💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.37K photos
2.91K videos
12 files
1.02K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
‍ ‍ نه فقط پیش من آن صورت زیبا زیباست
هر کجا پای نهی قبله ی دلها انجاست

مست آن نرگس شهلات ز خود بی خبر است
آن که در قید تو شد از همه ی ابناد رهاست

هر چه بر ما بکنی دیده ی منت داریم
که جفای تو در اندیشه ی ما عین وفاست

خبر امدنت شور جهانی دارد
ز دم صبح مسیحای تو عالم غوغاست

خال رویت چو مه و و روی مهت قرص قمر
کعبه ای مهر تو سعی است و وفای تو صفاست

تو بیا و الم از دل ببر ارام بیار
ای سراپا همه خوبی علمت مهرِ ولاست

فرج عاجل بنما حجت ثانیِ خدا
که سراسر همه آفاق پر از جور و جفاست


#مختار_عظیمی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
رسیده فصل پاییز و تکیده برگ شب بوها
تمام خاطراتت مانده در پستوی پستوها

تو رفتی باد می آمد وگندم زار می لرزید
واز آن دور می دیدم پریشانی گیسوها

پس از آن حادثه هر روز با رقص گل لاله
شمیم دل نوازت می‌رسد از آن فراسوها

نشسته برف سنگین غم ازدوریت بر بامم
ندارم نای روییدن ندارد پای پاروها

نمی آید صدای غرش شیری در این وادی
به غیر از زوزه گرگ وصدای بچه آهوها

تلاطم کرد دریا موج سیلی زد به ساحل ها
ومی آمد صدای ناله ی غمناکی از قوها

شنیدم آمدی در شهر غوغایی به پای کردی
ومن گم کرده ام خود را میان آن هیاهوها

بیا در جستجویم ای سفر کرده و بعداز آن
اسیرم کن در آغوشت میان دست وبازوها

#مختار_عظیمی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
شنیدم آمدی در شهر غوغایی به پای کردی
ومن گم کرده ام خود را میان آن هیاهوها

بیا در جستجویم ای سفر کرده و بعداز آن
اسیرم کن در آغوشت میان دست وبازوها

#مختار_عظیمی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
چقدر خانه به بوی تو عطر اگین است
چقدر شربت مهرت به درد تسکین است

چقدر با نظری میبری زدلها غم
چقدر شهر تنت باگلاب اذین است

برای من نه همین به که با الهه نور
تمام روح بلندت به مهر تزیین است

به اسمان زلال دلت که مینگرم
نمای مهر تو چون خوشه های پروین است

صدای تک تک تیشه هنوز در گوش است
ولی بهانه شعرم خیال شیرین است

شمیم گل همه جا را گرفت اما دل
هنوز مست نفسهای ناب نسرین است

اشاره ای کن و بگذر فدایی ام ای عشق
هراینه به تمنات اسب دل زین است

چقدر واژه بریزم به پیش پاهایت
تویی که شربت مهرت به درد تسکین است

قسم به سوره ی والنصر و وان یکاد و فلق
دلم به وصل و لبم هر زمان در آمین است

#مختار_عظیمی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
می کشم ناز سر زلف تو چون شانه و بعد

می روم شاد غزلخوان سوی میخانه و بعد

منت ساقی دل را به سر شوق کشم

می زنم می به خیالش دو سه پیمانه و بعد


#مختار_عظیمی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
غـــم تنهایـی ام را یاکریم خــانه می فهمد
زبان شعله های شمع را پروانه می فهمد

دگر بعــد تو از بــاغ و گل و بلبل گریـ‍ـزانم
صدای ناله ام را جغد در ویرانه می فهمد

چه آورده ســرم سـاقی شراب درد بی دری
که طعم تلخ آن را از لب پیمانه می فهمد

هزاران راز پنهان کرده ای در ناز چشمانت
رمــوز غمــزه ها را عــاشق رنـدانه می فهمد

کجـا فـرزانه از شیـدایی مجنــون خبــر دارد
پریشـان حالی دیــوانه را دیــوانه می فهمد

گره از زلف وا کن ابشار مو تماشایی ست
حــریـــر زلف را آرامگــــاه شـــانـه مــی فهمد

#مختار_عظیمی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
با خیالت همه شب چشم به در مانده دلم
روزگاریست، به امید ثمر مانده دلم

دف زنان رقص کنان هلهله ای بر پا کن
دیده در حسرت و پابست هنر مانده دلم

با غمت یار سفر کرده" چه تدبیر کنم"
با که از درد بگویم شده درمانده دلم

غمزه ی چشم سیاه تو چنان پیرم کرد
که در اندیشه دیدار دگر مانده دلم

می رسد روز وصالت همه آرام و قرار
گرچه عمریست در اما و اگر مانده دلم

فصل گل آمد و بلبل به هوای گل خواند
از تو درخواهش یک گوشه نظر مانده دلم

گفتی ازباغ وفا برگ گلی قسمت توست
در فراسوی کلامِ چو گهر مانده دلم

#مختار_عظیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با خیالت همه شب چشم به در مانده دلم
روزگاریست، به امید ثمر مانده دلم

دف زنان رقص کنان هلهله ای بر پا کن
دیده در حسرت و پابست هنر مانده دلم

با غمت یار سفر کرده" چه تدبیر کنم"
با که از درد بگویم شده درمانده دلم

غمزه ی چشم سیاه تو چنان پیرم کرد
که در اندیشه دیدار دگر مانده دلم

می رسد روز وصالت همه آرام و قرار
گرچه عمریست در اما و اگر مانده دلم

فصل گل آمد و بلبل به هوای گل خواند
از تو درخواهش یک گوشه نظر مانده دلم

گفتی ازباغ وفا برگ گلی قسمت توست
در فراسوی کلامِ چو گهر مانده دلم

#مختار_عظیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با خیال عشق امشب سوی تو پر می کشم
نقشه ی دیدارمان را بار دیگر میکشم

میخورد شلاق امواج غمت بر شانه ام
چون صدف با خون دل از قطره گوهر می کشم

روزها در حسرت دیدار و شبها تا سحر
عکس زیبای تو راچون برکه در بر می کشم

گیسوانت شانه را سر گرم کار خویش کرد
با من مجنون چه کرد، آه مکرر می کشم

می سرایم شعر و کم کم روی بوم آرزو
صورتت را از کماالملک بهتر میکشم

در شب وصلت گذارم سر به روی شانه ات
قطره قطره شربت این عشق را سر میکشم

#مختار_عظیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
فرق وا کردی و مَه از پی مِه ظاهر شد
قلم و دفتر و افکار همه شاعر شد

ریختی زلف شبت را به سر دوش چنان
جلوه ای کرد که شیخ العرفا کافر شد

قصه ای داشت به خود، گونه همچون سیبت
دل جدا دیده جدا عقل جدا سامرشد

عقل در محضر عشق تو به زانو افتاد
شور دیوانه گی من به همین خاطر شد

جادوی چشم تو اعجاز گر حادثه هاست
به تمنای تو هر پیر و جوان زائر شد

ذره ذره نظرت شعشه ی روح وروان
همچو ایینه دلم با نگهت طاهر شد

به خیالت همه شب دست دعا بردارم
تا مگر شام غمت از کرمش اخر شد

#مختار_عظیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
فرق وا کردی و مَه از پی مِه ظاهر شد
قلم و دفتر و افکار همه شاعر شد

ریختی زلف شبت را به سر دوش چنان
جلوه ای کرد که شیخ العرفا کافر شد

قصه ای داشت به خود، گونه همچون سیبت
دل جدا دیده جدا عقل جدا سامرشد

عقل در محضر عشق تو به زانو افتاد
شور دیوانه گی من به همین خاطر شد

جادوی چشم تو اعجاز گر حادثه هاست
به تمنای تو هر پیر و جوان زائر شد

ذره ذره نظرت شعشه ی روح وروان
همچو ایینه دلم با نگهت طاهر شد

به خیالت همه شب دست دعا بردارم
تا مگر شام غمت از کرمش اخر شد

#مختار_عظیمی🥀🌹
‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چقدر واژه به واژه غزل غزل گفتم
چقدر از تو و از اهل این محل گفتم

چقدر خشت دلم را به لرزه لرزاندی
چقدر از غم شهرِ برِ گسل گفتم

چقدر شعرها که به یاد تو خواندم
چه قصه ها که زبستان بی بدل گفتم

چقدر از سرِ احساس و عشق و دل گفتی
چه حرفها که برایت از این جدل گفتم

چقدر قصه ی تلخ فراق را خواندم
چقدر نام تو را بردم و عسل گفتم

چقدر نامه ی هجر تو را ورق زده ام
چقدر از غم عشق تو از ازل گفتم

چقدر گفتم وگفتم ولی کسی نشنید
چقدر از سر پیمان بی عمل گفتم

#مختار_عظیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای غزال خوش سیما، دل شکار چشمانت
مانده بر سر  پیمان، با قرار چشمانت

نرگست به دام انداخت، عاقبت به هرترفتد
داده ام زکف هستی در قمار چشمانت

با دلم چه ها کردی ای ستاره ی اقبال
می کشم به امیدی، انتظار چشمانت

شهر غم اگر روزی روی من گشاید در
می خرم به جان و دل، اعتبار چشمانت

بی تو فصل پائیز است  فصلهای دلتنگی
گل کند کویر دل از بهار چشمانت

مانده در شب مویت واژه های آزادی
بیت زندگی سرد است بی شرار چشمانت

هر چه بر سرم آید از زلال دریاهاست
می کشم به دوش خود، جور کار چشمانت

#مختار_عظیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غمِ تنهایی ام را یاکریمِ خـانـه می فهمد
زبانِ شعله های شمع را،پروانه می فهمد

دگر بعدِ تـو از بـاغ و گُل و بلبل گریزانم!
صدای ناله ام را جُغدِ در ویرانه مۍفهمد!

چه آورده سرم ساقی شرابِ دردِ بۍدردی
که طعمِ تلخِ آن را از لبِ پیمانـه میفهمد

هزاران درد پنهـان کرده ام در سینه تنگم
غم بی همدمی را مرغک بی لانه میفهمد

کجا فـرزانه از شیـداییِ مجنون خبر دارد
پریشان حالیِ دیوانه را ، دیوانه می فهمد

گره از زلف واکن آبشارِ مو تماشایی ست
حریرِ اطلسی را، دانه های شانه می فهمد

#مختار_عظیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غـــم تنهایـی ام را یاکریم خــانه می فهمد
زبان شعله های شمع را پروانه می فهمد

دگر بعــد تو از بــاغ و گل و بلبل گریـ‍ـزانم
صدای ناله ام را جغد در ویرانه می فهمد

چه آورده ســرم سـاقی شراب درد بی دری
که طعم تلخ آن را از لب پیمانه می فهمد

هزاران راز پنهان کرده ای در ناز چشمانت
رمــوز غمــزه ها را عــاشق رنـدانه می فهمد

کجـا فـرزانه از شیـدایی مجنــون خبــر دارد
پریشـان حالی دیــوانه را دیــوانه می فهمد

گره از زلف وا کن ابشار مو تماشایی ست
حــریـــر زلف را آرامگــــاه شـــانـه مــی فهمد

#مختار_عظیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀