زیر این آسمان هی الکی، با خودم با خدا به پیکارم
در سرم وول میخورد چیزی، و خدایی نه اینکه بیکارم
گاهی از زندگیم سِر شدهام، گاهی از شعر منفجر شدهام
گاهی از عشق منتشر امّا گاه هم مثل یک سگ هارم
شعر من یک کبوتر گیج است که خودش را به شیشه میکوبد
مثل روح زنانهای انگار لای تقویم جیبیام دارم
چوب خطّی که ردّ پای تو بود گفته بودی دوباره میآیی
غرق در این خیال خواهم شد، روزها را نشد که بشمارم
شعرهای همیشه عریانم مو به موی تو را بلد شدهاند
لذّت انگیز میشوی لای فکرهای همیشه بیمارم
از غزلهای خویش میخواهم تا کمی نرمتر قدم بزنند
میهراسم که عاشقت بشوم یا که یک جرعه از تو بردارم
غافل از خطّ ممتد رحِمی که به دنیا بیاورم از تو
ناقصالخلقۀ جنین منی، خلأ زایمان هر بارم
شوق پرواز کردنم بودی زیر آبیّ آسمان امّا
مثل یک لاکپشت میافتم توی پرواز نا به هنجارم
مثل هر بازی اشکنک دارد گفتهای سر شکستنک دارد
دل من را شکستهاند این بار مثل ابر بهار میبارم
در تهِ خوابهای غمگینم سیخ و سنجاق را فرو بردم
گریهام طعم دیگری میداد از تهِ لولههای خودکارم
#محمد_شفیع_شفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در سرم وول میخورد چیزی، و خدایی نه اینکه بیکارم
گاهی از زندگیم سِر شدهام، گاهی از شعر منفجر شدهام
گاهی از عشق منتشر امّا گاه هم مثل یک سگ هارم
شعر من یک کبوتر گیج است که خودش را به شیشه میکوبد
مثل روح زنانهای انگار لای تقویم جیبیام دارم
چوب خطّی که ردّ پای تو بود گفته بودی دوباره میآیی
غرق در این خیال خواهم شد، روزها را نشد که بشمارم
شعرهای همیشه عریانم مو به موی تو را بلد شدهاند
لذّت انگیز میشوی لای فکرهای همیشه بیمارم
از غزلهای خویش میخواهم تا کمی نرمتر قدم بزنند
میهراسم که عاشقت بشوم یا که یک جرعه از تو بردارم
غافل از خطّ ممتد رحِمی که به دنیا بیاورم از تو
ناقصالخلقۀ جنین منی، خلأ زایمان هر بارم
شوق پرواز کردنم بودی زیر آبیّ آسمان امّا
مثل یک لاکپشت میافتم توی پرواز نا به هنجارم
مثل هر بازی اشکنک دارد گفتهای سر شکستنک دارد
دل من را شکستهاند این بار مثل ابر بهار میبارم
در تهِ خوابهای غمگینم سیخ و سنجاق را فرو بردم
گریهام طعم دیگری میداد از تهِ لولههای خودکارم
#محمد_شفیع_شفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در حوضِ چشمان تو ماه کاملم امّا
آشفتهای در تکّههای پازلم امّا
این شعرهای پابرهنه راه میافتند
آیا برای از تو گفتن قابلم؟ امّا
من آسمان و ریسمان میبافتم از تو
حتّی نگاه تو نیامد حاصلم امّا
دروازههای قلب خود را بستم و دیدم
با حجم مشت تو ترک خورده دلم امّا
تو شیشه را بالا بده با اینکه میدانی
شوق گذشتن در مسیر تونلم امّا
حالا که ذرّه ذرّه ذرّه ذرّه میافتم
درگیر اشک شیرهای نازلم امّا
#محمد_شفیع_شفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آشفتهای در تکّههای پازلم امّا
این شعرهای پابرهنه راه میافتند
آیا برای از تو گفتن قابلم؟ امّا
من آسمان و ریسمان میبافتم از تو
حتّی نگاه تو نیامد حاصلم امّا
دروازههای قلب خود را بستم و دیدم
با حجم مشت تو ترک خورده دلم امّا
تو شیشه را بالا بده با اینکه میدانی
شوق گذشتن در مسیر تونلم امّا
حالا که ذرّه ذرّه ذرّه ذرّه میافتم
درگیر اشک شیرهای نازلم امّا
#محمد_شفیع_شفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خستهام خواب را نمیگیرم
تشنهام آب را نمیگیرم
سالها برکه برکه منتظرم
رنگ مهتاب را نمیگیرم
دور خود سالهاست میگردم
شکل گرداب را نمیگیرم
وحشی رودخانه هم شدهام
شوق سیلاب را نمیگیرم
تا شدم مثل سجده در دستت
لحن محراب را نمیگیرم
روی دیوار بی صدا پخشم
ساکت قاب را نمیگیرم
من اضافی کائناتم که
این تب و تاب را نمیگیرم
#محمد_شفیع_شفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تشنهام آب را نمیگیرم
سالها برکه برکه منتظرم
رنگ مهتاب را نمیگیرم
دور خود سالهاست میگردم
شکل گرداب را نمیگیرم
وحشی رودخانه هم شدهام
شوق سیلاب را نمیگیرم
تا شدم مثل سجده در دستت
لحن محراب را نمیگیرم
روی دیوار بی صدا پخشم
ساکت قاب را نمیگیرم
من اضافی کائناتم که
این تب و تاب را نمیگیرم
#محمد_شفیع_شفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀