.
شبت زِ بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت؟
دو زلف پُرشِکنت گر نگه کنی، دو شباند
که روزِ رویِ تو خود را در آن میان انداخت
هزار روز به شب کردم از غمت که رُخَت
بگفت سایه بر این ناتوان، توان انداخت...
#امامی_هروی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
شبت زِ بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت؟
دو زلف پُرشِکنت گر نگه کنی، دو شباند
که روزِ رویِ تو خود را در آن میان انداخت
هزار روز به شب کردم از غمت که رُخَت
بگفت سایه بر این ناتوان، توان انداخت...
#امامی_هروی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
وه که پیدا میکند هر دم ز روز روشنش
فتنه ای در زلف شهر آشوب چشم پر فنش
#امامی_هروی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
فتنه ای در زلف شهر آشوب چشم پر فنش
#امامی_هروی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
.
شبت زِ بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت؟
دو زلف پُرشِکنت گر نگه کنی، دو شباند
که روزِ رویِ تو خود را در آن میان انداخت
هزار روز به شب کردم از غمت که رُخَت
بگفت سایه بر این ناتوان، توان انداخت...
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبت زِ بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت؟
دو زلف پُرشِکنت گر نگه کنی، دو شباند
که روزِ رویِ تو خود را در آن میان انداخت
هزار روز به شب کردم از غمت که رُخَت
بگفت سایه بر این ناتوان، توان انداخت...
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبت ز بهرِ چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت؟
که داد جز رخ و زلفت نشانِ روز و شبی
که آن بر این شکن و این گره بر آن انداخت؟
دو زلفِ پُرگرهات گر نگه کنی، دو شباند
که روزِ روی تو خود را در آن میان انداخت
شگفت ماندهام از چشمِ جادوی تو که چون
به نیمروز، گره در شبی چنان انداخت
بسا که روز به شب کردم از غمت که رُخت
نگفت سایه بر آن ناتوان، توان انداخت
به روز من مَنِشیناد چشمت، ارچه دلم
ببُرد و در شکن زلفِ دلْسِتان انداخت
هزار جان «امامی» فدای آن شب و روز
که وصف هر دواَش آتش در استخوان انداخت...
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که روز من به شب تیره در گمان انداخت؟
که داد جز رخ و زلفت نشانِ روز و شبی
که آن بر این شکن و این گره بر آن انداخت؟
دو زلفِ پُرگرهات گر نگه کنی، دو شباند
که روزِ روی تو خود را در آن میان انداخت
شگفت ماندهام از چشمِ جادوی تو که چون
به نیمروز، گره در شبی چنان انداخت
بسا که روز به شب کردم از غمت که رُخت
نگفت سایه بر آن ناتوان، توان انداخت
به روز من مَنِشیناد چشمت، ارچه دلم
ببُرد و در شکن زلفِ دلْسِتان انداخت
هزار جان «امامی» فدای آن شب و روز
که وصف هر دواَش آتش در استخوان انداخت...
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبت زِ بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت؟
دو زلف پُرشِکنت گر نگه کنی، دو شباند
که روزِ رویِ تو خود را در آن میان انداخت
هزار روز به شب کردم از غمت که رُخَت
بگفت سایه بر این ناتوان، توان انداخت...
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که روز من به شب تیره در گمان انداخت؟
دو زلف پُرشِکنت گر نگه کنی، دو شباند
که روزِ رویِ تو خود را در آن میان انداخت
هزار روز به شب کردم از غمت که رُخَت
بگفت سایه بر این ناتوان، توان انداخت...
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برخیز با نسیم صبا، ناز تا بچند
می نوش؛ در حریم قضا زار تا بکی
ای در نهاد مهر ز شوق لب تو شور
وی برجبین حسن ز شرم رخ تو خوی
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می نوش؛ در حریم قضا زار تا بکی
ای در نهاد مهر ز شوق لب تو شور
وی برجبین حسن ز شرم رخ تو خوی
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برخیز با نسیم صبا، ناز تا بچند
می نوش؛ در حریم قضا زار تا بکی
ای در نهاد مهر ز شوق لب تو شور
وی برجبین حسن ز شرم رخ تو خوی
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می نوش؛ در حریم قضا زار تا بکی
ای در نهاد مهر ز شوق لب تو شور
وی برجبین حسن ز شرم رخ تو خوی
#امامی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تازه و خرمست چون رخ یار
صحن گیتی ز رنگ و بوی بهار
دشت را از زمردست بساط
کوه را پر زبرجدست کنار
گشت گوئی ز بیح مینا رنگ
هست گوئی ز شاخ مرجان بار
#امامی_هروی
#صـبح_بخیـر 🪻
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صحن گیتی ز رنگ و بوی بهار
دشت را از زمردست بساط
کوه را پر زبرجدست کنار
گشت گوئی ز بیح مینا رنگ
هست گوئی ز شاخ مرجان بار
#امامی_هروی
#صـبح_بخیـر 🪻
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀