دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۲۱
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیرنگ رخت زمانه زندان منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۲۱
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیدمت
بسان خورشیدی بودی گرمابخش
آسمانی بودی بیکران
که مانند پرنده ایی رها در آن به اوج رسیدم
گلخند لبهایت
گلی بود که رویید در دشت ارغوانی احساسم
بوییدمت
حست کردم و به جان کشاندمت
مست شدم از عطری که بوی تن تو بود
هرم نفسهایت
همچون نسیمی روح نواز
نوازش می کند جانم را؛
حرکت اغواگر دستانت
در بین موهایم
شعر زیبای عشق را
به گیسوانم سنجاق می کند
همان شعرهایی که
نجوای خوش دلدادگی ست
که در گوشم زمزمه می کنی
و غرق می شوم
در دریای احساست
و یک لحظه جایی میان لبانت نفس کم می آورم ، چه زیباست
وقتیکه من می مانم و
خنده های مستانه تو
آن شوق چشمانت
و نگاه مشتاق من
که نظاره گر لبخندی ست
که همراه با دریای بیقرار عشقت
روی ساحل آرام دلم می نشیند....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بسان خورشیدی بودی گرمابخش
آسمانی بودی بیکران
که مانند پرنده ایی رها در آن به اوج رسیدم
گلخند لبهایت
گلی بود که رویید در دشت ارغوانی احساسم
بوییدمت
حست کردم و به جان کشاندمت
مست شدم از عطری که بوی تن تو بود
هرم نفسهایت
همچون نسیمی روح نواز
نوازش می کند جانم را؛
حرکت اغواگر دستانت
در بین موهایم
شعر زیبای عشق را
به گیسوانم سنجاق می کند
همان شعرهایی که
نجوای خوش دلدادگی ست
که در گوشم زمزمه می کنی
و غرق می شوم
در دریای احساست
و یک لحظه جایی میان لبانت نفس کم می آورم ، چه زیباست
وقتیکه من می مانم و
خنده های مستانه تو
آن شوق چشمانت
و نگاه مشتاق من
که نظاره گر لبخندی ست
که همراه با دریای بیقرار عشقت
روی ساحل آرام دلم می نشیند....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشقم، مستم، اسیرم، بیقرارم سالها
در صف دیوانگان در انتظارم سالها
زندگی با عاشقی شد معتبر، از بخت بد
کاسته عاشق شدن از اعتبارم سالها
از من امّید ثمر هرگز مدار ای باغبان
آفت هجران زده بر برگ و بارم سالها
چشم بسته له شد و از رونق اُفتاد و شکست
زیر پاهای غرورش اقتدارم سالها
هر چه بودم رفت بر باد فنای بیکسی
مثل سنگ محتضر روی مزارم سالها
از تگرگ و باد و بوران نیست باکم چون که من
تک درختی در بیابان بی بهارم سالها
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در صف دیوانگان در انتظارم سالها
زندگی با عاشقی شد معتبر، از بخت بد
کاسته عاشق شدن از اعتبارم سالها
از من امّید ثمر هرگز مدار ای باغبان
آفت هجران زده بر برگ و بارم سالها
چشم بسته له شد و از رونق اُفتاد و شکست
زیر پاهای غرورش اقتدارم سالها
هر چه بودم رفت بر باد فنای بیکسی
مثل سنگ محتضر روی مزارم سالها
از تگرگ و باد و بوران نیست باکم چون که من
تک درختی در بیابان بی بهارم سالها
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپ زیبای بختیاری ♥️🌹
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ڪاش میتوانستم ، ڪاش مے توانستم...
پرندهء خیال وحشے تو را...
همراہ ڪنم با موسیقے نگاهت.
ڪاش میتوانستم...
تمامے آسمان چشمانت را ،
پرواز ڪنم.
امّا ، امّا....
با بال هاے خستہ چہ ڪنم؟
دست هاے شعرم شڪسته!!
نفس هاے قلمم بریده!
انگار دفترم خوابیده!
شمع جانم چڪیده!
ڪاش من ، من نبودم.
ڪاش تو ، تو نبودی.
ڪاش من باد بودم و تو ،
بِسان قاصدڪے بودے
روے شانہ هاے من.
ابرهاے پُر از باران را...
مے ڪشاندیم حوالهء
ڪوچهء آفتاب.
آفتاب را بارانے میڪردیم!!
گوشہ اے مینشستیم و چشم ،
مے دوختیم بہ اُفق.
بہ انتظار رنگین ڪمان
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پرندهء خیال وحشے تو را...
همراہ ڪنم با موسیقے نگاهت.
ڪاش میتوانستم...
تمامے آسمان چشمانت را ،
پرواز ڪنم.
امّا ، امّا....
با بال هاے خستہ چہ ڪنم؟
دست هاے شعرم شڪسته!!
نفس هاے قلمم بریده!
انگار دفترم خوابیده!
شمع جانم چڪیده!
ڪاش من ، من نبودم.
ڪاش تو ، تو نبودی.
ڪاش من باد بودم و تو ،
بِسان قاصدڪے بودے
روے شانہ هاے من.
ابرهاے پُر از باران را...
مے ڪشاندیم حوالهء
ڪوچهء آفتاب.
آفتاب را بارانے میڪردیم!!
گوشہ اے مینشستیم و چشم ،
مے دوختیم بہ اُفق.
بہ انتظار رنگین ڪمان
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در اين دنيا تک و تنها شدم من..
گياهی در دل صحرا شدم من..
چو مجنونی كه از مردم گريزد..
شتابان در پی ليلا شدم من..
چه بی اثر می خندم..!
چه بی ثمر می گريم..!
به ناكامی چرا رسوا شدم من..
چرا عاشق چرا شيدا شدم من..!
#معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گياهی در دل صحرا شدم من..
چو مجنونی كه از مردم گريزد..
شتابان در پی ليلا شدم من..
چه بی اثر می خندم..!
چه بی ثمر می گريم..!
به ناكامی چرا رسوا شدم من..
چرا عاشق چرا شيدا شدم من..!
#معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محبوبم...!
ای کاش بر جان خاطراتم بودی
بر حس ناوکی احساسم
گل واژه های عشق می خواندی
عطر وجودت را
بر روی پوست لطیفم می خواباندی
ای کاش در زمستان های بی رحم
حسرت را از دلم دور می کردی و
امید فردای پر از عشق را
به قلبم هدیه می دادی
غم های خانمان سوز را
از من دور می کردی
زانوی حلقه زده ام را
با دستانی پر از مهرت می گرفتی
افسوس و صدها افسوس
حوصله ی تنگ من مرگ است
با اشک های که ریزان است
می گویم
تصدق جانت ای جان
ای کاش می شد
بر سرزمین چشمانم
رنگ نور می پاشیدی...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محبوبم...!
ای کاش بر جان خاطراتم بودی
بر حس ناوکی احساسم
گل واژه های عشق می خواندی
عطر وجودت را
بر روی پوست لطیفم می خواباندی
ای کاش در زمستان های بی رحم
حسرت را از دلم دور می کردی و
امید فردای پر از عشق را
به قلبم هدیه می دادی
غم های خانمان سوز را
از من دور می کردی
زانوی حلقه زده ام را
با دستانی پر از مهرت می گرفتی
افسوس و صدها افسوس
حوصله ی تنگ من مرگ است
با اشک های که ریزان است
می گویم
تصدق جانت ای جان
ای کاش می شد
بر سرزمین چشمانم
رنگ نور می پاشیدی...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو با قلب من آن کردی
که هیچ فراقی با هیچ نگاهِ چشم براهی نکرد
چنان به آتشم کشاندی
که خاکستر احساسم هیچ کجای ِ جهانم یافت نشد...
روح من زخمی ست
زخمی عمیق
که هجران تو به جانم انداخت
بُردی مرا از خویش
به گونه ایی که
دست به گریبانم با بغض و دلتنگی
تا از هر چه هست و نیست نازک دلم سازی !
تنگ دلی آواره ام
افسرده خیال در گردش ایام
که جز جای ِ خالی تو هیچ خلأیی نمیدهدم آزارم ...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که هیچ فراقی با هیچ نگاهِ چشم براهی نکرد
چنان به آتشم کشاندی
که خاکستر احساسم هیچ کجای ِ جهانم یافت نشد...
روح من زخمی ست
زخمی عمیق
که هجران تو به جانم انداخت
بُردی مرا از خویش
به گونه ایی که
دست به گریبانم با بغض و دلتنگی
تا از هر چه هست و نیست نازک دلم سازی !
تنگ دلی آواره ام
افسرده خیال در گردش ایام
که جز جای ِ خالی تو هیچ خلأیی نمیدهدم آزارم ...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آه درشهرم غریبم نیست چشمی آشنا
خسته ازدنیایِ عشقم خشمِ عاشق میخری؟
تحفۀ درویشی ام دل بود آوردم ببین
خسته ازکتمانِ عشقم اخمِ عاشق میخری؟
زنده ام از شوق تو آغوش خود را باز کن
خسته ازدوری وهجرم چشمِ عاشق میخری؟
خسته و آشفته میگیرم خودم را در بغل
خسته اززخمی عمیقم زخمِ عاشق میخری؟
خواب و بیداری خدایا باز هم در می زنند
خسته ازدیوانِ شعرم نظمِ عاشق میخری؟
شاعرم چیزی ندارم جز کمی واژه ولی
خسته ازبغضی عمیقم سهمِ عاشق میخری؟
شیوۀ دل بردنت آخر زمین گیرم نمود
خسته از حالی عجیبم رسمِ عاشق میخری؟
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خسته ازدنیایِ عشقم خشمِ عاشق میخری؟
تحفۀ درویشی ام دل بود آوردم ببین
خسته ازکتمانِ عشقم اخمِ عاشق میخری؟
زنده ام از شوق تو آغوش خود را باز کن
خسته ازدوری وهجرم چشمِ عاشق میخری؟
خسته و آشفته میگیرم خودم را در بغل
خسته اززخمی عمیقم زخمِ عاشق میخری؟
خواب و بیداری خدایا باز هم در می زنند
خسته ازدیوانِ شعرم نظمِ عاشق میخری؟
شاعرم چیزی ندارم جز کمی واژه ولی
خسته ازبغضی عمیقم سهمِ عاشق میخری؟
شیوۀ دل بردنت آخر زمین گیرم نمود
خسته از حالی عجیبم رسمِ عاشق میخری؟
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوست داشتنت
از ضربان نبضم شروع شد
از لکنت زبانم
از هماغوشی برگ و باران
کنار رقص سنجاقک بر روی سبزه زاران
همان جان که پروانه بود و ارغوان
همان جا که چشمان من بود و چشمان تو
دستانِ من بود و شانه هایِ امن تو
عشق را لمس کردم
عطرش را حس کردم
موهایم را تاب می داد
از تارهایش اثر انگشتانت چکه میکرد
و از لابه لای نفسهایت زندگی را حس کردم
واز نورِ نگاهت گرما را..
شنیده بودم عشق را می شود دید
حتی می شود شنید
و سطر به سطرش را خواند
درخشش چشمانت را دیدم
و ستاره را از نگاهت چیدم.
"دوستت خواهم داشت تا
لحظه ی وداع تا بغض ترانه ها
همان جان که زندگی با دستان سرد مرگ
از تن رها خواهد شد.
#مینو_پناهپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از ضربان نبضم شروع شد
از لکنت زبانم
از هماغوشی برگ و باران
کنار رقص سنجاقک بر روی سبزه زاران
همان جان که پروانه بود و ارغوان
همان جا که چشمان من بود و چشمان تو
دستانِ من بود و شانه هایِ امن تو
عشق را لمس کردم
عطرش را حس کردم
موهایم را تاب می داد
از تارهایش اثر انگشتانت چکه میکرد
و از لابه لای نفسهایت زندگی را حس کردم
واز نورِ نگاهت گرما را..
شنیده بودم عشق را می شود دید
حتی می شود شنید
و سطر به سطرش را خواند
درخشش چشمانت را دیدم
و ستاره را از نگاهت چیدم.
"دوستت خواهم داشت تا
لحظه ی وداع تا بغض ترانه ها
همان جان که زندگی با دستان سرد مرگ
از تن رها خواهد شد.
#مینو_پناهپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مائیم که تا مهر تو آموختهایم
چشم از همه خوبان جهان دوختهایم
هر شعله کز آتش زنهٔ عشق جهد
در ما گیرد از آنکه ما سوختهایم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۲۱
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشم از همه خوبان جهان دوختهایم
هر شعله کز آتش زنهٔ عشق جهد
در ما گیرد از آنکه ما سوختهایم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۲۱
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
صبح میشود
با من بیدار میشوی
پرندهها صدای تو را بر بالهایشان نقاشی میکنند
باران شبانه قطع میشود
کوچهها به مهمانی روز میروند.
تو میخندی
بازار در چشمان تو بنا میشود
طفلی مادرش را گم میکند
در سیمای تو پیدا میکند.
سخن میگوییم
به مقصد میرسند مسافران
چراغهای کشتیها روشن میشود
ماه به مهمانی دریاها میرود
ماهیها سفرههای حقیرانه پهن میکنند.
صورت تو را لمس میکنم
چشمانم پر از اشک میشود
در هر جای دنیا
زنان سرود تازهای آغاز میکنند.
#آیتن_موتلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح میشود
با من بیدار میشوی
پرندهها صدای تو را بر بالهایشان نقاشی میکنند
باران شبانه قطع میشود
کوچهها به مهمانی روز میروند.
تو میخندی
بازار در چشمان تو بنا میشود
طفلی مادرش را گم میکند
در سیمای تو پیدا میکند.
سخن میگوییم
به مقصد میرسند مسافران
چراغهای کشتیها روشن میشود
ماه به مهمانی دریاها میرود
ماهیها سفرههای حقیرانه پهن میکنند.
صورت تو را لمس میکنم
چشمانم پر از اشک میشود
در هر جای دنیا
زنان سرود تازهای آغاز میکنند.
#آیتن_موتلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ازهمان روز که عشق آمدو بیدارم کرد
زهر ِ عشق ِ تو به جانم زدو بیمارم کرد
چشم من را به همه خوبی ِدنیا بست و
شدم افسرده و محتاج ِ پرستارم کرد
غم ِ تودار ِ مرا عالم و آدم فهمید!
تا نگاهی به من و زردیِ رخسارم کرد
این دلم درحرمِ کعبه ِ چشمت چرخید
تا"صفا"رفت و رَه ِ "مَروه"گنهکارم کرد
هرکه آمد به دلم از بدی ات حرفی زد!
عشقِ من کم نشدوسخت هوادارم کرد
گفته بودی نروم در پی ِ عشقت اما
چه کنم خنده ی لبهای تو وادارم کرد
به کجا رفته ای اکنون که ببینی بی تو
ازهمه خسته ام و دوری ات آزارم کرد
گم شدی از نظرم دور ِ جهان را گشتم
آنچنان تا همه جا شهره ی بازارم کرد
بسکه من آگهی ات را به جراید دادم
قسمت گم شدگان لایق ِ اسکارم کرد
گفته بودم ندهم دل به کسی اما باز
مهره یِ مار ِ تو اینگونه گرفتارم کرد
#یوسف_محقق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زهر ِ عشق ِ تو به جانم زدو بیمارم کرد
چشم من را به همه خوبی ِدنیا بست و
شدم افسرده و محتاج ِ پرستارم کرد
غم ِ تودار ِ مرا عالم و آدم فهمید!
تا نگاهی به من و زردیِ رخسارم کرد
این دلم درحرمِ کعبه ِ چشمت چرخید
تا"صفا"رفت و رَه ِ "مَروه"گنهکارم کرد
هرکه آمد به دلم از بدی ات حرفی زد!
عشقِ من کم نشدوسخت هوادارم کرد
گفته بودی نروم در پی ِ عشقت اما
چه کنم خنده ی لبهای تو وادارم کرد
به کجا رفته ای اکنون که ببینی بی تو
ازهمه خسته ام و دوری ات آزارم کرد
گم شدی از نظرم دور ِ جهان را گشتم
آنچنان تا همه جا شهره ی بازارم کرد
بسکه من آگهی ات را به جراید دادم
قسمت گم شدگان لایق ِ اسکارم کرد
گفته بودم ندهم دل به کسی اما باز
مهره یِ مار ِ تو اینگونه گرفتارم کرد
#یوسف_محقق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای عالی دو زوج
صدبار گتمت همچین مکن
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صدبار گتمت همچین مکن
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کوچه های خاطره لبریز عطرت می دود
پشت سر دلتنگیم از خاطراتت می دمد
از پریشانی دلم بشکسته در آغوش غم
غصه ها پیوسته از اشعار تلخم می پرد
شعله ی درد جدایی می دمد بر سینه ام
سینه ام در کوره ی بد انتظاری می پزد
بی قراری می کنم بد بی قرارم بی قرار
بی قراری های دل من را کجاها می برد
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کوچه های خاطره لبریز عطرت می دود
پشت سر دلتنگیم از خاطراتت می دمد
از پریشانی دلم بشکسته در آغوش غم
غصه ها پیوسته از اشعار تلخم می پرد
شعله ی درد جدایی می دمد بر سینه ام
سینه ام در کوره ی بد انتظاری می پزد
بی قراری می کنم بد بی قرارم بی قرار
بی قراری های دل من را کجاها می برد
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به رویم باز کن
درهای شهری را که در آن زندگی می کنی
حرف هایم با تو تمامی ندارد
سال هاست لحظه هایی را که
از زندگی ام دزدیده ام
به نام تو گره خورده است.
برایم باز کن
در های شهری را که
در آن زندگی می کنی
در آن جا با تو
دلتنگ شهر های دیگر شویم.
این خانه ها ، این کوچه ها
این میدان ها
کافی نیست
برای هر دویمان.
#ازدمیر_آصف
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درهای شهری را که در آن زندگی می کنی
حرف هایم با تو تمامی ندارد
سال هاست لحظه هایی را که
از زندگی ام دزدیده ام
به نام تو گره خورده است.
برایم باز کن
در های شهری را که
در آن زندگی می کنی
در آن جا با تو
دلتنگ شهر های دیگر شویم.
این خانه ها ، این کوچه ها
این میدان ها
کافی نیست
برای هر دویمان.
#ازدمیر_آصف
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیوفا دیدی نهایت همدمم سیگار شد
تکیهگاهِ گریههایم شانهی دیوار شد
بی تو این کاشانهام ویرانسرایی خالی است
نیستی و سقف غمها بر سرم آوار شد
گرمیِ هر روزم از خورشیدِ چشمان تو بود
رفتی و شبهای من بی روی ماهت تار شد
بیتو در پستوی سینه، جز متاع آه نیست
بغضِها سر رفت و ماتم در دلم انبار شد
همچنان شمسی که از اندیشهی تبریز رفت
رفتی و از زندگی داوود تو بیزار شد
#داوود_شمسی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تکیهگاهِ گریههایم شانهی دیوار شد
بی تو این کاشانهام ویرانسرایی خالی است
نیستی و سقف غمها بر سرم آوار شد
گرمیِ هر روزم از خورشیدِ چشمان تو بود
رفتی و شبهای من بی روی ماهت تار شد
بیتو در پستوی سینه، جز متاع آه نیست
بغضِها سر رفت و ماتم در دلم انبار شد
همچنان شمسی که از اندیشهی تبریز رفت
رفتی و از زندگی داوود تو بیزار شد
#داوود_شمسی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀