تشنه ام امشب،
گر باز خيال لبِ تو
خواب نفرستد و از
راهِ سرابم نَبَرَد
كاش از عمر،
شبي تا به سحر
چون مهتاب
شبنمِ زُلفِ تو را
نوشم و خوابم نَبَرَد... ♥️
#اخوان_ثالث
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گر باز خيال لبِ تو
خواب نفرستد و از
راهِ سرابم نَبَرَد
كاش از عمر،
شبي تا به سحر
چون مهتاب
شبنمِ زُلفِ تو را
نوشم و خوابم نَبَرَد... ♥️
#اخوان_ثالث
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#توئیت 🖇♥️
حالم اونجوریه که #اخوان_ثالث میگه
"خواهم که به خلوتکدهای از همه دور
من باشم و من باشم و من باشم و من...! "
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
حالم اونجوریه که #اخوان_ثالث میگه
"خواهم که به خلوتکدهای از همه دور
من باشم و من باشم و من باشم و من...! "
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست؟
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم!
#اخوان_ثالث🌹
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست؟
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم!
#اخوان_ثالث🌹
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هوا بس ناحوانمردانه سرد است…آی…
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
#اخوان_ثالث
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
#اخوان_ثالث
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را، ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را، ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
#اخوان_ثالث
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تو را، ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را، ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
#اخوان_ثالث
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم
وای از ین حال پریشان که من امشب دارم
کاش ! یکباره زنم خیمه به صحرای عدم
دیگر ای زندگی ! از روی تو هم بیزارم
قصه روز و شب من سخنی مختصر است
روز در خواب و خیالاتم و شب بیدارم
#اخوان_ثالث
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
وای از ین حال پریشان که من امشب دارم
کاش ! یکباره زنم خیمه به صحرای عدم
دیگر ای زندگی ! از روی تو هم بیزارم
قصه روز و شب من سخنی مختصر است
روز در خواب و خیالاتم و شب بیدارم
#اخوان_ثالث
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اگر اَبر است این تاریک ،
به مرگ آغشته ، هر نزدیک،
و دوران را ز چشم ِ جمله پوشیده است؛
و ما را اینچنین در انتظاری خشک و طاقت سوز
به کردار ِ کویری تشنه می دارد؛
اگر ابر است
چرا بر حال ِ ما اشکی نمی بارد ...؟!
#اخوان_ثالث
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به مرگ آغشته ، هر نزدیک،
و دوران را ز چشم ِ جمله پوشیده است؛
و ما را اینچنین در انتظاری خشک و طاقت سوز
به کردار ِ کویری تشنه می دارد؛
اگر ابر است
چرا بر حال ِ ما اشکی نمی بارد ...؟!
#اخوان_ثالث
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
;;یک پیاله شعر تازه ، یک وجب دلواپسی !
زیر قیمت می فروشم ، مشتری دارد کسی؟
با شما ارزان حسابش می کنم ، لطفا بخر !
بوسه جایش می دهی ، با رنگ و بوی اطلسی ؟؟
من شنیدم ، گفته ای باید فراموشت کنم؟؟
من نمردم ، آدم زنده نمی خواهد وصی !
مرگ من ، آنروز می آید که تو با دیگری !
می روی و من بمانم با هجوم بی کسی !
نوشدارو را نیاور ، جامه مشکی بپوش !
تسلیت باید بگویی ، تا کنارم می رسی
#اخوان^ثالث
#ی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زیر قیمت می فروشم ، مشتری دارد کسی؟
با شما ارزان حسابش می کنم ، لطفا بخر !
بوسه جایش می دهی ، با رنگ و بوی اطلسی ؟؟
من شنیدم ، گفته ای باید فراموشت کنم؟؟
من نمردم ، آدم زنده نمی خواهد وصی !
مرگ من ، آنروز می آید که تو با دیگری !
می روی و من بمانم با هجوم بی کسی !
نوشدارو را نیاور ، جامه مشکی بپوش !
تسلیت باید بگویی ، تا کنارم می رسی
#اخوان^ثالث
#ی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در این صبح اهورایی
سپهر ژرف ِروشن، خاطری آسوده را ماند
و شهر خیس خواب آلود
خمیده زیر آوار گناهان
چنبری فرسوده را مانَد
صباح روشن آدینه ای شاد است
و آرامک نسیمی شسته و نمناک
وزد نرم و نوازد گرم
به لذت
گیسوی زرتار این صبح بهشتی را...!
#اخوان_ثالث
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سپهر ژرف ِروشن، خاطری آسوده را ماند
و شهر خیس خواب آلود
خمیده زیر آوار گناهان
چنبری فرسوده را مانَد
صباح روشن آدینه ای شاد است
و آرامک نسیمی شسته و نمناک
وزد نرم و نوازد گرم
به لذت
گیسوی زرتار این صبح بهشتی را...!
#اخوان_ثالث
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را، ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را، ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
#اخوان_ثالث🌹
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را، ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را، ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
#اخوان_ثالث🌹
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ،
سرها در گریبان است .
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،
که ره تاریک و لغزان است .
وگر دست ِ محبت سوی کس یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛
که سرما سخت سوزان است .
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای!
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم .
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور .
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم .
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم .
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .
تگرگی نیست ، مرگی نیست .
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است .
من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را کنار جام بگذارم .
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحرگه نیست .
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی ِ سرد ِ زمستان است .
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده .
به تابوت ستبر ظلمت نه توی ِ مرگ اندود ، پنهان است .
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است .
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ،
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلور آجین .
زمین دلمرده ، سقفِ آسمان کوتاه ،
غبار آلوده مهر و ماه ،
زمستان است
#اخوان_ثالث🌹
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سرها در گریبان است .
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،
که ره تاریک و لغزان است .
وگر دست ِ محبت سوی کس یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛
که سرما سخت سوزان است .
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای!
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم .
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور .
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم .
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم .
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .
تگرگی نیست ، مرگی نیست .
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است .
من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را کنار جام بگذارم .
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحرگه نیست .
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی ِ سرد ِ زمستان است .
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده .
به تابوت ستبر ظلمت نه توی ِ مرگ اندود ، پنهان است .
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است .
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ،
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلور آجین .
زمین دلمرده ، سقفِ آسمان کوتاه ،
غبار آلوده مهر و ماه ،
زمستان است
#اخوان_ثالث🌹
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درون سینه عمری آتش عشق تو پروردم
ولی هرگز ندیدم ذره ای مهر از تو ماه من
هنوزت دوست می دارم چو شبنم بوسه ی گل را
نگاه دردناک و آرزومندم گواه من
نمی دانی نمی دانی چه مشتاق و چه محرومم
نمی دانم نمی دانم چه بود آخر گناه من
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤️⃟ 🌼═❀
ولی هرگز ندیدم ذره ای مهر از تو ماه من
هنوزت دوست می دارم چو شبنم بوسه ی گل را
نگاه دردناک و آرزومندم گواه من
نمی دانی نمی دانی چه مشتاق و چه محرومم
نمی دانم نمی دانم چه بود آخر گناه من
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤️⃟ 🌼═❀
ناگهان دٖر کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را
گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤️⃟ 🌼═❀
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را
گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤️⃟ 🌼═❀
عطر گیسوی کمندت شیشه عطارها
مهربان بودی عزیزم مثل مهماندارها
رنگ چشمانت عسل بود و لبت رنگ انار
قد ابرویت کشیده ناز تو...معیارها
نغمه خوانی می کنند با تار و ساز و هلهله
در غزل خوانی بزمت دسته دسته سارها
پیش تو زانو زدم خاتون خوش سیمای من
برق چشمانت گرفته از دلم اقرارها
گل به مویت بستی و کفش طلا پاکردی و
دل ربایی می کنی در شهر و در بازارها
خیرمقدم منزلم را آب و جارو می کنم
بر قدومت گل بریزم. تا سر دیوارها
منتظر هستم بیایی دلبر حوری صفت
روز و شب را چله بنشینم به پایت بارها
چون نوای عشق می آید ز این دفتر برون
واژه در واژه برقصند..چون قلم اشعارها
#اخوان_پارسا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مهربان بودی عزیزم مثل مهماندارها
رنگ چشمانت عسل بود و لبت رنگ انار
قد ابرویت کشیده ناز تو...معیارها
نغمه خوانی می کنند با تار و ساز و هلهله
در غزل خوانی بزمت دسته دسته سارها
پیش تو زانو زدم خاتون خوش سیمای من
برق چشمانت گرفته از دلم اقرارها
گل به مویت بستی و کفش طلا پاکردی و
دل ربایی می کنی در شهر و در بازارها
خیرمقدم منزلم را آب و جارو می کنم
بر قدومت گل بریزم. تا سر دیوارها
منتظر هستم بیایی دلبر حوری صفت
روز و شب را چله بنشینم به پایت بارها
چون نوای عشق می آید ز این دفتر برون
واژه در واژه برقصند..چون قلم اشعارها
#اخوان_پارسا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لبانم در حسرتِ
بوسہهاے نچیده از لبانت
واژڪَان را بہ حصر در
سراچہے سڪوت تبعید ڪرد ؛
حالا روزهاست
سخن نڪَفتہام
براے شڪستِ این خاموشی
یڪ بوسہے تو ڪافیست
تا سطرهاے سرخ عشق
از آسمان دهانم
سوے تو پرواز ڪنند ..!!
#اخوان_عارف😘❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوسہهاے نچیده از لبانت
واژڪَان را بہ حصر در
سراچہے سڪوت تبعید ڪرد ؛
حالا روزهاست
سخن نڪَفتہام
براے شڪستِ این خاموشی
یڪ بوسہے تو ڪافیست
تا سطرهاے سرخ عشق
از آسمان دهانم
سوے تو پرواز ڪنند ..!!
#اخوان_عارف😘❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امشب دلم آرزوی تو دارد
نجواکنان و بی آرام، خوش با خدایش
مینالد و گفت و گوی تو دارد
تو ، آنچه در خواب بینند
پوشیده در پردههای خیال آفرینند
تو ، آنچه در قصه خوانند
تو ، آنچه بی اختیارند پیشش
و آنچه خواهند نامش ندانند
امشب دلم آرزوی تو دارد.
دل آرزوی تو وانگاه
این بستر تهمت آغشته ی چشم در راه
بوی تو ، بوی تو ، بوی تو دارد.
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نجواکنان و بی آرام، خوش با خدایش
مینالد و گفت و گوی تو دارد
تو ، آنچه در خواب بینند
پوشیده در پردههای خیال آفرینند
تو ، آنچه در قصه خوانند
تو ، آنچه بی اختیارند پیشش
و آنچه خواهند نامش ندانند
امشب دلم آرزوی تو دارد.
دل آرزوی تو وانگاه
این بستر تهمت آغشته ی چشم در راه
بوی تو ، بوی تو ، بوی تو دارد.
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان تر ز آنکه بیرونید از سینه
راویان قصه های رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی
برنگیرد سکه هامان را
گویی از شاهی ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار می خواهیم شد
زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غار،
چشم میمالیم و میگوییم:
آنک، طرفه قصر زرنگار
صبح شیرین کار
لیک بی مرگ است دقیانوس
وای، وای، افسوس
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان تر ز آنکه بیرونید از سینه
راویان قصه های رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی
برنگیرد سکه هامان را
گویی از شاهی ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار می خواهیم شد
زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غار،
چشم میمالیم و میگوییم:
آنک، طرفه قصر زرنگار
صبح شیرین کار
لیک بی مرگ است دقیانوس
وای، وای، افسوس
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آب و آتش نسبتی دارند جاویدان
مثل شب با روز، اما از شگفتیها
ما مقدس آتشی بودیم و آب زندگی در ما
آتشی با شعلههای آبی زیبا
آه
سوزدم تا زندهام یادش که ما بودیم
آتشی سوزان و سوزاننده و زنده
چشمهٔ بس پاکی روشن
هم فروغ و فر دیرین را فروزنده
هم چراغ شب زدای معبر فردا
آب و آتش نسبتی دارند دیرینه
آتشی که آب میپاشند بر آن، میکند فریاد
ما مقدس آتشی بودیم، بر ما آب پاشیدند
آبهای شومی و تاریکی و بیداد
خاست فریادی، و درد آلود فریادی
من همان فریادم، آن فریاد غم بنیاد
هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد، این از یاد
کآتشی بودیم بر ما آب پاشیدند
گفتم و میگویم و پیوسته خواهم گفت
ور رود بود و نبودم
همچنان که رفته است و میرود
بر باد
📖آب_و_آتش
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثل شب با روز، اما از شگفتیها
ما مقدس آتشی بودیم و آب زندگی در ما
آتشی با شعلههای آبی زیبا
آه
سوزدم تا زندهام یادش که ما بودیم
آتشی سوزان و سوزاننده و زنده
چشمهٔ بس پاکی روشن
هم فروغ و فر دیرین را فروزنده
هم چراغ شب زدای معبر فردا
آب و آتش نسبتی دارند دیرینه
آتشی که آب میپاشند بر آن، میکند فریاد
ما مقدس آتشی بودیم، بر ما آب پاشیدند
آبهای شومی و تاریکی و بیداد
خاست فریادی، و درد آلود فریادی
من همان فریادم، آن فریاد غم بنیاد
هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد، این از یاد
کآتشی بودیم بر ما آب پاشیدند
گفتم و میگویم و پیوسته خواهم گفت
ور رود بود و نبودم
همچنان که رفته است و میرود
بر باد
📖آب_و_آتش
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را با غیر میبینم، صدایم در نمیآید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
نشستم، باده خوردم، خون گریستم، کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غم سر نمیآید
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را با غیر میبینم، صدایم در نمیآید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
نشستم، باده خوردم، خون گریستم، کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غم سر نمیآید
#اخوان_ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀