تو بهار همهى فصلهاى من بودى
تو بهارِ همهى دفترچههايى كه
چيزى درشان ننوشتم
بگذار پاسخ دهم
همچنان كه دوستانه مىگريم
هر چه بلور است به فصل پيش بسپاريم
بگذار تا با رنگهاى تنت
دوست بدارمت:
تو را با رنگ گلهاى بِه
با رنگهاى بلوط
تو را دوست خواهم داشت
#بیژن_الهی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
تو بهارِ همهى دفترچههايى كه
چيزى درشان ننوشتم
بگذار پاسخ دهم
همچنان كه دوستانه مىگريم
هر چه بلور است به فصل پيش بسپاريم
بگذار تا با رنگهاى تنت
دوست بدارمت:
تو را با رنگ گلهاى بِه
با رنگهاى بلوط
تو را دوست خواهم داشت
#بیژن_الهی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
ما چون دو قطرهی باران
یک صدا داریم
چون دو قطرهی باران
به سپیدی میانجامیم ؛
تو بر دستهای من میریزی
و من از خود رها میشوم
جدا از بیکرانیِ دریاها
و گذران جویبار
چون دو قطرهی باران
که فقط یک قلب دارند
تا یکدگر را یکسان دوست بدارند
#بیژن_الهی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
یک صدا داریم
چون دو قطرهی باران
به سپیدی میانجامیم ؛
تو بر دستهای من میریزی
و من از خود رها میشوم
جدا از بیکرانیِ دریاها
و گذران جویبار
چون دو قطرهی باران
که فقط یک قلب دارند
تا یکدگر را یکسان دوست بدارند
#بیژن_الهی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
.
من میدانم
که اندوه من برابر است
با اندوه سواری که صدای سم اسبش را
با صدای خرد شدن آهسته خرد شدن برگها
اشتباه میکنند
با شببویی
که تاریکی خود را از دست میدهد
با نارنجی
که تنها بر میز است.
#بیژن_الهی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
من میدانم
که اندوه من برابر است
با اندوه سواری که صدای سم اسبش را
با صدای خرد شدن آهسته خرد شدن برگها
اشتباه میکنند
با شببویی
که تاریکی خود را از دست میدهد
با نارنجی
که تنها بر میز است.
#بیژن_الهی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
چه خبر؟ / محسن نامجو
@Mojeesepid
#چه_خبر
#محسن_نامجو
#شعر_بیژن_الهی
چه خبر؟ مرگِ عالَمی تنها،
خاطرش خُفته، شاهدش سَفَری.
جانِ جانان، کجا؟ ورای کجا.
گوشه زد با ستارهی سحری.
چه خبر؟ مرگِ دل. گُلی ندمید
تا به لُطفِ هوا، به گریهی ابر
از زمینْ رازِ آسمان نچشید.
تازه شد داغِ لالههای طَری.
چه خبر؟ مرگِ حقْحق و هوهو.
لال شد مرغ و نغمه رفت از یاد،
تا که گُنگانِ دهزبانِ دورو
نازْمستی کنند و جلوهگری.
چه خبر؟ مرگِ قول و فصلِ خطاب.
سپر افکند هر زبانآور:
قَبَسی زنده کرد، نَک چه جواب
چون نَفَس بر میاوَرَد شجری؟
چه خبر؟ تا کمانِ غمزه کشید،
از سَمَن تا چمن بشارت رفت؛
نَحْل پوسید و جز غبار ندید
کس بر اوراقِ بوستان اثری.
دودِ دل تا برآوَرَد شبنم،
از نظر رفت و یادِ غنچه نماند.
شُکْرُلله که از صفای اِرَم
سَمَری ماند و لیلةُالقَمَری.
قصّه نو کرد و تَر نکردم مغز.
چه ثَمَر؟ هیچ، شاهدانِ چمن
همه رفتند و چون برآمد نَغْز
عِشْقِ پیچان به دارِ دیدهوری،
دنیا تیْه بود و بی سر و ته،
̕ خانه آباد ̕ گفت و دید و شنید
شاهدی میکُنند و بَهبَهبَه
مگسِ بیمَریّ و خِیْلِ خری.
#بیژن_الهی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#محسن_نامجو
#شعر_بیژن_الهی
چه خبر؟ مرگِ عالَمی تنها،
خاطرش خُفته، شاهدش سَفَری.
جانِ جانان، کجا؟ ورای کجا.
گوشه زد با ستارهی سحری.
چه خبر؟ مرگِ دل. گُلی ندمید
تا به لُطفِ هوا، به گریهی ابر
از زمینْ رازِ آسمان نچشید.
تازه شد داغِ لالههای طَری.
چه خبر؟ مرگِ حقْحق و هوهو.
لال شد مرغ و نغمه رفت از یاد،
تا که گُنگانِ دهزبانِ دورو
نازْمستی کنند و جلوهگری.
چه خبر؟ مرگِ قول و فصلِ خطاب.
سپر افکند هر زبانآور:
قَبَسی زنده کرد، نَک چه جواب
چون نَفَس بر میاوَرَد شجری؟
چه خبر؟ تا کمانِ غمزه کشید،
از سَمَن تا چمن بشارت رفت؛
نَحْل پوسید و جز غبار ندید
کس بر اوراقِ بوستان اثری.
دودِ دل تا برآوَرَد شبنم،
از نظر رفت و یادِ غنچه نماند.
شُکْرُلله که از صفای اِرَم
سَمَری ماند و لیلةُالقَمَری.
قصّه نو کرد و تَر نکردم مغز.
چه ثَمَر؟ هیچ، شاهدانِ چمن
همه رفتند و چون برآمد نَغْز
عِشْقِ پیچان به دارِ دیدهوری،
دنیا تیْه بود و بی سر و ته،
̕ خانه آباد ̕ گفت و دید و شنید
شاهدی میکُنند و بَهبَهبَه
مگسِ بیمَریّ و خِیْلِ خری.
#بیژن_الهی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
.
و آن پرنده اگر
تن به باد نمیداد، نمیدیدی
باد از کدام سوست، نمیدانستی
آتشِ یاقوت بر انگشتت
از چه خاموش شدهست.
پس
با همین خموشیده، با همین نگین،
نامه را سر به مهر نما!
این نفیر زمستانی...این صدا
همیشه از پسِ پشت میآید،
بر دوش تو میساید و دور میشود،
اما
آن جا که دگر به گوش نمیآید،
آن جا
ایستاده محرم تو
به روشنیِ درّهها...
#بیژن_الهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و آن پرنده اگر
تن به باد نمیداد، نمیدیدی
باد از کدام سوست، نمیدانستی
آتشِ یاقوت بر انگشتت
از چه خاموش شدهست.
پس
با همین خموشیده، با همین نگین،
نامه را سر به مهر نما!
این نفیر زمستانی...این صدا
همیشه از پسِ پشت میآید،
بر دوش تو میساید و دور میشود،
اما
آن جا که دگر به گوش نمیآید،
آن جا
ایستاده محرم تو
به روشنیِ درّهها...
#بیژن_الهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من آمدهام
تا به جای پنجههای مردهی پاییز
پنجههای زندهی تو را بپذیرم.
من آمدهام تازهتر از هر روز
تا تو را با پیشانیت بخاهم
که بلندتر از رگبار است.
میخواهم دوباره بیآغازم
این بهاری را که خواهی نخواهی
خون مرا در راه ها میدواند
و به دلها میبرد.
این بهاری که
چه عاشقانه است.
و من در برابر همهی دستهایش که گشوده است
ناگزیر به پاسخم
#بیژن_الهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا به جای پنجههای مردهی پاییز
پنجههای زندهی تو را بپذیرم.
من آمدهام تازهتر از هر روز
تا تو را با پیشانیت بخاهم
که بلندتر از رگبار است.
میخواهم دوباره بیآغازم
این بهاری را که خواهی نخواهی
خون مرا در راه ها میدواند
و به دلها میبرد.
این بهاری که
چه عاشقانه است.
و من در برابر همهی دستهایش که گشوده است
ناگزیر به پاسخم
#بیژن_الهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانیست
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنام را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرونشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیام میکاهد
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
- آبی که میخواست باران باشد -
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم دادهست؟
#بیژن_الهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانیست
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنام را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرونشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیام میکاهد
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
- آبی که میخواست باران باشد -
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم دادهست؟
#بیژن_الهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀