💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
این دهِ درد آشنا از بس به خود خان دیده است
خانه های بی در و پیکر فراوان دیده است

سفره های خالیِ این مردمِ ظاهر پرست
سالهای سال داغ گرمی نان دیده است

خواب دیدم گر گرفتم شعله شعله سوختم
مثل باغ تشنه ای، کاو خواب باران دیده است

کوه میلرزد به خود از بس که در دامان دشت
مرتعِ خشکیده و آهوی بی جان دیده است

کاشکی خانِ جهالت شاهدِ ویرانه بود
همچنان کوهی که جنگل های سوزان دیده است

میگریزم از صدای مردم ظاهر نما
باز چشمانم ریاکاریِ انسان دیده است

#مدینه_ترکاشوند

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
 من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود

یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود

آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود

واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود

عقلم از خانه به در رفت و گر می این است
دیدم از پیش که در خانه دینم چه شود

صرف شد عمر گران مایه به معشوقه و می
تا از آنم چه به پیش آید از اینم چه شود

خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت
حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود

#حافظ


#رشید_کاکاوند

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
میان تمام حرف های تکراری
خواستم بگویم
از هرچیزی که بگذریم
امید دارم
حال دلت خوب باشد
و باور کن همه چیز به همین بستگی دارد!
حال دلت که خوب باشد
با تمام بالا و پایین ها
باز هم برای آدم ها خوب می خواهی
و از خوب بودن دست نمی کشی...!

#انسی_نوشت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یار ما رندست و با او یار می‌باید شدن
غمزه‌اش مست است هان، هوشیار می‌باید شدن

تا ز لعل آتشین بر ما فشاند جرعه‌ای
سالها خاک در خمار می‌باید شدن

بر سر انکار ما گر رفت زاهد باش گو
عاشقان را در سر این کار می‌باید شدن

در صوامع خود پرستان را چه سود از زهد خشک
پای کوبان بر سر بازار می‌باید شدن

نامه چنگت همی باید شنید از گوش سر
محرم این پرده اسرار می‌باید شدن

هفت عضو دیده را می‌بایدت شستن به آب
بعد از آنت طالب دیدار می‌باید شدن

با تو تا مویی ز هستی هست هستی در حجاب
بر سر کویش قلندر وار می‌باید شدن

من نمی‌رفتم به کویش دل کشید آنجا مرا
هر کجا دل می‌کشد ناچار می‌باید شدن

آه من بیدار می‌دارد همه شب خلق را
خلق را از آه من بیدار می‌باید شدن

گر تو می‌خواهی که در چشم آیی ای سلمان چو اشک
اولت در چشم مردم خوار می‌باید شدن


#سلمان_ساوجى

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی

دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیبایی‌ات این حرف‌ها را نخ نما کردی...

نماز عشق میخواندم، امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی

به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید
دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی

من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...

#محمدرضا_طاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من بندهٔ تو بندهٔ تو بندهٔ تو
من بندهٔ آن رحمت خندیدهٔ تو

ای آب حیات کی ز مرگ اندیشد
آنکس که چو خضر گشت خود زندهٔ تو

#رباعی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا مرا عشق تو ای خسرو خوبان به سر است
پندِ هفتاد و دو ملت به برم بی‌اثر است

نه من اندر طلبت بر در دِیر و حرمم
هر که جویای جمال تو بُوَد، دربه‌در است

می‌نماید که تو از خیل پریزادانی
کی به این دلبری و حسن و لطافت بشر است؟

واعظ از عشق رُخت منعِ منِ زار کند
گر چه پندش پدرانه است ...ولی بی‌اثر است!

دل مبندید به اوضاع جهان، هیچ! که من
آزمودم، همه اوضاع جهان بی‌ثمر است!

عاشقِ کوی تو، از تیغ نگردانَد روی!
تیغ ابروی تو را جان صبوحی سپر است

#شاطر_عباس_صبوحی


❀═‎‌🌼❤️⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم
تو خوب تر ز ماهی، من اشتباه کردم

دوشینه پیش رویت آیینه را نهادم
روز سفید خود را آخر سیاه کردم

هر صبح یاد رویت تا شام گه نمودم
هر شام فکر مویت تا صبح گاه کردم

تو آن چه دوش کردی از نوک غمزه کردی
من هر چه کردم امشب از تیر آه کردم

صد گوشمال دیدم تا یک سخن شنیدم
صد ره به خون تپیدم تا یک نگاه کردم

چون خواجه روز محشر جرم مرا ببخشد
گر وعده عطایش عمری گناه کردم

#فروغی_بسطامی

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
❀═‎‌🌼❤️⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بـــاز کن در را برایت شعــــر ناب آورده ام
یک غزل شیرین تر از شهد شراب آورده ام

باز کن در را که از صحــن بلند آسمان
یک بغل احساس گرم آفتاب آورده ام

از صــدای تیشه ی فرهــاد بر آغـوش کـوه
بوسه ی دلچسب شیرین ، بازتاب آورده ام

از نگـــاه مست مجنــون بر مـــدار زندگی
عشق را بالاترین فصل الخطاب آورده ام

گفته بودی عقل را در راه دل باید شکست
یک جهــان دیوانگــــی را در جواب آورده ام

باز کن در را شنیدم بی قراری می کنی
از قـــطار تا ابــد در راه ، تاب آورده ام

باز کن ، بنشین تماشا کن که بعد از مرگ هم
شعــــر گفتــــم ، واژه را بر وزن آب آورده ام

#محمدرضا_بداغی


❀═‎‌🌼❤️⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای که اخمت به دلم ریخت، غمِ عالم را
خنده‌ات می‌بَرَد از سینه، دو عالم غم را

برق لب‌های تو یادآور شاتوت و شراب
چشمه‌ی اشک ِتو بی‌قدر کند زمزم را

گاه از آن غنچه، فقط زخم زبان می‌ریزی
گاه با بوسه شفابخش کنی مرهم را

بسته‌ای غنچه‌ی سرخی، به شب گیسویت
کرده‌ای باز رها... خرمن ابریشم را

نرگست عربده‌جوی و لبت افسوس‌کنان
با همین‌هاست که دیوانه کنی آدم را

#بهمن_صباغ_زاده


❀═‎‌🌼❤️⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آماده کن امشب برايم خانه ات را
با نام من بالا ببر پيمانه ات را

آتش به پا کن در کنار صندلي ها
روي لبم پايين بياور چانه ات را

حتما نبايد از غم دوري بسوزد
با بوسه اي آتش بزن پروانه ات را

گنجشک ها را پربده از آشيانت
با من فقط قسمت کن آب و دانه ات را

من عاشقت هستم کبوترها بدانند
شايد رها کردند بام خانه ات را

در خواب هم حتي نمي خواهم ببينم
جز من کسي بوسيده باشد شانه ات را

جز من که ليلاي غزل هاي تو هستم
با ديگران شيرين کني افسانه ات را

مثل سياوش باش از آتش گذر کن
رو کن برايم جرات مردانه ات را

#شیرین_خسروی


❀═‎‌🌼❤️⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
 بوی بهشت می شنوم از صدای تو
نازکتر از گل است گلِ گونه های تو

ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من
ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو

ای صورت تو آیه و آیینه ی خدا
حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو

صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر
آورده ام که فرش کنم زیر پای تو

رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام
تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو

چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود
ای پاره ی دلم ؛ که بریزم به پای تو

امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگی ام شانه های تو

در خاک هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو

همبازیان خواب تو خیل فرشتگان
آواز آسمانیشان لای لای تو

بگذار با تو عالم خود را عوض کنم :
یک لحظه تو به جای من و من به جای تو

این حال و عالمی که تو داری ؛ برای من
دار و ندار و جان و دل من برای تو


#قیصر_امین_پور


❀═‎‌🌼❤️⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش جای شانه بودم شانه میکردم تورا
میشدی مثل شراب پیمانه میکردم تورا

میشدم یک شاعر دیوانه با رقص و غزل
خط به خط میگفتم و دیوانه میکردم تورا

تو برایم لیلی و من میشدم مجنون تو
وارد یک قضیه مردانه میکردم تو را

هر دو با اسب سفیدی دور از شب های تلخ
می رساندم وارد کاشانه میکردم تو را

یا زلیخا میشدی من یوسفانه عاشقت
ساغر هم میشدیم میخانه میکردم تو را

کاش میشد تا سحر این شعر را طولش دهم
تا که من هم عاشق دیوانه میکردم تورا....... 
.

#ارس_ارامی


❀═‎‌🌼❤️⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امـروز عصر چـه دعـایـی کنـم 🌸🍃

بـهتر از ایـن که مـهر تایید 🌸🍃
استجـابـت بر دعـاهـا
و آرزوهـاتـون زده شـود🌸🍃
عاقبت تون بخیر
عافیت تون همـیشگی🌸🍃

و زنـدگی تـون پـراز 🌸🍃

سلامتی وبرکت باشه🌸🍃

#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عصر را
هیچ چیز بخیر نمے ڪند

جز دو خط شعرِ فروغ
دو فنجان قهوه غزل

و یڪ دلِ سیر نگاه به چشماݩِ تو
ڪه مخاطبِ این شعری🦋

#عصرتون_دلبرانه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمی‌بینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی

سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی

تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم
تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی

نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟

اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی

تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی

نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی!

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل بازهم بهانه ی رفتن گرفت و باز
تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت

گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم
اما دلم برای همان هیچ کس گرفت

افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی ست که از همنفس گرفت

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Bia Benevesem
Mahasti
#مهستـی
#بیــابنویسیم...

🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼🌼🌼

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یه افسانه هست که میگه:

ا
گه کسی به دلت نِشست، حتما در باطنش

یه چیزی هست که صدات کرده یا صداش

کردی!اون چیز از جنس توعه و تو انگار سال

هاست که میشناسیش!

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون سنگ بر آیینه مزن،کینهٔ خود را
مشکن دل‌و مجروح مکن سینهٔ خود را

تا آب شود از تب و تابش غم غربت
چون هیمه در آتش بفکن کینهٔ خود را

هرلحظه مشو دیگر و خورشیدکه سر زد
از یاد مبر صحبت دوشینهٔ خود را

هردانه که دیدی مخور ای‌مرغ‌بهشتی!
باری به خورندت بگزین چینهٔ خود را

تا مهر در آن رغبت دیدار بیابد
با خشم مکدّر مکن آیینهٔ خود را

این‌سان‌مفکن‌عشق‌به‌تعلیق‌وبه‌تعطیل
برشنبه مسلّط مکن آدینهٔ خود را


#استادحسین_منزوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀