💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
سکوت می‌کنم امشب به جای گفت‌وشنود
مرا ببخش که دل، گرم صحبت تو نبود

من آن تبسّم بی‌پاسخم که هیچ‌کسی
به یاد من غزل عاشقانه‌ای نسرود

گناهکارم و در دام خود گرفتارم
اسیر در قفسِ تن به اتّهام وجود

دروغ گفتم و سوگند خوردم... آه، دریغ!
بخوان دوباره دلم را به جایگاه شهود

به آسمانِ حقیقت ببر مرا ای دوست
که عشق‌های زمینی دل مرا نربود...

#علی_مقیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاکی و منزهی و بی همتایی
کس را نرسد ملک بدین زیبایی

خلقان همه خفته‌اند و درها بسته
یا رب تو در لطف بما بگشایی

#ابوسعید_ابوالخیر

#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش میشد
ذره ایی از تو را
زنجیر کنم
به گردن آویزم ،

نگاه مهربانت را
عصاره بگیرم
در شیشه ی عطر بریزم
جان بگیرم و سرمست شوم
از استشمام رایحه ی دلنوازی
که یادآور حضور توست؛

اصلا حال خوب مگر چیست؟
اعدام بغض دلتنگی
وقتی در آغوش یاد تو به سر می برم .....!!!

#باران_مقدم

📕#یک_فنجان_بهار_نارنج

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌غزل رستاخیز

شبی در خواب وبیداری به رستاخیز میرفتم
سبک بالان و بی پروا........پر از ناچیز میرفتم

چونان بی ادعا بودم...... که گویی راوی حقم
نمیشد باورم باور..........چونان سرریز میرفتم

به اعجاز همان خوابم به رویا میروم هرشب
به فرمان تو مجنونم..... بسویت خیز میرفتم

لبم خشکیده ای ساقی......برای جرعه ی نابت
بسوی تاک و تاکستان......دوان من تیز میرفتم

بهارم داده ای پر گل........معطر می شوم از تو
به قدری سرخوشت هستم که در پاییز میرفتم

ثریا و ثریاها........... چه بسیار است در ملکت
در این املاک بی پایان......خدا سرریز میرفتم

به دامان تو میخوابم....... هنوزم از تو میتابم
به مهتاب شب ماهت.......که در جالیز میرفتم

شبان کوی تو گشتم به نجوای تو می خواندم
نمی راندم تو می راندی و.... من تبریز میرفتم

قشون بی سپاه من...... تو یک سردار پر مهری
درون مهر پر عشقت......چو حلق آویز میرفتم

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به تو مشغول بدین‌سان که شب و روز منم
عجبی نیست اگر بی‌خبر از خویشتنم

برگُشا لب به سخن، گر همه خود دشنام است
کآرزو هست شنیدن سخنی زآن دهنم...

#شهره‌ی_قاجار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
‍ از چشمان کشیده تو،
این روشنی سبزفام را دوست دارم،
لیکن، ای زیبای دلاویز،
امروز همه چیز بر دل من ناخوشایند می‌نماید،
نه عشق و
نه خوابگاه تو و
نه گرمی کاشانه،
هیچ چیز در نظر من ارزش آفتابی را ندارد که بر دریا می‌تابد.
با این همه، مرا دوست بدار،
ای دل‌مهربان! مادر باش،
حتی برای این موجود ناسپاس،
حتی برای این موجود شریر
خواهر یا معشوق، هرکدام هستی،
لطف گذرنده پاییزی باشکوه
یا خورشیدی غروبگاهی باش.
چه کوتاه بود عمر
در انتظار است گور
و حریص است گور

#محمدعلی_اسلامی_ندوشن

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این ترانه هایده حرف دل همه ماست قبول دارین ؟

❀═‎‌‌‌🌼
⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشم‌هایت با من است، اما دلت با دیگری‌ست
دل به این آیینه‌ها بخشیدن از خوش‌باوری‌ست

کوشش بیهوده کردم تا فراموشش کنم
کار غم در خاطر دیوانگان یادآوری‌ست

بیخبر در کورە‌ی محنت مذابت می‌کند
ْعشق جانسوز است، اما کارگاه زرگری‌ست

ِحسرت دریا ندارم در دل مهتابی‌ام
گرچه مردابم، ولی سرتاسرم نیلوفری‌ست

من نه تاریکم شبیه شب، نه روشن مثل روز
چون غروبی گرگ و میشم، بخت من خاکستری‌ست

#هادی_محمدحسنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق این حال خوش از شدت خندیدن توست
عشق احساس عجیبی است که از دیدن توست

عشق آن حالت فِر خورده ی مو های تو هست
عشق این لرزش دستان من از دیدن توست

از همین سرخیِ لبهات ، دلم خون شده است
خال زیرین لبت ، سرِّ پسندیدن توست

گونه هایم که گل انداخته را می بینی!
این گل انداختگی حاصلِ بوسیدن توست

تازه موسیقیِ دلخواه تو را یافته ام
ساز را من زده ام،نوبت رقصیدن توست

دست هایت بده در دست بگیرم، مه من...
طعنه بر ماه بزن، موقع تابیدن توست

عطر گلهای بهاری زده ای بر تن ِ خود
دل که معتاد شده،نشئه ی بوئیدن توست

سیبِ حوّا شده ای تا به زمینم ببری
دل زمین خورده ی،این شیوه ی دل چیدن توست

#علی_طالبی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کافیست
تو بیایی
تو باشی
تو همراهیم کنی
آن وقت همه می بینند
که چگونه من مغرور
تمام دلخوشی هایم را
یک جا به تو تقدیم می دارم
چگونه با عشق
سر بر شانه ات می گذارم
چگونه خودم را
عاشقانه به آغوش گرمت می فشارم
تو فقط صدایم بزن
تا ببینی چگونه من مغرور
غرورم را برایت زیر پا می گذارم

#امیر_عباس_خالق_وردی

#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اکسیرِ چشمِ مست تو دم از مسیحا می زند
قلبم به وقتِ دیدنت دل را به دریا می زند

تو قاتلِ جانِ منی با خنجرِ ابروی کج
وقتی که تیغش بر دلم صد ضربه یکجا می زند

بی تو  اسیرم در قفس بی یاور و بی هم نفس
می بینی و قلبت دم از انکار و حاشا میزند

رنجور ماندم بی وطن کافر نباشد جای من
حتی فلک چوبِ ترش بر قلب تنها می زند

رحمی بکن نامهربان بر حال زارم هر زمان
مغرور مردی همچو من حرف از تمنّا می زند

وصلت سرابی بود و بس، رویا و خوابی بود و بس
دل در خیالات است  اگر بی عشق در جا میزند

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو شاید! من ولی از یاد تو غفلت نمی کردم
برای دوستی با غیر تو رغبت نمی کردم

هزاران بار سویت آمدم چون موج و برگشتم
برای گفتن حرف دلم جرأت نمی کردم

به جمع دردهایم درد عشق افزوده کی می شد؟
اگر آنروز در چشمان تو دقت نمی کردم

چنان در گیر و دار عشق افتادم که بی اغراق
برای هیچ کار دیگری فرصت نمی کردم

از او با دیگران چیزی نمی گفتم،من از غیرت
چنان دیوانه ها جز با خودم صحبت نمی کردم

#محمد_عزیزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حیاط عمر، شبستان میهمانی ماست
و مرگ یکسره مشغول میزبانی ماست

من و تو  ساکن ویران سرای اندوهیم
حریف لشکر غم موجِ همزبانی ماست

به هوش باش که در دشت بیکران حیات
شبان مرگ فقط شهره در شبانی ماست

بخند بر غم دوران اگر چه در همه حال
نگاه مرگ به دنبال شادمانی ماست

برای رد شدن از سیل مرگ چکمه بپوش:
که رهسپار سفر، پای استخوانی ماست

بیا به همدلی از روزگار دل ببریم
که عشق های چنین شور جاودانی ماست

#زهرا_وهاب_ساقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اِنگار آمدہ ام ڪہ بسوزم
در پسِ این سوختنم
چیزے بجوییم
شدہ ام سرتاسر سراب
در پے آبے روان
جا ماندہ از بهار همنشین خزان
سر تا پاے مستِ نگارے
همہ شب بہ دنبال جام شرابی
نہ پاے رفتنے نہ میل ماندنے
نہ قصہ و نہ حڪایتی
همہ عُمر شدم
سوالے بے جواب
در آخر زِ چرخش این روزگار
شدم بِسان درختے
استوار و پُر غرور
سر بہ آسمان و ریشہ در خاڪ
سایہ ے مهر افڪندم بر رهگذری
ندانستم آخر مے شود تَبَری
مے زند ، مے زند در بے خبری
در آخر یافتم ڪہ وفا
زِ خود است و زِ خود است

#سیامڪ_جعفرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" هوشیاری آفتاب و حرص یخ
هوشیاری آب وین عالم وسخ "

#مثنوی_مولانا


📘هوشیاری انسان موجب غلبه او بر
حرص میشود . همچنان که آفتاب یخ را
از بین میبرد هوشیاری چون آبی است که آلودگی های این دنیا را می شوید ...

#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ چه آرامشی دارد
در خیال تو
لحظه‌ها را سپری کردن
آرامش من یعنی دوستداشتنت
یعنی همان
حس عجیب
که فراتر از عشق است
و در قلبم رخ میدهد با یاد تو ،
جانان من
بگذار باتمام وجودم اقرار کنم
" عشق "
واژهء ناچیزیست
در مقابل کمالات و دوست‌داشتن تو
و من ...
عاشق بر احساس و حسی هستم
که تو از اعماق قلبت مجنون‌وار
نثار من
و احساسات عاطفی‌ام میکنی ...!!



#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گـــر زبانـــم را نمی‌فهمی  نگاهــم را ببین
چهــــرِ دردآلود و چشم بی‌گناهــم را ببین


گر نمی‌دانـــی که روزم در غمت چون بگذرد
یکشب اینجــا باش و تاصبح اشک‌و‌ آهم را ببین


دوست، نادان و عدو دانا، جهـــــان ناسازگار
زینهمـــــه در سایــــه‌ی ساقی پناهم را ببین


ای پری‌وش گر خطائــــی دیده‌ای بر من مگیر
دشمنــــم را دوست خواندم اشتباهـــم را ببین


جــــز وفا هرگــــز نکردم گــــر خطا پنداشتــــــی
پیشِ رویَت دیدگان عذرخواهــــم را ببین

#علی_اشتری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀