💖کافه شعر💖
2.59K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram

کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد

گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد

زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم

بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد

#شهریار

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو
گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو

ای باقی و بقای تو بی‌روز و روزگار
شد روز و روزگار من اندر وفای تو

صد روز و روزگار دگر گر دهی مرا
بادا فدای عشق و فریب و ولای تو

جان چیست نیم برگ ز گلزار حسن تو
دل چیست یک شکوفه ز برگ و نوای تو

#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟
سرخوش ز شیوه های عتابش شوم کجاست؟

آن برق خانه سوز که داغش شوم چه شد؟
وان سیل تندرو که خرابش شوم کجاست؟


#صائب_تبریزی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است

نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است

هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است

گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست
خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است

آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس
آدمی خوی شود ور نه همان جانور است

شربت از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ
بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است

من خود از عشق لبت فهم سخن می‌نکنم
هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است

ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست
خصم آنم که میان من و تیغت سپر است

من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر
بند پایی که به دست تو بود تاج سر است

دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست
ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است

#سعدی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ما بی کس و کویانِ خراباتِ اَلَستیم
جایی به جز از گوشه‌ی میخانه نداریم

هرکس به جهان راهبری داشته از عقل
ماییم که غیر از دل دیوانه نداریم

دنیاطلبان در گروِ خانه و مال‌اند
ما مال نیندوخته و خانه نداریم


#فیاض_لاهیجی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من و آرزویِ بزمی که ز حالِ من بپرسی
چو کسی دگر نمانَد، ز ملالِ من بپرسی

به حضورِ غیر، کردی نشنیده پرسشم را
که از او به این بهانه، ز سؤالِ من بپرسی

ز حیا نظر به سویم نکنی، خوش آن‌که از می
تو به حالِ خود نباشی و ز حالِ من بپرسی

#میلی_مشهدی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم
به طبیب من که گوید که چه زار و ناتوانم

به گمان این فکندم تن ناتوان به کویت
که سگ تو بر سر آید به امید استخوانم

اگر آنکه زهر باشد چو تو نوشخند بخشی
به خدا که خوشتر آید ز حیات جاودانم

ز غم تو می‌گریزم من ازین جهان و ترسم
که همان بلای خاطر شود اندر آن جهانم

نه قرار مانده وحشی ز غمش مرا نه طاقت
اثری نماند از من اگر اینچنین بمانم

#وحشی_بافقی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آرزو کرده ست آبستن تو را هم چون زنان


زان ز دنیا هر زمان چیزی هوس باشد تو را

#صائب


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
Banoo
Mehrzad & Arman
🎼 بانو

🎤 مهرزاد امیرخانی

و آرمان امامی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم

من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم

گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم

#سعدی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
از گرفتاران خود صیاد می گیرد خبر


فکر روزی چند در کنج قفس باشد تو را

#صائب


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه دنیای قشنگی داشتم ، روزی کنار تو
قرارم بودی و هر لحظه بودم بیقرار تو

چه دنیای قشنگی داشتم، دست تو در دستم
تمام مردمان در حیرت و محوِ وقارِ تو

نوازشهای دستانت میان تار موهایم
زمین و آسمان غرقِ تماشای سه تار تو

تو را از عمق جانم می‌پرسیدم تمام عمر
شبیه گردش ماهی که چرخد در مدار تو

ولی دنیای من با رفتنت در سوگ و ماتم شد
خزان شد عمر کوتاهت ، چرا در نوبهار تو؟؟

به رویایم صدا کردم تو را هر شب نرو برگرد
نگاهم خیره مانده روی عکس یادگار تو

نبودت را نمی‌خواهم که هرگز باور من نیست
سراپا سوختم  با دیدن سنگ مزار تو

از آن روزی که رفتی شد جهان در چشمِ من تاریک
شدم مجنونِ بی لیلی و هر دم سوگوارِ تو

#مریم_صفری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون شرر در سنگ، بی برگی تو را دارد ضعیف


می شوی سرکش اگر یک مشت خس باشد تو را

#صائب


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی که نیستی، دلِ من پیر می شود
حتی هوای عشق ، زمین گیر می شود

پشتِ غرورِ كهنه ی این شهرِ بی غزل
چشمۍبه جرمِ عشقِ تو زنجیر میشود

یک حسِ عاشقـانه مرا كشف می كند
حسی كه پیشِ پای تـو تعبیر میشود

اِقـرار می كنم كـه به گَردت نمی رسم
از بـس شمیمِ فاصلـه تكثیر می شود

شاید كـه رنگِ سوءِ تفـاهم گرفته ام!
گاهی دلـم، از آینـه هم سیر می شود

امشب بـه خلوتِ دلِ بـارانی ام بیـا
فردا كـه استخاره كنی، دیـر می شود

#سیمـا‌_قـدرتی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای صوفیِ صافی، که خدا می‌طلبی
او جای ندارد، ز کجا می‌طلبی؟

گر زانکه شناسی‌اش، چرا می خواهی
ور زانکه ندانی‌اش، کِه را می‌طلبی؟

#بابا_افضل_کاشانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
راه کج بود نشد تا به ديارم برسم
فال من خوب نيامد که به يارم برسم

بي‌قراري رسيدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم

شهرياري پر از اندوه ثریا هستم
شايد آخر سر پيري به نگارم برسم

استخوان سوز سياهي زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم

عشق هرروز دلم را به کناري مي‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم

مرگ دل‌بستگي آخر دنياي من است
مي‌روم شايد روزي به مزارم برسم

#شهریار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

گله‌ای نیست من و فاصله‌ها هم‌زادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست

آسمانی تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا خوب‌ترینم کافیست
اندر ره انتظار چـشمی که مراست
بی نور شد و وصال تو ناپیداست

من نام بگرداندم و یعقوب شدم
ای یوسف من نام تو یعقوب چراست

ٌ#وحشی_بافقی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌نی دست که در مصاف خونریز کنم
نی پای که در صبر قدم تیز کنم

نی رحم تُرا که با رهی درسازی
نی عقل مرا که از تو پرهیز کنم

#رباعی_مولانا

معنی:📘
نه زور بازویی دارم که با تو مبارزه کنم و نه در پاهایم قدرت ایستادگی و صبر دارم.
نه تو رحم داری که به شیوه ای با من سازش کنی و نه من عقل درست و حسابی دارم که بتوانم از تو دوری و پرهیز کنم.
🌸🌸
شرح مختصر:📕
عاشق در دست معشوق چنان به بند افتاده که نه در دست و پای خود قدرت و یارای مقابله و یا فرار می بیند و نه عقل او یاری می کند تا به شیوه ای از او پرهیز کند. معشوق هم بر اوضاع مسلط است و برای رشد شخصیتی و روحی عاشق از به کار بردن هیچ وسیله ای ابا ندارد.

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀