تمامی عشقم را
در جامی به فراخی زمین
تمامی عشقم را
با خارها و ستارهها
نثار تو کردم
اما
تو با پاهای کوچک، پاشنههایی چرکین
بر آتش آن گام نهادی
و آن را خاموش کردی
آه عشق سترگ
معشوق خُرد من !
در پیکارم از پای ننشستم
در ره سپردن به سوی زندگی
به سوی صلح، به سوی نان برای همه
لحظهای درنگ نکردم
اما تو را در بازوانم بلند کردم
و بر بوسههایم دوختم
و چنان در تو نگریستم
که دیگر
هیچ انسانی در دیگری نخواهد نگریست!
#پابلو_نرودا
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در جامی به فراخی زمین
تمامی عشقم را
با خارها و ستارهها
نثار تو کردم
اما
تو با پاهای کوچک، پاشنههایی چرکین
بر آتش آن گام نهادی
و آن را خاموش کردی
آه عشق سترگ
معشوق خُرد من !
در پیکارم از پای ننشستم
در ره سپردن به سوی زندگی
به سوی صلح، به سوی نان برای همه
لحظهای درنگ نکردم
اما تو را در بازوانم بلند کردم
و بر بوسههایم دوختم
و چنان در تو نگریستم
که دیگر
هیچ انسانی در دیگری نخواهد نگریست!
#پابلو_نرودا
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به خوبی خوبرویان را اگر وصفی کند شاعر
تو آن داری به جز خوبی که نتوان وصف کرد آن را
#سیففرغانی
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو آن داری به جز خوبی که نتوان وصف کرد آن را
#سیففرغانی
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب ویرانه غیر از ماه تابانی مگر دارد؟
بیابان جز امید ابر و بارانی مگر دارد؟
چه غم از دوری ساحل تهِ امواج دریا را
در این آوارگی امید سامانی مگر دارد؟
میان نقشه ی جغرافیای شهر هشیاران
سر دیوانه جز رویای زندانی مگر دارد؟
جنون آباد بی نام و نشان این تگرگ آباد
به غیر از خانه لیلی خیابانی مگر دارد؟
دلاشوب خزان در بقچه های سرد یلدائی
به جز تشویش سرمای زمستانی مگر دارد؟
گرفتم عطر یوسف پر کند اقصای گیتی را
میان ناصبوران پیر کنعانی مگر دارد؟
کنار ضجه های دیدگانی کور مادرزاد
به جز اعجاز جانان راه درمانی مگر دارد؟
در این میدان لبریز از خطوط نامرادی ها
دویدن تا رسیدن خط پایانی مگر دارد؟
برای دیدن گل خوان هفتم هم که طی گردد
عبور از حلقه این بیشه امکانی مگر دارد؟
#علی_معصومی
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیابان جز امید ابر و بارانی مگر دارد؟
چه غم از دوری ساحل تهِ امواج دریا را
در این آوارگی امید سامانی مگر دارد؟
میان نقشه ی جغرافیای شهر هشیاران
سر دیوانه جز رویای زندانی مگر دارد؟
جنون آباد بی نام و نشان این تگرگ آباد
به غیر از خانه لیلی خیابانی مگر دارد؟
دلاشوب خزان در بقچه های سرد یلدائی
به جز تشویش سرمای زمستانی مگر دارد؟
گرفتم عطر یوسف پر کند اقصای گیتی را
میان ناصبوران پیر کنعانی مگر دارد؟
کنار ضجه های دیدگانی کور مادرزاد
به جز اعجاز جانان راه درمانی مگر دارد؟
در این میدان لبریز از خطوط نامرادی ها
دویدن تا رسیدن خط پایانی مگر دارد؟
برای دیدن گل خوان هفتم هم که طی گردد
عبور از حلقه این بیشه امکانی مگر دارد؟
#علی_معصومی
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"محتاجم امشب"
به رویای تو بد محتاجم امشب
به تیر ِ تیز ِ غم، آماجم امشب
درختی سبز بودم هر زمستان
بریده با تبر چون کاجم امشب
به عشق سرزمینت شاه بودم
ولی مغلوبم و بی تاجم امشب
به درگاه آمده داروغه ی خواب
که برگیرَد ز خوابت باجم امشب!
به چاه خاک کنعان حسرتَم بود
چو یوسُف بَرده ای حرّاجم امشب
پَیَمبر وار در غار خیالت ..
نشستم تا رسد معراجم امشب!
#سپهرم دارد امشب صد بهانه
به رویای تو بد محتاجم امشب ...
#سپهرRoohi
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به رویای تو بد محتاجم امشب
به تیر ِ تیز ِ غم، آماجم امشب
درختی سبز بودم هر زمستان
بریده با تبر چون کاجم امشب
به عشق سرزمینت شاه بودم
ولی مغلوبم و بی تاجم امشب
به درگاه آمده داروغه ی خواب
که برگیرَد ز خوابت باجم امشب!
به چاه خاک کنعان حسرتَم بود
چو یوسُف بَرده ای حرّاجم امشب
پَیَمبر وار در غار خیالت ..
نشستم تا رسد معراجم امشب!
#سپهرم دارد امشب صد بهانه
به رویای تو بد محتاجم امشب ...
#سپهرRoohi
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب ها
بہ بغضِ شعر
چشم در چشمِ
خیالِ سبزِ ترمہ پوش تو
ڪوچهء بودنت را
قدم مے زنم
شیههء اسبِ دلتنگی
طنین انداز مے شود
بر دشتِ شقایق هاے سرخ
ڪہ مے رقصند بہ دستِ باد
چین مے خورد عڪسِ ماه
بر برڪهء نیلوفر هاے آبی
گُر مے گیرد جانِ شبِ من
از شعلهء چشمانِ یادِ تو
مے سوزد بالِ پروانه
در امتدادِ غزلے گِرد شمع
مے چڪد ، مے چڪد
غزلے سوختہ بر گونہ هاے
شعرِ من
چہ بگویم .... رسیدنِ
سپیدهء صبح و شعرے سوختہ و خیالِ
پروانہ اے تو ....
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بہ بغضِ شعر
چشم در چشمِ
خیالِ سبزِ ترمہ پوش تو
ڪوچهء بودنت را
قدم مے زنم
شیههء اسبِ دلتنگی
طنین انداز مے شود
بر دشتِ شقایق هاے سرخ
ڪہ مے رقصند بہ دستِ باد
چین مے خورد عڪسِ ماه
بر برڪهء نیلوفر هاے آبی
گُر مے گیرد جانِ شبِ من
از شعلهء چشمانِ یادِ تو
مے سوزد بالِ پروانه
در امتدادِ غزلے گِرد شمع
مے چڪد ، مے چڪد
غزلے سوختہ بر گونہ هاے
شعرِ من
چہ بگویم .... رسیدنِ
سپیدهء صبح و شعرے سوختہ و خیالِ
پروانہ اے تو ....
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امروز هم تو نزدیک تر از من به منی،
مثل دیروز و تمام روزهای پیش از این
نگاهم می کنی
دست هایم را می گیری
به آغوشم می کشی
و پیچ و خمِ جاده های زندگی را در کنارم قدم می زنی .
همسفرِ راه که تو باشی،سختی های راه مهم نیست
مهم این است که هر کجای مسیر خسته شدم
هر جا که دلم گرفت
کم آوردم
زانو زدم و نشستم
تو ،چتر می شوی و سایه می اندازی بر تن دقیقه هایم
نفس می شوی و دمیده می شوی در کالبدم
جان می شوی و وجودم را دوباره زنده می کنی
و من ،چه جهان تاریکی داشتم
اگر در سرزمینم
تو ،خدایی نمی کردی...
#آذین_قانع
#شب_تون_در_پناه_خدا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثل دیروز و تمام روزهای پیش از این
نگاهم می کنی
دست هایم را می گیری
به آغوشم می کشی
و پیچ و خمِ جاده های زندگی را در کنارم قدم می زنی .
همسفرِ راه که تو باشی،سختی های راه مهم نیست
مهم این است که هر کجای مسیر خسته شدم
هر جا که دلم گرفت
کم آوردم
زانو زدم و نشستم
تو ،چتر می شوی و سایه می اندازی بر تن دقیقه هایم
نفس می شوی و دمیده می شوی در کالبدم
جان می شوی و وجودم را دوباره زنده می کنی
و من ،چه جهان تاریکی داشتم
اگر در سرزمینم
تو ،خدایی نمی کردی...
#آذین_قانع
#شب_تون_در_پناه_خدا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
چه اگر دیر
حالا که به عیادت دلتنگیهایم آمدی
نسخهی عادت به بی عشقی
برای عاشق ِدر من مپیچ !
که بپیچم از دردِ دلگیری
که بپیچم حول حالی که برایم نماندهست....
تو را به نگاهی که نمیدانم تا کجا
محو این جای تنگ آمده از تردیدام نکن
نبض دل ِبه شگفت ماندهام را بگیر
که تبی گلکردهتر از انتظار
- شاید از شوق آب از چشمهایت خورده باشد....
تبسّمی که اگر بر لبانت
بگو که تا کامی بمزم شیرینی مردن بی هنگام را
به طعم شام آخر وُ بوسهی پنهان
در بستری که خسته از تکرار هر روزم دارد.....
چه اگر دیر
اکنون فرآموش شدنم را
به باور عاشق در من برسان
که خیالی تشنهام رسیدن را
در بستری از وهم وُ سراب.......
#گویا_فیروزکوهی
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه اگر دیر
حالا که به عیادت دلتنگیهایم آمدی
نسخهی عادت به بی عشقی
برای عاشق ِدر من مپیچ !
که بپیچم از دردِ دلگیری
که بپیچم حول حالی که برایم نماندهست....
تو را به نگاهی که نمیدانم تا کجا
محو این جای تنگ آمده از تردیدام نکن
نبض دل ِبه شگفت ماندهام را بگیر
که تبی گلکردهتر از انتظار
- شاید از شوق آب از چشمهایت خورده باشد....
تبسّمی که اگر بر لبانت
بگو که تا کامی بمزم شیرینی مردن بی هنگام را
به طعم شام آخر وُ بوسهی پنهان
در بستری که خسته از تکرار هر روزم دارد.....
چه اگر دیر
اکنون فرآموش شدنم را
به باور عاشق در من برسان
که خیالی تشنهام رسیدن را
در بستری از وهم وُ سراب.......
#گویا_فیروزکوهی
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀