صبحت بخیر شاعر لبخندهای شهر
آیینههای شعر تو در جای جای شهر
با دستهای آبیتان ، سبز میشود
گلواژههای زردِ غزل در صدای شهر
رنگین کمان هر غزلت وصل میکند
دل را به پشت پنجرهی انتهای شهر
دیوارهای ساکت شهر و صدای سوت
صبحت بخیر شاعر لبخندهای شهر
#رسول_قشلاقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آیینههای شعر تو در جای جای شهر
با دستهای آبیتان ، سبز میشود
گلواژههای زردِ غزل در صدای شهر
رنگین کمان هر غزلت وصل میکند
دل را به پشت پنجرهی انتهای شهر
دیوارهای ساکت شهر و صدای سوت
صبحت بخیر شاعر لبخندهای شهر
#رسول_قشلاقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
زمانِ خواب است
نیمهای از تنم
بر نیمِ دیگرم فرود آمده
انگار
سنگینی خویش را تاب نمیآورم
روی آن یکی شانه میچرخم
دوباره وزنهای به نام قلب
تراز سینهام را بههم میریزد
من بی تو میزان نیستم
خودت بگو چه کنم؟
جمجمهام
پر از خاطرات خاک خورده است
کهنه ساعتی شنی
که هر سو بچرخانمش
خودم
خودم را
چال کردهام و
غم بی کم و کاست
فقط این کاسه آن کاسه شده.
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زمانِ خواب است
نیمهای از تنم
بر نیمِ دیگرم فرود آمده
انگار
سنگینی خویش را تاب نمیآورم
روی آن یکی شانه میچرخم
دوباره وزنهای به نام قلب
تراز سینهام را بههم میریزد
من بی تو میزان نیستم
خودت بگو چه کنم؟
جمجمهام
پر از خاطرات خاک خورده است
کهنه ساعتی شنی
که هر سو بچرخانمش
خودم
خودم را
چال کردهام و
غم بی کم و کاست
فقط این کاسه آن کاسه شده.
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به آفتاب احتیاج داشتم
احتیاج داشتم به دمیدن صبح
تا بیدار شـوم از كابوس...
خوش آمـدی..!
#رسول_یونان
#درود_روزتون_سرشار_از_اتفاقات_خوب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
احتیاج داشتم به دمیدن صبح
تا بیدار شـوم از كابوس...
خوش آمـدی..!
#رسول_یونان
#درود_روزتون_سرشار_از_اتفاقات_خوب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو ماه را
بيشتر از همه دوست می داشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به ياد من می آورد
می خواهم فراموشت كنم
اما اين ماه
با هيچ دستمالی
از پنجره ها پاک نمی شود...!
#رسول_یونان👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بيشتر از همه دوست می داشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به ياد من می آورد
می خواهم فراموشت كنم
اما اين ماه
با هيچ دستمالی
از پنجره ها پاک نمی شود...!
#رسول_یونان👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#تو ماه را
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا ماه هر #شب
تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشات کنم
اما این #ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود!
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا ماه هر #شب
تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشات کنم
اما این #ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود!
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو التیامِ تمام
عشقهای مایوس و نیمه کارهای،
آغاز صبحِ خوش یُمنی،
شفقی،
شروع دوبارهای
سخاوت رودی تو،
شکیبایی بی حد کوه،
راهی،
مسیرِ روشنی،
اشارهای...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشقهای مایوس و نیمه کارهای،
آغاز صبحِ خوش یُمنی،
شفقی،
شروع دوبارهای
سخاوت رودی تو،
شکیبایی بی حد کوه،
راهی،
مسیرِ روشنی،
اشارهای...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من لایق تو نیستم آری از این به بعد...
فهمیده ام که دوست نداری از این به بعد...
باران که قید باغچه ها را نمیزند!
باران قرار بود بباری از این به بعد
تا کوچه از حضور شما مفتخر شود
باید دوباره یاس بکاری از این به بعد
یخهای قله های غرور آب میشود
در دشت های سبز تو جاری از این به بعد
چیزی نمانده است از آن روزها بجز
یک زخم چرک کرده کاری از این به بعد
باید تو هم برای خودت زندگی کنی
جز انتظار مانده چه کاری از این به بعد..
#رسول_زاهدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فهمیده ام که دوست نداری از این به بعد...
باران که قید باغچه ها را نمیزند!
باران قرار بود بباری از این به بعد
تا کوچه از حضور شما مفتخر شود
باید دوباره یاس بکاری از این به بعد
یخهای قله های غرور آب میشود
در دشت های سبز تو جاری از این به بعد
چیزی نمانده است از آن روزها بجز
یک زخم چرک کرده کاری از این به بعد
باید تو هم برای خودت زندگی کنی
جز انتظار مانده چه کاری از این به بعد..
#رسول_زاهدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی تو
دنیا مثل شب خانه ای خالیست
ترسناک و آزار دهنده
شیر آب
خوب بسته نشده
بر خوابهایم آب چکه میکند.
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دنیا مثل شب خانه ای خالیست
ترسناک و آزار دهنده
شیر آب
خوب بسته نشده
بر خوابهایم آب چکه میکند.
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"دوستت دارم"و این حرف کمی سنگین است.
لااقل لطف کن و یک طرفش را تو بگیر.
#رسول_مرشدلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لااقل لطف کن و یک طرفش را تو بگیر.
#رسول_مرشدلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حیران شدند قبله نماها چه می کنی؟
با چشمهای مسخ تماشا چه می کنی؟
جادوی رقص موی تو در بادها دگر
باطل نمی شود که مبادا..! چه می کنی؟!
ماهی پلنگ را تو به اینجا کشانده ای
افتاده ای به جان غزلها،چه می کنی...
میریزد عشق بازی موی تو با نسیم
یک آبرو به وسعت دریا چه می کنی ؟!
لبخند؟ نه! نه!! نزنی وای.. وای.. وای...
حیران شدند قبله نماها چه می کنی...
#رسول_زاهدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با چشمهای مسخ تماشا چه می کنی؟
جادوی رقص موی تو در بادها دگر
باطل نمی شود که مبادا..! چه می کنی؟!
ماهی پلنگ را تو به اینجا کشانده ای
افتاده ای به جان غزلها،چه می کنی...
میریزد عشق بازی موی تو با نسیم
یک آبرو به وسعت دریا چه می کنی ؟!
لبخند؟ نه! نه!! نزنی وای.. وای.. وای...
حیران شدند قبله نماها چه می کنی...
#رسول_زاهدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
➰
میگذرند ...
زودتر از آنچه فکر کنی میگذرند
عشقها، اضطرابها، هیجانها
باد و بارانهایِ یک تابستانند ...
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میگذرند ...
زودتر از آنچه فکر کنی میگذرند
عشقها، اضطرابها، هیجانها
باد و بارانهایِ یک تابستانند ...
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جذاب ترین مرد دنیا هم باشی
به زشت ترین زن دنیا بگویی می توانم بغلت کنم؟
پیش بینی این که عکس العمل چه خواهد بود،
اندازه ی احتمال ناچیز است
شاید کتک بخوری
فحش بشنوی و مردم بریزند سرت
عصبانی نشوید گفتم شاید.
اما زشت ترین زن دنیا باشی به زیباترین مرد دنیا بگویی، می شود در آغوش بگیرمت؟
احتمال لبخند بسیار است
خیلی از مردها از امتحان بدشان نمی آید
ولی زن ها
به کیفیت و میزان علاقه می اندیشند
به مدام بودن این احساس
حالا تو فلان هنرپیشه ی محبوب باش
فلان خواننده
فلان مردی که جهانی متاثر از اوست
صورتت لباس عشق نپوشیده باشد و
آن لحظه
چشم هایت عاطفه را به تصویر نکشند
و نگویی تا ته عمر هستی
زود می فهمند
و تو مثل دیگران،
پشت چراغ مردی می مانی
که گونه هاش از گفتن دوستت دارم
سرخ است
و نگاهش سبزترین راهی ست که حین تماشا
سنگینی هر ترافیکی را به جان و جریمه
می خرد
آری مهم نیست که هستی
دل زن شبیه به جمهوری ست
هر کسی حق ابراز وجود را دارد
اما برای او قبل هر چیز
پایبندی به قوانین محبت ،معیار
و میزان، عشقی ست که به پای او می ریزی
شاید بگویی پس این همه زن فلان که گوشه ی خیابان ایستادند چه
آری اما باز ببین به ازای هر یک زن ِ آن طوری
چند مرد کنار می آیند؟
چند مرد بوق شان را بلند می کنند؟
تا با اشاره ای فرو کنند در گوش شهر؟
#رسول ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به زشت ترین زن دنیا بگویی می توانم بغلت کنم؟
پیش بینی این که عکس العمل چه خواهد بود،
اندازه ی احتمال ناچیز است
شاید کتک بخوری
فحش بشنوی و مردم بریزند سرت
عصبانی نشوید گفتم شاید.
اما زشت ترین زن دنیا باشی به زیباترین مرد دنیا بگویی، می شود در آغوش بگیرمت؟
احتمال لبخند بسیار است
خیلی از مردها از امتحان بدشان نمی آید
ولی زن ها
به کیفیت و میزان علاقه می اندیشند
به مدام بودن این احساس
حالا تو فلان هنرپیشه ی محبوب باش
فلان خواننده
فلان مردی که جهانی متاثر از اوست
صورتت لباس عشق نپوشیده باشد و
آن لحظه
چشم هایت عاطفه را به تصویر نکشند
و نگویی تا ته عمر هستی
زود می فهمند
و تو مثل دیگران،
پشت چراغ مردی می مانی
که گونه هاش از گفتن دوستت دارم
سرخ است
و نگاهش سبزترین راهی ست که حین تماشا
سنگینی هر ترافیکی را به جان و جریمه
می خرد
آری مهم نیست که هستی
دل زن شبیه به جمهوری ست
هر کسی حق ابراز وجود را دارد
اما برای او قبل هر چیز
پایبندی به قوانین محبت ،معیار
و میزان، عشقی ست که به پای او می ریزی
شاید بگویی پس این همه زن فلان که گوشه ی خیابان ایستادند چه
آری اما باز ببین به ازای هر یک زن ِ آن طوری
چند مرد کنار می آیند؟
چند مرد بوق شان را بلند می کنند؟
تا با اشاره ای فرو کنند در گوش شهر؟
#رسول ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا شبیه دو حبه قند
شانه به شانه
دل به چای بزنیم
آن قدر دور سر هم بگردیم
بگردیم
که ندانیم
این شیرینی
بیشتر از کداممان است
نترس
پس ِ این سرگیجه ی تلخ
حل شدنی عاشقانه هست
آخرش هر دو آهسته
از این که تو منی
یا من تو
کف استکان آرام می خندیم
خیال کن وسط دریا گم شده ایم
موج اول من تو را می بوسم
موج دوم تو
چشم هایت را ببند و محکم
بغلم کن
زود باش
قاشق از راه رسید
#رسول_ادهمي
#عصرتون_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا شبیه دو حبه قند
شانه به شانه
دل به چای بزنیم
آن قدر دور سر هم بگردیم
بگردیم
که ندانیم
این شیرینی
بیشتر از کداممان است
نترس
پس ِ این سرگیجه ی تلخ
حل شدنی عاشقانه هست
آخرش هر دو آهسته
از این که تو منی
یا من تو
کف استکان آرام می خندیم
خیال کن وسط دریا گم شده ایم
موج اول من تو را می بوسم
موج دوم تو
چشم هایت را ببند و محکم
بغلم کن
زود باش
قاشق از راه رسید
#رسول_ادهمي
#عصرتون_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما همیشه
یک نفر را پشت صورتمان داریم
که بُریده از دنیا
میخواهد برود
فرار کند اما
لباسش هر بار گیر میکند
به پوست و لبمان
طوری که آدم ها خیال میکنند
داریم میخندیم!
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک نفر را پشت صورتمان داریم
که بُریده از دنیا
میخواهد برود
فرار کند اما
لباسش هر بار گیر میکند
به پوست و لبمان
طوری که آدم ها خیال میکنند
داریم میخندیم!
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
_وقتی تنهایی
به همهچیز و همهکس پناه میبری
پخش میشوی
در کوچه و خیابان
به جاهایی میروی که نباید بروی
به آدمهایی سلام میکنی که نباید.
محبوب من!
بیا دست مرا بگیر و مرا بیرون بکش!
از کافههای دود و نیشخند
از گلوی شبها
از گِل و لای روزها
من پراکنده شدهام
بیا مرا جمع کن از کوچه و خیابان
بیا مرا جمع کن از دیگران!
#رسول_یونـــــــــــــان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به همهچیز و همهکس پناه میبری
پخش میشوی
در کوچه و خیابان
به جاهایی میروی که نباید بروی
به آدمهایی سلام میکنی که نباید.
محبوب من!
بیا دست مرا بگیر و مرا بیرون بکش!
از کافههای دود و نیشخند
از گلوی شبها
از گِل و لای روزها
من پراکنده شدهام
بیا مرا جمع کن از کوچه و خیابان
بیا مرا جمع کن از دیگران!
#رسول_یونـــــــــــــان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
داشتم از این شهر می رفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد!
البته
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و
تو صدایم کنی!
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی !
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد!
البته
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و
تو صدایم کنی!
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی !
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
آن ها که زیر باران رفته و
رو به آسمان خندیدند،
دوستت دارمشان
ترو تمیزتر است.
شسته رُفته بگویم؛
رنگین کمانِ عشق،
مال آنهایی که چتر دارند نیست،
مال آن دسته از آدم هاست که میخواهند
با آستین خیس،
صورتشان را خشک کنند.
دیوانههای لجوجی
که لرز گرفتهاند اما،
از خیابان
دست نمیکشند...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن ها که زیر باران رفته و
رو به آسمان خندیدند،
دوستت دارمشان
ترو تمیزتر است.
شسته رُفته بگویم؛
رنگین کمانِ عشق،
مال آنهایی که چتر دارند نیست،
مال آن دسته از آدم هاست که میخواهند
با آستین خیس،
صورتشان را خشک کنند.
دیوانههای لجوجی
که لرز گرفتهاند اما،
از خیابان
دست نمیکشند...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل به هیچ عشقی نمیبندم، خیالت جمعِ جمع
از تمام شهر دل کندم، خیالت جمعِ جمع
بال پرواز مرا خواهی بچین، خواهی نچین
تا ابد بر خویش پابندم، خیالت جمعِ جمع
آینه، گاهی برایم نقش بازی میکند
من به رویش هم نمیخندم، خیالت جمعِ جمع
جمع ما با هم عددهایی حسابی نیستند
کم شدن را آرزومندم، خیالت جمعِ جمع
گُر گرفته پیرهن از داغ دل، امّا ببین!
لب فرو بستم؛ دماوندم، خیالت جمعِ جمع
تیشه را از ریشهام بردار، لازم نیست که!
پاره شد زنجیرِ پیوندم، خیالت جمعِ جمع
گرچه چشمان مرا در اشک غلتان کرد و رفت
من در این برکه نمیگَندم، خیالت جمعِ جمع...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تمام شهر دل کندم، خیالت جمعِ جمع
بال پرواز مرا خواهی بچین، خواهی نچین
تا ابد بر خویش پابندم، خیالت جمعِ جمع
آینه، گاهی برایم نقش بازی میکند
من به رویش هم نمیخندم، خیالت جمعِ جمع
جمع ما با هم عددهایی حسابی نیستند
کم شدن را آرزومندم، خیالت جمعِ جمع
گُر گرفته پیرهن از داغ دل، امّا ببین!
لب فرو بستم؛ دماوندم، خیالت جمعِ جمع
تیشه را از ریشهام بردار، لازم نیست که!
پاره شد زنجیرِ پیوندم، خیالت جمعِ جمع
گرچه چشمان مرا در اشک غلتان کرد و رفت
من در این برکه نمیگَندم، خیالت جمعِ جمع...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
باید ﺷﻌﺮﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﻔﺖ ..
ﺁﻫﻨﮕﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﻧﻮﺍﺧﺖ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﭼﻮﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻍﻫﺎ ﺭﺍ ...
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎیﻣﺎﻥ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ...
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺳﺎﺧﺖ ...!
ﻫﯿﭻ ﺑﺎﺩﯼ ...
ﻻﻧﻪﯼ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ...
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮﺟﺎﯾﺶﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ...!
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باید ﺷﻌﺮﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﻔﺖ ..
ﺁﻫﻨﮕﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﻧﻮﺍﺧﺖ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﭼﻮﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻍﻫﺎ ﺭﺍ ...
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎیﻣﺎﻥ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ...
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺳﺎﺧﺖ ...!
ﻫﯿﭻ ﺑﺎﺩﯼ ...
ﻻﻧﻪﯼ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ...
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮﺟﺎﯾﺶﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ...!
#رسول_یونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
تمام زنها
یک مریمِ درون دارند مریمی مهربان و زیبا.
مثل پنجهی آفتاب.
این معصومهها همگی زمانی یک گوشه از اتاق نشسته و ساعتها عروسکی را روی پا خواباندند
عروسکی که هیچگاه مهم نبوده پدرش کیست کجاست و کی میآید.
زن کودک اما زنانگی را سالها تجربه کرده تنهایی را. گاه گوشهی آشپزخانه بین یخچال و اجاق گاه میان بالشتک و پشتی
و گاه به مساحت چارقدی کهنه.
این حوای خردسال
بی خیال آدم و آمدنش
بارها برای خودش هوا پخته
بارها سر سفرهای خیالی
برای خرسهای دور و برش شام کشیده
بارها اندازهی عرض یک فرش
خرید رفته و زود برگشته
با کیف و شال و روسریهای امانی
با تق و تقیهایی که به آن کفش میگفتند.
خودش با خودش دوتایی رفتند
با خودش هم دوتایی برگشتند.
خانهی خیال این خانم
هیچ گاه سقف نداشته و شب و روز را با پلک خلاصه کرده.
آری تمام زنها یک مریم درون دارند.
مریمی که زندگی بی مرد را میفهمد
مادری کردن بی شوهر را
مریمی که خوشبخت هم نباشد
پای میز آرایش و
لای صفحهی کتاب
زیر تترون و ساتن
حین تا کردن روسریهای حریر
یا زمان رقص و شانه کردن مو
دلخوشی را
فرض میگیرد...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تمام زنها
یک مریمِ درون دارند مریمی مهربان و زیبا.
مثل پنجهی آفتاب.
این معصومهها همگی زمانی یک گوشه از اتاق نشسته و ساعتها عروسکی را روی پا خواباندند
عروسکی که هیچگاه مهم نبوده پدرش کیست کجاست و کی میآید.
زن کودک اما زنانگی را سالها تجربه کرده تنهایی را. گاه گوشهی آشپزخانه بین یخچال و اجاق گاه میان بالشتک و پشتی
و گاه به مساحت چارقدی کهنه.
این حوای خردسال
بی خیال آدم و آمدنش
بارها برای خودش هوا پخته
بارها سر سفرهای خیالی
برای خرسهای دور و برش شام کشیده
بارها اندازهی عرض یک فرش
خرید رفته و زود برگشته
با کیف و شال و روسریهای امانی
با تق و تقیهایی که به آن کفش میگفتند.
خودش با خودش دوتایی رفتند
با خودش هم دوتایی برگشتند.
خانهی خیال این خانم
هیچ گاه سقف نداشته و شب و روز را با پلک خلاصه کرده.
آری تمام زنها یک مریم درون دارند.
مریمی که زندگی بی مرد را میفهمد
مادری کردن بی شوهر را
مریمی که خوشبخت هم نباشد
پای میز آرایش و
لای صفحهی کتاب
زیر تترون و ساتن
حین تا کردن روسریهای حریر
یا زمان رقص و شانه کردن مو
دلخوشی را
فرض میگیرد...
#رسول_ادهمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀