💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
928 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram


زانو می زنـم
زانو می زنم
بـر روی مزاری
کــه مـحال اسـت دیدنت
محال است آمدنت
بعد از رفتن تـو
هیـچ درختـی به بار ننشسته
هیچ پرنده ای اواز شادی سرنداده
سایه مـرگت هــر روز مرا
بـه خـاک مـی کـشاند؛
خندهایم در غربت
تنــهایی خشـک می شود
و نـفس ڪـشیدنم ڪنج اتاق
هیچ نفری را دلـشاد نمی کند
زندگی پـر اسـت از پرواز
پـر است از راز
مـرگ تنها چیزی هسـت
ڪه هرگز دروغ نمی گوید..


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آمدی جانم به قربانت" چه پنهان آمدی
بی خبر مانند یک ناخوانده مهمان ، آمدی

آمدی آهسته صاحبخانه ی قلبم شدی
تا بنا از نو کنی ، این قلبِ ویران ، آمدی

چشم هایت را برایم ارمغان آورده ای
با نگاهی گرم و با لب های خندان آمدی


#پریناز_جهانگیری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلتنگ که باشی
انگار همه‌ی روزها شب هستندو
شبها بی انتها

و جای خالی‌اش مدام خالی‌ترو خالی تر،،،
یکی در من نیست
در خیال شعرم
گم شده است
ومن هر شب
خاطره هایش را
بااندوه برای ماه مینویسم!

#مینو_پناهپور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا چند روی از پی تقلید و قیاس
بگذر ز چهار اسم و از پنج حواس

گر معرفت خدای خود می طلبی
در خود نگر و خدای خود را بشناس

#باباافضل_کاشانی
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می‌روی... امّا دلت پُر بود از آزارها
مثل اسبی سرکش امّا خسته از افسارها

می‌رود آن نازِ اندامت به استقبالِ مرگ
می‌روم باران شوم دل‌خون‌تر از رگبارها

هی قسم دادم خدا را تا نگه دارد تو را...
من پُر از خواهش ولی از عرشِ او اِنکارها

آن‌قَدَر رفتی که گم شد ردّ پایت توی برف
آن‌قَدَر گشتم که گم کردم خودم را بارها


توی این جنگل مرا آخر رهایم می‌کنی
می‌نشیند مِهر من در سُفره‌ی کفتارها

زرد شد گلبرگ‌هایت... هی زمستان می‌شدی
منجمد شد در عزایت واژه در خودکارها

شمع جانت توی دستانم به خاموشی رسید
توی دنیایم ندارم نور... جز سیگارها

یک شب از دیوانِ شعرت رونمایی می‌کنم
خون‌غزل‌هایی که می‌پاشند بر دیوارها...


#مهدی_خدا_بخش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فکر کن من باشم و تو باشی و بارون🤍


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را

سروبالایِ کمان‌ابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را

دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
سر من دار که در پای تو ریزم جان را

کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان را

همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی
تا دگر عیب نگویند من حیران را

لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را

چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب
گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را

گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن
که محالست که حاصل کنم این درمان را

پنجه با ساعدِ سیمین نَه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را

سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

سر بنه گر سر میدان ارادت داری
ناگزیرست که گویی بود این میدان را

#سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در این
شلوغیِ بودن ها و نبودن ها،
صدای نم‌نم باران
قرارِ دلها را ربوده!
اگر کنار پنجره ای
آخرین #جامهٔ #زمستانی_ات
را به تن کن
می خواهم
دلم را با خیالت 
به هم ببافم،
می خواهم‌
با بارش باران
برخاک این کاغذ
بذر #عشق بیفشانم،
تا در گلدانِ نگاهت
جوانه زنم و
خوشه‌های امید را
درو کنم،
من فردا
در تنورِ ‌دلم #شعر نان را
بر سفرهٔ‌ تو به #یادگار می گذارم .

#فریبا_قربان_کریمی
‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀



بگذار تا با ذره به ذره نگاهم
دوستت بدارم
دستان بزرگت را
به دستانم نحیفم بسپار
گیسوانم را به آبشار گردنم بیفشان
عریانم کن زیر پرتاپ نگاهت
تا مست از می ناب دلداده گی ات
با رنگ تمشکی لبانم نجوای سردهم
که تو را به رنگ گلهای بلوط
دوست خواهم داشت  ...


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می توانی که فریبم بدهی با نظری
پنجه‌ انداخته‌ای سوی شکار دگری

آه، دیوانه ی آن لحظه ی چشمان توام
که پلنگانه به قربانی خود می‌نگری

آنچنان رد شو که آشفته کنی موی مرا
ای که آسوده دل از بیشه ی من می‌گذری

مرهمی بهتر از این نیست که زخمم بزنی
عشق، آماده بکن خنجر برنده تری

هیمه بر هیمه‌ ی این آتش سوزنده بریز
تا از آن جنگل انبوه نماند اثری

نکند بوی تو را باد به هر جا ببرد
خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری



#اعظم‌سعادتمند

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب فقط منم و این های های من
دوباره یاد تو و احساس پاک من

امشب چنان به حال دلم گریستم که
چیزی نبینی جز این بیت شعر های من

ترسم چنان به نبودت عادت کند دلم
که گر نباشی نیز نگیرد سراغ تو را زمن


#یاسمین_فرمند

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین
شکوه جادوی رنگین کمان فروردین

شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود

دوباره چهره نوروز و شادمانی عید
دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار وهفت سین


#فریدون_مشیری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو به من خندیدی
و نمی‌دانستی
من به چه دلهره از باغچه‌ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب‌آلود به من کرد نگاه
سیب دندان‌زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز ...
سال‌ها هست که در گوش من آرام آرام
خش‌خش گام تو تکرارکنان
می‌دهد آزارم

و من اندیشه‌کنان٬
غرق این پندارم،
که چرا باغچه‌ی کوچک ما سیب نداشت؟!


#حمید_مصدق

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زیر باران بنشینیم که باران خوب است
گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است

با تو بی‌تابی و بی‌خوابی و دل مشغولی
با تو حال خوش و احوالِ پریشان خوب است

روبرویم بنشین و غزلی تازه بخوان
اندکی بوسه پس از شعر فراوان خوب است

مــویِ خود وا کن و بگذار به رویت برسم
گاه‌گاهی گذر از کفر به ایمان خوب است

شبِ خوبی ست، بگو حالِ زیارت داری؟
مستی جاده‌ی گیلان به خراسان خوب است

نم‌نم نیمه‌شب و نغمه‌ی عبدالباسط
زندگی با تو...کنار تو...به قرآن خوب است


#ناصر_حامدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


تو را دیدم
عشق را به محاصره ی قلبم دراوردی
لرز خواستن را به تنم نشاندی
وجودم لبریز شد
از پروانگی های احساس
دستانم یخ زد
شکوفه شب بو صدایم زد
در محاصره بازوانت به دور تنم
پهنای قلبم به وسعت بودن یک تو
به آغوش کشیده شد
عشقت زیباترم کرد
و چشمان زیتونی ام
در روشنی نگاه مهربانت
به رنگ ستاره درآمد
حس دلم در گیر و دار بودنت
به گل پُرناز چمن چشم دوخت
هاشور شاعرانه هایم
دور شانه هایت
شعر بافت
به التماس سبز ماندن
به موهایم عطر بهار پاشید
بدون آنکه بدانم
عشق در من جاری شد
زنگ قلبم به نام تو
به لبانم عطر سیب و گناه را چشید...


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀