💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
من صدای نفست را
از پای #خیــــال حس می کنم
و صدای جانمت را از گلوی باد
من نگاهت را که در ماه می افتد می بینم
و برای امشبم ای کاشی نمی مانَد

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#تـــــو می روی ،
شعر می رود
شور می رود
تمام غزل های عاشقانه می رود

#تــو  می روی ،
ماه می رود
خورشید می رود
تمام لحظه های با تو بودن می رود

#تـــو می روی
عشق می رود
روح می‌رود
تمام زندگی ام به همراه تو می رود

#تـــو می روی ،
قلب می رود
جان می رود
تمام جهانم به همراه تو می رود

#تـــو می روی و
تمام من پشت سرت می دود
چشم می دود
جان می دود
تمام وجودم ،
#به_دنبال_تو_می_دود
و فقط جسمم کنار خاطراتمان تنها می ماند

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شنیدم ز روشن‌ضمیری گَهی
که یک روز، صیّاد کارآگهی

ز شهر اَندر آمد به نخجیرگاه
ز هرسو برافکند تیرِ نگاه

که شاید غزالی شود رام او
بدین وعده، رفت از دل آرامِ او

نه در دامش آمد گوزنی، نه گور
که صیدش کند همچو "بهرام گور"

به خود گفت بی‌صید آهو مرا
در انظار خلق است آهو مرا!

که با این‌همه زجر و گرمای خور
به منزل درآیم پی خواب و خور

نخوابیده‌ام تا سحرگاه، دوش
که امروز صیدی کشانم به دوش

ز کار اَر در اینجا کنم کوتهی
از این کوتهی، دست مانَد تهی

نهان کوششی بایدم در شکار
که صیدی به چنگ آورم آشکار

من آنم که چون بفْشُرم حلق شیر
برون آید از ناخن شیر، شیر!

پلنگ اَر که با من کند کارزار
ز یک حمله‌اش می‌کنم کار، زار!

به نخجیرگاه اَر درآیم به گَرد
رسد کِی مرا اسب تازی به گرد؟!

چو زه را کشم تا به گوش از کمان
ز پرواز، طیر اوفتد بی‌گمان!

چو تیر افکنم از یمین و یسار
نه دُرّاچ ماند به صحرا، نه سار!

چو مغرور گردید از این گفت‌وگو
قضا گفت: آمد، قَدَر گفت: کو؟

که ناگه یکی برق‌آسا اسد
بجست از کمین، ره به وی کرد سد

کشیدی به یک حمله‌اش زیر چنگ
فغانش برآورد از دل چو چنگ

به چنگال شیر آنچنان شد اسیر
که از جان خود در جهان گشت سیر

کسی را که بود آنچنان عُجب و لاف
ربود از کف او اجل سَرکلاف

ز هر عضو عضوش شدی خون جهان
که یک‌باره بدرود کرد از جهان

‏✸✸✸

تو رو زاین حکایت بسی پند گیر
که عُجبت نسازد در این بند، گیر

تو را بایدی پند آموزگار
که عبرت بگیری از این روزگار

مرو با غرور از پی کار خویش
مکن صرف بیهوده افکار خویش

کس اَر با غرور از پی کار رفت
همانا که با جان به پیکار رفت

غرور آورد سوگ در سور تو
نمک‌پاش گردد به ناسور تو

تو بیگانگی جو از آن آشنا
که باشد به بحر غرورش شنا

اگر نشنوی پند کارآگهان
تو را شیرِ غفلت دَرَد ناگهان

از اوّل نما پند «صابر» به گوش
سپس تا توانی به نیکی بکوش...

#صابر_همدانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من تو را کاملا عامدانه
و متعمدانه مرتکب شدم،
اگر ننگی، بنازم به این ننگم ...

#نزار_قبانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شعر من شرح پریشانی زلفی است شگفت



که پریشان کندم گر نه پریشان گویم

#شهريار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاه ما هم چون نهنگ خسته ای جا می زنیم


او به خشکی می زند، ما دل به دریا می زنیم



#جواد‌منفرد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وصله نمی شود دگر،
این دوهزار و یک ترک!

هی همه شب بند مزن،
چینی دل شکسته را...


#شیواالله‌وردی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مرا با خاک می‌سنجی، نمی‌دانی که من بادم
نمی‌دانی که در گوش کر افلاک فریادم

نه خود با آب کوثر هم سرشتم، نز بهشتم من
که من از دوزخم، با آتش نمرود همزادم

نه رودی سر به فرمانم، که سیلابی خروشانم
که از قید مصب و بستر و سرمنزل آزادم

گهی تنگ است دنیایم، گهی در مشت گنجایم
فرو مانده‌ست عقل مدّعی در کار ابعادم

برای شب شماری چوب خطِّ روزها کافی‌ست
جز این دیگر چه کاری است با ارقام و اعدام؟

به جای فرق خود بر ریشه‌ی خسرو زنم تیشه
اگر چه عاشق شیرینم و از نسل فرهادم

گهی با کوه بستیزم، گه از کاهی فرو ریزم
به حیرت مانده حتّی آن که افکنده‌ست بنیادم

همان مردن ولی از عشق مردن بود و دیگر هیچ
اگر آموخت حرف دیگری جز عشق استادم

به زخمی مرهمم کس را و زخمی می‌زنم کس را
شگفت‌آور‌ترینم، من چنینم: جمع اضدادم!

#استاد_حسین_منزوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در عشق اگر بزور و زرکار نکوست
در کیسه مرا زر است و دل دل نیروست

گویند مرا که دشمن اندر پی تست
تیغ از پی دشمنست و زر از پی دوست


#جمال_الدین_عبدالرزاق

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون آتشِ طور است حنایی که تو داری
باشد ید بیضا کف پایی که تو داری

بر فتنه‌ی خوابیده‌ی محشر سر پا زد
دو نرگسِ سرشار حیایی که تو داری

آیینه‌ی اغیار بُود هر سحر، ای وای
رخساره‌ی لبریز صفایی که تو داری

از گاوِ زمین تا به سر عرش زد آتش
«منشأ!» حذر از آهِ رسایی که تو داری...

#منشأ_لکهنوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو همه شب به خواب خوش خفته ولی خیال من ،


تا به سحر خیال توست ....
دیده ی بیدار منم ,




#راحم_تبریزی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چو بر زد نور خورشید از فلک سر
سحر رو تازه کرد از چشمه خور

دهان بر بست مرغ شب ز افغان
زبان بگشاد از آن مرغ سحر خوان

جوانی چرخ پیر از سر دگر باز
گرفت و کرد عیش و عشرت آغاز


#سلیمی_جرونی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح می شود
و کیمیای عشق تو
جان می بخشد به زندگی ام
خورشید نگاهت
گرم می کند زمهریر جانم را
شکوفه چشمانت شعری می شود
و بر دفتر دلم می ریزد
تبسم که بر لبانت نقش می بندد
همراه می شوم با نسیم
برای رسیدن به خدا
تا شکرگزار باشم برای شادمانیت
آهنگ خوش نوای صدایت
که بر گوش جانم می پیچد
معجزه ایی از عشق
حک می شود بر روی لبانم
دلم غنج می رود برای خواستنت
و ایمان می آورم به اینکه چقدر دوستت دارم....!!!



#باران_مقدم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


ای طلیعه یِ صبح
ای نسیمِ جان بخشِ صبا
که مرغِ دلم  به شوقِ آمدنت
بال وپَر می زند؛ بی تاب
 
ای طلوعِ بارشِ عشق
مرا "با خود" ببر "تا خود"

تا که انتظار را؛ در محرابِ
قلبِ تو، نماز بگذارم
و سجده بر خاکِ کعبه یِ عشق
ذکرِ نامِ تو را بگویم

مرا ببر؛
تا پاکی و صداقتِ
کوچه باغ هایِ کودکی ام
تا؛  لالاییِ آسمانیِ مادرم
مرا ببر؛  
تا شکوفاییِ نور
تا نگاهِ آفتابی و دست هایِ
سبز پدرم

مرا ببر؛ تا بیکرانه یِ افق
تاپریدن و پرواز؛ 
مرا  تا خدا ببر
مرا؛  با خود ببر،،،  تا خود!!
                      
#فرح_فریماااا_معمای_عشق۳


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در این #جمعه به دور از تو
                میان کوچه می پیچد
                 صدای پای دلتنگی
                                      نگاهم کن 
                      دلم لیلایی و بی تاب
                          ببین بی‌ساز می رقصم

          در این تصویر تنهایی
                      به دور گردنم بستم
                      من‌ این تسبیحِ
#عشقت را
                                           صدایم‌کن
                               به جانم‌ می زنی آتش
                            ببین‌ با ناز ‌می رقصم
#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زیبای من، زیبای من، هر شب تویی رویای من
دار و ندار قلبمی ، دین من و دنیای من

تو شمع و من پروانه ات،تو ناز و من دیوانه ات
روز و شبم مستانه ات،بستی به زلفت پای من

زلفت به بند آرَد جنون،لعل لبت آلاله گون
چشمت کند جانم فزون،ای گوهر بیتای من

افسانه های این جهان،گردند در پایت نهان
افسانه گیرد از تو جان،تو قاف هم عنقای من

پایان کن این افسانه را،آباد کن ویرانه را
لطفی کن این بی خانه را،کن کنج قلبت جای من

ساقی بده پیمانه را،بگشا در میخانه را
بنواز این دیوانه را،مشکن دل مینای من

با تیر هر مژگان تو،جان میکُند قربان تو
شاعر،که با چشمان تو،گوید غزل،زیبای من

#داود_علیقلی_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀