💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#درد بزرگ سرطانی من
کهنه ترین زخم #جوانی من
با تو ام ای شعر به من گوش کن
نقشه نکش حرف نزن گوش کن
#شعر تو را با خفه خون ساختند
از تو #هیولای جنون ساختند
ریشه به خونابه و خون میرسد
میوه که شد بمب جنون میرسد
محض خودت بمب منم ، دور تر !
می ترکم چند قدم دور تر !
از همه ی #کودکی ام درد ماند
نیم وجب بچه #ولگرد ماند
حال مرا از من بیمار پرس
از شب و خاکستر #سیگار پرس
از سر شب تا به سحر سوختن
#حادثه را از دو سه سر سوختن
خانه خرابی من از دست توست
آخر هر راه به بن بست توست

#علیرضا_آذر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#شعر_است

چشمان تو ای ماه درخشان ، همه شعر است ..
آن سلسه ی موی پریشان ، همه شعر است ،

در مکتب عشّاق کتابست ، همه حّسنت ..
صد وصف ز ان ، لُعبًت خندان ، همه شعر است ،

گفتی قفس عشق حصارست به سیلاب ..
اری زتو صد ، سیل به سامان ، همه شعر است ،

هر جا بنشستیم ز رخسار تو گفتیم ..
صد حُسن از ان یوسف دوران همه شعر است ،

هرگز نکَشَم دست ز ان دامنت ای دوست ..
شیدایی ما ، زان شه خوبان همه شعر است ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می خواهم
مهربانی را
#شعر کنم
به لهجهٔ باران
صدای چکه چکه اش رامی شنوی؟
زیباترین سنفونی دنیاست
که بر من و‌ تو درکافه هایی
با یک‌ فنجان
شعر داغ و تازه
با طعمِ عشق ومهربانی
می بارد.

می خواهم
از واژه‌هایم در نیزارِ خاطرات
سنجاقکی بسازم
آنگاه آن را به دست دلخوشیِ باد بسپارم
تا بر سینهٔ خیال مهر بنشیند و
دوست داشتن را
به گوشهٔ
#قلღبت
سنجاق
کند
من اینجا دلخوش نشسته‌ام
منتظرم که شاید گذر کنی
لعنت به شاید!!

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مرا_می_شناسی_ای_عشق!
منم
#جزیره_ای در آب های شیدایی!
از همه سو به تو محدودم
#شعر
قایقی جامانده در دلِ‌ من است
كه هنوز هم
بوی دریا می‌دهد!
پرمی کشد دلم به اشتیاق!
#دل را به خیالت
گره زده ام
واژه ها در
#نگاهت می رقصند
می خواهم‌ زندگی کنم
پُر کنم
جامِ جانم رااز عطر گلها
می خواهم
به قصد دیدن مهر
به سمت کعبهٔ چشمانت
#دو_رکعت_دوستت_دارم_را
بی خبر از هیچ پیامبری
و بی نیاز از هیچ معجزه‌ای
اقامه‌کنم
ای گم شده ترین حاجتم!
هستی ام را
تا ظهورِ آمدنت
بر صلیب خواهم کشید
اگر روزی خواستی بیایی
#زندگی را در چمدانت
برایم بیاور.

#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼
‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شده #پنج شنبه
ببین
#سبدی از تپش ثانیه
در دست من است
#شعر_من
در دل پر عاطفه اش
وه چه پنهان شده است
در میان سبد فاصله ها
#میوه_ای را چیدم
تا به هنگام طلوع
#زندگی را بخوریم
و صدایی
که به گوشم می خواند
کاش
در میان این
#سبد
مهربانی #سیب می شد
#زندگی لبخند داشت.


#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خیره در خندۀ #مهتاب
نوشتم با اشک:
ای تو ای زندگی ام
در هیاهوی
#نفس_های_پر از اشک ببین
غرق رویای
#نگاهت شده ام
اشکهایم همه
#شعر
خیره در قاب خیال
همچنان منتظر معجزه ام
من از این فاصله
نزدیک ترین فرد به دنیای تو ام
که
#بیایی و
بپیچی در باد
وصدایم بزنی
دل به یک واژه
پُر از عشق شود
و درودی که ندارد پایان.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#تابستان است و
هوا
از شرجی
#لبخندهای تو
دم گرفته!
این واژه های عجول
ساعت هاست
برای
#شعر_شدن
بر لبانم ردیف شده اند
دست شعرهایم را بگیر
تا آرزوهای بارانیم
به
#تـرنم_عشـق
آغشته شوند
نگاه کن
#عشق ته ته ته تاب من است
وقتی که بی تاب تواَم.


#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#نگاهت
ریسه باران می کند
دالان‌های تاریک خیالم را
!
بیا و
با
#قلم_مهر
روی لب هایم
شعر #عشق بکار
نگاه‌کن
واژه هایم را
 در انعکاس چشمانت
#شعر می شوند
و چه زیبا
درون گلدان نگاهم
امید جوانه ‌می زند!

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در سراشیبی #شعر
#نفسی  بندِ تو است
قافيه باخته است
بي قرارت شده این
#شاعرهٔ خاص
بفهم
بی تو محکوم
به حبس ابد است
پس بیا
قلمت را بردار
روی دیوار نگاهت
#بنویس
به هر آن كس كه تو را ديد بگو
#عشق یادت نرود.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شده #امروز
ببین
#سبدی از تپش ثانیه
در دست من است
#شعر_من
در دل پر عاطفه اش
از تو پنهان شده است!
در میان سبد فاصله ها
#میوه_ای را چیدم
تا به هنگام طلوع
#زندگی را بخوریم
و صدایی
که به گوشم می خواند:
کاش
در دلِ این #سبدت
مهربانی #سیب بود
#زندگی لبخند داشت.

#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#شعر_است

چشمان تو ای ماه درخشان ، همه شعر است ..
آن سلسه ی زلف پریشان ، همه شعر است ،

در مکتب عشاق ... تویی قبله و مقصود ...
صد وصف ز ان ، لُعبًت خندان ، همه شعر است ،

گفتی قفس عشق حصاریست به سیلاب ..
اری زتو صد سیل ، به سامان ، همه شعر است ،

هر جا بنشستیم ز رخسار تو گفتیم ..
صد حُسن از ان یوسف دوران همه شعر است ،

#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#مرا_می_شناسی
منم
#جزیره_ای در آب های شیدایی!
از همه سو به تو محدودم
#شعر
قایقی جامانده در دلِ‌ من است
كه هنوز هم
بوی دریا می‌دهد!
پرمی کشد دلم به اشتیاق!
#دل را به خیالت
گره زده ام
واژه ها در #نگاهت می رقصند
می  خواهم‌ زندگی کنم
پُر کنم
جامِ جانم رااز عطر گلها
می خواهم
به قصد دیدن مهر
به سمت کعبهٔ چشمانت
#دو_رکعت_دوستت_دارم_را
بی خبر از هیچ پیامبری
و بی نیاز از هیچ معجزه‌ای
اقامه‌کنم
ای گم شده ترین حاجتم!
هستی ام را
تا ظهورِ آمدنت
بر صلیب خواهم کشید
اگر روزی خواستی بیایی
#زندگی را در چمدانت
برایم بیاور.

#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می خواهم
مهربانی را #شعر کنم
به لهجهٔ باران
صدای چکه چکه اش رامی شنوی؟
زیباترین سنفونی دنیاست
که بر من و‌ تو درکافه هایی
با یک‌ فنجان شعر داغ و تازه
با طعمِ عشق ومهربانی
می بارد.

می خواهم
از واژه‌هایم در نیزارِ خاطرات
سنجاقکی بسازم
آنگاه آن را به دست دلخوشیِ باد بسپارم
تا بر سینهٔ خیال مهر بنشیند و
دوست داشتن را
به گوشهٔ #قلღبت
سنجاق
کند
من اینجا دلخوش نشسته‌ام
منتظرم که شاید گذر کنی
لعنت به شاید!!

#فریبا_قربان_کریمی
#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوست دارم #عشـق را تقدیم چشمانت کنم
#مــاهِ نقــره فــام را ، آویــز ایــوانت کنم

دوست دارم تا سحـر در خـلوت زیبـای شب
خنده را بـا بـوسه ای دلچسب مهمـانت کنم 

زیر نور #شمع بنویسم دو خط #شعر و غـزل
شـاه بیت شعـر خـود را سطـر دیـوانت کنم

دور بـاشی از بلا و هر که با تو دشمن است
درمیـان سینه ام خـواهم کـه پنهــانت کنم

#مهـرِ رویت #نـورِ چشمان سیاهم می شود
اشـک چشمم را نثــار خــاک دامـانت کنم

با تو از #تاب و تب عشق و جنون سر میروم
دوست دارم جـان خـود قـربانیِ جانت کنم


#افسانه_احمدی_پونه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خیره در خندۀ #برف
من نوشتم با اشک:
ای تو ای زندگی ام
در هیاهوی
#نفس_های_پر از اشک ببین
غرق رویای
#نگاهت شده ام
اشکهایم همه
#شعر
خیره در قاب خیال
همچنان منتظر معجزه ام
من از این فاصله
نزدیک ترین فرد به دنیای تو ام
که
#بیایی و
بپیچی در باد
وصدایم بزنی
دل به یک واژه
پُر از عشق شود
و درودی که ندارد پایان.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت
و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت

شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانۀ او چادر شوکت سر کرد

خواست تا خیر کثیرش به دو عالم برسد
تا عقیقِ شرفُ الشمس به خاتم برسد

مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سَرِ عقل بیاید برخاست

جلوه‌ای کرد و دلیل زهق الباطل شد
و از آن نور سه آیه به زمین نازل شد

بی‌گمان بولهب آن‌روز پر از واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود

بنویسید که معصومۀ عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوّت زهراست

دختری که لقب اُم اَبیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد

و خداوند اگر وَاعتصموا می‌گوید
از کرامات نخ چادر او می‌گوید

سورۀ دَهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد دَهر نبیند به خود این‌گونه زنی

نه فقط جلوۀ او سورۀ انسان آورد
چادرش یک‌شبه هفتاد مسلمان آورد

راه عرفان خداوند به او وابسته‌ست
جز در خانۀ زهرا همه درها بسته‌ست

زُهد با دیدن او حسِّ تفاخر دارد
قُرة العین نبی وصله به چادر دارد

همه در خدمت بانوی دو عالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند

#مجید_تال

#شعر #ولادت_حضرت_زهرا #روز_مادر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خیره در خندۀ #برف
من نوشتم با اشک:
ای تو ای زندگی ام
در هیاهوی
#نفس_های_پر از اشک ببین
غرق رویای
#نگاهت شده ام
اشکهایم همه
#شعر
خیره در قاب خیال
همچنان منتظر معجزه ام
من از این فاصله
نزدیک ترین فرد به دنیای تو ام
که
#بیایی و
بپیچی در باد
وصدایم بزنی
دل به یک واژه
پُر از عشق شود
و درودی که ندارد پایان.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خیره در خندۀ #برف
من نوشتم با اشک:
ای تو ای زندگی ام
در هیاهوی
#نفس_های_پر از اشک ببین
غرق رویای
#نگاهت شده ام
اشکهایم همه
#شعر
خیره در قاب خیال
همچنان منتظر معجزه ام
من از این فاصله
نزدیک ترین فرد به دنیای تو ام
که
#بیایی و
بپیچی در باد
وصدایم بزنی
دل به یک واژه
پُر از عشق شود
و درودی که ندارد پایان.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شده #امروز
ببین
#سبدی از تپش ثانیه
در دست من است
#شعر_من
در دل پر عاطفه اش
از تو پنهان شده است!
در میان سبد فاصله ها
#میوه_ای را چیدم
تا به هنگام طلوع
#زندگی را بخوریم
و صدایی
که به گوشم می خواند:
کاش و ای کاش میانِ #سبدت
دل بی حاشیه و عاشق و خوب
در کنارش
همه در حال نفس بخشیدن
#زندگی زیبا بود.
#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در این
شلوغیِ بودن ها و نبودن ها،
صدای نم‌نم باران
قرارِ دلها را ربوده!
اگر کنار پنجره ای
آخرین #جامهٔ #زمستانی_ات
را به تن کن
می خواهم
دلم را با خیالت 
به هم ببافم،
می خواهم‌
با بارش باران
برخاک این کاغذ
بذر #عشق بیفشانم،
تا در گلدانِ نگاهت
جوانه زنم و
خوشه‌های امید را
درو کنم،
من فردا
در تنورِ ‌دلم #شعر نان را
بر سفرهٔ‌ تو به #یادگار می گذارم .

#فریبا_قربان_کریمی
‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀