پاییزان؛
تلاوتِ مکرّر
آیاتِ مطهّرِ عشق است
در نبضِ بی قرارِ باد
وقتیکه؛
چشمِ ماه؛ ترانه می شود
در رگ هایِ آبی یِ رود
بال هایِ زخمی یِ شاپرک
در سوگِ خلوتِ یک آغوش
می پژمرد
و روحِ خسته یِ یک برگ
در بغضِ باد؛ گممی شود!
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تلاوتِ مکرّر
آیاتِ مطهّرِ عشق است
در نبضِ بی قرارِ باد
وقتیکه؛
چشمِ ماه؛ ترانه می شود
در رگ هایِ آبی یِ رود
بال هایِ زخمی یِ شاپرک
در سوگِ خلوتِ یک آغوش
می پژمرد
و روحِ خسته یِ یک برگ
در بغضِ باد؛ گممی شود!
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سلام بر تو ...
که یادت؛ تلاوتِ
قطره قطره هایِ باران است
سلام بر تو ...
که نامت
آیه آیه هایِ مصحفِ عشق است
سلام بر تو ...
که ابدیتِ شکوهِ چشمانت؛
طلوع باورِ یک صبحِ
جاوید است!!...
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که یادت؛ تلاوتِ
قطره قطره هایِ باران است
سلام بر تو ...
که نامت
آیه آیه هایِ مصحفِ عشق است
سلام بر تو ...
که ابدیتِ شکوهِ چشمانت؛
طلوع باورِ یک صبحِ
جاوید است!!...
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با وسوسه یِ
چیدن یک سیب؛
داغ یک بوسه؛
بر پیشانی یِ عشق؛
تا ابد ماند
و من خیسِ بارانی شده ام
که چشمانِ شب پره؛
در هبوطِِ شمع
تا صبح قیامت بارید!!...
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چیدن یک سیب؛
داغ یک بوسه؛
بر پیشانی یِ عشق؛
تا ابد ماند
و من خیسِ بارانی شده ام
که چشمانِ شب پره؛
در هبوطِِ شمع
تا صبح قیامت بارید!!...
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سلام به طراوت و پویشِ صبح
سلام به رویشِ بالنده یِ آفتاب
سلام به آغوشِ پر سخاوتِ زندگی
سلام به شور و شکوهِ باورِ عشق
سلام به تو که قصیده یِ بارانی
سلام به تو که شروعِ دوباره یِ
پایانی ...
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سلام به رویشِ بالنده یِ آفتاب
سلام به آغوشِ پر سخاوتِ زندگی
سلام به شور و شکوهِ باورِ عشق
سلام به تو که قصیده یِ بارانی
سلام به تو که شروعِ دوباره یِ
پایانی ...
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
○
می توان؛
برای تنِ خسته ات
برای روحِ عریان و زخمی ات
برایِ آرزوهایِ گمشده ات
برای چشمانِ ماهت
جهانی شعر سرود
می توان؛
در دریایِ اندوهِ
نگاهت غرق شد
و از درد و شرمندگی مرد
می توان؛
فریادِ معصومیتِ تو را؛
بر سر ظالمانِ
جهلِ انسانیت کوفت؛
می توان؛
با اندوهِ نگاهت؛
در چشمانِ بی گناه و زیبایت؛
دشتی؛ از گل هایِ نرگس، رویاند
شاید؛ فریادِ تو را؛ ببویند
و عطرِ تلخِ تنهایی ات را؛
در جهانِ فراموش شده ات؛
بپراکنند
می توان؛ آنقدر گریست
که تمامیِ جهان را؛ سیلابِ
اندوه ببرد!
شاید جهانی دیگر بروید؛
جهانی بی خار!... جهانی بیدار
برایِ تو؛ برای من؛ برایِ ما!!...
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می توان؛
برای تنِ خسته ات
برای روحِ عریان و زخمی ات
برایِ آرزوهایِ گمشده ات
برای چشمانِ ماهت
جهانی شعر سرود
می توان؛
در دریایِ اندوهِ
نگاهت غرق شد
و از درد و شرمندگی مرد
می توان؛
فریادِ معصومیتِ تو را؛
بر سر ظالمانِ
جهلِ انسانیت کوفت؛
می توان؛
با اندوهِ نگاهت؛
در چشمانِ بی گناه و زیبایت؛
دشتی؛ از گل هایِ نرگس، رویاند
شاید؛ فریادِ تو را؛ ببویند
و عطرِ تلخِ تنهایی ات را؛
در جهانِ فراموش شده ات؛
بپراکنند
می توان؛ آنقدر گریست
که تمامیِ جهان را؛ سیلابِ
اندوه ببرد!
شاید جهانی دیگر بروید؛
جهانی بی خار!... جهانی بیدار
برایِ تو؛ برای من؛ برایِ ما!!...
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
○
روح پریشان کدامین پرنده؛
خواب را از چشمانم ربوده؛
که نبضِ بیقرارِ ثانیه ها
شب هایم را دزدیده؛
و من به انتظارِ بهار
تمامِ شب را؛ نخوابیده ام!!
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روح پریشان کدامین پرنده؛
خواب را از چشمانم ربوده؛
که نبضِ بیقرارِ ثانیه ها
شب هایم را دزدیده؛
و من به انتظارِ بهار
تمامِ شب را؛ نخوابیده ام!!
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرغکی؛
از کوچ جا مانده
و هر شب تا سحر
بر شاخساری خشک، می نالد
و قابِ پنجره؛ در انتظارِ
گام هایِ خسته ای،
از شرم می خوابد
و دستانی، سکوتِ خالیِ
یک سفره را، آرام می بلعد
و بغضِ کودکی؛
در خانه می پیچد
و جامِ اشک را،
یک زن بجایِ آب؛ می نوشد
و من، در خلوتِ
کابوسِ بی هنگامِ شب
آهسته می گریم!
چرا باران نمی بارد؟...
کاسه ها و کوزه ها
خالی ست!
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از کوچ جا مانده
و هر شب تا سحر
بر شاخساری خشک، می نالد
و قابِ پنجره؛ در انتظارِ
گام هایِ خسته ای،
از شرم می خوابد
و دستانی، سکوتِ خالیِ
یک سفره را، آرام می بلعد
و بغضِ کودکی؛
در خانه می پیچد
و جامِ اشک را،
یک زن بجایِ آب؛ می نوشد
و من، در خلوتِ
کابوسِ بی هنگامِ شب
آهسته می گریم!
چرا باران نمی بارد؟...
کاسه ها و کوزه ها
خالی ست!
#فرح_فریماااا_معمای_عشق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀