💖کافه شعر💖
2.34K subscribers
4.29K photos
2.84K videos
11 files
957 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
💕💕💕💕💕

بیــا کنـارم بــاش


دنیام قشنگ تر بشـه..👌


   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◁❚❚▷ ◉────‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


💕💕💕💕💕💕💕





❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه خوش نازی‌ست نازِ خوب‌رویان
ز دیده رانده را در دیده جویان

به چشمی خیرگی کردن که برخیز
به دیگر چشم دل دادن که مگریز

به صد جان ارزد آن رغبت که جانان
نخواهم گوید و خواهد به صد جان

#نظامی_گنجوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بخوان مرا
چون غزلی ناتمام
که بند بند قافیه هایش
ردیف شده با تن هایی
بخوان مرا چون ترجیع بندی
که تکرار می شود
در انعکاس آینه ها
من پرم
از مثنوی بی تکرار رهایی
مرا از بر کن
چون شاه بیت شعری
که هر گز سروده نشده
و بعد
حاشا کن تمام واژه هایت را
چون سپیدی
که سر می خورد
بر قالب بی وزنی

من قصیده ی بی تکرار این روزهایم
بی تخلص های  بیهوده
و تکراری
بخوان مرا
بی آن که لب باز کنی
با نگاهی به وسعت دشت های سر سبز

#شیدا_شهبازی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
مهر‌نگاهت
در فنجانی به رنگِ عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه #غروب خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام عصر و غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بندد.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گل بانو
حریر پوش شعر هاے شبِ من
چشمانت مستانه ے ذڪرهاے
شبانه من
#مینویسم
بر حریر آبشار موهایت
هِق هِق همه تنهائیم را
شُر شُر دلتنگیم میریزد
بر قامت شبِ خیالت
در هیاهوے بود و نبودت
در امتداد احساسے
بال و پر شڪسته
خودم را مے سپارم به عاشقانه هاے تو
#شعرم در پس حصار حریر دستهایت
فریادے از جنس سڪوت
بُغضے تِرک خورده
حوالے بودنت جولان میدهد
پے در پے مے بارد حس حضور آبے تو
هجوم لشڪر خواستنت
خیس بے تو بودن مے شوم
چتر بودنت ڪجاست؟
امشب خیالت را بغل مے گیرم
تو را بے مهابا نفس مے ڪشم
نیستی،دورے
امّا معجزه شانه هایت
میخڪوب مے ڪند
بودنت را در این شب
ُپر از تشویش

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی

از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

#خواجه_نصیرالدین_طوسی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌دم نوش دلم قند تورا کم دارد
شیرینیِ لبخند تو را کـم دارد

برخیز هوای ابریِ بهمن ماه
خورشید دماوند تو را کم دارد

#یلدا_ڪولیوند

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو سهم دیگری بودی ومن در گیر رویایت


خجالت میکشم از دل که عُمری بازی اش دادم😓

#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چوپانی ماری را ازمیان بوته های
آتش گرفته نجات داد
و درخورجین گذاشته و به راه افتاد.
چند قدمی که گذشت مار از
خورجین بیرون آمد و گفت :
به گردنت بزنم یا به لبت؟
چوپان گفت: آیاسزای خوبی این است؟
مار گفت: سزای خوبی بدی است...!!!
و قرار شد تا از کسی سوال کنند،
به روباهی رسیدند و از او پرسیدندچاره ی کار را.
روباه گفت:من تا صورت واقعه
را نبینم نمی توانم حکم کنم.
برگشته و مار را درون بوته های آتش
انداختند، ماربه استمداد برآمد و روباه گفت:
بمان تارسم خوبی ازجهان بر افکنده نشود.
نه باید مثل چوپان خوب خوب بود.
نه مثل مار بد بود.
باید مثل روباه بود و دانست
چه کسی ارزش خوبی کردن دارد!


#كليله_و_دمنه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز دلتنگ ِ تو از شادی دنیا به درَم
نه که انگار نرفتی تو از اینجا ، پدرم

مثل همّیشه که می رفتی و بر می گشتی..
باز برخیز و بگو جان ِ پدر ، در سفرَم

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شاید دیگر شعر ننویسم
و موهای باز شده ات را نبافم
شایدم دیگر دلم نخواهد
جای #تــــُو حرف بزنم ،
دلم نخواهد
برای حرف های عاشقانه ی نگفته ات
قند توی دلم آب شود
حتی دلم نخواهد
ساعت ها چشم به در بدوزم...
من دیگر
عقربه های ساعت را دوست ندارم
و از انتظار متنفرم
من سالهاست که فقط خیال می‌بافم
#فقط_خیال ،...
من دلم برای روزهای
معمولی زندگی ام تنگ شده است
خیلی خیلی تنگ....

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از گذشته گریختم
دویدم
آن قدر تند
که حال را پشت سر گذاشتم
در آینده بود
که به خود آمدم
که ایستادم
که خواستم نفسی تازه کنم اما
نگاهم
.
به پشت سر
به منظره ی هولناکی افتاد
گذشته نزدیک میشد
حال نزدیک میشد
آن بخش پیموده ی آینده
نزدیک میشد
و همه چیز "گذشته" بود
و همه چیز نزدیک میشد
من باید
تا ابد
میگریختم

#علیرضا_قاسمیان 

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقت خواب آمد عزیز ِمهربانم، شب بخیر
خسته ای، باید بخوابی هم زبانم، شب بخیر

شب شد و ماه آمده تا دلربایی ها کند
نوبت ماه است ای ماه ِجهانم، شب بخیر

صبح فردا چهچه مست تو را خواهم شنید
ای خرامان مرغک ِ آواز خوانم، شب بخیر

چشمهایت را ببند و دست در دستم گذار
تا برایت قصّه ای زیبا بخوانم، شب بخیر

قصّه ی فردا و فرداهای روشن نازنین
دلبر زیبای من، آرام ِجانم، شب بخیر

خوب یا بد دفتر امروز خود را بسته ای
فکر فردای قشنگت باش جانم، شب بخیر...

#فرهاد_شریفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب است
و همه شهر
به خواب میرود
اما تو اگر صدایم بزنی
من خدا را
نفس را, عشق را,
زندگی را, تازه با
تو آغاز
میکنم

#فرزانه_طالبی_پور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

روزی بیا
یکی از همین روزها
که دل بی تابم پشت پنجره ی چشمانم
به انتظار آمدنت
خیره به جاده ی امید مانده ست
روزی بیا
و مرا در میان واژه هایم
سخت در آغوش بگیر
حسرت و دلتنگی را
از دوش قلمِ خسته ی احساسم بردار
روزی بیا 
بر دفتر تاریک قلبم تو عاشقانه بتاب ....!

#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

هر روز
از مشرق خیال و رویا
نسیم حضور تو می وزد
بر دریچه قلبم
و یادت
تمام ترجمان عشقی ست
که نفس می کشد در وجودم

#باران_مقدم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بگذار در قشنگ ترین اشتباه من
آتش بگیرد از تو دل سربراه من

چشمم نسیم می شود آنقدر می وزد
تا روسریت حل بشود در نگاه من

آن وقت در رگم بشتابد، تپش کند
تا وقت مرگ موی تو، خون سیاه من

بر عکس آخر همه قصه های تلخ
شاید شبی به چنگ من افتاد ماه من

روزی مگر خود تو دچارم نکرده ای؟
از چاله در بیا که بیفتی به چاه من

داغ مرا به دوش بکش سالهای سال
ای شانه هات مهر شده با گناه من
 
#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چمن پیرای صبحم کیمیای خار و خس دارم
به هر شاخ ترنجی آفتابی پیش‌رس دارم

پر پروانه‌ام در حسرت پرواز گم بادا
اگر امید دودی از چراغ هیچ کس دارم


#فصیحی_هروی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من اگر مستت شوم بانو، تو جامم میشوی؟
هرچه دارم نذر چشمانت، بنامم میشوی؟

با خدا میگویم اسرار دلم را بی صدا
در نماز عشق تکبیر و سلامم میشوی؟

هرچه گشتم نیمه ی گمگشته ام پیدا نشد
ای که پنهانی ز من، ماه  تمامم میشوی؟

واژه های شعر من شوریده و شیدا شدند
روح آرامش به احساس و کلامم میشوی؟

زخم خوردم از نوشتن های نافرجام دل
درد دارد زخمهایم، التیامم میشوی؟

تا شدی صیاد قلبم من شدم آهوی تو
من که در دام توام، آیا تو رامم میشوی؟

مقصد از این واژه ها در شعرهای من تویی
رفت آخر این غزل آیا پیامم میشوی؟

#محمد_دری_صفت‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀