💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
چنان دل بسته ام کردی ، که با چشم خودم دیدم

خـودم میرفتـم امــا ‌، سـایـه ام بــا من نـمـی آمـد

#بنیامین_دیلم_کتولی🌹


💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
ببخش اين هردو چشمم را اگر ناگاه مي خوابد
كه سربازان نمي خوابند وقتي شاه مي خوابد

من از تو بوسه ي دزدانه اي مي خواستم اما
چه سود آنجا كه صاحب خانه اي آگاه مي خوابد

سبك تر مي كند پلك تو تيغ راهزن ها را
كه گاهي كاروان خسته اي در راه مي خوابد

چه در اندام ترد خويشتن داري كه خود حتي
پلنگ بر پتو در حسرت اين ماه مي خوابد

هميشه شاعري چون من در آغوش زني اما
پريزادي پريخو چون تو با اشباح مي خوابد

کمی کوتاهتر از قبل می گردد شبم وقتی
زنی مانند تو با دامنی کوتاه می خوابد ..

#بنیامین_دیلم_کتولی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
ببخش اين هردو چشمم را اگر ناگاه مي خوابد
كه سربازان نمي خوابند وقتي شاه مي خوابد

من از تو بوسه ي دزدانه اي مي خواستم اما
چه سود آنجا كه صاحب خانه اي آگاه مي خوابد

سبك تر مي كند پلك تو تيغ راهزن ها را
كه گاهي كاروان خسته اي در راه مي خوابد

چه در اندام ترد خويشتن داري كه خود حتي
پلنگ بر پتو در حسرت اين ماه مي خوابد

هميشه شاعري چون من در آغوش زني اما
پريزادي پريخو چون تو با اشباح مي خوابد

کمی کوتاهتر از قبل می گردد شبم وقتی
زنی مانند تو با دامنی کوتاه می خوابد ..


#بنیامین_دیلم_کتولی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
کلید قلعه‌ای متروکه امّا خالی از گنجم
فراموشم کنید ای دوستان! من مایه‌ی رنجم

چنان در زیر بار دردها خم کرده‌ام خود را
که جا مانده‌ست روی زانوانم نقش آرنجم

دمار از من درآورد آنچنان دنیا که خود کردم
به جای جیوه آخر خون دل را در دماسنجم

به یاران دل‌سپردن نیز کاری جز حماقت نیست
به من آموخت این آزادگی را شاه شطرنجم

زبانم می‌زند حرف دلم را، شاعرم یعنی
عیار این و آن را با عیار شعر می‌سنجم...

#بنیامین_دیلم_کتولی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
.
کلید قلعه‌ای متروکه امّا خالی از گنجم
فراموشم کنید ای دوستان! من مایه‌ی رنجم

چنان در زیر بار دردها خم کرده‌ام خود را
که جا مانده‌ست روی زانوانم نقش آرنجم

دمار از من درآورد آنچنان دنیا که خود کردم
به جای جیوه آخر خون دل را در دماسنجم

به یاران دل‌سپردن نیز کاری جز حماقت نیست
به من آموخت این آزادگی را شاه شطرنجم

زبانم می‌زند حرف دلم را، شاعرم یعنی
عیار این و آن را با عیار شعر می‌سنجم...

#بنیامین_دیلم_کتولی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
.
هر آن كه روی تو را ديده، غرق آه شده‌ست
كه گاه بين تو با ماه اشتباه شده‌ست

ز حال و روز منِ خسته خوب باخبر است
هر آن كسی كه گرفتار يک نگاه شده‌ست

به غير زهر، چه نوشيده است سربازی
كه عاشق يكی از همسران شاه شده‌ست؟!

مگر گذشته شب از باغ سبز گردويی
كه دست‌های بزرگش چنين سياه شده‌ست؟

به جرم رد شدن از ميله‌های زندان است
اگر كه صورت خورشيد راه راه شده‌ست...

#بنیامین_دیلم_کتولی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
.
کلید قلعه‌ای متروکه امّا خالی از گنجم
فراموشم کنید ای دوستان! من مایه‌ی رنجم

چنان در زیر بار دردها خم کرده‌ام خود را
که جا مانده‌ست روی زانوانم نقش آرنجم

دمار از من درآورد آنچنان دنیا که خود کردم
به جای جیوه آخر خون دل را در دماسنجم

به یاران دل‌سپردن نیز کاری جز حماقت نیست
به من آموخت این آزادگی را شاه شطرنجم

زبانم می‌زند حرف دلم را، شاعرم یعنی
عیار این و آن را با عیار شعر می‌سنجم...

#بنیامین_دیلم_کتولی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
کلید قلعه‌ای متروکه امّا خالی از گنجم
فرا,موشم کنید ای دوستان! من مایه‌ی رنجم

چنان در زیر بار دردها خم کرده‌ام خود را
که جا مانده‌ست روی زانوانم نقش آرنجم

دمار از من درآورد آنچنان دنیا که خود کردم
به جای جیوه آخر خون دل را در دماسنجم

به یاران دل‌سپردن نیز کاری جز حماقت نیست
به من آموخت این آزادگی را شاه شطرنجم

زبانم می‌زند حرف دلم را، شاعرم یعنی
عیار این و آن را با عیار شعر می‌سنجم...

#بنیامین_دیلم_کتولی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه میپرسی تو از عمری که صرف مردمش کردم
از آن سوزن که من در پشته ی کاهی گمش کردم!

چه پاداشی نصیبم ساخت جز افسوس ،
دنیایی که خودرا چون مترسک پاسبان گندمش کردم!

دریغا هرکه آمد آتشی افروخت،اما من
نه آبی ریختم بر آن، نه خود را هیزمش کردم

سپس خود آفریدم شعر را و آنقَدَر خواندم
که چندی بعد مولانای قرن هفتمش کردم

زنی را ساختم از شاخه های نازک انگور
وتا مستم کند همچون شرابی در خمش کردم!

غرورم را برای باتو ماندن در قفس کُشتم
اگر این شیر را اینگونه بی یال و دمش کردم

گذشتم گرچه از هر هفتخوان قصه ها اما
خوشا ، چون عشق را جادوی خوان هشتمش کردم.
 
#بنیامین_دیلم_کتولی 

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه میپرسی تو از عمری که صرف مردمش کردم
از آن سوزن که من در پشته ی کاهی گمش کردم!

چه پاداشی نصیبم ساخت جز افسوس ،دنیایی
که خودرا چون مترسک پاسبان گندمش کردم!

دریغا هرکه آمد آتشی افروخت،اما من
نه آبی ریختم بر آن، نه خود را هیزمش کردم

سپس خود آفریدم شعر را و آنقَدَر خواندم
که چندی بعد مولانای قرن هفتمش کردم

زنی را ساختم از شاخه های نازک انگور
وتا مستم کند همچون شرابی در خمش کردم!

غرورم را برای باتو ماندن در قفس کُشتم
اگر این شیر را اینگونه بی یال و دمش کردم

گذشتم گرچه از هر هفتخوان قصه ها اما
خوشا ، چون عشق را جادوی خوان هشتمش کردم.

 #بنیامین_دیلم_کتولی 

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀