آرام در سکوت و تماشا گریستم
ابری شدم دوباره و خود را گریستم
ابری شدم دوباره ولی در دل کویر
با حسرت همیشهی دریا گریستم
دیروز را به خاطر امروز باختم
امروز را به خاطر فردا گریستم
چون موج اوج سرکشیام در فرود بود
چون رود با خروش و تمنا گریستم
موضوع هفته «حاصل عمر گذشته» بود
من باز وقت خواندن انشا گریستم
یک دور تازه دور خودم چرخ خوردم و
در این مدار جبر و مدارا گریستم
دستی کشید آینه بر موی ریخته
قصدش مزاح بود، من اما گریستم
دنیا همیشه در هیجان و تناقض است
لبخند زد رفیق به من تا گریستم
#حسن_سرداری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ابری شدم دوباره و خود را گریستم
ابری شدم دوباره ولی در دل کویر
با حسرت همیشهی دریا گریستم
دیروز را به خاطر امروز باختم
امروز را به خاطر فردا گریستم
چون موج اوج سرکشیام در فرود بود
چون رود با خروش و تمنا گریستم
موضوع هفته «حاصل عمر گذشته» بود
من باز وقت خواندن انشا گریستم
یک دور تازه دور خودم چرخ خوردم و
در این مدار جبر و مدارا گریستم
دستی کشید آینه بر موی ریخته
قصدش مزاح بود، من اما گریستم
دنیا همیشه در هیجان و تناقض است
لبخند زد رفیق به من تا گریستم
#حسن_سرداری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀