فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.8K subscribers
10.9K photos
3.44K videos
520 files
29.6K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
Forwarded from نشر اطراف
◾️به مناسبت ۸ آبان سالمرگ قیصر امین‌پور

من ۱۳۳۸ به دنیا آمدم. در یکی از شهرهای خوزستان و در همان جا دوره ابتدایی را خواندم، در مدرسه‌ای که دیوار نداشت. از دوره راهنمایی در مدارس دزفول درس خواندم. در این دوره بیشتر دنبال درس و بحث بودم، در همان دوره در مدرسه به کار روزنامه نگاری دیواری و خط و خوش نویسی علاقه داشتم. مخصوصا در نقاشی زیاد کار می کردم، یعنی بیشتر وقتم با نقاشی می‌گذشت در این زمینه بدون اینکه دوره‌ای یا کلاسی را بگذرانم، پیشرفت خوبی داشتم. در آینده خودم را در خیال یک نقاش می‌دیدم. تصور نمی‌کردم وارد شعر بشوم.
در دوره سوم، چهارم نظری بود که به فعالیت نوشتاری کشیده شدم و شعر کودکانه می‌گفتم. عمویی داشتم که نوحه می‌نوشت و اشعار مذهبی می‌گفت و چون تصور می‌کرد خط من خوب است می‌داد که من بنویسم. در همان موقع من در شعرهایش دخالت‌هایی می‌کردم مثلا می‌گفتم این واژه را اگر به جای این واژه بگذاری بهتر است. او هم ما را تشویق می‌کرد. بعد هم به شب‌نامه‌نویسی علیه رژیم شاه کشیده شدیم که شعر و نقاشی آن از من بود و در بین دوستان توزیع می‌کردیم. در همان زمان حس کردم که نقاشی نمی‌تواند زیاد به من در این راه کمک بکند.
در دانشگاه تهران رشته دامپزشکی قبول شدم و یک سالی هم درس خواندم. بعد از رشته دامپزشکی انصراف دادم. آمدم به رشته جامعه‌شناسی، چون آن دوره خیلی شیفته شریعتی بودم. چند سال در آن رشته درس خواندم تا انقلاب فرهنگی شد و بعد تغییر رشته دادم به پیشنهاد دکتر شفیعی کدکنی. بالاخره به ادبیات و شعر کشانده شدم.‌
#نشر_اطراف
#قیصر_امین_پور‌
#روایت_زندگی
@atrafpublication

yon.ir/atraf7
Forwarded from نشر اطراف
◾️به مناسبت هفته‌ی کتاب، روایت توران میرهادی را از کتاب‌های تاثیرگذار زندگی‌اش بخوانید.

یازده‌ساله بودم که خواندن دو داستان، تأثیر عمیقی بر دل و جان من گذاشت. یکی از آن‌ها کتاب «فریدل استار ماتس» بود که داستان پسرکی پنج‌ ساله است که در گیرودار تخلیه‌ی شهر در جنگ جهانی اول، پدر و مادرش را گم می‌کند و پس از سرگردانی بسیار، به جنگلی می‌رسد. جنگل‌بان و خانواده‌اش او را به فرزندی می‌پذیرند و بزرگ می‌کنند. تنها یادگار او از پدر و مادرش شلواری است که حاضر نیست آن را به کسی ببخشد. فرزندان جنگل‌بان که خواهان این شلوار هستند، او را سرزنش می‌کنند و از حق‌ناشناسی او دلخور می‌شوند. ولی همین شلوار سبب می‌شود تا او پدر و مادر واقعی‌اش را بیابد. درد این کودک سرگردان، ‌چنان در من اثر کرد که نفرت از جنگ و مصائبی که به بار می‌آورد، جزئی از من شد.
کتاب دیگر، «مایا، دختر گریزان از کندو» از نویسنده‌ای آلمانی بود. مایا زنبور عسل باهوشی است که روزی از کندو دور می‌شود. زنبورهای درشت خرمایی او را اسیر می‌کنند و او می‌شنود که آن‌ها قصد دارند به کندوی زنبور عسل حمله کنند. مایا از دست آن‌ها می‌گریزد و با زحمت بسیار، خود را به کندو می‌رساند و به زنبورهای عسل هشدار می‌دهد. به‌این‌ترتیب، کندو از حمله نجات می‌یابد. هنوز پس از گذشت نیم‌قرن، همه‌ی لحظه‌های این کتاب را به خاطر می‌آورم. این کتاب، انگیزه‌ی خدمت، فراتر رفتن از خود و کاری ارزشمند کردن را در وجود من کاشت و سبب شد به کشورم، به مردم و فرهنگ آن عشق بورزم و هنوز که هنوز است، رگه‌های این تأثیر را در زندگی روزمره‌ی خود کشف می‌کنم و می‌بینم.

🔹گفت‌وگو با زمان، مجموعه گفت‌وگوهای توران میرهادی، تدوین: مسعود میرعلایی، انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان

#نشر_اطراف
#روایت_زندگی
#توران_میرهادی
#کتاب_تاثیرگذار
#هفته_ی_کتاب
@atrafpublication
http://ytre.ir/atraf123
اعتبارنامه‌ی یکی از نمایندگان به‌خاطر تقلب در انتخابات در یکی از شعبات مجلس مورد اعتراض قرار گرفت و در این میان، فرد مُغرضی تلاش کرد با ادعاهای دروغین من(مصدق) را با آن نماینده‌ی متخلّف، همکار نشان دهد.

از این پیش‌آمد آن‌قدر متأثر شده بودم که حال تب به من دست داد. مادرم که از من عیادت نمود، علت را سوال کرد و بعد از این‌که گفته‌های مرا شنید، اظهار نمود:

«مگر تو نمی‌دانی هرکس تحصیل حقوق نمود و در سیاست وارد شد باید خود را برای هرگونه افترا و ناسزا حاضر کند و هر ناگواری که پیش آید تحمل نماید؟ چون می‌دانم که تو غیر از خیر مردم نظری نداری باید بدانی وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می‌کنند.»

این بیانات آن هم از زبان مادری که مرا بسیار دوست ‌داشت و غیر از خیر جامعه نظری نداشت، آن‌قدر در من تاثیر نمود که آن را برنامه‌ی زندگی قرار دادم و از آن به بعد هر فحش و ناسزا که شنیدم خود را برای خدمت به مملکت بیشتر آماده و مجهز دیدم.

🔹خاطرات و تاملات دکتر محمد مصدق، انتشارات محمدعلی علمی

#نشر_اطراف
#روایت_زندگی
#محمد_مصدق
@atrafpublication
🆔 @MostafaTajzadeh
Forwarded from نشر اطراف
▪️دهم فروردین سالروز تولد علی‌اکبر صنعتی، نقاش و مجسمه‌ساز ایرانی است. متن زیر روایت او از زندگی خودش و هم‌نام معروفش (صاحب پرورشگاه صنعتی کرمان) است.

پدرم پس از جنگ بین‌الملل اول به مرض طاعون درگذشت و چون مادرم تهیدست و ناتوان بود مرا به مرحوم حاج علی‌اکبر صنعتی‌زاده، موسس پرورشگاه صنعتی کرمان سپرد. آن مرد بزرگوار و خیراندیش سرپرستی مرا به عهده گرفت. در مورد مرحوم صنعتی‌زاده باید بگویم که ایشان چندین سال قبل علاقه‌مند بوده که به خدمت سید جمال‌الدین اسدآبادی برسد. یک بار که از سفر مکه برمی‌گشت در استانبول به حضور سید می‌رود. سید از او سوال می‌کند مگر شما اهل سیاست هستید که پیش ما آمده‌اید. می‌گوید «نه، می‌خواهم در خدمت شما عبادت کنم.» سید در جواب می‌گوید «عبادت به جز خدمت خلق نیست. به کرمان برگرد و سعی کن اسلام را از ریشه بسازی، اطفال را از گوشه و کنار جمع کن، برایشان سرپناهی فراهم کن و به آن‌ها تعلیم بده. چون تمام بدبختی‌های ما از جهل و نادانی است.» این حرف‌ها بر حاجی تاثیر زیادی می‌گذارد به طوری که بعد از بازگشت با دست خالی و تنها به یاری چند تن از نیکوکاران اقدام به تاسیس پرورشگاه می‌کند.
من در همین پرورشگاه بزرگ شدم. بعد از اینکه تحصیلات ابتدایی را تمام کردم ایشان مرا نزد پسرشان در تهران فرستادند و او مرا به مدرسه‌ی کمال‌الملک راهنمایی نمود. در آن مدرسه نزد استادان نام‌آوری درس خواندم. سرانجام در سال ۱۳۱۹ به درجه‌ی لیسانس نقاشی نایل آمدم. در همان سال پس از فوت مرحوم صنعتی به کرمان برگشتم و برحسب وظیفه و ادای دین نسبت به پرورشگاهی که در آن پرورش یافته بودم، چهل تن از کودکان آن‌جا را انتخاب کردم و به آن‌ها تعلیم نقاشی دادم. خوشبختانه بعضی از آن‌ها الان برای خود استاد نقاشی شده‌اند.

🔹کیهان فرهنگی، سال پنجم، شماره‌ی ۳

#نشر_اطراف
#روایت_زندگی
#علی_اکبر_صنعتی
@atrafpublication
yon.ir/rawwM