◎•°Lär°•◎
ایناش... امیدوارم دوسش داشته باشییی
اینو ببینید آخههه🥹
اون رد دست کوچولوی کیوت زرد رو...😭
موسیقیش هم حتی به شکل کودکانهای معصوم و شیرینه.
روزم قشنگ شد خب ای خدا.🤍
#فیکشن 🦄
اون رد دست کوچولوی کیوت زرد رو...😭
موسیقیش هم حتی به شکل کودکانهای معصوم و شیرینه.
روزم قشنگ شد خب ای خدا.🤍
#فیکشن 🦄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نه بکش... اگه راست میگی بکش.
نور زندگانیت را.😔
اگه بخوام از دو بازنده مووآن کنم هم شماها نمیذارین. شماها... و اکسپلورم.
» کردیت پیجش «
#فیکشن 🦄
نور زندگانیت را.😔
اگه بخوام از دو بازنده مووآن کنم هم شماها نمیذارین. شماها... و اکسپلورم.
» کردیت پیجش «
#فیکشن 🦄
Forwarded from Luna
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غم وال ۵۲ هرتزی هیچوقت فراموش نمیشه🥲
دیشب خیلی یهویی یه ادیت براش زدم امیدوارم خوشت بیاد
دیشب خیلی یهویی یه ادیت براش زدم امیدوارم خوشت بیاد
◎•°Lär°•◎
غم وال ۵۲ هرتزی هیچوقت فراموش نمیشه🥲 دیشب خیلی یهویی یه ادیت براش زدم امیدوارم خوشت بیاد
بچههاااا...😭😭😭
تصاویر و موزیک و قسمتهای داستان رو ببینید خببب...
هق این خیلی خوشگله.😭🤌✨
اشکم درومد.🥹
#فیکشن 🦄
تصاویر و موزیک و قسمتهای داستان رو ببینید خببب...
هق این خیلی خوشگله.😭🤌✨
اشکم درومد.🥹
#فیکشن 🦄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خب من این سریال رو هم تموم کردم.
و فهمیدم پایانش بهتر از چیزیه که ملت انتقاد میکنن.
پایانش بامزه و معقوله دیگه. از سه چهارم نهاییِ سریال به بعد هم سریال هم اصلا پایانش مشخص بود. جز این نمیشد.🤷♀
سریالش رو دوست داشتم. کاپلش جذاب بودن و شیمی خوبی داشتن. لوکیشنها و استایل بازیگرا و موسیقیها و بقیهی جزئیاتش، با توجه به بودجهی خیلی خیلی کم، خیلی خوب ساخته شده بود تازه.
بودجه اونقدر کم بود که استفها خودشون هم از جیبشون گذاشتن وسط.🤌
و ضعفش فقط یکم جلوههای ویژهشه. ایراد همیشگی سریالای چینی.
وگرنه در کل فانتزی خوبی داره و خسته کننده نیست و هیجان و کمدی و غم و عشق به اندازه کافی داره.
اگه در کل با محتواها و کارگردانیهای چینی آشنایین و بهش عادت دارین، این سریالو هم دوست خواهید داشت.
مخصوصا که کاپلش جدا بیال بودن. فقط همو نبوسیدن.😂🚶
»سریال واسه آنلاین دیدن، توی اپلیکیشنهای پخش رایگان در دسترسه. ولی اگه میخواید دانلودش کنید، این چنل تمام قسمتاشو گذاشته.
»ناول بیالی هم که این سریال از روش ساخته شده، به تازگی توی این چنل ترجمه میشه.
#معرفی 🦄
و فهمیدم پایانش بهتر از چیزیه که ملت انتقاد میکنن.
پایانش بامزه و معقوله دیگه. از سه چهارم نهاییِ سریال به بعد هم سریال هم اصلا پایانش مشخص بود. جز این نمیشد.🤷♀
سریالش رو دوست داشتم. کاپلش جذاب بودن و شیمی خوبی داشتن. لوکیشنها و استایل بازیگرا و موسیقیها و بقیهی جزئیاتش، با توجه به بودجهی خیلی خیلی کم، خیلی خوب ساخته شده بود تازه.
بودجه اونقدر کم بود که استفها خودشون هم از جیبشون گذاشتن وسط.🤌
و ضعفش فقط یکم جلوههای ویژهشه. ایراد همیشگی سریالای چینی.
وگرنه در کل فانتزی خوبی داره و خسته کننده نیست و هیجان و کمدی و غم و عشق به اندازه کافی داره.
اگه در کل با محتواها و کارگردانیهای چینی آشنایین و بهش عادت دارین، این سریالو هم دوست خواهید داشت.
مخصوصا که کاپلش جدا بیال بودن. فقط همو نبوسیدن.😂🚶
»سریال واسه آنلاین دیدن، توی اپلیکیشنهای پخش رایگان در دسترسه. ولی اگه میخواید دانلودش کنید، این چنل تمام قسمتاشو گذاشته.
»ناول بیالی هم که این سریال از روش ساخته شده، به تازگی توی این چنل ترجمه میشه.
#معرفی 🦄
گفت زیبایان چرا یاران خوبی نیستند؟
گفتمش زیرا وفاداران خوبی نیستند!
ای که ترک عشق را از من طلب کردی! بدان
گوشهای من بدهکاران خوبی نیستند
خندههایم گرچه حاشا کرده بغضم را ولی،
چشمهایم آبروداران خوبی نیستند
وقت دیدار است! اما غصه ها دارم هنوز
عکسها آنقدر غمخواران خوبی نیستند
گفتم آن نرگس چرا از من پرستاری نکرد؟
گفت بیماران پرستاران خوبی نیستند
- علیرضا نورعلیپور
#نوشته 🦄
گفتمش زیرا وفاداران خوبی نیستند!
ای که ترک عشق را از من طلب کردی! بدان
گوشهای من بدهکاران خوبی نیستند
خندههایم گرچه حاشا کرده بغضم را ولی،
چشمهایم آبروداران خوبی نیستند
وقت دیدار است! اما غصه ها دارم هنوز
عکسها آنقدر غمخواران خوبی نیستند
گفتم آن نرگس چرا از من پرستاری نکرد؟
گفت بیماران پرستاران خوبی نیستند
- علیرضا نورعلیپور
#نوشته 🦄
Laleh ra didan
SHERVIN
این آهنگ واقعا حس خوبی بهم میده :(
چه اصلش، چه کاورش که جدیدا توی اینستا معروف شده و چقدر هم قشنگه :(((
چه اصلش، چه کاورش که جدیدا توی اینستا معروف شده و چقدر هم قشنگه :(((
با اجازه غزلی تازه فدایت کردم
بر سر سجده نه در شعر دعایت كردم
با اجازه از همه دست كشیدم امشب
و تو را از وسط جمع سَوایت كردم
با اجازه از تو و چشم و لبت میگویم
چه كنم دست خودم نیست هوایت كردم
با اجازه تو طبیبی و منم باز مریض
تو بزن بوسه بگو باز دوایت كردم
با اجازه به خیالات خودم می پیچم
مثلا بودی و اينبار صدایت كردم
با اجازه از شما و بی اجازه از همه
بوسه بر شعر زدم باز دعایت كردم
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور منِ خسته به طوفان نرسید
گر چه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید
من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید
کلِ این دهکده فهمید که عاشق شدهام
خبر اما به تو ای دختر چوپان نرسید
در دل مزرعه بغضم سله بسته است قبول!
گندمم حوصله کن نوبت باران نرسید...
نان عاشق شدنم را پسر خان می خورد
لقمه ای هم به منِ بچه ی دهقان نرسید
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید…
- شهریار
#نوشته 🦄
بر سر سجده نه در شعر دعایت كردم
با اجازه از همه دست كشیدم امشب
و تو را از وسط جمع سَوایت كردم
با اجازه از تو و چشم و لبت میگویم
چه كنم دست خودم نیست هوایت كردم
با اجازه تو طبیبی و منم باز مریض
تو بزن بوسه بگو باز دوایت كردم
با اجازه به خیالات خودم می پیچم
مثلا بودی و اينبار صدایت كردم
با اجازه از شما و بی اجازه از همه
بوسه بر شعر زدم باز دعایت كردم
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور منِ خسته به طوفان نرسید
گر چه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید
من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید
کلِ این دهکده فهمید که عاشق شدهام
خبر اما به تو ای دختر چوپان نرسید
در دل مزرعه بغضم سله بسته است قبول!
گندمم حوصله کن نوبت باران نرسید...
نان عاشق شدنم را پسر خان می خورد
لقمه ای هم به منِ بچه ی دهقان نرسید
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید…
- شهریار
#نوشته 🦄
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد اینجا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
- حامد عسکری
#نوشته 🦄
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد اینجا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
- حامد عسکری
#نوشته 🦄
روی پلههای یه رستوران خوابیده بود.
تا شنید دارم میرم سمتش، بهجای فرار کردن، سریع غلت زد کش اومد که خودشو لوس کنه شکمشو ناز کنم... انگار مدتها منتظر من بوده.😂😐
ماده هم بود. (آره من چک میکنم هر گربه رندومی که ببینم)
واسه همین نمیذاشت خیلی از حد خودم بگذرم و زیادی لمسش کنم.😔دستشو میذاشت رو دستم متوقفم میکرد.
خر کیوت سلیطه.
#خاطره 🦄
تا شنید دارم میرم سمتش، بهجای فرار کردن، سریع غلت زد کش اومد که خودشو لوس کنه شکمشو ناز کنم... انگار مدتها منتظر من بوده.😂😐
ماده هم بود. (آره من چک میکنم هر گربه رندومی که ببینم)
واسه همین نمیذاشت خیلی از حد خودم بگذرم و زیادی لمسش کنم.😔دستشو میذاشت رو دستم متوقفم میکرد.
خر کیوت سلیطه.
#خاطره 🦄