💖کافه شعر💖
2.7K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
«الا یا ایها الساقی»بیاور آن گوارا را
که شاید بردم از خاطر غم سنگین دنیا را

فقط در عالم رویا دلم شاد است و می خندم
که بر خوردارمی بینم تمام ملک دارا را

فرو برده گروهی پست سر در آخوری رنگین
ولی بر گرده ی مردم ، نگر داغ بلایا را

چگونه می توان گفتن در این اوقات شعر تر
چواین بیماری مهلک، دهد آزار ما ها را

به امید خدا باشیم ،شاید شاد و شیرینتر
رقم بر دفتر هستی زند اوقات فردا را

چو دست افشانمان سازدصبا با بوی بهبودی
به پای دوستان ریزم سبد ها یاس زیبا را

#غلامعباس_جانشکر

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
پشت پا وقتی به احساسات و باور می زنم
بر خودم از پشت سر انگار خنجر می زنم

شادمانم آمده فرصت بدستم با ادب
زیر خط بر زارعینی مثل خود سر می زنم

خان که خرج خیمه و خرگاه کرده حاصلم
هیچ می فهمد برای قوت پر پر می زنم؟

رخت تمثیلی تَن تُرد غزلها می کنم
تا که حرف درد را این ور و آن ور می زنم

تا صدایم را بفهمد گوش سنگین کسان
چانه دایم با گلوی خویش و حنجر می زنم

موسم جشن سده نزدیک آتش گوشه ای
در «ادیبانه» چنین با ساز دفتر می زنم

#غلامعباس_جانشکر


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آقای عشق یار همه بی کسان تویی
درد آشنای مردم روی جهان تویی

لایق به هر سلام و سرود و تحیّتی
«فرماندهِ» محیط زمین و زمان تویی

مشتاق شهرِفاضله ی وعده داده ام
مجریّ آن محیط خوش و شادمان تویی

با نام مذهب ست که دکّان برای سود
بر پا شده است و آنکه ببیند زیان تویی

گشته سزای زلفِ پریشان چو سربِ داغ
تکلیف چیست؟قاضی هر خسته جان تویی

از دین فقط عمل به ظواهر بجای ماند
داد آوری نمای که روح اذان تو یی

منجیّ هر قبیله و آیین و مذهبی
یار سخن رسانی و نطق و بیان تویی

شد خرد پشت اکثر زحمت بران خاک
خاکی بپا نمای و بیا شایگان تویی

#غلامعباس_جانشکر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
انگشت زدم بر در و درخانه کسی نیست
امید شنیدن، ز کَران جز هوسی نیست

بر داشته ات،غره مشو ،صاحب منصب 
هنگامه ی طوفان،همه،بالِ مگسی نیست

از توده و خشمش بخدا،سخت بترسیم  
توفنده شود ، دید چو فریاد رسی نیست

بر سیلِ روان در دلِ هر درّه نظر کن
آنجا تنه ی گردوی صد ساله ، خسی نیست 

«شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند»
   « شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست»

تا فصل بهاری که پر از برگ و شکوفه ست 
کوشش بکن ای راهی فردا که بسی نیست

با کوبه ی کم ضربه اشعار زمانی  
انگشت زدم بر در و در خانه کسی نیست

#غلامعباس_جانشکر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀