بر خوانِ هوس گرسنه مردیم، دریغ
دندان به تمیزی نفشردیم، دریغ
اينجا یکسر نصیبِ ما حسرت بود
خوردیم افسوس چند و بردیم دریغ
#بیدل_دهلوی
.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دندان به تمیزی نفشردیم، دریغ
اينجا یکسر نصیبِ ما حسرت بود
خوردیم افسوس چند و بردیم دریغ
#بیدل_دهلوی
.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم شما عزیزان
❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با تو ای آزادهیار از درد درمان ساختم
از شبی دلمرده صدها صبح خندان ساختم
از جماد و نامی و حیوان _نگویم بهتر است_
دودمانها دود شد تا از تو انسان ساختم
از تو انسان ساختم تا با تو همبالین... و آه
وصل را ترک ادب دیدم به هجران ساختم
از من و دهپشت من از شدت شرم حضور
استخوانها گرد شد تا من به حرمان ساختم
گردهی آن استخوانها را که پامال تو شد
گرد کردم سرمهی چشم غزالان ساختم
هر کجا اشکی به خاک افتاد من پرپرزنان
از همان یک قطره ده هنگامه طوفان ساختم
« از تحیر شش جهت بسته است بر من راه عشق »
از همین یک مصرع بیدل سه دیوان ساختم
من به فرمان تو از وصل تو رو گردان شدم
« آه عشق و آه عشق و آه »... من باران شدم
#علی_اکبر_یاغی_تبار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از شبی دلمرده صدها صبح خندان ساختم
از جماد و نامی و حیوان _نگویم بهتر است_
دودمانها دود شد تا از تو انسان ساختم
از تو انسان ساختم تا با تو همبالین... و آه
وصل را ترک ادب دیدم به هجران ساختم
از من و دهپشت من از شدت شرم حضور
استخوانها گرد شد تا من به حرمان ساختم
گردهی آن استخوانها را که پامال تو شد
گرد کردم سرمهی چشم غزالان ساختم
هر کجا اشکی به خاک افتاد من پرپرزنان
از همان یک قطره ده هنگامه طوفان ساختم
« از تحیر شش جهت بسته است بر من راه عشق »
از همین یک مصرع بیدل سه دیوان ساختم
من به فرمان تو از وصل تو رو گردان شدم
« آه عشق و آه عشق و آه »... من باران شدم
#علی_اکبر_یاغی_تبار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشم در چشم
قدم به قدم
دست در دست
با تو تمام کوچه باغ تبریز را
قدم خواهم زد
پاییز بی برگ را
زمستان برفی را
بهار شکوفه باران را
تابستان آتشین را
به خنده های که
از لبان تو بر می آید
به شیرینی سکوت نگاهی
که از چشمهای من گل می کند
به نجوای اسمی که
از زبان تو رانده می شود
عشق من. عسل من
در تک به تک حروفش
عشق به تکرار روشن می شود
تا هنگامی که من زنده ام
از آن تو خواهم بود
بی آنکه بی قرارت کنم
طعم گس را به لبانت بگذارم
بی آنکه چشمهایت بارانی شود
قلبت تیر بکشد
کمرت بشکند
پرهایت بشکند
مقصدت نامعلوم باشد
بی آنکه عشق ما را ترک کند
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشم در چشم
قدم به قدم
دست در دست
با تو تمام کوچه باغ تبریز را
قدم خواهم زد
پاییز بی برگ را
زمستان برفی را
بهار شکوفه باران را
تابستان آتشین را
به خنده های که
از لبان تو بر می آید
به شیرینی سکوت نگاهی
که از چشمهای من گل می کند
به نجوای اسمی که
از زبان تو رانده می شود
عشق من. عسل من
در تک به تک حروفش
عشق به تکرار روشن می شود
تا هنگامی که من زنده ام
از آن تو خواهم بود
بی آنکه بی قرارت کنم
طعم گس را به لبانت بگذارم
بی آنکه چشمهایت بارانی شود
قلبت تیر بکشد
کمرت بشکند
پرهایت بشکند
مقصدت نامعلوم باشد
بی آنکه عشق ما را ترک کند
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صد بوسهی نداده میان دهان توست
من تشنهکام و آب خنک در دکان توست
سر تا به پا زنی تو و زیباست این تضاد
زان شرم دخترانه که در دیدگان توست
باغی تو با بنفشهی گیسو و سروقد
یاست تن است و گونه و گل ارغوان توست
خورشید رخ بپوشد و در ابر گم شود
از شرم آن سهیل که در آسمان توست
با بوسهیی در آتش خود سوختی مرا
انگار آفتاب درون دهان توست
اینسان که با هوای تو در خویش رفتهام
گویی بهار در نَفِس مهربان توست
انگار کن که با نفسِ من به سینهات
باد خزان وزیده به باغ جوان توست
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من تشنهکام و آب خنک در دکان توست
سر تا به پا زنی تو و زیباست این تضاد
زان شرم دخترانه که در دیدگان توست
باغی تو با بنفشهی گیسو و سروقد
یاست تن است و گونه و گل ارغوان توست
خورشید رخ بپوشد و در ابر گم شود
از شرم آن سهیل که در آسمان توست
با بوسهیی در آتش خود سوختی مرا
انگار آفتاب درون دهان توست
اینسان که با هوای تو در خویش رفتهام
گویی بهار در نَفِس مهربان توست
انگار کن که با نفسِ من به سینهات
باد خزان وزیده به باغ جوان توست
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک 🤷♀️
حالت از دیدنمان جا نمیاید، به درک 🤷♀️
کسر ِ شان است که همصحبت ِ مجنون باشی😊
مرد ِ دیوانه به لیلا نمیاید، به درک😏
هرچه در کوچه تان پرسه زنم پنجره ات
قدر ِ پلکی به تماشا نمیاید، به درک😏
راست گفتی لب ِ من را چه به شهد ِ لب تو😏
نان ِ خشکی به مربا نمیاید، به درک🤣
#شهرادمیدری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حالت از دیدنمان جا نمیاید، به درک 🤷♀️
کسر ِ شان است که همصحبت ِ مجنون باشی😊
مرد ِ دیوانه به لیلا نمیاید، به درک😏
هرچه در کوچه تان پرسه زنم پنجره ات
قدر ِ پلکی به تماشا نمیاید، به درک😏
راست گفتی لب ِ من را چه به شهد ِ لب تو😏
نان ِ خشکی به مربا نمیاید، به درک🤣
#شهرادمیدری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق باتو عشق بود
بعد از تو سایهء سیاه ایست پیچیده در اندوه که گریبان لحظه هایم را می گیرد
و یاد آور خاطراتی ست
که همچون بغضی پنهان
گلوی اندیشه هایم را می فشارد
آمدی ...
دل بردی و به رویاها پیوستی
و من هنوز حیرت زده و گنگ ،
افسوس میخورم در میانه ء بغض و خیال...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بعد از تو سایهء سیاه ایست پیچیده در اندوه که گریبان لحظه هایم را می گیرد
و یاد آور خاطراتی ست
که همچون بغضی پنهان
گلوی اندیشه هایم را می فشارد
آمدی ...
دل بردی و به رویاها پیوستی
و من هنوز حیرت زده و گنگ ،
افسوس میخورم در میانه ء بغض و خیال...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب وصل تو مهتاب است، دارم استقامت هم
نمیخواهم که صبحِ شب دمد ، صبح قیامت هم
خیال زلف او را در سوادِ دیده جا دارم
که چشم مردمی دارم از او ، چشم اقامت هم
#آصفی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نمیخواهم که صبحِ شب دمد ، صبح قیامت هم
خیال زلف او را در سوادِ دیده جا دارم
که چشم مردمی دارم از او ، چشم اقامت هم
#آصفی_هروی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای نموده جسم و جان از کاینات
هست در تاریکیت آب حیات
ای همه اسرار جانان کرده فاش
بیش ازین در صورت حسّی مباش
آنچه هرگز آدمی نشنیده است
نه کسی دانسته و نه دیده است
#عطار
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هست در تاریکیت آب حیات
ای همه اسرار جانان کرده فاش
بیش ازین در صورت حسّی مباش
آنچه هرگز آدمی نشنیده است
نه کسی دانسته و نه دیده است
#عطار
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب قدری که دَمی پیش تو ماندم خوش بود!
کامی از عمر که همراهِ تو راندم خوش بود!
در خیالم که نه پرهیز و نه پروای تو داشت
بوسهها کز لبِ نوشِ تو ستاندم خوش بود!
وآنهمه گل که نسیمانه به شکرانهی تو
چیدم از باغِ دل و بر تو فشاندم خوش بود!
به چمنزارِ غزل با نِیِ سِحرآورِ خود
وقتی آن چشمِ غزالانه چراندم خوش بود!
من چنان محوِ سخنگفتنِ گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی آندَم خوش بود!
فالی از دفترِ حافظ که برای دلِ تو
زدم و آن غزلِ ناب که خواندم خوش بود!
گر چه با ساعتِ من ثانیهها بیش نبود
ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود!
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کامی از عمر که همراهِ تو راندم خوش بود!
در خیالم که نه پرهیز و نه پروای تو داشت
بوسهها کز لبِ نوشِ تو ستاندم خوش بود!
وآنهمه گل که نسیمانه به شکرانهی تو
چیدم از باغِ دل و بر تو فشاندم خوش بود!
به چمنزارِ غزل با نِیِ سِحرآورِ خود
وقتی آن چشمِ غزالانه چراندم خوش بود!
من چنان محوِ سخنگفتنِ گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی آندَم خوش بود!
فالی از دفترِ حافظ که برای دلِ تو
زدم و آن غزلِ ناب که خواندم خوش بود!
گر چه با ساعتِ من ثانیهها بیش نبود
ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود!
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بندی از سلسله عشق به پایم کردی
بعد از آن با دل بیمار رهایم کردی
پر کشیدم سویت آن گاه که با یک نظرت
در گذرگاه خود از دور صدایم کردی
لحظه ای روی تو را دیدم و مدهوش شدم
روح وار از قفس جسم جدایم کردی
آمدم تا سر خود را بنهم بر قدمت
ولی از سرزنش انگشت نمایم کردی
بیشتر گفتی و مهرت به دلم بیش نشست
هر چه مجروح تر از تیر جفایم کردی
گفتی این دست محال است به دستت برسد
پس چرا این همه محتاج شفایم کردی
در شب تیره حرمان به خیال لب خود
مست از آن نوش خوش هوشربایم کردی
تا مگر از تو رسد بوی خوشی وقت سحر
صبحها هم نفس باد صبایم کردی
عمر من نقش بر آب است در این عشق و تو نیز
خوب در حسرت این کار فنایم کردی
#مهدی_رستگاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بعد از آن با دل بیمار رهایم کردی
پر کشیدم سویت آن گاه که با یک نظرت
در گذرگاه خود از دور صدایم کردی
لحظه ای روی تو را دیدم و مدهوش شدم
روح وار از قفس جسم جدایم کردی
آمدم تا سر خود را بنهم بر قدمت
ولی از سرزنش انگشت نمایم کردی
بیشتر گفتی و مهرت به دلم بیش نشست
هر چه مجروح تر از تیر جفایم کردی
گفتی این دست محال است به دستت برسد
پس چرا این همه محتاج شفایم کردی
در شب تیره حرمان به خیال لب خود
مست از آن نوش خوش هوشربایم کردی
تا مگر از تو رسد بوی خوشی وقت سحر
صبحها هم نفس باد صبایم کردی
عمر من نقش بر آب است در این عشق و تو نیز
خوب در حسرت این کار فنایم کردی
#مهدی_رستگاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امروز هم قدم زنان
سرگردان و حیران
گذر کردم از تمام پیاده روهای دلتنگی
با همه تنهایی ام
غرق در افکاری پریشان
با گونه هایی خیس
از خیال و رویای تو
رسیدم به بن بست بی کسی هایم
به همان کوچه ایی که
هر روز
غروب به غروب
در انزوای خویش
آمدنت را به انتظار می نشینم
هم آنجایی که
سرمای نبودنت
به جانم زخم می زند
نمی دانم چند روز دیگر
تا کی؟
تا چه زمانی؟
با گوش دادن به صدایت
و با دیدن عکس هایت
می توانم دوام بیاورم
این همه نداشتنت را.....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سرگردان و حیران
گذر کردم از تمام پیاده روهای دلتنگی
با همه تنهایی ام
غرق در افکاری پریشان
با گونه هایی خیس
از خیال و رویای تو
رسیدم به بن بست بی کسی هایم
به همان کوچه ایی که
هر روز
غروب به غروب
در انزوای خویش
آمدنت را به انتظار می نشینم
هم آنجایی که
سرمای نبودنت
به جانم زخم می زند
نمی دانم چند روز دیگر
تا کی؟
تا چه زمانی؟
با گوش دادن به صدایت
و با دیدن عکس هایت
می توانم دوام بیاورم
این همه نداشتنت را.....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شکاف آیا دلیلش چیست وقتی خانه در دارد
کسی باید که از این راز کعبه پرده بردارد
.
به دنبال چه می گردند گرد کعبه حاجی ها
به غیر از آن شکاف حیدری چیزی مگر دارد ؟
.
علی را هر کسی دیده است گویا کعبه را دیده
شکافی کعبه دارد که علی بر تیغ و سر دارد
.
لباس کعبه را هر سال گیرم نو کنند اما
لباس نو به زخم کهنه ی او کی اثر دارد ؟
.
دهان کعبه را با نقره پر کردند ، می دانند
که از اسرار صاحبخانه و مهمان خبر دارد
.
من از جهل عرب حیران که شق الکعبه را دیده
و از پیغمبر خود خواهش شق القمر دارد
.
بیا و سنگ حیدر را بزن بر سینه ای حاجی
که والله از حجر بوسی ثوابی بیشتر دارد
.
علی را این و آن نون لنا خواندند و فهمیدم
چرا عمری ست مولا با خودش تیغ دو سر دارد
#محمدحسین_ملکیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کسی باید که از این راز کعبه پرده بردارد
.
به دنبال چه می گردند گرد کعبه حاجی ها
به غیر از آن شکاف حیدری چیزی مگر دارد ؟
.
علی را هر کسی دیده است گویا کعبه را دیده
شکافی کعبه دارد که علی بر تیغ و سر دارد
.
لباس کعبه را هر سال گیرم نو کنند اما
لباس نو به زخم کهنه ی او کی اثر دارد ؟
.
دهان کعبه را با نقره پر کردند ، می دانند
که از اسرار صاحبخانه و مهمان خبر دارد
.
من از جهل عرب حیران که شق الکعبه را دیده
و از پیغمبر خود خواهش شق القمر دارد
.
بیا و سنگ حیدر را بزن بر سینه ای حاجی
که والله از حجر بوسی ثوابی بیشتر دارد
.
علی را این و آن نون لنا خواندند و فهمیدم
چرا عمری ست مولا با خودش تیغ دو سر دارد
#محمدحسین_ملکیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به آسانی شدم عاشق از آن آسانترم آسان
چه درسی میدهدبردل جدایهای بی پایان
فراز صد فرودم جان به کام آتش مجنون
بسوزد سرو رویایم؛ نیامد قطره ای باران
زبی بارانی بختم شدم صحرای خشکیده
نمیاید دگر حتی سواری سوی این دوران
بفریادی سخن دارم چو بگشاید گلویم را
بطوفان میرود شعرم بتاراجم کند عریان
غم فرسوده ی درمن میان درد جانسوزم
سیه بختی تقدیرم زند بر قلب من پیکان
ستم دیدم؛ گنه دارم؛ مگر یارب گنه کارم
کنون افتاده در بستر نمیفهمی مرا یزدان
فلک بد میکند کوکم خدا متروک متروکم
ترک خوردم نمبینی ؛ مرا پردازشم گردان
کلام آخرم سلطان ؛ منم ٱن لیلی بی کس
بدلتنگی تنهایم؛ چه دردی میدهد جولان
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به آسانی شدم عاشق از آن آسانترم آسان
چه درسی میدهدبردل جدایهای بی پایان
فراز صد فرودم جان به کام آتش مجنون
بسوزد سرو رویایم؛ نیامد قطره ای باران
زبی بارانی بختم شدم صحرای خشکیده
نمیاید دگر حتی سواری سوی این دوران
بفریادی سخن دارم چو بگشاید گلویم را
بطوفان میرود شعرم بتاراجم کند عریان
غم فرسوده ی درمن میان درد جانسوزم
سیه بختی تقدیرم زند بر قلب من پیکان
ستم دیدم؛ گنه دارم؛ مگر یارب گنه کارم
کنون افتاده در بستر نمیفهمی مرا یزدان
فلک بد میکند کوکم خدا متروک متروکم
ترک خوردم نمبینی ؛ مرا پردازشم گردان
کلام آخرم سلطان ؛ منم ٱن لیلی بی کس
بدلتنگی تنهایم؛ چه دردی میدهد جولان
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
باد در نیمهشب
بهآرامی به پنجرهام میخورَد
رگبارِ باران
بهآرامی ازسقفِ اتاقکم چکه میکند
رؤیای نیکبختیام
بهسانِ باد در قلبم سرگردان است
نسیمِ نگاهت
بهسانِ قطرههای باران
بهآرامی وجودم را در برمیگیرد
#فریدریش_نیچه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باد در نیمهشب
بهآرامی به پنجرهام میخورَد
رگبارِ باران
بهآرامی ازسقفِ اتاقکم چکه میکند
رؤیای نیکبختیام
بهسانِ باد در قلبم سرگردان است
نسیمِ نگاهت
بهسانِ قطرههای باران
بهآرامی وجودم را در برمیگیرد
#فریدریش_نیچه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀