💖کافه شعر💖
2.28K subscribers
4.26K photos
2.79K videos
11 files
927 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
در عشق و عاشقی تو گرچه زبانزدم
در اینکه باز با تو بمانم مرددم‌

شعر دلم ردیف نشد روی عشق تو
من هم‌ تمام قافیه ها را به هم‌ زدم !

شب ها میان کوچه ی غمگین خاطرات
چون سایه ی خیال تو در رفت و آمدم

برعکس شد معادله ی عشق بین ما ...
تو خوب بوده ای ولی انگار من بدم !

در ‌پای عشق ماندم و در شوره زار تن
هرگز نمی رسد به بلندای دل قدم !

نقطه گذاشتی ته خط قصه شد تمام ؟!
نه ...! من همیشه تا به ابد درد ممتدم


#مریم_عرفان


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفتی و بعد تو با حال پریشان چه کنم
با غم رفتنت این گوشه ی زندان چه کنم

درد تنهایی من ریخت به حلقوم زمان
گره خوردست به گل خار بیابان ! چه کنم

بی سبب نیست بهار از دل شعرم رفته است
بی تو با قافیه ی خشک زمستان چه کنم

کوچه تا کوچه پر از خاطره ی پاییزم
برگم آواره به سر پنجه ی طوفان چه کنم

آسمان دلم از حادثه ات ابری شد
مانده ام بعد تو با اینهمه باران چه کنم

حک شده نام تو بر تک تک سلول تنم
حال با این قفس و روح گریزان چه کنم

ریخته بر دل من حجم بزرگ ظلمات
زیر آوار تو ! در خانه ی ویران چه کنم

مریم عاشقی ام را غم پاییز تو کشت !
چه کنم ! با گل پژمرده ی گلدان چه کنم !

#مریم_عرفان


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
لذتی دارد تمام شب تماشا کردنت
گشتن و در چشم های عشق پیدا کردنت

لذتی دارد که هر شب بشنوم حرف تو را
از من و از عاشقی تا صبح نجوا کردنت

اشتیاق بوسه در تنهایی اغوش تو
غنچه های عشق را از نو شکوفا کردنت

با تو از تصویر سبز و‌ روشن دل گفتن و
از غبار آینه های دلم، ها کردنت

وعده ی دیدار بین ما خیالی بیش نیست
دلخوشم اما به این امروز و فردا کردنت

لذتی دارد کتاب و درس و شعر و شاعری
واژه های عشق را با شوقِ معنا کردنت

لحظه ها با عشق تو زیباست تنها ، یک کلام
آشتی ها ، قهرها ، هر دم مدارا کردنت

#مریم_عرفان


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
در آسمان صبح، تویی روشنای من
 خورشید من ؛ دلیل امید و بقای من

عطر تو عطر بوسه ی زیبای نو بهار
 مشتاق دستهای تو سرتا به پای من

 وقتی نسیم موی تو را شانه می زند
احساس می کنم که تویی در هوای من
 
 دلتنگ شانه های تو مانده ست همچنان
 این بغض کهنه از هجوم‌ غصه های من

چون قبله گاه چشم عاشقم  نگاه توست
 باید بخوانمت "خدای من" ؛ "خدای من...


#مریم عرفان


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر جمعه، یاد و خاطراتت این حوالی ست
هر دفعه می پرسم: «خدایا! این چه حالیست!؟»

چیزی نفهمیدم از این احساس مبهم!
نوع‌ تمام جمله های دل سؤالیست

یک عمر درس عاشقی خواندیم و هر ترم
در کارنامه، نمره ی اندوه، عالیست!

هر بار دل تا مرزهای عشق می‌رفت
از سوی عقل اخطار می آمد: «خیالی ست»

دیگر قدمهایم معلق مانده انگار
تا انتها رفتن، گمانم، احتمالی ست

بغض هوای ابری ام را جمعه، تَر کرد
باریده ام بر شوره زارانی که خالی ست

این جمعه را هم خاطراتت، جمعه تر کرد!
در روح ویران تا همیشه خشکسالی ست!!!

#مریم_عرفان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رها کردی مرا ؛ گویا که قلبت با نگاری هست    
برای باغ  پاییزم  بدان حتما بهاری  هست

غلط کردم  اگر این سالها پای دلت ماندم
ندانستم که قلبت واقعا اهل چه کاری هست

چگونه گول خورد این قلب خام و باورت کردم
نفهمیدم دل تو  «هفت خط روزگاری » هست

نقابی بر دلت داری هزاران رنگ و رو دارد
چه میدانستم  آن بازیگری ها شاهکاری هست!

اگر آن صورتک ها را  دلم می دید ، می فهمید 
«تو را من دوست دارم » های تو‌تنها شعاری هست

گناهت گردنم  !  تاوان قلبم  را خودم دادم 
بله ...فهمیدم این را پای هر گل نیز خاری  هست

ولی خوش باور و  ساده ؛  یکی بوده ست آنهم من !
برایت بهتر از من ... ناگزیر این بار یاری هست !

#مریم_عرفان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زندان شدیم از قفل و از دیوار خسته 
از روز و شب از اینهمه تکرار خسته

از اینکه می چرخیم دور خویش عمری
از دایره ها، مثل یک پرگار خسته

از واقعیت های پنهان زیر نیرنگ
از اینهمه تکذیب، از انکار خسته  

تا کی فریب وعده های پوچ خوردن
از فرق بین گفته و کردار خسته

در حسرت آزادگی عمری اسیریم      
از اضطراب لحظه ی آوار خسته   

زخمی ست سر تا پای حسّ آدمیت
از تیغ زهر آلوده ی خونخوار خسته   

باید به پا خیزیم، رستاخیز، حالاست
حتی اگر باشیم از اجبار، خسته


#مریم_عرفان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
روح‌ گریزان من‌ قلب پریشان من
خانه ی ویران شده خسته ز طوفان من

در پس ویرانه ام سیل غمم جاری است
نیست کسی غیر اشک شاهد پنهان من

هر غزل از عمق دل قصه ی پژمردگی است
خشک شد از بیکسی شعر بهاران من 

قافیه تا قافیه هر چه صدا می زنم
نیست به جز یاد تو در دل دیوان من

پشت نگاه شبت، حبس شده‌ زندگی  
ناوک مژگان توست میله ی زندان من

بغض سکوت مرا، نغمه ی باران شکست
ابریِ عشقت شده سقف بیابان من !!!

حنجره ی خسته ام مرتعش از نام توست
تا که فرا می رسد لحظه ی عصیان من

عقربه ها ایستاد ساعت و تاریخ مُرد !
تا به ابد مانده است، سر به گریبان من


#مریم_عرفان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بس نیست که گهگاه به دیدار بیایی
ای کاش که صد بار به تکرار بیایی

تب کرده دلم از غم و اندوه جدایی
باید به پرستاری بیمار بیایی

عاشق شدن این نیست که هر بار که رفتی
در مرتبه ی بعد، به اصرار بیایی !

دلبر شده ای برده ای از دل، دلِ بیدل 
دل دل نکن ای دل، که بر یار بیایی

حتی درِ این خانه اگر بسته بماند 
باید بشود از سر دیوار بیایی !
 
تا چشم نظر تنگ، نبیند تو و من را 
وقتش شده دور از همه انظار بیایی

بهتر که به همراه خیالات شبانه  
در خواب من خسته به اجبار بیایی

حتی اگر آن هم نشود سهم من از تو 
شعرم شو که در دفتر اشعار بیایی


#مریم_عرفان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀