کارن تبری
146 subscribers
311 photos
198 videos
6 files
438 links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لذت موسیقی --------- بانو فخری ملک پور متولد ۱۳۱۴ استاد و نوازنده پیانو از شاگردان ممتاز مرتضی خان محجوبی که سبک اورا دنبال کرده است. این تصنیف زیبا را در دستگاه سه گاه در سال ۱۳۹۶ در ۸۲ سالگی به همراهی آقای علیرضا فریدون پور در خانه شخصی اجرا نموده است. امیدوارم از دیدنش لذت ببرید.

@karantabarii
👌آبان و آناهیتا در باورهای اسطوره‌ای

کارن تبری

💧امروز اورمزدروز(هرمز)از آبان‌ماه خورشیدی‌ست. اورمزد/هرمز نام خدای یکتاست که در گاهشمار ایران باستان بر سر نخستین روز هر برج خورشیدی نهاده شده بود. آبان، هم‌بسته با آناهیتا(ناهید/زهره) اسطوره و ایزدبانوی نگهبان آب‌های زمین و آسمان است. آناهیتا را اناهید، ناهید، بغدخت، بیدخت هم گفته‌اند. ایزدان و ایزدبانوان در باورهای دینی ایرانیان، نقش فرشتگان مقرب را داشتند و از این رو ستایش و ستوده می‌شدند.
فرشته‌ای است که در یشت پنجم اوستا ستایش شده است و فره زرتشت با اوست.

🌟در دانش ستاره‌شناسی ناهید یا زهره که پس از ماه، پرنورترین جرم آسمان شب، از نگاه زمینیان،  و نزدیکترین سیاره به زمین است،  شامگاهان در آسمان مغرب و بامدادان در آسمان مشرق، تا پیش از طلوع خورشید به ریخت جرمی پرنور و زیبا و نسبتا بزرگ رخ می‌نماید

اهمیت آناهیتا به اندازه‌ای بود که پیش از اسلام، معبدهای فراوانی به نام این ایزدبانو در حوزه تمدنی ایران کهن وجود داشت. که امروزه با نام‌های فلعه دختر و دختر قلعه و ... شناخته می‌شود. مراسم مذهبی و افسانه‌پردازی‌های فراوانی هم وابسته به این ایزدبانو پدید آمده، نقل محافل بانوان شده است که به عیده برخی پژوهندگان نمود امروزی آن در سفره‌های بی‌بی‌هور و بی‌بی نور و ماه‌پیشانی و ... آشکار است. همچنین آناهیتا ایزدبانوی نوازنده و سرودگوی(موسیقی) نیز شناخته می‌شود. که در سروده‌های شاعران، فراوان بدان اشاره شده و دستمایه مضمون‌پردازی قرار گرفته است. اگرچه خویشکاری‌های اسطوره آناهیتا در آثار بیشتر سرایندگان ایرانی نمود فراوان دارد، در اینجا برای پرهیز از درازگویی چند نمونه تنها از حافظ می‌آورم.

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورَد مسیحا را

چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید چنگی به رقص آوری

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت؟
کس ندارد ذوقِ مستی می‌گساران را چه شد؟

غزل سُرایی ناهید صرفه‌ای نَبَرَد
در آن مَقام که حافظ برآورد آواز

"در عجایب المخلوقات زکریای قزوینی چنین آمده که: عاشق چون نظر در ناهید کند، حرارت  بر وی سنگین‌تر شود و الفت آورد میان مردان و زنان و گویند وقت نکاح اگر که ناهید ناظر باشد و نیکوحال، میان زن و مرد محبتی عجب افتد.".

👌امروزه تندیس از آناهیتا، سوار بر گردونه خود، در شهرهای مراغه و فومن در میدانی به همین نام، برپاست.

💫در فرهنگ سامی اما زهره زنی بود بابِلی که د هاروت ماروت را، که به روایت یهود  مروج جادوگری در بابل بودند و به روایت قرآن، دو فرشته بودند که برای آموزش ابطآل سِحر  ساحران به فرمان خداوند به زمین فرستاده شده بودند، فریفت و نام مِهین(اسم اعظم) را از آنان آموخت و خود را به ستاره‌ای زیبا تبدیل کرد و در آسمان‌جای‌گرفت. هاروت و ماروت هم به بادافره این فریب‌خوردگی وارونه در چاهی در بابل زندانی ابدی شدند، که در آیه ۱۰۲ اشاره‌ای به این اسطوره شده است،
این داستان در شعر و نثر پارسی و عربی نیز دستمایه مضمون‌پردازی‌های گوناگون قرار گرفته است.

یکی مانند هاروت نگونسار
یکی شنگرف‌جوی و روی شنگرف

عنصری👆

چو هاروت ار توانستی که این‌جا آیی از گردون
از این‌جا هم توانی شد برون چون زُهره‌ی زهرا

ناصر خسرو👆

دلم با زبان در سخن‌پروری
چو هاروت و زهره به افسونگری

*نظامی*👆

زهره هنوز آب در این گل نریخت
شهپر هاروت به بابل نریخت

*نظامی*👆

به سِحر دیده در چاه زنخدان
بسی هاروت دل آوینه دیری

باباطاهر👆

آناهیتا / ناهید، در باورهای اسطوره‌ای یونانی برابر با آفرودیت  و در  فرهنگ رومی همان  ونوس است که ایزدبانوی زیبایی و عشق و باروری است.
مجموعه‌ی این باورها و خویشکاری‌ها از آناهیتا  اسطوره‌ای بسیار شناخته شده و تاثیر گذار در فرهنگ‌های گوناگون مردم جهان ساخته است.

منابع: محفوظ

یکم آبان ۱۴۰۲
@karantabarii
حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند، بر مرکبی که هرگز ننشسته بود بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد. و آواز دادند که سنگ دهید، هیچ کس دست به سنگ نمی‌کرد و همه زار زار می‌گریستند خاصه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افگنده بود و خبه(خفه) کرده این است حسنک و روزگارش. و گفتارش رحمةُ الله علیه این بود که گفتی مرا دعای نشابوریان بسازد و نساخت. و اگر زمین و آب مسلمانان به غصب بستد نه زمین ماند و نه آب. و چندان غلام و ضیاع و اسباب زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند رحمةُ الله علیهم و این افسانه‌ای است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حُطام دنیا به یک سوی نهادند احمق مردا که دل درین جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند.

#تاریخ_بیهقی، بر دار کردن حسنک وزیر

@karantabarii
حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
         چقدر زود 
                     دیر می‌شود!

قیصر امین ‌پور

هشتم آبان سالگشت درگذشت دکتر قیصر امین‌پور است.
یاد و نامش جاودان😔

https://telegram.me/karantabarii
به نام خداوند ناهید و ماه

همنشینی(مقارنه) ماه و ناهید(آناهیتا/زهره/،ونوس)، آسمان ساری، ساعت ۵ بامداد پنج‌شنبه، ۱۸ آبان ۴۰۲(هکس: با گوشی همراه)

#کارن_تبری
@karantabarii
نام رسمی(شناسنامه‌ای) نیما چه بود؟👆
👌طنازی های حافظ

#کارن_تبری(ع م خرمی)

واژه‌ی طنز، در قدیم به معنای طعن و تمسخر به کار می‌رفته است.

«بزرگان طنز فرانستانند»
تاریخ بیهقی
(یعنی بزرگان، طعن و تمسخر را تحمل نمی‌کنند.)

زبون‌تر از مه سی روزه‌ام مهی سی روز
مرا به طنز، چو خورشید خوانَد آن جوزا.
خاقانی

سال‌ها جستم ندیدم زو نشان
جز که طنز و تسخر این سرخوشان
مولوی

قهقهه زد آن جهود سنگدل
ازسر افسوس و طنز و غش و غل .
مولوی

عقلم به طنز گفت که انظر الی الابل
کاندر ابل عجایب صنع خدا بسی است
سلمان ساوجی

امروزه، واژه‌ی طنز به گزاره یا موقعیتی گفته می‌شود که پشت ظاهر غالبا خنده‌انگیزش یک اندیشه‌ی ژرف انتقادی با هدف برجسته کردن و آشکار نمودن ناسازی‌ها به منظور اصلاح وجود داشته باشد.

بیشتر مردم امروز  گمان می‌کنند طنز آن است که انسان را به قهقهه وادارد. به عبارت دیگر، گمان می‌کنند  هرچه خنده‌انگیزی گزاره یا موقعیت مورد نظر بیشتر باشد، طنز قوی‌تر است. این تصور از دو جهت اشتباه است: نخست این که هر گزاره یا موقعیت خنده‌داری لزوما طنز  نیست؛ ممکن است از انواع دیگر شوخی مانند: هجو و مطایبه* باشد. دوم این که معیار قوت طنز، عمق و اهمیت اندیشه و شیوه‌ی بیان این اندیشه و انتقاد است نه میزان خنده‌ناکی آن. بسیاری از طنزهای ارزشمند، در پس لبخند کمرنگی که بر لب می‌آورند، زمینه‌ی گسترده‌ای از  تاسف و درد دارند.ممکن است دردناکی طنز تا اندازه‌ای باشد که همان لبخند کمرنگ را هم بر لب و چهره‌ی مخاطب نقشبندی نکند. اگر هم لبخند و خنده‌ای اتفاق بیفتد، به مصداق «کارم از گریه گذشته‌ست از آن می خندم» خنده‌ای تلخ و  از سر درد است. به قول دکتر شفیعی کدکنی
«گاه يک طنز مى‏تواند شخصى را بگرياند. داستان آن مردى که در تموز(تابستان)ِ گرم نيشابور، يخ مى‏فروخت و کسى خريدارش نبود و مى‏گفت: «نخريدند و تمام شد!» از دردناک‏ترين طنزهاى جهان است، اينک از زبان حکيم سنايى بشنويم اين طنز لطيف دردناک و نجيب و انسانى را:

مَثَلت هست در سراىِ غرور
مَثَلِ يخ فروش نيشابور

در تَموز آن يَخَک نهاده به پيش
کس خريدار نىّ و او درويش

اين همى گفت و زار مى‏گرييد
که «بسى مان نماند و کس نخريد»

از این رو هنگامی که سخن از طنز در شعر فردوسی و  حافظ و فروغ  به میان می‌آید برای بسیاری از مردم مبهم و گنگ است.
طنازی حافظ در غزل‌هایش از نوع طعن و فسوس و انتقاد اجتماعی است. طنزی تلخ، دردناک، ژرف و هشدار دهنده. حافظ ناسازی‌های کردار و ادعای صوفیان، زاهدان و حاکمان مدعی و متظاهر را آشکار و برجسته می‌نماید و به طعن و ریشخند می‌گیرد. چون جراحی زبردست بدن جامعه بیمار زمان خویش را می‌شکافد و غده‌های پلشت در حال گسترش تزویر و ریا را با هدف آگاه کردن مردم و ثبت در تاریخ  هویدا می‌کند.

ای کبک خوش خرام که خوش می‌روی به ناز
غره مشو که گربه‌ی عابد نماز کرد

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش

- صوفی شهر بين كه چون لقمه‌ی شبهه مي‌خورَد
پاردُمَش* دراز باد آن حيوان خوش علف

- چون صوفيان به حالت و رقصند مقتدا
ما نيز هم به شعبده دستی برآوريم

- صوفی كه بی تو توبه ز می كرده بود دوش
بشكست عهد، چون در ميخانه باز ديد

- اي دل طريق رندی از محتسب* بياموز.
مست است و در حق او، كس اين گمان ندارد
.
- باده با محتسب شهر ننوشی زنهار.
كه خورَد با تو مِی و سنگ به جام اندازد

- مِی خور كه شيخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نيك بنگری همه تزوير می‌كنند😊

زکوی میکده دوشش به دوش می‌بردند
امام شهر که سجاده می‌کشید به دوش

—----------------------------------------------------
* مطایبه: نوعی شوخی که مقصودش تنها خنداندن است.

*پاردُم:  رانَکی، گوزبان(دهخدا)، «پاردُم» ترکیبی از کلمه‌ی پار(پال به معنی ریسمان) و دُم است. چرمی که بر عقب زین یا پالان می‌دوزند و زیر دم اسب می‌اندازند.(معین) با توجه به چاق و لاغر شدن حیوان قابل فراخ و تنگ شدن است. حافظ نیز به طنز صوفی شهر را حیوانی خوش علف می‌خواند که فربه گشته و جای آن است که پاردمش را فراخ‌تر کنند.

معزی گوید:
شاه عالم چون به رزم آن سپاه آورد روی
اسبشان را در هزیمت پاردُم گردد عنان

سنایی گوید:
اگر ریش خواجه ببرّند پاک
رَسنگر بخرّد به بسیار چیز
که تا پاردُم سازد از بهر آنک
بود پاردم بر گذرگاهِ تیز

(رسنگر: طناب‌باف
تیز: باد شکم، گوز)

*محتسِب: مامور نظارت بر اجرای شریعت و کنترل رفتار دینی مردم همچنین طعنه حافظ لست به شاه و حاکم متعصب وقت شیراز، امیر مبارزالدین که برای نظارت بر اجرای احکام شریعت در سطح شهرها ماموران بسیار گماشت‌ که از سویی بر مردم سخت می‌گرفتند و از دیگر سو خودشان اهل هر مفسده‌ای بودند.

https://telegram.me/karantabaritanz
اُپن / پیشخوان / پیشخان

«اُپن»(open) واژه‌ای انگلیسی و به معنای «باز» است.

از آن رو که در طراحی‌های داخلی ساختمان‌های جدید، میان فضای آشپزخانه و هال دیوارکشی نمی‌کنند، می‌گویند: «آشپزخانه اُّپن است.» پیرو همین اصطلاح، عوام، کابینت زمینی جلوی آشپزخانه را نیز مجازاً «اُپن» می‌خوانند که با توجه به معنی واژۀ «open» مجاز مناسب زیبایی نیست.

مثلا می‌گویند:

⚡️ لیوان را از روی «اُپن» بردار

یا

⚡️دیس غذا را روی «اُّپن» بگذار


♦️گذشته از این که بهتر است به جای «آشپزخانۀ اُپن» بگوییم و بنویسیم «آشپزخانۀ باز»،
برای گنجه (کابینت) جلوی آشپزخانه نیز در زبان فارسی واژه‌ای زیبا و گویا داریم:👇

🌺«پیش‌خان/ پیشخوان»

پیشخوان: مداحی که پیش از به منبر رفتن روحانی با خواندن اشعاری فضا را برای شروع روضه آماده می‌کند. در فرهنگ‌ها با "پیشخان" مترادف دانسته شده است.

پیشخان: میز خدمت، جعبه نسبتا بلندی که مانند میز که جلوی فروشنده در مغازه، بانک و دیگر مراکز خدمات عمومی می‌گذاراند که واسطه میان مشتری و فروشنده یا متصدی خدمت است.

اگرچه شکل نوشتاری "پیشخوان" نیز به عنوان مترادف "پیشخان" رایج است، اما از آن رو که "خوان" هم‌خانواده خواندن و به همچنین به معنی سفره، و "خان" به معنی خانه و مرحله و فضای ورودی پیش از خانه است، شکل "پیشخان" درست‌تر به نظر می‌رسد. (میز خدمت یا گنجه یا کابینت زمینی ورودی هر مکان)

🔔پس بهتر است بگوییم و بنویسیم:

📚لیوان را از روی «پیشخان / پیشخوان» بردار

یا

📚دیس پلو را روی «پیشخان / پیشخوان» بگذار

👌 پیشخان / پیشخوان دولت
👌پیشخان / پیشخوان روزنامه‌فردشی
.

#کارن_تبری

https://telegram.me/karantabarii
روان‌تر بنویسیم

بهتر است
به جای «دستورالعمل» بگوییم و بنویسیم: «دستور کار»

به جای «نسبت به من دشمنی دارد»، «با من دشمنی می‌کند.»،

به جای «نسبت به او علاقه دارم»، «او را دوست دارم» / «به او علاقه‌مندم»

به جای «نسبت به من حسادت می‌کند»
«به من حسادت می‌کند»/ «به من رشک می‌برد»

به جای «نسبت به این این امر اقدام فرمایید»، «در این باره اقدام فرمایید»

به جای «سیستم اطفاءِ حریق»،
«سامانه آتش‌نشانی»

به جای«عدم بارش نزولات جوی»، «نباریدن برف و باران»

به جای «استعمال دخانیات ممنوع»، «سیگار نکشید»
به جای «احصاء آمار» «آمارگرفتن» احصاء اطلاعات، «بدست آوردن/ دریافت اطلاعات»

به جای «درب باز می‌باشد»، «در باز است»

به جای «این جمله صحیح می‌باشد»  «این جمله درست است»

به جای «حق‌الزحمه» یا «حق‌العمل» «کارمزد» یا «دستمزد»

به جای «لوازم‌التحریر» «نوشت‌افزار»

به جای «عدم توجه به...» و «عدم رعایت...»، «عدم پذیرش»، «توجه نکردن به...» «رعایت نکردن...» «نپذیرفتن...» و مانند این‌ها


#کارن_تبری


https://t.me/karantabarii
#درست_تر_بنویسیم

🔔چنان‌چه/ چنان‌که*

🖍«چنان‌چه» نشانه شرط و به معنای «اگر» است.

مثال: چنان‌چه دوشنبه بیایی به کتابخانه خواهیم‌ رفت.

🖍«چنان‌که» به معنای «همان‌طور» یا «همان‌گونه» است.

مثال: چنان‌که می‌دانیم، بغداد پایتخت کشور عراق است.

✋️برخی «اگر چنان‌چه» یا «چنان‌چه اگر» می‌گویند و می‌نویسند، که یکی از دو واژه، زاید است. این عیب را اصطلاحاً «حشو» می‌نامند.
«اگر چنان‌چه» یا «چنان‌چه اگر» ، یعنی: «اگر، اگر»

♦️پس بهتر است در گفتار و نوشتار، یکی از این دو نشانه شرط به کار رود.
_______________________________
* در شیوه تازه «ریخت نوشتار» (رسم الخط جدید) فارسی، تا جایی که به زیبایی آسیب نرساند، اصل بر جدانویسی است. مثال به جای «آنکه» بهتر است «آن‌که» و به جای «چنانکه»، بهتر است «چنان‌که» نوشته شود.

#کارن_تبری (ع م خرمی) دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران

https://telegram.me/karantabarii
#درست_تر_بنویسیم

🔔چنان‌چه/ چنان‌که*

🖍«چنان‌چه» نشانه شرط و به معنای «اگر» است.

مثال: چنان‌چه دوشنبه بیایی به کتابخانه خواهیم‌ رفت.

🖍«چنان‌که» به معنای «همان‌طور» یا «همان‌گونه» است.

مثال: چنان‌که می‌دانیم، بغداد پایتخت کشور عراق است.

✋️برخی «اگر چنان‌چه»  یا «چنان‌چه اگر» می‌گویند و می‌نویسند، که یکی از دو واژه، زاید است. این عیب را اصطلاحاً «حشو» می‌نامند.
«اگر چنان‌چه» یا «چنان‌چه اگر» ، یعنی: «اگر، اگر» که یکی زاید است.

♦️پس در کاربرد این دو ترکیب، دقت باید کرد. نباید "چنان‌چه" را به جای "همان طور که" یا "مثل این‌که" به کار برد. زیرا این ترکیب، نشانه‌ شرط است و معنای "اگر" می‌دهد.  همچنین در گفتار و نوشتار، باید یکی از دو نشانه شرط "چنان‌چه" یا "اگر"را به کار رود. کاربرد همزمان این دو نشانه‌ی شرط، حشو است.
-----------------------------------------------------
* در شیوه تازه «ریخت نوشتار» (رسم الخط جدید) فارسی، تا جایی که به زیبایی آسیب نرساند، اصل بر جدانویسی است.  مثال به جای «آنکه» بهتر است «آن‌که» و به جای «چنانکه»، بهتر است «چنان‌که» نوشته شود.

#کارن_تبری  (ع م خرمی) دانش‌آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران

https://telegram.me/karantabarii
📚🖌حکايتی از اسرارالتوحيد 🍃

♦️ما ایشان را زُنّار ورنبسته بودیم

آورده‌اند کی روزی شیخ، قدس اللّه روحه العزیز، در نشابور بر نشسته می‌رفت. به درِ کلیسایی رسید، اتفاق را روز یکشنبه بود. جمله با شیخ گفتند: «ای شیخ، می‌باید کی ایشان را ببینیم». شیخ پای از رکاب بگردانید؛ چون شیخ در رفت ترسایان پیش شیخ آمدند و خدمت کردند و همه به حرمت پیش شیخ بایستادند وحالت‌ها برفت. مُقریان با شیخ بودند، یکی گفت: «ای شیخ، دستوری هست تا آیتی بخوانند؟» شیخ گفت: «روا باشد» مُقریان آیتی خواندند، ایشان(مسیحیان) را وقت خوش گشت و بگریستند، شیخ برخاست و بیرون آمد. یکی گفت: «اگر شیخ اشارت کردی همه زُنّارها بازکردندی».(یعنی مسلمان می‌شدند.)
شیخ گفت: «ما ایشان را زنار ورنبسته بودیم تا بازگشاییم*

-----------------------------------------------------------------
⚡️کی(Ki): که (هم‌ا
کنون هم در برخی جاهای خراسان، از جمله نیشابور، «که» را «کی» تلفظ می‌کنند.)
⚡️برنشسته می‌رفت: سواره می‌رفت
اتفاق را: اتفاقاٌ
⚡️در رفت: داخل رفت
⚡️ترسایان: مسیحیان
⚡️حالت‌ها برفت: ملاقات پرشوری رخ داد.
⚡️مُقریان: قاریان قرآن
⚡️ایشان را وقت خوش گشت: از شنیدن قرأن حال خوشی به مسیحیان دست داد.
⚡️زُنّار: کمربند زردرنگ مخصوصی که مسیحیان ساکن در ممالک اسلامی مجبور بودند بر کمر ببندند تا از مسلمانان بازشناخته شوند.
⚡️زُنّار باز کردن/ زُنّار گشودن؛ کنایه از مسلمان شدن
⚡️ما ایشان را زُنّار ورنبسته بودیم تا بازگشاییم: ما مسیحی‌شان نکردیم که ما مسلمانشان کنیم. یعنی ما نباید چنین اصراری داشته باشیم. اگر خدا خواهد خود مسلمانشان می‌کند.

*این جمله در برخی نسخه‌ها به این ریخت آمده است:
«ماشان زُنّار نبسته بودیم که ماشان باز بگشاییم»



🍃اسرارالتوحيد، فی مقامات شیخ
ابوسعید، نوشتۀ محمد منور

بیشتر بخوانید👇👇👇
https://t.me/karantabarii
امشب ماه، مشتری داره. بد نیست گاهی سر به هوا باشیم💫 همنشینی ماه و برجیس(مشتری)

#کارن_تبری
مُشتَری یا هُرمُز(که به نام‌های بِرجیس، اورمزد، زاوش، ژوپیتر نیز شناخته می‌شود)، بزرگ‌ترین سیاره در منظومه شمسی است. این سیارهٔ غول گازی با جرم یک‌هزارم خورشید است، ولی جرمی دو و نیم برابر تمامی دیگر سیاره‌های منظومهٔ شمسی دارد و دومین جسم در منظومهٔ شمسی بر پایهٔ جرم و حجم است.

سیاره هرمز، برجیس یا مشتری  را منجمان قدیم سعد اکبر می‌دانستند. این جرم که پرنورترین جرم آسمان شب، پس از ماه و ناهید است، با بسامد بالایی در شعر شاعران کلاسبک فارسی حضور دارد. تنها در شاهنامه ۱۴ بار و در کلیات سعدی ۲۱ بدان اشارت رفته است.

نظامی ۲۴ بار و خاقانی هم ۶۴ بار با نام‌های این سیاره مضمون ساخته‌اند.

 یکی جفت پر مایه انگشتری
فروزنده چون بر فلک مشتری

  شاهنامه، ضحاک

همی مشتری بارد از ابر اوی
بتازیم در سایه فر اوی

شاهنامه، اردشیر

. چو قیدافه را دید بر تخت گفت
که با رای تو مشتری باد جفت

شاهنامه، اسکندر

. اگر خود سپهر روان زان تست
سر مشتری زیر فرمان تست

شاهنامه، نوشین‌روان


طالعش حوت و مشتری در حوت
زهره با او چو لعل با یاقوت

نظامی

چون یوسف سپهر چهارم ز چاه دی
آمد به دلو در طلب تخت مشتری

خاقانی


مشتری فر و عطارد فطنت است
تحفه هاش از مدحت آرایی فرست

خاقانی

تیر هنر صهیل و برجیس لقا
شعری فش و فرقدفر و ناهید صفا

خاقانی

ولی و خصمش از برجیس و از کیوان نثار
سعد و نحسی کان دو علوی در قران افشانده اند

خاقانی

به یک دم بازرست از چرخ و ننگ سعد و نحس او
که این تثلیث برجیس است و آن تربیع کیوانی

خاقانی

مریخ بگذارد نری دفتر بسوزد مشتری
مه را نماند، مِهتری، شادّیِ او بر غم زند

مولوی

برفت رونق بازار آفتاب و قمر
از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت

سعدی

.. گرم به گوشه چشمی شکسته وار ببینی
فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت

سعدی

 

... پیغام دوستان برسانی بدان پری
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی

سعدی

مه را که خرد که من به کرات
مه دیدم و مشتری ندیدم

سعدی

 گفتم که خواجه کی به سر حجله می رود
گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند

حافظ

ملالتی که کشیدی سعادتی دهدت
که مشتری نسق کار خود از آن گیرد

حافظ

به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن

حافظ


به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن

حافظ


تا شد آن مه مشتری درهای حافظ را به نقد
می رسد هر دم به گوش زهره گلبانگ رباب

۰۰۰۰۰

همی روشنی ماه و برجیس و کیوان
که دانست کاندر هوا بی ستونی

ناصرخسرو

بس نمانده تا خداوند جهان دادار حق
تاجش از برجیس سازد تختش از کیوان کند

قطران تبریزی

. بهرام روز کوشش و ناهید روز بزم
برجیس روز بخشش و خورشید روز بار

مسعود سعد سلمان

فلک چو آینه ای ریخته بر او سیماب
چو آهنین سپری چرخ درکف برجیس

امیر معزی

#کارن_تبری
در دوردست باغ برهنه، چکاوکی
بر شاخه می سراید.
این چند برگ پیر
وقتی گسست از شاخ
آن دم جوانه های جوان
باز می شود
بیداری بهار
آغاز میشود
شفیعی کدکنی

https://t.me/karantabarii
برگ می‌ریزد و گویی که زمان گلریز است
خوش‌ترین فصل درون‌سوختگان پاییز است

فرج‌الله دهخدا(غریب طبری)

https://t.me/karantabarii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📌کنسرت نوستالژیک بزرگداشت ناصر چشم آذر
رهبر و ارکستر: آرمین قیطاسی
دی‌ماه ۱۳۹۷/ برج میلاد تهران