برو که لشکر هجران چو بر سر من تاخت
تو دست من نگرفتی و پایمال شدم
به دست، تیر و کمان آمدم به بیشهی عشق
شکارِ شیرِ نگاه تو ای غزال! شدم
هنوز سالِ جدایی به سر نرفت ای ماه!
که من شکستهتر از پیر سال و ماه شدم
سوال کردماش از شهریار یاد آری؟
نداد پاسخ و شرمنده از سوال شدم
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو دست من نگرفتی و پایمال شدم
به دست، تیر و کمان آمدم به بیشهی عشق
شکارِ شیرِ نگاه تو ای غزال! شدم
هنوز سالِ جدایی به سر نرفت ای ماه!
که من شکستهتر از پیر سال و ماه شدم
سوال کردماش از شهریار یاد آری؟
نداد پاسخ و شرمنده از سوال شدم
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امروزتون شاد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و جایت در غزلهایم چه خالی میشود گاهی
سرایم مأمن آشفته حالی میشود گاهی
پس از عمری قرار عاشقانه تازه فهمیدم
شِکر با قهوه ی یادت چه عالی میشود گاهی
جدا از سرزمین طور چشمانت نفس هایم
به سان دوره گردی لاٱبالی میشود گاهی
اگر چه شادم از عطر حضورت در دلم اما
هوای شرجی چشمم شمالی میشود گاهی
گل احساس این غمدیده دور از عطر آغوشت
به سان غنچه ای بر دار قالی میشود گاهی
شبی گفتی به خلوت بی نهایت عاشقم هستی
از آن ساعت دلم حالی به حالی میشود گاهی
تو گفتی با منی اما نگفتی در غیاب من
دلت دلتنگ خوبان اهالی میشود گاهی
زمین بایر دلدادگی هایم پس از کوچت
دچار ضربه های خشکسالی میشود گاهی
و سقف آرزوهایم ، سُفالی میشود گاهی
و شعر از واژه ی احساس خالی میشود گاهی
#یلدا_کولیوند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سرایم مأمن آشفته حالی میشود گاهی
پس از عمری قرار عاشقانه تازه فهمیدم
شِکر با قهوه ی یادت چه عالی میشود گاهی
جدا از سرزمین طور چشمانت نفس هایم
به سان دوره گردی لاٱبالی میشود گاهی
اگر چه شادم از عطر حضورت در دلم اما
هوای شرجی چشمم شمالی میشود گاهی
گل احساس این غمدیده دور از عطر آغوشت
به سان غنچه ای بر دار قالی میشود گاهی
شبی گفتی به خلوت بی نهایت عاشقم هستی
از آن ساعت دلم حالی به حالی میشود گاهی
تو گفتی با منی اما نگفتی در غیاب من
دلت دلتنگ خوبان اهالی میشود گاهی
زمین بایر دلدادگی هایم پس از کوچت
دچار ضربه های خشکسالی میشود گاهی
و سقف آرزوهایم ، سُفالی میشود گاهی
و شعر از واژه ی احساس خالی میشود گاهی
#یلدا_کولیوند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنان که زجام عشق مدهوش شدند
از خاطر خویشتن فراموش شدند
از بهر شنیدن همه تن گوش شدند
بستند لب از حدیث و خاموش شدند
#نشاط_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از خاطر خویشتن فراموش شدند
از بهر شنیدن همه تن گوش شدند
بستند لب از حدیث و خاموش شدند
#نشاط_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر شـمع غـم عـشقت، میگـردم و میسوزم
در مسلک ما مستان، پـروانه شدن عشق است
بر جـادهی پـر پـیچِ، زلفِ تو به تنهایی
میرقصم و میدانم، دیوانه شدن عشق است
لیلی شو که با قلبم، مـجنون رهـت گـَردم
در مـکتب عـشاقـان،افسانه شدن عشق است
از چشم تو می گویم، پیوسته و میدانم
در وادی دلداران، یک دانه شدن عشق است
حالـم چو خم زلفت، پیچیده و مغشوش است
بـر زلـف پـریشانت، چون شانه شدن عشق است
در کلبه ی قلب من،عشق تو ستون باشد
با زلزلهی چشمت، ویرانه شدن عشق است
#مجتبی_خوش_زبان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در مسلک ما مستان، پـروانه شدن عشق است
بر جـادهی پـر پـیچِ، زلفِ تو به تنهایی
میرقصم و میدانم، دیوانه شدن عشق است
لیلی شو که با قلبم، مـجنون رهـت گـَردم
در مـکتب عـشاقـان،افسانه شدن عشق است
از چشم تو می گویم، پیوسته و میدانم
در وادی دلداران، یک دانه شدن عشق است
حالـم چو خم زلفت، پیچیده و مغشوش است
بـر زلـف پـریشانت، چون شانه شدن عشق است
در کلبه ی قلب من،عشق تو ستون باشد
با زلزلهی چشمت، ویرانه شدن عشق است
#مجتبی_خوش_زبان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو آن اقیانوسی
که ساز #عشق را
در نگاهم کوک می کنی
تا هزار جنگل
در زمین لم یزرع دلم
رشد کند
#اسماعیل عشق منم
دیوانه وار به مسلخ آمده ام
چه باک از این جان باختن
فدا شدن
به پای مهرِ تو!
مرا در #قربانگاه دلت
به نیم نگاهی
#ذبح کن.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که ساز #عشق را
در نگاهم کوک می کنی
تا هزار جنگل
در زمین لم یزرع دلم
رشد کند
#اسماعیل عشق منم
دیوانه وار به مسلخ آمده ام
چه باک از این جان باختن
فدا شدن
به پای مهرِ تو!
مرا در #قربانگاه دلت
به نیم نگاهی
#ذبح کن.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر روزی خواستی گریه کنی
مرا صدا بزن
قول نمی دهم بتوانم بخندانمت
ولی می توانم با تو بگریم
اگر روزی برآن شدی که بگریزی
در این که مرا صدا بزنی
هیچ درنگ مکن
قول نمی دهم از تو بخواهم که بمانی
ولی می توانم با تو بگریزم
اگر روزی نمی خواستی با کسی سخنی بگویی مرا صدا بزن
تا با هم سکوت کنیم.
ولی اگر روزی مرا صدا زدی
و من پاسخت ندادم
به نزد من بشتاب
زیرا قطعاً من به تو نیاز خواهم داشت...
#گابریل_گارسیا_مارکز
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا صدا بزن
قول نمی دهم بتوانم بخندانمت
ولی می توانم با تو بگریم
اگر روزی برآن شدی که بگریزی
در این که مرا صدا بزنی
هیچ درنگ مکن
قول نمی دهم از تو بخواهم که بمانی
ولی می توانم با تو بگریزم
اگر روزی نمی خواستی با کسی سخنی بگویی مرا صدا بزن
تا با هم سکوت کنیم.
ولی اگر روزی مرا صدا زدی
و من پاسخت ندادم
به نزد من بشتاب
زیرا قطعاً من به تو نیاز خواهم داشت...
#گابریل_گارسیا_مارکز
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا دعوت ڪـن
به نوشیدن فنجانی چاے و
#عصــــــــرانہای
ڪنار این شعرها
تـــــــــــو
شامــلو بخوان
مـن فــــــــــروغ
تو لبخندبزن من نڪَاهت می ڪنم
ما #عشــق را با هم می نوشیم
#عرفان_یزدانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به نوشیدن فنجانی چاے و
#عصــــــــرانہای
ڪنار این شعرها
تـــــــــــو
شامــلو بخوان
مـن فــــــــــروغ
تو لبخندبزن من نڪَاهت می ڪنم
ما #عشــق را با هم می نوشیم
#عرفان_یزدانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلبران، دل میـبرند، اما تـو جانم میـبرے
ناز را افزوده ، با نازت توانم میـبرے
سوز دردِ عشق را با غمزه های ناز خود
تا ته قلب من و تا استخوانم میـبرے
میزنےچشمڪ نهانے، جانِ تـو! جان خودم!
با تڪان پلڪ خود تا بیڪرانم میبرے
تاڪه میخواهم بگویم راز خود را ناگهان
دستهاے مهربان را بر لبانم میبرے
میڪنے ساڪت مرا با بوسه هاے بی هوا
شعر را با بوسه از روے زبانم میـبرے
تو شبیه دلبران هستی ولي جور دگر
دلبران، دل میبرند، اما تو جانم میبری...
#مصطفی_ملکی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناز را افزوده ، با نازت توانم میـبرے
سوز دردِ عشق را با غمزه های ناز خود
تا ته قلب من و تا استخوانم میـبرے
میزنےچشمڪ نهانے، جانِ تـو! جان خودم!
با تڪان پلڪ خود تا بیڪرانم میبرے
تاڪه میخواهم بگویم راز خود را ناگهان
دستهاے مهربان را بر لبانم میبرے
میڪنے ساڪت مرا با بوسه هاے بی هوا
شعر را با بوسه از روے زبانم میـبرے
تو شبیه دلبران هستی ولي جور دگر
دلبران، دل میبرند، اما تو جانم میبری...
#مصطفی_ملکی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در خواب دیدم دلبرم ، خندید و من بوسیدمش
آرام چون پروانه ای ، رقصید و من بوسیدمش
همپا شدم با گام او ، با ناز و با ایهام او
با نم نم آوازها ، چرخید و من بوسیدمش
در دشت و صحرای دلم ،امید بارش داشتم
چون نرگسی در سینه ام ، روئید و من بوسیدمش
گفتم فدایت جان من، کی میشوی مهمان من
آهسته در رویای من ، لغزید و من بوسیدمش
با تاب گیسویش زدم ،چرخی چو موجی پرتپش
در دیده ام دلبستگی را ، دید و من بوسیدمش
رفتم کمی مستی کنم ، تا اوج همدستی کنم
در جام احساس اندکی ، جوشید و من بوسیدمش
تردید کردم در غزل، در بیتهایی بی مثل
مشتی غزل در دیده ام، پاشید و من بوسیدمش
مژگان زیبایش کمی، لرزید با جامی دگر
گفتم که بد مستی نکن، نشنید و من بوسیدمش
#علی_صمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آرام چون پروانه ای ، رقصید و من بوسیدمش
همپا شدم با گام او ، با ناز و با ایهام او
با نم نم آوازها ، چرخید و من بوسیدمش
در دشت و صحرای دلم ،امید بارش داشتم
چون نرگسی در سینه ام ، روئید و من بوسیدمش
گفتم فدایت جان من، کی میشوی مهمان من
آهسته در رویای من ، لغزید و من بوسیدمش
با تاب گیسویش زدم ،چرخی چو موجی پرتپش
در دیده ام دلبستگی را ، دید و من بوسیدمش
رفتم کمی مستی کنم ، تا اوج همدستی کنم
در جام احساس اندکی ، جوشید و من بوسیدمش
تردید کردم در غزل، در بیتهایی بی مثل
مشتی غزل در دیده ام، پاشید و من بوسیدمش
مژگان زیبایش کمی، لرزید با جامی دگر
گفتم که بد مستی نکن، نشنید و من بوسیدمش
#علی_صمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ
که من از اینهمه دیوار بدم میآید
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم میآید
ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو
که من از کار تو بسیار بدم میآید
عمق تنهایی احساس مرا دریابید
دارد از آینه انگار بدم میآید
آه، ای گرمی دستان زمستانی من
بیتو از کوچه و بازار بدم میآید
لحظهها مثل ردیف غزلم تکراریست
آری از اینهمه تکرار بدم میآید
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که من از اینهمه دیوار بدم میآید
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم میآید
ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو
که من از کار تو بسیار بدم میآید
عمق تنهایی احساس مرا دریابید
دارد از آینه انگار بدم میآید
آه، ای گرمی دستان زمستانی من
بیتو از کوچه و بازار بدم میآید
لحظهها مثل ردیف غزلم تکراریست
آری از اینهمه تکرار بدم میآید
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شادم به شادی تو، چه کارم به روزگار؟
هرچند روزگار به آزار من خوش است
باری؛ نشسته ام به مرور خیال تو
آری! دل غریب، به یاد وطن خوش است..
#سجاد_رشیدی_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرچند روزگار به آزار من خوش است
باری؛ نشسته ام به مرور خیال تو
آری! دل غریب، به یاد وطن خوش است..
#سجاد_رشیدی_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام
حتی اگر به دیدهٔ رؤیا ببینیام
من صورتم به صورتِ شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیام
شاعر شنیدنی است، ولی میل، میلِ توست
آمادهای که بِشنویام، یا ببینیام؟
این واژهها صراحتِ تنهاییِ مناند
با اینهمه، مخواه که تنها ببینیام
مبهوت میشوی اگر از روزنت شبی
بی خویش، در سماعِ غزلها ببینیام
یک قطرهام و گاه چنان موج میزنم
در خود، که ناگزیری، دریا ببینیام
شبهای شعرخوانیِ من بیفروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیام
#علی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حتی اگر به دیدهٔ رؤیا ببینیام
من صورتم به صورتِ شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیام
شاعر شنیدنی است، ولی میل، میلِ توست
آمادهای که بِشنویام، یا ببینیام؟
این واژهها صراحتِ تنهاییِ مناند
با اینهمه، مخواه که تنها ببینیام
مبهوت میشوی اگر از روزنت شبی
بی خویش، در سماعِ غزلها ببینیام
یک قطرهام و گاه چنان موج میزنم
در خود، که ناگزیری، دریا ببینیام
شبهای شعرخوانیِ من بیفروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیام
#علی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از ردپای رفتنش پیداست دیگر، عشق
خون مرا امروز فرش کوچه خواهد کرد
حاشا حسادت ورزم احوال رقیبم را
با من چه کرد او تا مگر با او چه خواهد کرد؟
#سجاد_رشیدی_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خون مرا امروز فرش کوچه خواهد کرد
حاشا حسادت ورزم احوال رقیبم را
با من چه کرد او تا مگر با او چه خواهد کرد؟
#سجاد_رشیدی_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلِ عالمی ربودهست نگاهِ دلفریبت
همگی مطیعِ فرمان شب و روز در رکیبت
اگرم کُشی به زاری، وگرم زنی به خواری
-به خدا- که من نرنجم ز جفا و از عتیبت
به وفا و جور -ای مَه!- به فلک شبیه باشی
نه بنازم از فرازت، نه بنالم از نشیبت
من از این غمِ نهانی، دل و دین بدادم از کف
که تو فارغی ز حالِ دلِ یارِ ناشکیبت
ز تنِ فگار -«مستوره!»- مدام میبنالی
به جراحت تو مرهم ننهد مگر طبیبت
#مستوره_اردلان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همگی مطیعِ فرمان شب و روز در رکیبت
اگرم کُشی به زاری، وگرم زنی به خواری
-به خدا- که من نرنجم ز جفا و از عتیبت
به وفا و جور -ای مَه!- به فلک شبیه باشی
نه بنازم از فرازت، نه بنالم از نشیبت
من از این غمِ نهانی، دل و دین بدادم از کف
که تو فارغی ز حالِ دلِ یارِ ناشکیبت
ز تنِ فگار -«مستوره!»- مدام میبنالی
به جراحت تو مرهم ننهد مگر طبیبت
#مستوره_اردلان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"صبح "
با عشق
و امید
در انتظار آغازے نو
چشم مے گشایم
مینشینم روے میز صبحانه
چایے مینوشم
پنجره ها را باز میڪنم
تا
نسیم صبحگاهے آغشته
به بوے گلهاے نیلوفر ویاس درون فضاے خانه بپیچد..؛
صداے گنجشڪها
نم باران
در جانم مے رویاند
دانه هاے دوست داشتن را
پروانه هاے احساسم
سوے تو به پرواز در مے آید
تا در هواے پاک عشقت
پراڪنده شوند...؛
ڪودتا میڪند
شراره هاے تبدار واژه ها
بسان شعرے عاشقانه
بر گیسوان نرم لطیفت مے لغزند
آغوشم پر میشود از آرامش خاص ...
#محمد_ذبیحی
#درود_پگاهتان_عاشقانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با عشق
و امید
در انتظار آغازے نو
چشم مے گشایم
مینشینم روے میز صبحانه
چایے مینوشم
پنجره ها را باز میڪنم
تا
نسیم صبحگاهے آغشته
به بوے گلهاے نیلوفر ویاس درون فضاے خانه بپیچد..؛
صداے گنجشڪها
نم باران
در جانم مے رویاند
دانه هاے دوست داشتن را
پروانه هاے احساسم
سوے تو به پرواز در مے آید
تا در هواے پاک عشقت
پراڪنده شوند...؛
ڪودتا میڪند
شراره هاے تبدار واژه ها
بسان شعرے عاشقانه
بر گیسوان نرم لطیفت مے لغزند
آغوشم پر میشود از آرامش خاص ...
#محمد_ذبیحی
#درود_پگاهتان_عاشقانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح آمدو باغ خانه عطرآگین شد
دیوارِ بلندِ آرزو آذین شد
شمع و گل و پروانه و بلبل جمعند
خورشید دمید و زندگی شیرین شد
#صفيه_قومنجانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیوارِ بلندِ آرزو آذین شد
شمع و گل و پروانه و بلبل جمعند
خورشید دمید و زندگی شیرین شد
#صفيه_قومنجانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀