چیزی به نام پیوند تنآمیزی وجود ندارد
✍️ #لکان؛ #سمینار_بیست
آنچه شالودۀ زندگی را تشکیل میدهد، این است که تمام چیزهایی که به روابط بین زن و مرد مربوط میشوند، آنچه اشتراکپذیری نام میگیرد، درست کار نمیکند. درست کار نمیکند و همۀ دنیا هم در موردش حرف میزنند، و بخش عمدهای از فعالیت ما هم صرف گفتن همین حرف میشود.
این شامل این حقیقت هم میشود که این پیوند، این پیوند تنآمیزی، تا زمانی که درست کار نمیکند، بهرحال کار میکند؛ به لطف تعداد مشخصی از سنتها، ممنوعیتها و خودداریها که نتیجۀ زبان هستند و فقط میتوانند از آن ساختار و محدوده گرفته شوند. کوچکترین واقعیتِ از پیش تعیینشدهای وجود ندارد، به دلیل درستی که آنچه اشتراکپذیری را تشکیل میدهد - آنچه من مردان، زنان و کودکان نام مینهم - در مقام واقعیتِ از پیشتعیینشده هیچ مفهومی ندارند. مردان، زنان و کودکان چیزی جز شکافندهها نیستند.
یک مرد چیزی جز یک شکافنده نیست. یک زن به دنبال مردی در مقام یک شکافنده میگردد. یک مرد به دنبال زنی در مقام چیزی میگردد که فقط میتواند داخل گفتمان تبیین شود - و این به نظر شما عجیب خواهد رسید - چون، اگر آنچه من ادعایش را دارم صحیح باشد - یعنی این که زن بیکرانه است - چیزی در وجود اوست که از گفتمان میگریزد.
اگر گفتمان روانکاوی وجود نداشت، شما به حرف زدن همچون گنجشکمغزها ادامه میدادید، آواز «صفحۀ گرامافون کنونی» را سر میدادید، صفحه را میچرخاندید، صفحهای که تکرار میشود چون «چیزی به نام پیوند تنآمیزی وجود ندارد».
همۀ آنچه که نوشته شده از این واقعیت سرچشمه میگیرد که تا ابد غیرممکن خواهد بود چیزی همچون پیوند تنآمیزی را نوشت. تنها بر این مبناست که گفتمان نتیجۀ مشخصی دارد که نوشتن نام گرفته است.
اگر ضرورت داشته باشد آدم میتواند بنویسد «میم ز پ»، و بگوید «میم» مرد است، «ز» زن است و «پ» پیوند تنآمیزی است. چرا که نه؟ تنها مشکل این است که احمقانه است، چون همۀ چیزهایی که بر پایۀ کارکرد شکافندگیِ «مرد» و «زن» بنا شدهاند صرفاً شکافندههایی هستند مرتبط با شیوۀ «کنونیِ» استفادۀ از زبان. اگر گفتمانی وجود داشته باشد که این را به شما نشان دهد، این به طور قطع گفتمان روانکاوی است، چون این گفتمان این واقعیت را به میان میآورد که زن را هرگز نمیتوان جز در مقام مادر تصاحب کرد. زن تنها به عنوان مادر است که در «پیوند تنآمیزی» پیکر پیدا میکند.
♨️ اینها حقایق کلی هستند، ولی ما را به جلوتر رهنمون میسازند. به لطف چه؟ به لطف نوشتن. نوشتن به این تخمینِ حدودیِ اولیه اعتراض نخواهد کرد. چون از این طریق است که نوشتن نشان خواهد داد فزونسرخوشی زن [φ] بر پایۀ درپوشگذاریِ این بیکرانگی است. او درپوش این فزونسرخوشی را بر پایۀ این واقعیت پیدا میکند که بیکرانه است، به بیان دیگر آنچه او را از خودش، به عنوان شناسا [$]، درون یک پرسته (a) غایب میکند که توسط کودکش پیکرنگاری شده است.
🔻 ترجمه: محمد پورفر🔺
Lacan – Encore On Feminine Sexuality, The limits of Love and Knowledge
@Kajhnegaristan
✍️ #لکان؛ #سمینار_بیست
آنچه شالودۀ زندگی را تشکیل میدهد، این است که تمام چیزهایی که به روابط بین زن و مرد مربوط میشوند، آنچه اشتراکپذیری نام میگیرد، درست کار نمیکند. درست کار نمیکند و همۀ دنیا هم در موردش حرف میزنند، و بخش عمدهای از فعالیت ما هم صرف گفتن همین حرف میشود.
این شامل این حقیقت هم میشود که این پیوند، این پیوند تنآمیزی، تا زمانی که درست کار نمیکند، بهرحال کار میکند؛ به لطف تعداد مشخصی از سنتها، ممنوعیتها و خودداریها که نتیجۀ زبان هستند و فقط میتوانند از آن ساختار و محدوده گرفته شوند. کوچکترین واقعیتِ از پیش تعیینشدهای وجود ندارد، به دلیل درستی که آنچه اشتراکپذیری را تشکیل میدهد - آنچه من مردان، زنان و کودکان نام مینهم - در مقام واقعیتِ از پیشتعیینشده هیچ مفهومی ندارند. مردان، زنان و کودکان چیزی جز شکافندهها نیستند.
یک مرد چیزی جز یک شکافنده نیست. یک زن به دنبال مردی در مقام یک شکافنده میگردد. یک مرد به دنبال زنی در مقام چیزی میگردد که فقط میتواند داخل گفتمان تبیین شود - و این به نظر شما عجیب خواهد رسید - چون، اگر آنچه من ادعایش را دارم صحیح باشد - یعنی این که زن بیکرانه است - چیزی در وجود اوست که از گفتمان میگریزد.
اگر گفتمان روانکاوی وجود نداشت، شما به حرف زدن همچون گنجشکمغزها ادامه میدادید، آواز «صفحۀ گرامافون کنونی» را سر میدادید، صفحه را میچرخاندید، صفحهای که تکرار میشود چون «چیزی به نام پیوند تنآمیزی وجود ندارد».
همۀ آنچه که نوشته شده از این واقعیت سرچشمه میگیرد که تا ابد غیرممکن خواهد بود چیزی همچون پیوند تنآمیزی را نوشت. تنها بر این مبناست که گفتمان نتیجۀ مشخصی دارد که نوشتن نام گرفته است.
اگر ضرورت داشته باشد آدم میتواند بنویسد «میم ز پ»، و بگوید «میم» مرد است، «ز» زن است و «پ» پیوند تنآمیزی است. چرا که نه؟ تنها مشکل این است که احمقانه است، چون همۀ چیزهایی که بر پایۀ کارکرد شکافندگیِ «مرد» و «زن» بنا شدهاند صرفاً شکافندههایی هستند مرتبط با شیوۀ «کنونیِ» استفادۀ از زبان. اگر گفتمانی وجود داشته باشد که این را به شما نشان دهد، این به طور قطع گفتمان روانکاوی است، چون این گفتمان این واقعیت را به میان میآورد که زن را هرگز نمیتوان جز در مقام مادر تصاحب کرد. زن تنها به عنوان مادر است که در «پیوند تنآمیزی» پیکر پیدا میکند.
♨️ اینها حقایق کلی هستند، ولی ما را به جلوتر رهنمون میسازند. به لطف چه؟ به لطف نوشتن. نوشتن به این تخمینِ حدودیِ اولیه اعتراض نخواهد کرد. چون از این طریق است که نوشتن نشان خواهد داد فزونسرخوشی زن [φ] بر پایۀ درپوشگذاریِ این بیکرانگی است. او درپوش این فزونسرخوشی را بر پایۀ این واقعیت پیدا میکند که بیکرانه است، به بیان دیگر آنچه او را از خودش، به عنوان شناسا [$]، درون یک پرسته (a) غایب میکند که توسط کودکش پیکرنگاری شده است.
🔻 ترجمه: محمد پورفر🔺
Lacan – Encore On Feminine Sexuality, The limits of Love and Knowledge
@Kajhnegaristan