💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.79K videos
11 files
928 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#غزل_شماره۴۴۳

ﺑﺎﺷﺪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺍﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ
ﯾﺎ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺮﺡ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ

ﺩﻭﺳﺘﯽ ﮐﻮ ﻭ ﻣﺠﺎﻟﯽ؟ ﮐﻪ ﺑَﺮﻭ ﻋﺮﺿﻪ ﮐﻨﻢ
ﻗﺼﻪٔ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻏﻢ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ

ﭼﺸﻢ ﺑﺮﺑﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﻭ ﺩﻝ ﺩﻭﺭ ﻧﻪﺍﯼ
ﭼﻮﻥ ﺑﺒﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﺣﯿﻞ ﺩﯾﺪﻩٔ ﺑﺎﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ؟

ﮔﺮ ﺷﺒﯽ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺭ ﺩﻫﯽ ﺑﯽﺍﻏﯿﺎﺭ
ﺑﺮ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﻫﻤﻪ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻭ ﻣﺠﺎﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ

ﺍﺯ ﺳﺮ ﻋﺮﺑﺪﻩ ﺑﺮﺧﯿﺰ ﻭ ﺑﺮِ ﻣﻦ ﺑﻨﺸﯿﻦ
ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻨﺸﺎﻧﻢ ﺑِﺘﻮ ﺁﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ

ﮐﺲ ﭼﻪ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﯿﻨﻪٔ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ؟
ﻣﻦ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﺍﺛﺮ ﮔﺮﻡ ﻭ ﮔﺪﺍﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ

#ﺍﻭﺣﺪﯼ ﺗﺎ ﺭﻭﺵ ﻗﺎﻣﺖ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺗﻮ ﺩﯾﺪ
ﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﻧﺪﯾﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ

#اوحدی_مراغه_ای


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ﭼﺸﻢ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﻭﻟﺘﺎﻥ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺻﺒﺤﺪﻡ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺎله ها ﯼ ﺯﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺻﺒﺤﺪﻡ

ﻣﺮﺩﻩ ﺩﻝ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﻮﺷﯿﻨﺴﺖ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺭ ﮔﺬﺍﺭ
ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺁﻧﺪﻝ ﮐﻪ ﺩﻭﻟﺘﯿﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺻﺒﺤﺪﻡ


ُ#اوحدی_مراغه_ای


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای ساربان شبی که کنی عزم کوی او
آگاه کن، یکی به صدای جرس مرا

یک بوسه دارم از لب شیرین او هوس
وز دل برون نمی‌رود این هوس مرا

از عمر خود من آن نفسی شادمان شوم
کز تن به یاد دوست برآید نفس مرا


#اوحدی_مراغه_ای


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
زمان ما به سر آورد درد عشق تو، جانا

هنوز تا غم هجران چه آورد به سر ما؟

#اوحدی_مراغه_ای


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح برخیز و بر گل به صبوحی بنشین

چون به آواز خوش مرغ درآیی از خواب

#اوحدی_مراغه_ای


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
صَبرم
از پای درآمد،
تـو مَرا دست بگیـر .. !


#اوحدی_مراغه_ای🌹

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار
اختیار اولین یارست و کردیم اختیار

سر یکی داریم و دریک تن نمیباید دو سر
دل یکی داریم و در یکدل نمی‌گنجد دو یار

#اوحدی_مراغه_ای


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن
گِرِهم فتاد بر دَم،به دَمی دوای من کن

دگری بهای خویش ار نستاند از تو بوسه
تو ز بوسه هر چه داری همه در بهای من کن

نه رواست زشت کردن به جزای خوبکاران
دل من چه کرد با تو؟ تو همان بجای من کن

چو ز گردنم گشودی گره دو دستِ سیمین
سرِ زلفِ عنبرین را همه بند پای من کن

دل این بهانه‌ جویان بگریزد از غم تو
تو حوالتِ غم خود به درِ سرای من کن

چه زنی به تیغ و تیرم؟ چو نخواهم از تو بوسی
رخ چون سپر که داری سپرِ بلای من کن

به دو روزه آشنایی چه نهی سپاس بر من؟
رخت آشناست،حالی،دلت آشنای من کن

همه پیرهن قبا شد ز غمِ تو بر تنِ من
تو ز ساعد و بَرِ خود کمر و قبای من کن

چو بلای اوحدی را ز سَرِ تو دور کردم
همه عمر تا تو باشی برو و دعای من کن

#اوحدی_مراغه_ای


❀═‎‌‌‌🌸 ⃟ ‌‌‌‌🌸═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار
اختیار اولین یارست و کردیم اختیار

سر یکی داریم و دریک تن نمیباید دو سر
دل یکی داریم و در یکدل نمی‌گنجد دو یار

#اوحدی_مراغه_ای

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با وصال او دلم را نيست پروای بهشت
در چنان عيدی کسی ياد آورد نوروز را؟

#اوحدی_مراغه_ای🌹

❀═‎‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
َ
دل مست و دیده مست و تن بی‌قرار مست
جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟

تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک
ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست

ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار
روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست

از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم
گر در شوم شبی به شبستان یار مست

سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی
در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست

لب برنگیرم از لب یار کناره گیر
گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست

#اوحدی_مراغه_ای

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به خرابات برید از در این خانه مرا
که دگر یاد شراب آمد و پیمانه مرا

دل دیوانه به زنجیر نبستن عجبست
که به زنجیر ببندد دل دیوانه مرا؟

می بیارید و تنم را بنشانید چو شمع
پیش آن شمع و بسوزید چو ویرانه مرا

همچو گنجیست درین عالم ویران رخ او
یاد آن گنج دوانید به ویرانه مرا

بر میان از سر زلفش کمری می‌بستم
گر بدو دست رسیدی چو سرشانه مرا

هر که خواهد که به دامم کشد آسان آسان
گو: مپندار به جز خال لبش دانه مرا

سرم از شوق و دل از عشق چنین شیفته شد
تا که شد اوحدی شیفته هم خانه مرا

#اوحدی_مراغه_ای

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش
مقبل آنست که آیی به مبار کبادش

دلم از شوق تو شب تا به سحر نعره زنان
تو چنان خفته که واقف نه‌ای از فریادش

از من خسته لب لعل تو دل خواسته بود
کام دل تا ندهد دل نتوانم دادش

آدمی باید و حوای دگر دوران را
که دگر مثل تو فرزند بباید زادش

تن من شد ز تمنای سر کوت چو خاک
وقت آنست که همراه کنم با بادش

دوستی را که مه وصال به اندیشهٔ تست
کی توان گفت که: یک روز می‌آور یادش؟

در دل آن خانه که کردم به وفای تو بنا
موج توفان قیامت نکند بنیادش

اوحدی، با غم شیرین‌دهنان زور مکن
کین نه کوهیست که سوراخ کند فرهادش

آهنین پنجه اگر کوه ز جا برگیرد
نکند فایده بر سنگدلان پولادش

#اوحدی_مراغه_ای

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب
برون نمی‌رود آن صورت از خیال امشب

به حکم آنکه ندارم حضور بی‌رخ دوست
مرا نماز حرامست و می حلال امشب

ز باده خوردن اگر منع می‌کنندم خلق
بدین سخن نتوان رفت در جوال امشب

ز عشرت و طرب و باده هیچ باقی نیست
ولی چه سود؟ که دوریم از آن جمال امشب

گرم نه وعدهٔ دیدار باز دادی دل
بلای هجر نمی‌کردم احتمال امشب

هلال، اگر نه چو ابروی یار من بودی
نکردمی نظر مهر در هلال امشب

شینیده‌ای که: بنالند عاشقان بی‌دوست؟
تو نیز عاشقی، ای اوحدی، بنال امشب


#اوحدی_مراغه_ای

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش
مقبل آنست که آیی به مبار کبادش

دلم از شوق تو شب تا به سحر نعره زنان
تو چنان خفته که واقف نه‌ای از فریادش

از من خسته لب لعل تو دل خواسته بود
کام دل تا ندهد دل نتوانم دادش

آدمی باید و حوای دگر دوران را
که دگر مثل تو فرزند بباید زادش

تن من شد ز تمنای سر کوت چو خاک
وقت آنست که همراه کنم با بادش

دوستی را که مه وصال به اندیشهٔ تست
کی توان گفت که: یک روز می‌آور یادش؟

در دل آن خانه که کردم به وفای تو بنا
موج توفان قیامت نکند بنیادش

اوحدی، با غم شیرین‌دهنان زور مکن
کین نه کوهیست که سوراخ کند فرهادش

آهنین پنجه اگر کوه ز جا برگیرد
نکند فایده بر سنگدلان پولادش

#اوحدی_مراغه_ای

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از تو مرا تا به کی ،بی سر و سامان شدن
در طلب وصل تو ،زار و پریشان شدن

من ز تو درمان دل ،جستم و دشمن شدی
مصلحت من نبود ،در پی درمان شدن

#اوحدی_مراغه_ای

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نسیم صبح ز زلف تو نافه‌ای بگشود
به نام تحفه فرو بست و تا به شام ببرد

ز رشک روی تو گل سرخ گشت و کرد عرق
چو رنگ روی ترا باد صبح نام ببرد

#اوحدی_مراغه_ای


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀