#شبنوشت
ریاضتِ شبِ هجران، ز طاعتِ که کم است؟
ستاره می شِمرم، سُبحه گر به دستم نیست..
#دانش_مشهدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ریاضتِ شبِ هجران، ز طاعتِ که کم است؟
ستاره می شِمرم، سُبحه گر به دستم نیست..
#دانش_مشهدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#شبنوشت
عطرِ تو تراود مگر از بسترم امشب
کاین گونه گریزان شده خواب از سرم امشب
چون تشنه پس از وصلتِ دریا و چه کوتاه
از هر شبِ دیگر تک و تنهاترم امشب
بیدار نشستم که غمت را چو چراغی
از شب بِسِتانم به سحر بِسپُرم امشب
این گونه مضاعف شده ظلمت که من ای دوست
از دولتِ یادِ تو شبی دیگرم امشب
ای کاش پَری وار فرود آیی از آفاق
یا آن که دهد سِحرِ تو بال و پرم امشب
تا پیشتر از آن که شوم سنگ در این شب
رختِ خود از این مهلکه بیرون برم امشب
اشکت چه شد ای چشم! که آن برقِ شهابی
شعری شده آتش زده در دفترم امشب
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عطرِ تو تراود مگر از بسترم امشب
کاین گونه گریزان شده خواب از سرم امشب
چون تشنه پس از وصلتِ دریا و چه کوتاه
از هر شبِ دیگر تک و تنهاترم امشب
بیدار نشستم که غمت را چو چراغی
از شب بِسِتانم به سحر بِسپُرم امشب
این گونه مضاعف شده ظلمت که من ای دوست
از دولتِ یادِ تو شبی دیگرم امشب
ای کاش پَری وار فرود آیی از آفاق
یا آن که دهد سِحرِ تو بال و پرم امشب
تا پیشتر از آن که شوم سنگ در این شب
رختِ خود از این مهلکه بیرون برم امشب
اشکت چه شد ای چشم! که آن برقِ شهابی
شعری شده آتش زده در دفترم امشب
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#شبنوشت
کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی؟
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی؟
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی!
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی؟
کجایی ای قدحها از کف اغیار نوشیده!
که از جام غمت خونابهخواریهای من بینی؟
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
نشینی با من و شبزندهداریهای من بینی
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم
که یار من شوی ای یار و یاریهای من بینی
برای امتحان تا میتوانی بار درد و غم
بنه بر دوش من تا بردباریهای من بینی
برای یادگار خویش شعری چند از هاتف
نوشتم تا پس از من یادگاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی؟
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی؟
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی!
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی؟
کجایی ای قدحها از کف اغیار نوشیده!
که از جام غمت خونابهخواریهای من بینی؟
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
نشینی با من و شبزندهداریهای من بینی
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم
که یار من شوی ای یار و یاریهای من بینی
برای امتحان تا میتوانی بار درد و غم
بنه بر دوش من تا بردباریهای من بینی
برای یادگار خویش شعری چند از هاتف
نوشتم تا پس از من یادگاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀