💖کافه شعر💖
2.65K subscribers
4.41K photos
2.94K videos
12 files
1.05K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را

سروبالایِ کمان‌ابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را

دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
سر من دار که در پای تو ریزم جان را

کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان را

همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی
تا دگر عیب نگویند من حیران را

لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را

چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب
گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را

گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن
که محالست که حاصل کنم این درمان را

پنجه با ساعدِ سیمین نَه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را

سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

سر بنه گر سر میدان ارادت داری
ناگزیرست که گویی بود این میدان را

#سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در این
شلوغیِ بودن ها و نبودن ها،
صدای نم‌نم باران
قرارِ دلها را ربوده!
اگر کنار پنجره ای
آخرین #جامهٔ #زمستانی_ات
را به تن کن
می خواهم
دلم را با خیالت 
به هم ببافم،
می خواهم‌
با بارش باران
برخاک این کاغذ
بذر #عشق بیفشانم،
تا در گلدانِ نگاهت
جوانه زنم و
خوشه‌های امید را
درو کنم،
من فردا
در تنورِ ‌دلم #شعر نان را
بر سفرهٔ‌ تو به #یادگار می گذارم .

#فریبا_قربان_کریمی
‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀



بگذار تا با ذره به ذره نگاهم
دوستت بدارم
دستان بزرگت را
به دستانم نحیفم بسپار
گیسوانم را به آبشار گردنم بیفشان
عریانم کن زیر پرتاپ نگاهت
تا مست از می ناب دلداده گی ات
با رنگ تمشکی لبانم نجوای سردهم
که تو را به رنگ گلهای بلوط
دوست خواهم داشت  ...


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می توانی که فریبم بدهی با نظری
پنجه‌ انداخته‌ای سوی شکار دگری

آه، دیوانه ی آن لحظه ی چشمان توام
که پلنگانه به قربانی خود می‌نگری

آنچنان رد شو که آشفته کنی موی مرا
ای که آسوده دل از بیشه ی من می‌گذری

مرهمی بهتر از این نیست که زخمم بزنی
عشق، آماده بکن خنجر برنده تری

هیمه بر هیمه‌ ی این آتش سوزنده بریز
تا از آن جنگل انبوه نماند اثری

نکند بوی تو را باد به هر جا ببرد
خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری



#اعظم‌سعادتمند

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب فقط منم و این های های من
دوباره یاد تو و احساس پاک من

امشب چنان به حال دلم گریستم که
چیزی نبینی جز این بیت شعر های من

ترسم چنان به نبودت عادت کند دلم
که گر نباشی نیز نگیرد سراغ تو را زمن


#یاسمین_فرمند

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین
شکوه جادوی رنگین کمان فروردین

شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود

دوباره چهره نوروز و شادمانی عید
دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار وهفت سین


#فریدون_مشیری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو به من خندیدی
و نمی‌دانستی
من به چه دلهره از باغچه‌ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب‌آلود به من کرد نگاه
سیب دندان‌زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز ...
سال‌ها هست که در گوش من آرام آرام
خش‌خش گام تو تکرارکنان
می‌دهد آزارم

و من اندیشه‌کنان٬
غرق این پندارم،
که چرا باغچه‌ی کوچک ما سیب نداشت؟!


#حمید_مصدق

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زیر باران بنشینیم که باران خوب است
گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است

با تو بی‌تابی و بی‌خوابی و دل مشغولی
با تو حال خوش و احوالِ پریشان خوب است

روبرویم بنشین و غزلی تازه بخوان
اندکی بوسه پس از شعر فراوان خوب است

مــویِ خود وا کن و بگذار به رویت برسم
گاه‌گاهی گذر از کفر به ایمان خوب است

شبِ خوبی ست، بگو حالِ زیارت داری؟
مستی جاده‌ی گیلان به خراسان خوب است

نم‌نم نیمه‌شب و نغمه‌ی عبدالباسط
زندگی با تو...کنار تو...به قرآن خوب است


#ناصر_حامدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


تو را دیدم
عشق را به محاصره ی قلبم دراوردی
لرز خواستن را به تنم نشاندی
وجودم لبریز شد
از پروانگی های احساس
دستانم یخ زد
شکوفه شب بو صدایم زد
در محاصره بازوانت به دور تنم
پهنای قلبم به وسعت بودن یک تو
به آغوش کشیده شد
عشقت زیباترم کرد
و چشمان زیتونی ام
در روشنی نگاه مهربانت
به رنگ ستاره درآمد
حس دلم در گیر و دار بودنت
به گل پُرناز چمن چشم دوخت
هاشور شاعرانه هایم
دور شانه هایت
شعر بافت
به التماس سبز ماندن
به موهایم عطر بهار پاشید
بدون آنکه بدانم
عشق در من جاری شد
زنگ قلبم به نام تو
به لبانم عطر سیب و گناه را چشید...


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه کنی تو قصدِ ملکی که به تاختن نیرزد؟
چه شوی تو گرمِ وادی که شناختن نیرزد؟

مکن آشنایی ای دل به کسی، که نزد دانا
دو سه روز آشنایی به شناختن نیرزد

شود اَر جهان مُسخّر چو سِکندرم سراسر
ننهم بنای قصری که به ساختن نیرزد

شوم اَر چو شمع روشن به بساط زندگانی
-به خدا- که روشنایی به گداختن نیرزد

همه گوش شو تو «مخفی!» ز من این ترانه بشنو
که به غیر ساز سینه به نواختن نیرزد...

#زیب‌النساء_بیگم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خزان به دیده‌ی ما چون بهار می‌گذرد
غمت مباد، غم روزگار می‌گذرد

درخششی ابدی نیست در جهان بنگر
که این ستاره‌ی دنباله‌دار می‌گذرد

چه باک ازین که چنین رو گرفته‌است امشب
-به نور ماه قسم- شام تار می‌گذرد

در آزمون جدایی، صبور باش ای دل
که با عنایت پروردگار می‌گذرد

دو روز با قفس زندگی مدارا کن
بهار اگر برسد، از حصار می‌گذرد...

#حسین_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خیال تو ...
سکوت بغض آلود
شبانگاه من ست آرام و لبریز از تمنا
رویای ِ دورم
شگفت انگیز بااش
و با اعجاز حضورت ظهور کن در آغوش ِ خیالی ام
که مرا توانی جز دوست داشتن تو نیست ..!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خدایا قسمت می دهم
به شبانه های ابری
#احساس
به قلبهای قندیل بسته از
#تنهایی
به مژگانِ خیسِ به انتظار نشسته
به نبودن ها ونیامدن ها،
دوست داشتن را
بر کتف زخمی احساس
بپیچان
تا غزل غزل
#عشق
بر صفحه
#قلبها
نگاشته شود.
✍️
#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زباغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلیدباغ ما را ده که فردامان به کار آید

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید


#فرخی_سیستانی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت

غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت

تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت

هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت

برفت رونق بازار آفتاب و قمر
از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت

همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت

مگر دهان تو آموخت تنگی از دل من
وجود من ز میان تو لاغری آموخت

بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت

دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت

من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و روش
ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت

به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت

چنین بگریم از این پس که مرد بتواند
در آب دیده سعدی شناوری آموخت

#سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀