرفتار می کند و حتا به حیثیت یک ملت گره می خورد، گاه دست اندیشه بسته است و پای
تدبیر شکسته.

✔️امروز روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم #فردوسی است
#شاهنامه #یوسفی #سیاوش #ادبیات
Telegram.me/sahandiranmehr
❇️فصلنامه "نقد دینی" نخستین نشریه فارسی‌زبانِ‌ این حوزه، در خارج از کشور است که به دین، نقد دینی و ضرورت بازسازی اندیشه دینداران می‌پردازد و تازه‌های صاحب‌نظران را در نقاط مختلف جهان، به ویژه در بستر اسلام و ایران، در جامه‌ای تازه عرضه می‌کند. این نشریه در پایان هر فصل منتشر می‌شود و در هر شماره، پرونده‌ای را به موضوعی خاص اختصاص می‌دهد.

✍🏻حسن یوسفی اشکوری، مدیر مسئول این فصلنامه است و در کنار او محمد جواد اکبرین (سردبیر)، رضا علیجانی و حسن فرشتیان هدایت و انتشار آن را بر عهده دارند.

📌برای خوانش آخرین شماره این نشریه گزینه PDF و جهت دسترسی به شماره‌های قبل منتشر شده فصلنامه گزینه آرشیو را لمس‌ نمایید.


#یوسفی_اشکوری
#فصلنامه_نقد_دینی
#سپاس_نیوز

@Sepas_news
NAQDDINFINAL6.pdf
2.3 MB
📎نسخه PDF ششمین شماره فصلنامه نقد دینی
 «ویژه چهلمین روز درگذشت استاد حکیمی»

🔹با آثاری از:
رضا بهشتی‌معز، زینت جمالی‌نسب، سارا رضائیه، محمد سروش محلاتی، حسن فرشتیان، علی طهماسبی، محمد مهدی مجاهدی و حسن یوسفی اشکوری

ـــــــــــــــــــــــ
#یوسفی_اشکوری
#محمدجواد_اکبرین
#فصلنامه_نقد_دینی
#سپاس_نیوز
@Sepas_news
چرا یک نسل دو بار انقلاب نمی کند؟
حسن یوسفی اشکوری
حداقل چند دهه است که می شنوم و می خوانم که یک نسل دو بار انقلاب نمی کند. هرچند در گذشته نیز در این باب کم و بیش اندیشیده بودم ولی این روزها، که بار دیگر پرشمارانی جنبش جاری کنونی ایران را «انقلاب» تعبیر می کنند، بیش از پیش وادارم کرد که روی این جمله بیشتر فکر کنم و جدی تر بیندیشم که چرا به راستی یک نسل دو بار انقلاب نمی کند؟ راز و رمز آن چیست؟
از همین آغاز بگویم که تا این لحظه پاسخی قاطع و روشن برای این پرسش ستبر نیافته ام ولی در این روزهای پر امید و در عین حال سرشار از انواع نگرانی ها به نکته ای توجه کرده ام که تا کنون بر من چندان مکشوف نبوده است. همین جا بگویم که تاکنون تردید داشته ام دریافت خودم را با مخاطبان در میان بگذارم یا نه چرا که ممکن است شماری آن را ناشی از محافظه کاری و توجیه بی عملی بدانند و کسانی هم آن را موجب ناامیدی و ایجاد یأس در جوانان پرشور و فداکار وطن در خیابان تفسیر کنند. در هرحال از آنجا که می بینم در این روزها نگرانی هایی که خواهم گفت، گاه از نسل من نیز ابراز می شود، ناگزیر فکر کردم دیدگاهم را با شما در میان بگذارم. بدان امید که برای جوانان عزیز و نسل دلبسته انقلاب کنونی در وطن مفید باشد.
در اینجا مجال تحلیل و تفسیر حتی وافی به مقصود نیست ولی به اجمال می گویم:
به گمانم پاسخ این پرسش که چرا یک نسل دو بار انقلاب نمی کند؟ این است که انقلابیون صادق در عمل می بینند که انقلاب محبوب و مطلوبشان به هر دلیل به نتایج مطلوب نرسیده و حتی اوضاع بدتر هم شده و حتی بالاتر برخی از دستاوردهای پیشین را هم از دست داده اند. در پاسخ به چرایی این تغییر احوال و تصدیق به این تغییر احوال، در آغاز چنین تعلیل می شود که رهبران انقلاب خیانت کرده و یا فرصت طلبان انقلابی نما انقلاب مردم را دزدیده اند و یا به دلیل جهالت ها و سودطلبی ها و عوامل دیگر مسیر را به انحراف کشانده اند. اما در تداوم این تجربه و دریافت آگاهی های بیشتر، در می یابند که اصولا سرنوشت تمامی انقلاب های مردمی و بر آمده از جنبش های صادقانه خیابانی و عمومی معاصر کم و بیش چنین فرجامی یافته اند. از این مجموعه تجارب ناگزیر به این تحلیل می رسند که اصولا انقلاب به معنای تغییرات رادیکال و زیر و زبر کننده از طریق برانداختن رژیم هرچند فاسد و ظالم حاکم، حداقل تا زمانی که تغییرات فرهنگی مهم در اعماق جامعه و مردم رخ ندهد، کاری عبث خواهد و احتمالا تغییرات در حد جا به جایی طبقات و افراد خواهد بود. با توجه به این ملاحظات است که این تحلیل مقبولیت پیدا می کند که انقلاب اصلا مضر و مخرب و حداقل بسیار گران و پر هزینه است و به هر قیمت که شده باید از آن گریخت. در چنین روندی است که عموم انقلابیون صادق (البته جز کسانی که به هر دلیل میراث خوار انقلاب می شوند و به نام و نان می رسند)، از افعال و انقلابی پیشین خود نادم شده و می شوند «انقلابی شرمنده».
یکی از زمینه هایی که چنین نتیجه ای به بار می آورد، ملامت نسل پس از انقلاب است که پیوسته پدران انقلابی خود را سرزنش می کنند که: چرا انقلاب کردید؟ چرا در هرحال رژیمی که حداقل از جهاتی مفیدتر می نمود را ساقط کرده و رژیم بدتری را حاکم کردید؟ آیا خوشی دل تان را زده بود؟
هرچند چنین روندی را نسل انقلاب اخیر مردم ایران طی کرده و تا کنون این نسل نه تنها متهم به اشتباه شده بلکه متهم به خیانت هم شده است ولی واقعیت تلخ تر آن است که متأسفانه سرنوشت دیگر انقلاب هایی که تحت عنوان انقلاب های کلاسیک جهان طبق بندی می شوند، نیز کم و بیش چنین بوده است.
از آنجا که طولانی شد، ناگزیر در قسمت بعد پی می گیرم
#یوسفی_اشکوری @MostafaTajzadeh
جمهوری اسلامی در دوراهی سرنوشت

از سالیانی پیش بر این عقیده بوده ام (و گاهی هم گفته و نوشته ام) که جمهوری اسلامی حداقل در قالب ساختار حقوقی و حقیقی اش در جغرافیای سیاسی جهان معاصر ماندگار نخواهد بود. از این رو دیر یا زود قالب تهی خواهد کرد. هرچند به گمانم فضای شورشی جاری در مرحله ای نیست که جمهوری اسلامی به زودی قالب تهی کند. با این حال چنین پیداست که شاید «شب قدر» جمهوری اسلامی نزدیکتر از آن است که می پنداشتیم. شاید عمری باشد تا آن شب قدر را ببینیم.
در این روزها بارها به یاد سخنان زنده یاد مهندس بازرگان افتادم که در فروردین ماه سال 57 (یعنی کمتر از یک سال پیش از سقوط سلطنت پهلوی و پیروزی انقلاب) در مصاحبه ای سخنی به این مضمون گفت که وضعیت به گونه ای شده است که شاه و مردم با هم جمع نمی شوند و ناگزیر باید یکی برود و روشن است که مردم یا ملت نمی توانند بروند و در نتیجه این پادشاه است که باید صحنه را ترک کند. در تابستان 57 نهضت آزادی ایران همان دیدگاه را روشن تر بازتاب داد و به اطلاع عموم اعم از شاه و مردم رساند. در این بیانیه قاطع پایان جمع شاه و مردم اعلام شده بود. حدود پنج ماه بعد محمدرضا شاه ناگزیر از کشور خارج شد و کشور را به شورای سلطنت و نخست وزیر برکشیده اش شاپور بختیار وانهد شاید بدان امید که پس از ایجاد آرامش به جایگاه قبلی اش بازگردد. اما روند تحولات چنان پرشتاب بود که نه برای نهادهای ظاهرا قانونی ولی از نظر قاطبه ملت نامشروع جایگاهی برای اعمال نقش های محوله مجالی گذاشت و نه برای شخص شاه که دیگر پایگاه و جایگاه سنتی و قانونی اش را از دست داده بود امکان بازگشت بود. از وقتی که او در آبان 57 با چهره ای مفلوک در تلویزیون ظاهر شد و اعلام کرد صدای انقلاب مردم را شنیده و وعده های شیرین داد و کسی باور نکرد، دیگر همه چیز تمام شده بود و سلطنت در طوفان یک انقلاب بزرگ و مردمی فروپاشیده بود.
حال چنین می نماید که جمهوری اسلامی نیز به زودی بر سر دوراهی مشابه قرار خواهد گرفت و در نتیجه باید تصمیم سرنوشت ساز بگیرد. اما آیا آن روز دیر نخواهد بود؟ هرچند تردید دارم که اکنون نیز زمانی برای ایجاد تغییر ساختاری و بنیادین در نظام حکمرانی باقی مانده باشد ولی اگر به واقع مجالی باشد، مقامات جمهوری اسلامی باید تصمیم بگیرند. زیرا چنین می نماید که دیگر جمع ولایت فقیه و ولی فقیه موجود با خواسته ها و مطالبات ایرانیان در داخل و خارج از کشور در تعارض افتاده و این دو «در اقلیمی نگنجند». بخش بزرگی از جامعه سخن خود را گفته است حال توپ در زمین حکومت است.
در این میان بیش از همه مسئولیت بر دوش رهبر نظام است. زیرا شخص ایشان با دارا بودن اختیارات مطلق ذیل عنوان «ولایت مطلقه فقیه» بدون کمترین پاسخگویی، در این سی و چهار سال مانع بزرگ هر نوع تغییرات مثبت و بهبودسازی در کشور بوده و اکنون نیز با سرسختی شگفتی بر تداوم همان سنت دیرین اصرار دارد. حداقل اصلاحات دوران خاتمی و حتی دوران روحانی فرصت مناسبی بود که روند تغییرات مفیدی آغاز شود ولی آقای خامنه ای تمامی این فرصت ها را از دست داده است. در این زمینه ایشان به هیچ هشداری توجه نکرد. به یاد می آورم که پس از انتخاب مجدد روحانی در سال 96 نامه ای سرگشاده خطاب به ایشان و روحانی به طور مشترک نوشتم که در وب سایت زیتون منتشر شد. در آنجا هشدار دادم که شاید این آخرین بار باشد که مردم نظام انتخاباتی اعتماد کردند قدر بدانید. حال دیگر چه جای گله که مردم در کوی و برزن علیه شخص او شعار می دهند و حتی با کلمات زشت و توهین آمیز از او یاد می کنند؟ مگر انقلابیون عصر پهلوی نیز چنین نکردند؟ باید گفت خودکرده را تدبیر نیست.
آخرین نکته آن است که خیرخواهانه توصیه می کنم تا کاملا دیر نشده و مردم و کشور بیش از این آسیب ندیده اند رهبر جمهوری اسلامی هرچه زودتر تصمیم بگیرد و نشان دهد که کدام گزینه را تیک می زند. راه محمدرضا شاه و صدام حسین و قذافی را؟ و یا راهی که در نهایت نام نیکی از خود به یادگار نهد؟ در آینده نه چندان دور پاسخ روشن خواهد شد.
دوشنبه 9 آبان 1401 #یوسفی_اشکوری @MostafaTajzadeh
در حاشیه انتساب «خدعه» به آیت الله خمینی

اخیرا مستندی به وسیله صدای آمریکا تهیه و منتشر شده است با عنوان «خدعه» که در آن شماری از افراد با سابقه در روند انقلاب ایران حضور دارند و حول شخصیت آیت الله خمینی و کارنامه او سخن گفته اند. عنوان فیلم برگرفته از جمله ای منسوب به اوست. ادعا شده وقتی به خمینی گفته شد چرا در پاریس چیزهایی گفته اید و اکنون خلاف آن می کنید؟ او پاسخ داده است که: «خدعه کردم».
این دعوی سالهاست که مطرح است و چنین می نماید که عموما آن را پذیرفته و از این رو قاطع از آن در گفتارها و نوشتارهای خود استفاده می کنند. اما من که از همان آغاز به دلایلی در آن تردید داشته و دارم، بارها تلاش کردم منبعی معتبر برای این انتساب پیدا کنم، موفق نشدم. اخیرا نیز پس از دیدن و شنیدن برنامه خدعه بار دیگر از دوستان کمک خواستم که اگر منبعی برای آن می شناسند معرفی کنند. اما شنیده های پیشین و اخیر نشان می دهد که این انتساب فقط یک منبع دارد و آن هم روایت مرحوم ابوالحسن بنی صدر نخستین رئیس جمهور ایران است. به تجربه می دانم که اخبار و نقل قول های آن مرحوم غالبا معتبر نبوده و می بایست از طرق دیگر راستی آزمایی شود. حال باید منتظر بود تا سندی معتبر برای این انتساب پیدا شود.
اما داستان خدعه در تاریخ اسلام نیز بی سابقه نیست. شاید نخستین سند مربوط می شود به اوایل خلافت امام علی بن ابی طالب. منابع مختلف (از جمله ابن سعد در الطبقات، جلد 6، ص 334 و سیر اعلام النبلاء ذهبی، جلد 3، ص 354) آورده اند، وقتی که علی تصمیم گرفت معاویه را از امارت شام برکنار کند، عبدالله بن عباس از جمله یارانش بود که با آن مخالفت کرد. وقتی علی این پیشنهاد را نپذیرفت، ابن عباس با استناد به جمله «الحرب خدعه» منسوب به نبی اسلام به علی گفت خدعه کند یعنی حق با شماست ولی معاویه را فریب بده. امام علی برآشفت و با لحن گزنده ای پاسخ داد: «این کار تو و معاویه است، از آن به دورم».
این جمله علی کاملا با سخن دیگر وی در نهج البلاغه (خطبه 41) هماهنگ است که در آنجا آشکارا از هر نوع نیرنگ و حیله و خدعه ای نهی می کند. در «وسائل الشیعه» (جلد 11، ص 51) چند روایت از امام علی و امام صادق در نهی از غدر و فریب نقل شده است. از علی روایت شده که گفت اگر بیزاری ام از فریبکاری نبود، من هوشمندترین عرب بودم. در ادامه همان روایت علی اهل غدر را فاجر و فاجر را کافر دانسته است. در روایتی از امام صادق آمده است «بر مسلمانان روا نیست که فریب دهد و یا به فریبکاری فرمان دهد». اما در همانجا (ص 96) جمله «الحرب خدعه» از قول علی به پیامبر نسبت داده شده که در جنگ خندق گفت. و شگفت این که در ادامه به طور متناقض ادعا شده که علی در صفین، ضمن نقل جمله پیامبر، خود نیز نوعی خدعه به کار برده است. در مورد اسشتهاد علی به روایت الحرب خدعه در صفین از نبی اسلام، نیز بنگرید به: طوسی، تهذیب الاحکام، جلد 6، ص 142.
اما در ارتباط با جمله مشهور «الحرب خدعه»، با چشم پوشی از این که آن را چه کسی گفته، می توان گفت که صرفا در ارتباط با جنگ یعنی اقدامات نظامی خدعه می تواند معنایی مشخص و معقول و مقبولی داشته باشد و گرنه حیله گری و فریب دادن دیگران به عنوان یک اصل اخلاقی هرگز قابل قبول نیست. در جنگها فریب و خدعه بدان معناست که به گونه ای رفتار کنید که دشمن نتواند از استراتژی شما آگاه شود و حتی در صورت لزوم در محاسبات خود دچار اشتباه شود. کاری که در فعالیت های نظامی تمام ارتش ها رایج است و مثلا برخی تسلیحات و یا ابزارها و آلات جنگی را استتار می کنند و یا لباس نظامیان را در جنگلها به رنگ درختان و در صحرا به شکل خاک صحرا در می آورند. به هرحال علی در رفتار فردی و سیاسی اش اهل خدعه و فریب نبود. چنان که نیکلسن می گوید علی: «. . .در کار سیاست ورزیده نبود و برای پیشبردن مقصود خویش به هر وسیله ای چنگ نمی زد و رقبای او، که می دانستند جنگ یعنی حیله و از ارتکاب هیچ جنایتی در راه پیشرفت مقصود دریغ نداشتند، بر او غالب شدند». حسن ابراهیم، ص 328. چهارشنبه 18 خرداد 1401 #یوسفی_اشکوری #اجنماعی_تاریخی