◎•°Lär°•◎
281 subscribers
684 photos
205 videos
3 files
93 links
°• 𝑰'𝒎 𝒓𝒆𝒂𝒅𝒚 𝒕𝒐 𝒍𝒆𝒕 𝒈𝒐 •° ⁦
________________________

𝑩𝒆𝒈𝒊𝒏: 27/08/2021

🦄: http://wattpad.com/user/f_skndri

🥕: http://wattpad.com/user/sanae_Chaan
Download Telegram
◎•°Lär°•◎
خب سلامممم.
اولین چیزی که به ذهنم میاد امن بودنشه چون آدمیه که نیازی نیست جلوش نقش بازی کنی یا نگران نیستی که مسخره بشی. تو رو خوب میفهمه و باهات همراهی میکنه. صبور و مهربونه و هر وقت ازش کمک بخواید اگه بتونه کمک میکنه اگه نتونه هم بازم کنارتون میمونه.
خیلی پشتکار داره و تلاش میکنه. ذهنش پر از ایده‌های باحال و تازه‌اس و بهت این حس میده که عههه خیلی خفنه *-* مشخصه قراره موفق بشه. 😌
و از اون آدماس که با خودت میگی چه قدر خوب که هستش و دوستمه. بهش کلی افتخار میکنم😌😎
+ باهام بازی کن.
- ترسناک نیستم؟
+ ترسناک به نظر نمیای!
- ولی تو خوشمزه به نظر میای.
#آرت 🦄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گیف جدید زدم...
امشب روی پیشونیم نوشته شده بود:
«با من حرف بزنید.»
داشتم میرفتم پنیر بخرم... از جلوی مغازه‌ی امینی رد شدم، رفتم به استاد گل گلابم سلامی عرض کنم. خدا شاهده حدود چهل دقیقه منو نگه داشته بود توی مغازه‌اش داشت باهام حرف میزد که چقدر مصاحبه دکتری بهش سخت گذشته. چقدر دانشگاهای مختلف رفته، تک‌تک داورا کیا بودن (سرچ کرد تا عکس‌هاشونو هم نشونم بده توصیفاتش کامل بشن) داورا بهش چی گفتن، چقدر پیر بودن (حتی ادای نشستن و لرزیدن دستای داورای پیر رو هم برام درآورد😂😭) از دست یه داوره خیلی کفری بود. عکسشو آورد برام گفت بیا، بیا ببین این استاد سگ رو. بعد دید دارم هرهر میخندم، گفت نه خدایی نگا کن عین سگ میمونه. قیافش شبیه دوبرمن‌هاست. (یارو واقعا شبیه بود.)
و... اینکه دانشگاه شاهد چقدر شخمیه و داورا چقدر چصی بودن ولی دانشگاه هنر تهران رشته هنر اسلامی؟، داوراش هشت‌تا خانوم بودن که خیلییی فرهیخته بودن.(عکس اینا رو هم نشونم داد.)
اینکه بعدش رفته مصاحبه دانشگاه هنر اصفهان و چقدر اصفهان هیجان انگیز و خوشگل بوده براش و چقدر داورا خوب بودن و اینکه خورش ماست خورده اونجا و بد نبوده از نظرش...
ولی بریانی خورده و خیلی بد بوده و توی روغن دنبه پخته شده بوده. (عکس اینم نشونم داد.) و عکاسی‌هایی که از معماری‌های اصفهان انجام داده بود رو نشونم داد. سرچ زد هتلی که توش مونده بود رو هم نشون داد و تاکید کرد که چقدر معماری‌های اصفهان محشرن و کلی هم اطلاعات تئوری درباره‌ی مسجد شیخ لطف‌الله و مقرنس‌هاش و شهرسازی شمال و جنوب زاینده‌رود و ساختمونای اسلامی و ارمنیش رو برام تشریح کرد.
همین وسط کتاب هم برای ارشدم معرفی کرد و چندتا مشتری رو هم هندل کرد. (بیش‌فعالیِ سخنگو امینیه.)
و گفت که توی تهران مجبور شده خونه‌ی مجردی رفیقش بمونه و زنش نباید بفهمه ولی خیلی وضعیت خونه داغون بوده. (مکان بوده مثل اینکه.😂😔)
و درباره‌ی اون گروه «سفرهای هنری با امینی» هم گفت من دانشجوهایی که از بقیه بهترن رو اونجا اد میکنم که باهم حرف بزنیم بدون حضور عوامل دانشگاه.💅
خیلی هم از دانشگاه شاهد شاکی بود. به خاطر اینکه امینی از سرشون زیاد بوده، سر چرت و پرت ردش کردن و یک خانومی پایین‌تر از اونو قبول کردن. (و چت‌هاش با همون خانومه رو هم نشونم داد حتی😭که بهش گفته بود دانشگاه شاهد رتبه‌های تک رقمی رو قبول نمیکنه. چون سطحشون زیادی بالاست.)
وسط حرفش هم خواهرش زنگ زد، تازه دودل شده بود که رد تماس بده، هی به من نگاه میکرد، هی به موبایلش...
که دیگه گفتم خب استاد مزاحمتون نمیشم. (مغزم سنگین شده میخوام برم هوا بخوره بهش.)
و بعد از گفتن «بازم میام دیدنتون» و اونم گفت آره حتما بیا من هرشب همینجام...
و بالاخره اومدم بیرون و خدا منو آزاد کرد.

تنها کسی که مشکلی با پرحرفی‌هاش ندارم.
امینی کیوت سگ.
رتبه‌ی چهار کنکور دکتری شده مردی...🫠
◎•°Lär°•◎
امشب روی پیشونیم نوشته شده بود: «با من حرف بزنید.» داشتم میرفتم پنیر بخرم... از جلوی مغازه‌ی امینی رد شدم، رفتم به استاد گل گلابم سلامی عرض کنم. خدا شاهده حدود چهل دقیقه منو نگه داشته بود توی مغازه‌اش داشت باهام حرف میزد که چقدر مصاحبه دکتری بهش سخت گذشته.…
و بعدش که موفق شدم برسم به سوپرمارکت، مرد مغازه دار که اسمش کاظم عه و باهم دوستیم (سنش از بابام بیشتره) یهو بی‌مقدمه شروع کرد:
میبینین دستام سیاه شدن؟ به خاطر توت سیاه اینجوری شده... نمیدونم چرا سیاه شده...
دیروز جاتون خالی رفته بودم توت سیاه بتکونم، دستام رنگی شدن اصلا پاک نمیشن.

من: هه هه... آره رنگش خیلی موندگاره...

کاظم: باورتون میشه دستکش پوشیده بودم، بازم دیدم دستام رنگی شدن...😨

من: عجب...

کاظم: نمیدونم چرا هرچی میشورم رنگش نمیره. سیاه شدن. من دستکش پوشیده بودم.
(و همزمان کارت میکشید)

من: خوبه روی لباستون نریخته. از روی لباس که اصلاااا پاک نمیشه.😂😔

یه نفر پای حرفای این مردا بشینه.
چرا انقدر امشب تنها شده بودن؟😂😭
نزدیک بود به مغازه‌دار میوه‌فروشیه که با اونم رفیقم هم سر بزنم بگم جان... تو چی میخوای برام تعریف کنی...
#خاطره 🦄
Forwarded from Hidden Chat
ما امروز داشتیم کل کل میکردیم که کدوم فیک تو مدت زمان طولانی تری رفته تو صحنه اسمات ، همینطوری که اونا میگفتن اره ما بعد 66-25 پارت اسمات گرفتیم ،
من همزمان که آهنگ : من در نمی‌زنم میام با لگد رو پلی کردم و گفتم برید کنار
تولفث بعد از پنج سال به ما یه صحنه کیس فقط داده فقط کجای کارید 😎
و مشخص شد نویسنده قدرتمند کیه
حیحیحی حیححححی


*بیا هیچ وقت واسه تولفث اسمات ننویس
بزار همینطوری پاک و معصوم و کیوت بمونه 🥺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اون بخشی که تا الان ازش راضی بودم.
◎•°Lär°•◎
اون بخشی که تا الان ازش راضی بودم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خب... یکم از پیشرفت کار هم ببینید.
تیشرت گوربایی قشنگم🫠
دختری با گوشواره‌ی مثلا مروارید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من با این ویدیوهه گریه‌ام میگیره. :/
درسته پی ام اسم ولی خب اینم واقعا ناز و غمگینه. :(
چیه این سریال سگ که ساختید😭
سگ سیاه افسردگیش داره با سگِ رحمم جفتگیری میکنه این چیهههه آخه😭

یذره میان خوشحال باشن فوتبال بازی کنن که ما هم با شخصیتا بخندیم... یهو زارت... یکاری می‌کنه ما گریه‌مون بگیره که چرا جوآن گفت هندزفری سه‌این یکیش خرابه.🚶
از نظر جزئیات و شخصیت پردازی و روابط بین هفت‌تا شخصیت اصلی خوب قوی ساخته شده.
خیلیم انگسته یعنی بدبختی ای نیست که سر اینا نیاورده باشه.
و خانواده‌ها...
خانواده‌ها مخصوصا مادرای آشغال و لجن‌شون...😐
یعنی یجوریه که باید خوشحال باشیم مامان هوسو توی شهربازی ولش کرده و وجود سمی و مریضش توی زندگیش نیست‌... یا خوشحال باشیم ننه‌ی فلانی مرده، بابای اون یکی مرده. :/
چون اونایی‌شون که مادر پدر دارن توی این سریال... از اساس بدبخت، تحت‌فشار، شکسته‌شده از نظر روحی روانی جسمی و تحت‌سلطه ان.
چقدر آخه خانواده‌ها میتونن زباله و تاکسیک باشن. :/
مخصوصا ننه‌ی هارو که میخوام سر به تنش نباشه بره توی چرخ گوشت ریش ریش بشه...
◎•°Lär°•◎
چیه این سریال سگ که ساختید😭 سگ سیاه افسردگیش داره با سگِ رحمم جفتگیری میکنه این چیهههه آخه😭 یذره میان خوشحال باشن فوتبال بازی کنن که ما هم با شخصیتا بخندیم... یهو زارت... یکاری می‌کنه ما گریه‌مون بگیره که چرا جوآن گفت هندزفری سه‌این یکیش خرابه.🚶 از نظر جزئیات…
ولی در کل موضوع سریال ساده‌اس و درباره‌ی بدبختی‌های شدید هفتا پسر نوجوونه. بیشتر برای تئوری های بی‌تی اس آیکانیکه سریالش‌.

و شخصیتا خیلیییی دوست داشتنی‌ان. مخصوصا جوآن و مشکلاتش که جلوی بزرگ‌شدنش رو میگیرن. بازیگریش هم واقعا خوبه.
کاراکتر هوسو خیلی شبیه هوسوکه. یعنی مشخصه بازیگرش، شخصیت واقعی هوسوک رو قورت داده تا انقدر تمیز بتونه وایب دقیقی از هوسوک رو بده به بیننده.
بعد از اون شخصیتای هارو هم خوب به جیمین شبیهه.
سه‌این هم خیلی انتخاب خوبی برای یونگی بود.🤌
و شخصیت جه‌ها هم یجورایی وایب کوک رو میده. مخصوصا لباش و بچه و شر بودنش.

خلاصه تا اینجا که دیدم راضی بودم.
ببینیم به بعد چی میشه...