💖کافه شعر💖
2.78K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
ای زبیداد زمان چون دل آزرده من
دفتر عمر تو چون مشق قلم خورده من

حسرت شور جوانیست به دل مانده هنوز
که چنان بار گرانی شده بر گرده من

زلف شب های مرا دست سحر شانه نکرد
با پریشانی حال به خدا برده من

سوی من باز کن آیینه چشمان تو را
تا صفا یابد از آن روی سیه چرده من

با همه تلخی ایام خیال تو فقط
می دهد شهد به این خاطر افسرده من

#تقی_شیرین_زاده

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
قسم به دفتر شعر و به سوز آوازم
که در هوای تو تنها ترانه می سازم

تو بوی یاس قشنگی تو بوی بارانی
توچون صدای بنانی الهه ی نازم

اگر چو غنچه لبم را فرو به هم بستم
مرددم که بگویم به هرکسی رازم

نِیَم چو جغد گریزان ز خنده ی خورشید
در آسمان رفاقت امیر و شهبازم

بگو که شمع وجودت مرا بسوزاند
نمی رود ز سرم ذوق و شوق پروازم

#تقی_شیرین_زاده

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
بوسه اشک به چشمان من از غربت توست
رنگ شب های سیاهم همه از غیبت توست

روزها فکر منی و همه شب رویایم
هر کلامی که به لب آورم آن صحبت توست

من که مجنون شده ام، خار شدم، پیر شدم
اندکی سختی لیلا شدنش نوبت توست

لهجه و شعر من و نامم اگر شیرین است
همه از نام تو و لطف تو و شربت توست

با خداوند اگر راز و نیازی دارم
آرزویم همه سر زندگی و صحت توست

سال ها بعد وفاتم اگرم بگشایند
باز در کالبدم شعر تو و رغبت توست‌

#تقی_شیرین_زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بوسه اشک به چشمان من از غربت توست
رنگ شب های سیاهم همه از غیبت توست

روزها فکر منی و همه شب رویایم
هر کلامی که به لب آورم آن صحبت توست

من که مجنون شده ام، خار شدم، پیر شدم
اندکی سختی لیلا شدنش نوبت توست

لهجه و شعر من و نامم اگر شیرین است
همه از نام تو و لطف تو و شربت توست

با خداوند اگر راز و نیازی دارم
آرزویم همه سر زندگی و صحت توست

سال ها بعد وفاتم اگرم بگشایند
باز در کالبدم شعر تو و رغبت توست‌

#تقی_شیرین_زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه کنم یا چه بگویم نظرت بر گردد
باز آن عشق قدیمی به سرت بر گردد

چه کنم تا به فضای خودمان برگردیم
شوق پرواز تو و بال و پرت برگرد

چه کنم غصه نیاید به در خانه تو
یا بلافاصله از پشت درت بر گردد

چه کنم باز شود غنچه ی لب های تو باز
روزگار طرب و شور و شرت بر گردد

گفته بودی که تویی مونس رویایی من
چه کنم باز دوباره نظرت برگردد

#تقی_شیرین_زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوستت دارم اگر نامهربانی هم کنی
با غم و درد و جدایی‌ ها تبانی هم کنی

عاشقت هستم اگرچه در کمال تشنگیم
بی نیاز از حاجت من زندگانی هم کنی

خیره می مانم به چشمان تو با حسی نجيب
گرچه چشم خود بپوشی، سرگرانی هم کنی

می نمایم پیر عمرم را به پای تو اگر
بی خبر از حال و روز من جوانی هم کنی

می‌خرم ناز تو را، رنج و غم ِعشق تو را
گر تو صدها حیله و عشوه، نهانی هم کنی

مهربانی ِتو باشد شرط زنده ماندنم
دوستت دارم اگر نامهربانی هم کنی

#تقی_شیرین_زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
قسم به دفتر شعر و به سوز آوازم
که در هوای تو تنها ترانه می سازم

تو بوی یاس قشنگی تو بوی بارانی
توچون صدای بنانی الهه ی نازم

اگر چو غنچه لبم را فرو به هم بستم
مرددم که بگویم به هرکسی رازم

نِیَم چو جغد گریزان ز خنده ی خورشید
در آسمان رفاقت امیر و شهبازم

بگو که شمع وجودت مرا بسوزاند
نمی رود ز سرم ذوق و شوق پروازم

#تقی_شیرین_زاده🌹



‌ ❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ماسک بر لب عشوه پنهان خود دارد گلم
خنده با چشمان پر مژگان خود دارد گلم

گاهگاهی هم پیامک می فرستد صبح ها
یاد ما را در دل و در جان خود دارد گلم

گفت روزی با تو و عشق تو من مومن شدم
برگمانم تکیه بر ایمان خود دارد گلم

از نگاه مهربانش می توان فهمید باز
او وفا بر عهد و بر پیمان خود دارد گلم

می کند ارشاد مویش را نسیم صبحگاه
حرفها با زلف زرافشان خود دارد گلم

فارسی را چونکه با رشتی تلفظ می کند
لهجه ی شیرین خوش الحان خود دارد گلم

#تقی_شیرین_زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من دلم می خواهد این خودکارها را بشکنم‌
وزن و بیت و مصرع و گفتارها را بشکنم

همصدا با خود کنم کوچه خیابان را سپس
روز روشن خواب این بیدارها را بشکنم

گوش ها چون بر نمی خیزند با صوت بلند
شهر را ویران کنم دیوارها را بشکنم

آن قدر با دور باطل دور خود چرخیده ام
صفحه ها و نقطه ها، پرگار ها را بشکنم‌

جامه نو قامت اندیشه ها پوشم وَ بعد
رسم های کهنه و پندارها را بشکنم

روزگار رفته را در حال حاضر آورم
جعبه سنگی راز غارها را بشکنم

نغمه ای نو سر دهم در پرده های سازها ها
هر چه نی روئیده در نیزارها را بشکنم

با خدا هر طور می خواهد دلم صحبت کنم
قید و بند و عادت و تکـــــــرارها را بشکنم ...

#تقی_شیرین_زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
خيالت می نشاند خنده را بر روی لب‌هایم
ولی افسوس تو آنجایی و تنها من اینجایم

دوباره می شود یک قصه از عشاق بنویسند
تو لیلا و من از مجنون ترین مردان دنیایم

قرار ما همان کافه که جای آشنایی بود
گل مریم برایت می خرم با شوق می آیم

سفردر پیش وفرصت کم هوای همدلی تنگ است
بیا همراه شو با من که من تنهای تنهایم

گذشته فصل سرسبزی و من لبریز پاییزم
مثال برگ زردم می روم، امروز و فردایم

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بید مجنون من ای رونق باغ و چمنم
عاشق زلف پریشان و قشنگ تو منم

این همه هرزه علف سر زده در دامن باغ
از چه پژمرده ای ای عاشق نازک بدنم؟

برگ زردت ز غمی تلخ حکایت دارد
مثل پایان بد قصه عاشق شدنم

اخم خورشید شکسته دل مجنونی تو
من بی سايه هم از غصه تو می شکنم

با دعای شب و روزم نشدی سبز که من
به دعا و کمک معجزه دل خوش نکنم

تو دل آزرده ترین عاشق خاک وطنی
منم آن سرو که زندانی باغ وطنم ...

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای ساحل رویایی ام آغوش تو زیباست
احساس پناهم به تو چون بوسه دریاست

بنگر که یکی غرق نگاهت شده انگار
از آن سر دریای دو چشمان تو پیداست

امواج پر از مهر صدای تو به گوشم
با هر نوسانی برسد واضح و گیراست

همراه خیال تو شدن لطف بزرگیست
هم صحبت با تو شدن اندازه دنیاست

در مکتب عشق تو به جز درس خدا نیست
فحوای کلام تو همان پند اوستاست

چیزی طللبیدن ز خداوند جهاندار
با بودنت از درگه او خواهش بیجاست

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه کنم یا چه بگویم نظرت بر گردد
باز آن عشق قدیمی به سرت بر گردد

چه کنم تا به فضای خودمان برگردیم
شوق پرواز تو و بال و پرت برگرد

چه کنم غصه نیاید به در خانه تو
یا بلافاصله از پشت درت بر گردد

چه کنم باز شود غنچه ی لب های تو باز
روزگار طرب و شور و شرت بر گردد

گفته بودی که تویی مونس رویایی من
چه کنم باز دوباره نظرت برگردد

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه کنم یا چه بگویم نظرت بر گردد
باز آن عشق قدیمی به سرت بر گردد

چه کنم تا به فضای خودمان برگردیم
شوق پرواز تو و بال و پرت برگرد

چه کنم غصه نیاید به در خانه تو
یا بلافاصله از پشت درت بر گردد

چه کنم باز شود غنچه ی لب های تو باز
روزگار طرب و شور و شرت بر گردد

گفته بودی که تویی مونس رویایی من
چه کنم باز دوباره نظرت برگردد

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آمدی جانم به قربانت فریبا آمدی
با وفا و و مهربانی وشکیبا آمدی

بس ستمها دیده ای ازدست صیاد زمان
آشیان بر گشته ی من مرغ زیبا آمدی

آمدی هر گز نمی گویم ولی حالا چرا
بوی عشق آورده ای امید فردا آمدی

قامت تو گر شکسته زیر چرخ آرزو
در خیال چشم من چون سرو و طوبی آمدی

سختی این راه برده طاقت از پاهای تو
شادی آوردی اگر چون طفل نو پا آمدی

در کنارت ترسم از امروز و فردا نیست نیست
با همان عشق قدیمی مست و شیدا آمدی

در فراق تو اگر عمر و جوانی رفته است
آمد احساس خوشش تا چون مسیحا آمدی

ای همیشه همسفر بامن رفیق راه عشق
تا نباشد عاشق دلخسته تنها آمدی ...

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ارزش بوی تو را باد نمی داند که
می برد با خود و فریاد نمی داند که

فارغ از درد و غم عالم و آدم هرگز
شیون و ضجه و بیداد نمی داند که

آنکه با شادی و نعمت متولد شده است
غصه و غربت و غمباد نمی داند که

بین معشوقه و او صخره نبوده حایل
صدمه بر ناخن فرهاد نمی داند که

حال مرغی که قفس پهنه آزادی اوست
بلبل بی غم و آزاد نمی داند که . . .

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سیرم از دیدن هرچیز بجز روی شما
نفس زندگیم بسته به یک موی شما

کاش مانند پرنده پر پروازم بود
تا بیایم بنشینم به سر کوی شما

و به زانو بگذارم به نوازش سرتان
نکند خم بشود طاق دو ابروی شما

هر شب و روز فقط منتظرم تا برسد
خبرشادی و سر زندگی از سوی شما

کرک و پر ریخته از خانه و یکباره شده
خالی ازشوخی و ازخنده و از بوی شما

و چنین می گذرد روز و شب تنهایی
چشم در راه و همه لحظه دعا گوی شما

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قاصدک نوبت ما شد چه عجب
غصه ها باد هوا شد چه عجب

در پس ابر نمی ماند ماه
این مَثَل شامل ما شد چه عجب

شادمان از قفس سینه ما
مرغ دلتنگ رها شد چه عجب

با پیام تو ترک خورد سکوت
شهر پیوسته صدا شد چه عجب

صبر کوچه به سر انجام رسید
آخر این  پنجره وا شد چه عجب

قاصدک درد پریشانی ما
با سلام تو دوا شد چه عجب

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جز نام تو هرگز نکنم باز لبم را
جز شهرت خوب تو نگویم لقبم را

خوب است که بی‌ خواب ترین فرد زمینم
تا با غم عشق تو کنم صبح شبم را

بر حال خرابم تو اگر نسخه نپیچی
درمان که کند خستگی و درد و تبم را

ای دوست بیا و بده از گنج وجودت
اندازه دلتنگی من از طلبم را

خوشحالم از این روی که با عشق نمایم
تقدیم به تو این غزل منتخبم را

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چو از پرواز افتادیم و با دیوار هم بندیم
خدایی گریه دارد حال ما از غصه می خندیم

چنان بازی گرفته روزگار پر جفا ما را
در این بازی نمی دانیم  او چند است و ما چندیم

دريغ از ما نموده زندگانی روز خوش دیدن
و از مایی که محتاج کمی داروی لبخندیم

ز بس  بر ما جفا رفته رمق بهر پریدن نیست
نفس باشد قفس باشد به این اندازه خرسندیم

چو با سیلی رخ رنجور خود را سرخ می سازیم
خدایی گریه دارد حال ما از غصه می خندیم

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀